سر ریز اباحیت و اشرافیت در یک جنایت
محمد ایمانی فعال رسانهای و تحلیلگر سیاسی در یادداشتی با عنوان “سر ریز اباحیت و اشرافیت در یک جنایت” در کانال تلگرامی خود نوشت:در موضوع قتل خانم میترا استاد، یک طرف ماجرا آقای محمد علی نجفی است و یک وجه دیگر، برخی مدعیان اصلاح طلبی که با فرار به جلو، حقوق و اخلاق و وجدان و شرافت و صداقت و انسانیت را یکجا زیر پا گذاشتند.
از نگاه افراطیون مدعی اصلاح طلبی، اگر یک هم قبیلهای، زد و زنش را کشت، گور بابای هر چه شعار فمینیسم و حمایت از حقوق زنان که سالها سر دادهاند! طرف قاتل را میگیرند و هر تهمت زشتی را که میشود بست، به مقتولی که کمترین توان دفاع از خود ندارد، میبندند؛ معطل دادگاه و رسیدگی قضائی هم نمیمانند. البته آنها همواره طرفدار قانون هم هستند!
نجفی به میترا استاد شلیک نکرد، بلکه شرافت و صداقت جبهه مدعی ضدیت با خشونت و حمایت از حقوق زنان را هدف گرفت؛ همه آنها که بی پروا و فقط با نگرش قبیلهای، لگد به مقتول میزنند و کم مانده از قاتل جنایتکار، قدیس بسازند!
برخی خبرنگاران اصلاح طلب مدعی شدند اگر مردی بداند همسرش با مردی دیگر ارتباط دارد، میتواند اقدام به قتل زن کند. صدرا محقق، دبیر اجتماعی روزنامه شرق بدون هیچ مستندی، به مقتول نسبت ارتباط نامشروع داد و نتیجه گرفت او مهدورالدم بوده و نجفی حق داشته بکشدش!
جالب و تأسف برانگیز اینکه سحر آزاد خبرنگار روزنامه شرق اخیراً فاش کرد “اینجا (روزنامه شرق) دبیرهای مردی هستن که به همکار زنشون پیشنهاد رابطه جنسی میدن. اطرافیان میگننگو زن و بچه داره.”. لابد با استدلال صدرا محقق باید روزنامه شرق را بر سر خبرنگارانش خراب کرد!
اما از این فضاسازی رذیلانه که بگذریم، برخی اصلاح طلبان اخبار دیگری دارند که صلاح نمیدانند بازگو کنند. کرباسچی دبیر کل کارگزاران که حزبش با شهردار شدن هم حزبی اش(نجفی) مخالف بود، نوشت: “ماهیت تأسفبار حادثه قتل میترا استاد هرچه باشد نمیتوان مسئولیت کسانی را کهدوسال قبل علیرغم اصرار و تذکر برخی دلسوزان ومراکزمسئول، این چاه ویل را برای اصلاحات و نجفی حفرکردند، نادیده گرفت”.
“رحمتالله بیگدلی ” یکی دیگر از اصلاح طلبان میگوید ” با آقای «غ. ک» [غلامحسین کریاسچی] حرف زدم. گفت: از سوی «…» و «…» اعلام کرده بودند که نجفی چنین پروندهای دارد؛ او را به شهرداری انتخاب نکنید. چرا عدهای بیمسوولیت به این اعلام خطر توجه نکردند و بسترساز فاجعه شدند؟!”.
یاد آور میشود نجفی با وجود مخالفت وزارت کشور و وزارت اطلاعات دولت و با اصرار آقای روحانی، شهردار تهران شد اما مانند سازمان میراث فرهنگی و دبیری اقتصادی دولت، نیمهکاره گذاشت. شبیه این ماجرا (مخالفت وزارت اطلاعات و اصرار روحانی) درباره معرفی حناچیبرای شهرداری هم اتفاق افتاد. آقای روحانی متأسفانه در چند نوبت، موضوع گزینش را به تمسخر و استهزا گرفت.
اما در جنایت اخیر، عدهای دیگر مدعی شدهاند مقتول “پرستو” بوده؛ اصطلاحی که درباره زنان وابسته به سرویسهای جاسوسی برای به دام انداختن سیاسیون به کار میرود. چرا پرستو خور برخی مدعیان اصلاح طلبی (به ادعای خودشان) این قدر ملس است. چرا هر پوست موزی که میبینند، خود را برای زمین خوردن آماده میکنند؟!
چت سخیف و مبتذلی هم که آقای “م-ع -الف” رئیس دفتر و معاون رئیس دولت اصلاحات با فلان خانم خبرنگار اصلاح طلب انجام داد، رفتن در تله یک پرستوی اصلاح طلب بود یا بی ترمزی و یلگی اخلاقی؟ وزیر ارشاد متواری همان دولت چطور؟
ولنگاری چه قدر در این آلودگیها مؤثر است؟ و چه قدر میتوان احتمال داد سرویسهای جاسوسی بیگانه از همین اهرم، برای تور کردن برخی سیاسون اشرافی بهره جستهاند؟
اما افراطیون مدعی اصلاح طلبی برای تبرئه قاتل، میکوشند نهادهای امنیتی داخلی را متهم کنند. در اینجا سوالات متعددی پیش میآید. غوغا کنندگان امروز، چرا همان دو سال قبل، ادعای خود را مطرح نکردند تا پروژه مدعایی را ضد پروژه کنند و سودش را ببرند؟!
سوال دوم: نجفی قریب یک سال و نیم است که دیگر شهردار نیست و هیچ سمتی ندارد؛ با این وصف، پرستو گذاشتن کنار او چه خاصیتی دارد؟ نجفی وقتی کنار رفت، چه مسئولیتی داشت که همسرش بخواهد اسرار او را فاش یا او را تهدید و باج خواهی کند؟ مگر مشکلات و تخلفاتی که نجفی را میتوانست نگران کند؛ و یا خدای ناکرده ارتباطات ضد امنیتی.
همسر نجفی از او چه آتو هاییمی توانسته داشته باشد؟ نجفی اگر صادق بود، چرا به مراجع قضائی شکایت نکرد تا بدین ترتیب خود را خلاص کند؟ اگر هم مقتول قصد اخاذی شخصی داشته، چرا آن را به نهادهای امنیتی میچسبانند؟ این آتوهااز چه جنسی است که نجفی را واداشته تا سنگینی بار جنایت را به جان بخرد و آن موضوع یا موضوعات را تبدیل به راز سر به مهر کند؟
طبق گزارش پلیس و مراجع قضائی، “در صحنه جنایت، گوشی تلفن همراه مقتوله پیدا نشد؛ ولی بعد از مراجعه مأموران به خانه دیگر که قصد بازداشت نجفی را داشتند، با گوشیهای میترا استاد در آن خانه مواجه شدند”. در واقع، نجفی هنگام خروج از محل جنایت، گوشیهای مقتول را همراه خود برده بود. چرا؟! او احتمالاً چه چیزهایی را از گوشی حذف کرده است؟
ثالثاً، اگر بنای بر جاسوسی باشد، هویت جاسوسه نباید آشکار شود تا بتواند جمع آوریاطلاعات کند. مقتول، قرار بوده همان روز برود انصاف نیوزحرفایی را بزند اما نجفی ترجیح داده او را بکشد. او چه چیزهایی را میخواسته به سایت اصلاح طلب بگوید؟ مگر ادعا نمیکنند میترا استاد “پرستو” بوده؟! پرستو چه نیازی دارد از رسانهی اصلاح طلب وقت مصاحبه بگیرد اما به مصاحبه نرسد و جانش را بگذارد؟
خود نجفی میگوید “در مدت پس از ازدواج اثری از خیانت ایشان به خود ندیدم ولی مدام میترا مرا تهدید میکرد به خیانت و ارتباط با مردان دیگر”. و این یعنی اینکه، اولاً او خیانتی نکرده که مستوجب قتل از سوی همسر باشد و ثانیاً جاسوس نبوده، که اگر بود، چنین خبط و خطا و تهدید مرد ادعای نجفی را مرتکب نمیشد.
وجه سوم ماجرا، به چند سوال درباره وضعیت زندگی یک سیاستمدار وتکنوکرات اشرافی بر میگردد. اینکه او با وجود اینکه هیچ سمت و شغلی ندارد، چرا سالهاست به شکل غیر قانونی در خانه خود سلاح نگه داری میکند؟
فرزند میترا استاد میگوید “مادرم و آقای نجفی، حدود یک سال و دو ماه قبل در حزب آشنا شدند. مادرم میگفت من به اشتباه روی صندلی او نشسته بودم و همین موضوع باب آشنایی ما را فراهم کرد”. همین پسر نوجوان میگوید “نجفی دست بزن داشت. مدام مادرم را کتک میزد؛ یکبار مانع شدم دست مرا شکست”. این درست نقطه مقابل فضاسازی رسانههای زنجیرهای است.
آقای نجفی در آستانه هفتاد سالگی و در وسط همایش حزبی، سودای جوانی به سرش میزند و باب مراوده با زنیرا که هم سن دخترش میباشد، باز میکند. او خانهای مستقل برای همسر دوم در برجی در شمال شهر (سعادت آباد) در نظر میگیرد و مهریه ۱۳۶۲ سکه را میپذیرد.
نجفی کمتر از دو سال بعد، به همسرش میگوید که مهریهاش را بگیرد و طلاق را بپذیرد. بعد هم تشخیص میدهد که او را بکشد! پول ۱۳۶۲ سکه، بالغ بر شش میلیارد تومان میشود. نقش دوگانه اباحیگری(لیبرالیسم) و اشرافیگری درنکوین این مدل از سبک زندگی سیاسی و اجتماعی کدام است؟ و چه خساراتی از مسیر این سبک زندگی، به جامعه و فرهنگ و اخلاقیات و سیاست ما سر ریز شده است؟
انتهای پیام
یادداشت ایشان همان گزارش خبرنگار کذایی صدا و سیما بود.
دردیس دردی جانکاه وکاهنده …….چون سوهان بر دل وذهن وفکرمان کشیده میشود……ودردا ..دردا که انانیکه باید بفهمند واقدامی کنند همچنان بر مرکب…می تازند…دیدید حضرات .مشاهده کردید ان هنرمند(ونه اوباش ولات)را..که برمرکبی نشسته وچفیه سبزی بر سروروی خود افشانده وبر امام جمعه چاقومیکشد…وباید به بانگی بلند فریادزد هان حضرات این محصول ان …..است بنگرید بنگرید محصولتان را بنگرید ..چه تفاوت میکند شخصی با خوشنامی سیاستمداری چهاردهه باشد ویا جوانی با ارزوهای بزرگ …والله بالله تالله این نبود انی که ما میخواستیم ….ما ارمانخواهان پنجاه وهفت..چه بگویم دهه پنجاه….تا دیرتر نشده کاری..اقدامی ..کنید این دیار را دیگر مجال ازاین بدترش نیست هرچند ازاین بدترش هم نیست…