استاد دانشگاه امیرکبیر: بانکها از شرکتهای هرمی کلاهبردارترند
/ امید نقشینه ارجمند در سمینار «نقش ریاضیات در زندگی روزمره» /
امید نقشینه ارجمند با اشاره به بزرگی کلاهبرداری شرکتهای هرمی، «بانکهای خصوصی» را کلاهبرداران بزرگی دانست که کلاهبرداری هرمی انگشت کوچک آنها هم نمیشود. او گفت: من «کار» بانکها را در سه چیز خلاصه میکنم «کلاهبرداری ، اختلاس و ربا»؛ این کاف، الف و ر از قصد استفاده شده است.
به گزارش خبرنگار انصافنیوز روز یکشنبه، 5 خرداد سمیناری با عنوان «ریاضیات در زندگی روزمره» در دانشکدهی ریاضی امیرکبیر برگزار شد. در این سمینار امید نقشینه ارجمند، عضو هیات علمی این دانشگاه در مورد تجربیات شخصی خود در چگونگی استفاده از ریاضیات در مسایل سیاسی-اجتماعی زندگی روزمره سخنرانی کرد.
نقشینه ارجمند دانشآموختهی رشتهی ریاضی دانشگاه شریف است. از جمله علاقهمندیهای خاص او بهکارگیری دانش ریاضی در مسایل سیاسی-اجتماعیِ چالشبرانگیز روز است. او در مورد فعالیت شرکتهای هرمی تحقیقات گستردهای داشته است. او همچنین برای رد ادعاهای مربوط به رخ دادن تقلب در انتخابات سال 88، مقالهای نوشته است.
این استاد دانشگاه در ابتدای صحبتهای خود گفت: اولین تجربهی جدی من که ریاضیات را در زندگی روزمره بهکار بردم، مسالهی شرکتهای هرمی بود. این مساله در زمان دانشجویی ما مسالهای خیلی جدی بود. اواخر دههی 70 این شرکتها راه افتاده بودند. من در همان زمان در دانشکده [شریف] راجع به میزان سود و زیان این شرکتها سخنرانی کردم و بچهها از میزان کلاهبرداری آنها یک مقداری آگاه شدند.
او ادامه داد: بعد از آن یک سخنرانی خانوادگی کردم. ما سالهای زیادی دوران تعطیلات عید را دور هم جمع میشدیم. برنامهای راه انداختیم که در آن هرکسی باید چیزهایی که بلد بود را یاد میداد. من یک جلسه اوریگامی یاد دادم (به بچههایی که آنجا بودند) و یک جلسه هم راجع به شرکتهای هرمی صحبت کردم. پشت شیشهای سفره چسباندیم و ماژیک وایتبرد از مغازهای خریدیم. یک سمینار نیمساعته داشتم که نتیجهی خیلی خوبی داشت. در آن زمان خیلی از خانوادهها درگیر این مساله بودند و این موضوع مسالهی اجتماعی مهمی بود. ولی در فامیل ما به دلیل همان سخنرانی که من کردم هیچکس وارد این شرکتها نشد. در نتیجه بهنظرم سخنرانی مفیدی کردم. ریاضیاتی که در آن استفاده کردم ریاضیاتی مقدماتی بود که یک دانشآموز دبیرستانی هم بلد است؛ چندتا چیز را به توان برساند و با هم جمع کند و محاسبه کند که این شرکتها چهقدر سود و چهقدر ضرر میکنند.
او در ادامه به شوخی گفت: بعد از آن چون بقیه در فامیلشان نرفتند چنین کاری انجام دهند شرکتهای هرمی در کشور بهشدت گسترش پیدا کرد. در سال 84-83 برآوردها این بود که چیزی حدود 1میلیون نفر در شرکت گُلدکوئست عضواند. من کسی بودم که ریاضیات بلد است و بهعلاوه فکر کردم که میتوانم از ریاضیات به زبان ساده استفاده کنم، پس تصمیم گرفتم راجع به این موضوع صحبت کنم. یک وبلاگ راه انداختم و اطلاعرسانی راجع به این شرکتها را به زبان ساده ولی با پشتوانهی علمی و درستی شروع کردم. حدود یک سال درگیر این کار بودم؛ یعنی در زمان دانشجویی بهطور جدی برای آن وقت گذاشتم. مسایل ریاضیِ سطحی و پیشرفته در این مورد وجود دارد. من سعی میکردم در سطح توانایی ریاضی خودم متوقف نشوم و به این مسایل عمیقا فکر کنم ولی بیان مساله برای افراد عادی هم میتوانست جالب باشد. سختی توضیح چنین مسایلی برای عموم مردم این است که مردم اصولا از ریاضیات خیلی خوششان نمیآید. خیلی هم علاقهمند نیستند راجع به ریاضیات صحبت کنند. من در آن زمان در دانشگاههای زیادی سخنرانی کردم. در رادیو یک برنامهی مناظره داشتم که راجع به شرکتهای هرمی بود و متخصصانی از اقتصاد و فعالان بازاریابی شبکهای در مناظره بودند. حتی در تلویزیون هم برنامه داشتم. فکر میکنم کم همکار دارم که اینقدر حضور رسانهای داشته باشد، مگر اینکه شخصیتی سیاسی باشد.
نقشینه ارجمند ادامه داد: یک تجربهی خیلی جالب دیگری که داشتم در «فرهنگسرای بهمن» بود. آن زمان که فکر میکنم سال 84-83 بود، از من خواسته شد در دههی ریاضیات (که 10 روز اول آبان است) در فرهنگسرای بهمن حرف بزنم. من فکر کردم موضوع شرکتهای هرمی واقعا برای مردم مهم است و خوب است که راجع به آنها حرف بزنم که کمتر آلودهی آن شوند. به این نتیجه رسیدم که اگر بهصورت خشک بروم پای تخته و چیزی بگویم شاید جالب نباشد. تصمیم گرفتم بهجای سخنرانی تئاتر اجرا کنم! با چندتا از دانشجویان دانشگاه که بچههای تئاتری بودند و قبلا با من درس داشتند موضوع را مطرح کردم. تا یکی دو روز بعد در خانه داشتم متن مینوشتم که اینها بروند بالا چه بگویند. مدام با آنها تماس میگرفتم و منتقل میکردم این را بگویید، آن را بگویید و …. این به نمایشنامه فکر کردن، چنان فعالیتی ذهنی از من گرفت که تا به حال هیچ مسالهی ریاضی اینقدر ذهن من را خسته نکرده است! دو سه روز بعد این نمایشنامه در فرهنگسرای بهمن با اجرای این بچهها روی پرده رفت. من کارگردان و نویسنده بودم، اجرا را آنها انجام میدادند و خیلی خوب هم اجرا کردند. نکتهی جالب برای من این بود که من در جمع نشسته بودم و نگاه میکردم به اینکه بازخورد این داستان چگونه است. در حالی که آنها آن بالا شلنگ و تخته میانداختند و شوخی میکردند که تئاترشان جالب شود، از یک دقیقهای به بعد دیدم چندتا دانشآموز کاغذ و قلم درآوردند و شروع کردند به محاسبه کردن! من در سخنرانیها ندیده بودم که دانشآموزها [یا حتی] دانشجویان، اینقدر پیگیر علمی باشند که مشغول محاسبه شوند. ولی در تئاتر این کار را کردند.
او ادامه داد: مسایل خیلی جالبی در مورد شرکتهای هرمی وجود دارد. زمانیکه من روی این شرکتها کار میکردم آقایی از مشهد آمد پیش من و گفت «من کارآگاهم». پروندهی هرمیها در مشهد دست او بود و میخواست روی دادههای آن تحقیق کند. وقتی آنها را دستگیر میکردند اطلاعاتشان را میگرفتند تا بفهمند شاخههای شرکت به چه صورت است و غیره. کارهای آماری خیلی جالبی وجود دارد که شما با داشتن اطلاعات جزییِ کسانی که دستگیر شدند، اطلاعات کلی را بهدست آورید. وقتی دولت میخواست فعالیت این شرکتها را غیرقانونی کند باید میدانست حجم اعتراضاتی که در مورد این شرکتها به دادسراها میآید چهقدر است، چهقدر مردم در این سیستم ضرر کردند، چهقدر بدهکار یا طلبکارند و چه رابطهای بین آنها وجود دارد. اگر نتواند برآورد کند، ممکن است تصمیمی بگیرد و با بحرانی در دادسراها روبهرو شود. اینجا علم آمار نقش مهمی دارد. چند سال پیش، از شرکت اسنوا با من تماس گرفته بودند که «شنیدیم شما در این زمینه خیلی متخصص هستید! میخواهیم از شما مشاوره بگیریم که پِلَن خود را چگونه بچینیم». من نیم ساعت با مسوول بازاریابی اسنوا صحبت کردم و سعی کردم او را نصیحت کنم که اگر میخواهید پول حرام وارد کارخانهتان نشود از این نوع بازاریابی صرفنظر کنید. فکر میکنم قبول کردند و اسنوا دست به این کار نزد. الان ما متأسفانه 10، 15 تا شرکت بازاریابی هرمی داریم که همهی آنها کلاهبردارند.
این را از این جهت میگویم که به شما هشدار دهم وارد این شرکتها نشوید. شرکتهای هرمی به این صورتاند که اگر شما در آنها خوششانس باشید، ضرر میکنید! اگر بدشانس باشید آدمی میشوید که خیلی سود کردید ولی جماعت زیادی را وارد این بازی کردید که آنها ضرر کردند؛ آنگاه تمام روابط اجتماعیتان را بابت این پولی که بهدست آوردید از دست میدهید. از جمله بحرانهایی که در دههی 80 وجود داشت، بحرانهای خانوادگی بود. خیلی از ایمیلهایی که من جواب میدادم، زن و شوهرهایی بودند که [در اثر ورود به شرکتهای هرمی] با هم مشکل پیدا کرده بودند و من باید جواب میدادم که مثلا چی کار کنید. خودکشی و… خیلی رخ داد و یک سری از پروندههای پلیسی راجع به این چیزها بود. در کل دنیا این اتفاقات منجر به وقایع خیلی فجیعی شد.
نقشینه ارجمند گفت: این قصه، تجربهی جالبی برای من بود و خیلی هم فحش خوردم. ولی این بخش فحش خوردن هم خودش تجربهی جالبی بود؛ از این جهت که میزان تأثیرگذاری پستها را میفهمیدم. مثلا یکبار در وبلاگم یک نمودارِ پای گذاشتم که نشان میداد چه نسبتی از آدمها در این شرکتها ضرر میکنند. اصلا وبلاگ از شدت فحش ترکید! من همین نمودار را در برنامهی تلویزیونی استفاده کردم چون فهمیده بودم خیلی تأثیرگذار است.
او ادامه داد: بخش دیگری از کارمان این بود که با نمایندهی مجلسی که روی قانون ممنوعیت این شرکتها کار میکرد تماس میگرفتیم. قانون اولی که مجلس در مورد شرکتهای هرمی به شورای نگهبان داد (به این دلیل که نواقصی داشت) برگشت خورد. این نمایندهی مجلس برگشتِ آن را برای ما فرستاد و ما روی آن کار کردیم. یعنی به نوعی ما جای مرکز پژوهشهای مجلس هم کار میکردیم. مجلس چنین فعالیتهایی انجام میدهد و خیلی کارهای خوبی هم انجام میدهد ولی بهنظرم روی این موضوع خیلی وارد نبودند و ما به عنوان کار شخصی به آنها کمک کردیم. سال 84 قانون نسبتا خوبی تصویب شد؛ ولی متأسفانه چند سال بعد نهادی در وزارت صنایع و معادن یک آییننامهی داخلی تصویب کرد که بر ضد آن قانونِ مردودی بود.
به گزارش خبرنگار انصافنیوز در حین اجرای این برنامه به درخواست نقشینه ارجمند، سخنرانی دیگری از او که از جلسهی دیگری ضبط شده بود برای حاضرین پخش شد. این سخنرانی در 25 اردیبهشت 95 در برنامهای با عنوان «الکی مثلا تِد» در دانشگاه امیرکبیر اجرا شده بود. نقشینه ارجمند قبل از پخش این برنامه در مورد آن اینطور توضیح داد: این یک سخنرانی با عنوان «آموزش گامبهگام کلاهبرداری» است که در سال 95 انجام دادم. یک سری اتفاقاتی در این 6، 7 ماه اخیر رخ داده که به این سخنرانی مربوط است و فکر میکنم برای شما سخنرانی جالبی باشد.
نقشینه ارجمند در ابتدای این سخنرانی بهمنظور بیان مثالی از شرکتهای هرمی یک بطری که حاوی مایعی بود را به حاضرین معرفی کرد. او گفت: اسم این کالا «شربت طول عمر» است! هرکس استفاده کند طول عمر باقیماندهی او دو برابر میشود. کلی تا به حال برای آن مشتری داشتیم. یک پیرمردی استفاده کرد پسفردای آن روز مُرد؛ دلیلش این بود که قرار بود فردای آن روز بمیرد! این البته فروشی است و من یک نمونه را آوردهام. قیمت این کالایی که طول عمرتان را دو برابر میکند 2میلیون تومان است. چیز خاصی هم نیست. البته اگر بخرید و بعد دو نفر مشتری بیاورید و آنها هم این بطری طول عمر را بخرند ما به شما 3میلیون تومان بابت این کارتان جایزه میدهیم. البته حتما از بین دوستان نزدیکتان، آنهایی که خیلی دوستشان دارید انتخاب کنید؛ چون عمرشان قرار است دو برابر شود! نتیجهی این کار شما این است که 1میلیون تومان بیشتر گیر آوردهاید، عمرتان هم دو برابر شده است؛ یعنی یک فرصتی دارید که از آن 1میلیونی که سود کردید هم استفاده کنید!
او افزود: این قسمت اول صحبتم که نمونهای از یک شرکت هرمی بود؛ اصل صحبت من نیست. حدود 10 سال پیش من با این فعالیتهای هرمی خیلی درگیر بودم. الان هم متأسفانه همچنان چنین چیزهایی وجود دارد. در آن زمان فکر میکردم که شرکتهای هرمی کلاهبرداران خیلی بزرگی در دنیا هستند. هنوز هم فکر میکنم [اینها] کلاهبرداران خیلی بزرگی در دنیا هستند. اما بعد از چند سال به این نتیجه رسیدهام که کلاهبردارانی در دنیا وجود دارند که کلاهبرداری هرمی در مقابل آنها هیچی نیست. امروز میخواهم راجع به این کلاهبرداری صحبت کنم که فکر میکنم هرمیها انگشت کوچک آن هم نمیشوند.
این استاد دانشگاه ادامه داد: درست است که ابتدای صحبت من کمی شوخی بود ولی این «جدیترین» سخنرانی است که تا به حال در عمرم داشتهام. ویژگی بد این کلاهبرداری این است که متأسفانه ما در آن قرار داریم و من فکر میکنم که بخش اعظمی از مشکلات مردم عصر حاضر ناشی از این کلاهبرداری است.
نقشینه ارجمند در ادامه راجع به کلاهبرداری هرمی مختصری صحبت کرد و بعد از آن راجع به چیزی که به آن میگویند «بزرگترین کلاهبرداری تاریخی» توضیح داد: همه با هرمیها آشنا هستند. در ساختار هرمی، یک شرکتی بدون اینکه هیچ کاری انجام دهد سودی بهدست میآورد که ناشی از کار دیگران است. افرادی که نزدیک هرم هستند، به شرط اینکه هرم گسترش پیدا کند به سود خوبی میرسند. آنهایی که ضرر کردهاند ولی داخل هرم هستند، بهشدت تبلیغ میکنند؛ چون به شرط اینکه دیگران وارد این مجموعه شوند سود میکنند.
ساختار هرمی را معمولا با چیزهای دیگری میپوشانند؛ با معاملات یا کالاهایی مثل شربت طول عمر و چیزهایی از این قبیل را به آن اضافه میکنند. شما میبینید یک شرکتی در هُنگکُنگ از آن دور میتواند سر یک میلیون نفر در ایران را کلاه بگذارد. این یک کلاهبرداری است که با یک سؤال شروع میشود. آن هم این است که چرا مردم برای این اسکناسهایی که در جیب ما است (مثلا این 100هزار ریالی) ارزش قائلاند؟ یک پاسخ شاید این باشد که بگوییم خب چون مردم برایش ارزش قائلاند؛ بهازای پولی که در جیبتان دارید به شما چیزی میدهند. ولی به قول منطقدانها این استدلال دور دارد. شاید در پاسخ این سؤال بگوییم چون دولت برای آن ارزش قائل است. ولی در این صورت این سؤال مطرح میشود که دولت چقدر برای آن ارزش قائل است؟ یعنی مثلا برای این اسکناس 100هزار ریالی چهقدر ارزش قائل است؟ آیا متعهد است که در قبال آن حتما چیز خاصی را به ما بدهد؟ جواب منفی است چون درست است که بعضی چیزها را دولت میفروشد؛ ولی هر وقت صلاح بداند گرانتر میفروشد. هیچکدام از این پاسخها بهنظر من قانعکننده نیست. برای اینکه جواب این سؤال را بدهم میخواهم سراغ «تاریخچهی پول» بروم؛ تاریخچهی پول کاغذی. این تاریخچهای که من میگویم یک مقداری شاید سادهشدهی حقیقت باشد؛ چون خیلی اتفاقات متنوعی افتاده تا به اینجا رسیده است ولی تقریبا روایتی است که حقیقت را به ما میگوید.
وی افزود: حدود قرن 15ام میلادی مردم هنوز داشتند با سکههای طلا و نقره با یکدیگر مبادله میکردند. از جمله شغلهای مهمی که آن موقع وجود داشت، «صرافی» و «نزولخواری» بود. نزولخواری به معنی مبادلهی سکه در مکانهای مختلف بود و این برای تجارت بین مناطق مختلف لازم بوده است. البته این شغلهای «عالی» را مثلا یک نفر فقط [در هر ناحیهای] میتوانست اداره کند و اکثر این افراد یهودی بودند. چون ربا نهتنها در اسلام بلکه در مسیحیت هم حرام است. در یهودیت تبصرههایی وجود دارد که کار را راحت میکند. در آن زمان «ایدهی درخشانی» به ذهن صرافها رسید. به مردم گفتند این سکههای طلا و نقرهای که بههمراه دارید خیلی خطرناک است؛ هم سنگین است و هم ممکن است دزد آن را از شما بزند (چه سکههایی که در خانهتان است و چه آنهایی که در جیبتان میگذارید). آنها را بدهید ما برای شما نگهداری میکنیم؛ البته طبیعتا یک حقالزحمهای هم میگیریم برای اینکه از اموال شما نگهداری میکنیم. طبیعتا در مقابل این سکههایی که مردم به آنها میدادند یک قبضی صادر میکردند که مثلا 5 تا سکهی فلانطور به من داده شد. این شروع یک ایدهی خیلی درخشان است! قبضها کمکم بین مردم رواج پیدا کردند. ابتدا مردم برای انجام مبادله قبضهایشان را به صرافها میدادند سکههای خود را میگرفتند و مبادله را با سکههایشان انجام میدادند. کمکم که فهمیدند به این صرافها میتوان اعتماد کرد برای انجام مبادله به کسی که میخواستند کالا را از او بخرند میگفتند فلانی بهجای اینکه من بروم این قبض را به صراف بدهم و سکه بیاورم، تو این قبض را بگیر و این کالا را به من بده. یعنی بهجای اینکه با سکه مبادله کنند کمکم با این قبضها شروع به مبادله با یکدیگر کردند. البته فکر میکنم در مقطعی هر دو وثیقه، واسطهی خوبی برای مبادله بوده است. در نتیجه کمکم یک مقداری از ثروت مردم به شکل قبضهای کاغذی درآمد؛ آنها طلا داشتند، نقره داشتند و یک مقداری هم قبض کاغذی داشتند که با [همهی] اینها مبادله میکردند. اینها اجداد اسکناسهای امروزی هستند؛ یعنی اسکناسها ابتدا قبضهایی متناظر با مقداری طلا یا نقره بودند.
امید نقشینه ارجمند گفت: «قدم اولِ» چیزی که طراحی شده بود این بود که صرافها شروع کردند به اینکه یک سری از این قبضها را برای خودشان چاپ کنند! جعل کردن این قبضها برای صرافها هیچ کاری نداشت به این دلیل که خودشان آنها را تولید میکردند. مثلا قبضی با ارزش 5 سکهی طلا برای خودشان چاپ میکردند و آن را به بازار میبردند. البته شاید یک مقداری ضایع بوده است که خودشان بروند در بازار و با آن خرید کنند؛ احتمالا آن را میدادند به یک سری «رفقایشان» که آنها این کار را انجام دهند. من یک تأکید خاصی روی این رفقا دارم. مردم در این دوره «سکوت» میکردند. دلیلش این بود که خودشان هم از این کاغذها داشتند؛ اگر داد میزدند که این صراف در حال کلاهبرداری است، آنگاه کاغذهایی که پیش خودشان بود هم بیاعتبار میشد. پس این کار [جعل کردن قبضها] بهخوبی پیش میرفت. این اتفاق شبیه شرکتهای هرمی است.
او ادامه داد: «قدم دوم» این ایدهی درخشان این بود که کمکم چون مردم سراغ سکههای خود نمیرفتند، سکههای طلا و نقره بیشتر پیش صرافها انباشته میشد. پس آنها به این نتیجه رسیدند که «لازم نیست همهی سکهها را نگه داریم که اگر مردم آمدند و سکههای خود را خواستند به آنها پس دهیم؛ مثلا کافی است نصف آن یا 30 درصد آن را نگه داریم. در این صورت باز هم میتوانیم پاسخ مردم را بدهیم؛ مثلا به او [مراجعه کننده] میگوییم برو هفتهی بعد بیا!». در این صورت بخش عمدهای از سکههای طلا و نقرهی مردم را هم آنها میتوانستند وارد بازار کنند و آنچه را میخواهند با آن خریداری کنند؛ البته بهتر بود که از طریق رفقایشان این کار را انجام دهند! شاید این موضوع اصلا خیلی حساسیتبرانگیز نبود. مردم میگفتند ما فقط برایمان مهم است که سکههایی را که پیش شما گذاشتیم هر وقت خواستیم بتوانیم پس بگیریم، حالا اگر شما با آنها کارهایی هم میکنید، اگر تعهد خود را اجرا کنید برای ما اهمیتی ندارد.
نقشینه ارجمند افزود: این افراد صراف و نزولخوار بودند و حالا میتوانستند سکههایی را که پیش آنها امانت گذاشته شده بود به مردم وام دهند، همان ساز و کار قبلی را هم داشته باشند و سود آن را هم بگیرند. اما اینجا یک اتفاق جالب دیگری میافتد اینها دو کار انجام میدهند، هم امانتدار سکههای مردم (و احیانا در یک مقطع دیگری قبضهای کاغذی مردم) هستند و هم اینکه نزولخوارند؛ یعنی به مردم وام میدهند و سودش را میگیرند. زمانی که مردم از اینها وام گرفتند، وام خود را کجا میگذارند؟ باز خطرناک است که آن را پیش خود نگه دارند، آن را دوباره پیش صرافها میگذارند و صرافها دوباره روی آنها وام میدهند. این کار میتواند چندین بار انجام شود؛ یعنی صرافها با این ساز و کار میتوانند یک پول را چندین بار وام دهند. این کار سودی عاید صرافها میکند. شاید در نگاه اول بهنظر برسد این سود فقط باعث پولدارتر شدن صرافها میشود و اگر ما ناراحت شویم آدمهای حسودی هستیم و چشممان در میآید که صرافها پولدار میشوند و ما زندگی عادی خود را انجام میدهیم! درحالیکه چیزی که اتفاق میافتد کاملا روی زندگی مردم تأثیرگذار است.
او ادامه داد: اگر بخواهم با ادبیات امروزی صحبت کنم، کاری که انجام میدادند تولید سند جعلی بوده است که امروز اسم آن را «کلاهبرداری» میگذارند. مثلا وقتی کسی برای خانهای که وجود ندارد سند بزند یا برای خانهای 10 تا سند بزند، اینها یک جور کلاهبرداری [مشابه] است. البته وقتی چیزی به کسی امانت داده میشود و آن شخص میرود استفادهای از آن میکند ولی آن را سر جای اولش برمیگرداند، به این کار «دزدی» نمیگویند؛ [بلکه] آن را «اختلاس» مینامند. وقتی صرافها اینطور کلاهبرداری یا اختلاس میکنند چه اتفاقی میافتد؟ به بیان اقتصاددانان امروزی «نقدینگی» در بازار زیاد میشود؛ یعنی اینکه از یک پولی افرادی هر وقت و هر چندبار بخواهند استفاده کنند، یکبار استفاده کنند بعد دوبار دیگر هم استفاده کنند و چندبار این پول در بازار حضور پیدا کند.
به اصطلاح اقتصاددانان، این افزایش نقدینگی موجب «تورم» میشود. تورم یعنی اینکه ارزش سکههای طلا و نقره و متناظر آن قبضهای کاغذی کاهش پیدا میکند. ثروت مردمِ خیلی زیادی که با آن کاغذها و سکههای طلا و نقره درگیر بودند کم میشود. [توجه کنید که] یک قانون «بقای ثروت»ی وجود دارد؛ چون اینجا کار و خدمات واقعی انجام نشده است فقط یکسری سند درست شده و مقداری پول دست به دست شده است، پس وقتی یک سری ثروتمند شدند باید در یک جایی ثروتی کم شده باشد. یک انتقال ثروتی از جیب همهی کسانی که سکهی طلا و نقره و آن کاغذها را دارند انجام میشود و به جیب صرافها میرود. توجه کنید که سود چنین کاری خیلی بیشتر از سود نزولخواری است؛ زیرا وقتی کسی بخواهد نزولخواری کند باید ابتدا پول هنگفتی داشته باشد بعد آن را در طول یک سال قرض دهد (آن پول میرود) و بعد سال دیگر مثلا 30 درصد بیشتر بگیرد. ولی اینکه پشت دخل بنشینند و شروع به نوشتن قبض کنند به اندازهی جوهر قلم و امضا هزینه میبرد! میتوانند بنویسند 10 تا سکه، 100 تا سکه و ….خیلی بازدهی اقتصادی آن بالا است.
نقشینه ارجمند ادامه داد: اتفاقی که در اروپا افتاد این بود که با چنین حربهای یک سری خانوادههای خاص یهودی که اسامی آنها در تاریخ اقتصاد بیان شده است، قدرت مالی خیلی بالایی بهدست آوردند و این قدرت مالی منجر به قدرت سیاسی شد. قدرت سیاسی عملا به این معنی که مثلا پادشاه را تحت تأثیر قرار میدهند، پاپ تعیین میکنند و خیلی تصمیمگیریهای کلان با نظر آنها انجام میشود. توجه کنید که خلاصی از این ساز و کار اصلا کار راحتی نیست؛ زیرا (همانطور که قبلا گفتم) وقتی قبضها و این ساز و کار بین مردم وجود دارد، کسی «داد نمیزند»، چون میخواهند لااقل چیزی که خودشان دارند از بین نرود.
او در بخش دیگری از صحبتهای خود با اشاره به نظام پولی و بانکی مدرن گفت: حالا میخواهم راجع به «نظام پولی و بانکی مدرن» صحبت کنم. با این مقدمه میخواهم بگویم چیزی که ما در آن قرار داریم همان ساز و کار دوران گذشته است؛ با این تفاوت که «همهی قبضها جعلی شده است» و دیگر اصلا قبض واقعی وجود ندارد! البته اگر از اقتصاددانها سؤال کنید میگویند «مگر پول برای چه بود؟ برای این بود که بتوانیم با آن مبادله کنیم و خب ما داریم با آن مبادله انجام میدهیم، چه نیازی هست که این پول پشتوانهی طلا و نقره داشته باشد؟» ولی خیلی راجع به این صحبت نمیکنند که آن کسی که این قبضها را چاپ میکند چهقدر خوشحال است و اینکه چه تصدیقی میگذارند روی اینکه ارزش پولی که در جیب ما است روز به روز در حال کم شدن است.
در دنیا یک تقسیم کاری انجام شده است. مکانهایی هستند که اسکناس چاپ میکنند به آنها «بانک مرکزی» میگویند. بانکهای دیگری هستند که آن کارهای دیگر [صرافها] را انجام میدهند، پول مردم را به امانت میگیرند، مثلا میگویند پول کثیف و آلوده است آن را در بالش خود نگذارید! گاوصندوق هم امن نیست. پول خود را پیش ما بگذارید تا مراقب آن باشیم، تازه یک مقداری هم به شما سود میدهیم یا شاید قرعهکشی کنیم و جایزه هم بدهیم. سپس آن پولی که از مردم گرفتهاند را به مردم وام میدهند.
بعد مردم با پولی که از وام بهدست آوردهاند چه میکنند؟ آن را هم در بالش خود نمیگذارند، باز آن را در بانک میگذارند و بانک دوباره آن پول را وام میدهد. این چرخه ادامه پیدا میکند و آنها خیلی خوشحالاند. به این ساز و کار «چرخش پول» میگویند؛ خیلی اصطلاح جذابی است! این بانکها ممکن است مثلا مقداری به زوجهای جوان وامِ فلانطور هم بدهند که آن هم برای ثواب اخروی است! من «کار» بانکها را در کلاهبرداری، اختلاس و ربا خلاصه میکنم. چیزی که از همه کمتر برای بانکها مهم است ربا است. در غرب، ربا خیلی اهمیتی ندارد و آنها آن را غیرقانونی نمیدانند. آنجا وقتی آدمهای کلاش میخواهند کار بدی انجام دهند، سعی میکنند «پولشویی» کنند؛ یعنی آن را با کارهای خوبی بپوشانند که مردم نفهمند که منشأ درآمدشان خطرناک و غیرقانونی بوده است. بهنظر من از دید غربیها ربا میتواند یک «پوشش» محسوب شود برای چیزی که خیلی بیشتر سود دارد. هرکس دیگری خارج از بانک آن را انجام دهد هنوز به آن میگویند کلاهبرداری و اختلاس ولی استثنا دارد؛ وقتی «بانکها» آن کار را انجام دهند به آن «اقتصاد قدرت» میگویند.
نقشینه ارجمند ادامه داد: طبق قانون، بانکهای عادی باید یک درصدی از پولی که از مردم میگیرند را پیش بانک مرکزی بگذارند. در کشور ما این مقدار حدود 10 تا 30 درصد است؛ الان نزدیک 10 درصد است. بانکها این 10 درصد را پیش بانک مرکزی میگذارند، 90 درصد آن را دوباره میتوانند به مردم وام دهند و مردم برای پولی هم که وام گرفتهاند بالش را انتخاب نمیکنند! بانک را انتخاب میکنند و آن پول دوباره وارد بانک میشود. 0/9 ضربدر 0/9 میشود 0/81. بانکها دوباره آن را به مردم وام میدهند. یعنی یک واحد پول که بانک مرکزی چاپ میکند نه یکبار بلکه چندینبار به چرخش درمیآید. اگر این مجموع را برای 0/1 حساب کنید میشود (0/9-1)/1=…+2^(0/9)+0/9+1 که برابر 10 است. این به این معنی است که هر پولی که بانک مرکزی چاپ میکند، ساز و کار بانکی آن را میچرخاند و «10 برابر میکند». اگر شما حسابهای بانکی همهی مردمی که ریال دارند را جمع بزنید، عددی که بهدست میآید چندین برابر پولی است که در کشور «وجود دارد»! به این دلیل که یک پول چندتا صاحب دارد؛ شبیه این است که یک ملک چندتا صاحب داشته باشد. [تفاوتش این است که وقتی یک ملک چندتا مالک دارد] به آن کلاهبرداری گفته میشود ولی کار بانکها «ساز و کار مدرن بانکی» محسوب میشود!
او افزود: بانکها یک مقداری از این پول را برای ازدواج و چه و چه و بیشتر آن را به رفقایشان میدهند. بانکهای کشور ما «بنگاهداری» میکنند. آن آدمهایی که نزدیک بانک هستند و میتوانند راحتتر وام بگیرند وام خود را پس نمیدهند. بانکها به آنها میگویند «آقا چرا پس نمیدی؟ لطفا پس بده!». حتما شنیدهاید که وامهای قلمبه را پس نمیدهند. البته وقتی پولتان از بانک بیرون میرود جای دوری هم نمیرود فقط از بانکی به بانک دیگر منتقل میشود! همهی بانکها را یککیسه کنید اسم آن را بگذارید «بانک شتاب»، پس واقعا [پول] هیچجا نمیرود فقط از این شعبه به آن شعبه منتقل میشود. این پولی که 10 برابر شده است را اقتصاددانان «شبه پول» مینامند؛ مثل چک و حساب بانکی شما که با پول کاغذی فرق دارد.
نقشینه ارجمند ادامه داد: وقتی دولت پول چاپ میکند، «تورم» تولید میشود یعنی ارزش پول ما کم میشود. دلیل اصلی ایجاد تورم ناشی از چاپ پول توسط دولت، این کاری است که بانکها میکنند. در شرایط فعلی میتوان گفت تقریبا نسبت نُه به یکِ پولی که دولت چاپ میکند عاید بانکها میشود. من شخصا از اینکه دولت پول چاپ کند و با آن راه بسازد، آن را برای امنیت خرج کند، به معلمها حقوق دهد و خیلی کارهای دیگری انجام دهد که حتی مستقیم به خود من هم نمیرسد اصلا ناراحت نیستم؛ فکر میکنم خیلی کار خوبی است. ولی اینکه فقط یکدهمِ آن برای این کارها صرف شود و نُهدهمِ آن به بانکهای خصوصی برسد اصلا درست نیست. این بانکها خصوصی هستند و با پولشان هرکاری دوست دارند میکنند، پس باید به آنها بگویند «میشه لطفا این پول را در کار تولید خرج کنید؟ میشه لطفا یک کار خوبی انجام دهید؟ میشه به فکر مردم باشید؟» و این خیلی جالب نیست. وقتی دولتها پول چاپ میکنند در ابتدا خوشحال میشوند چون پول دستشان آمده است. وقتی این پول میچرخد، تورمی شدیدتر بهوجود میآید که ارزش پولی که دارند را کم میکند و دولتها ضرر میکنند. یعنی تورم، سود ناشی از چاپ پول را خنثی میکند و اثر تورمی از اثر چاپ پول بیشتر است؛ این زمانی اتفاق میافتد که دولت در برابر بانکهای خصوصی کوچک است. این اتفاقات به این صورت ادامه پیدا میکند و بانکهای خصوصی بزرگ و بزرگتر میشوند.
این استاد دانشگاه اضافه کرد: در سال 1379 در ایران قانون «بانکهای خصوصی» تصویب شد و بانکهای خصوصی شروع به کار کردند. در ابتدا دولت با آنها ازموضع بالا صحت میکرد و به آنها میگفت «کار بدی نکنید! به حرف من گوش کنید!». ولی 10 سال بعد دولت با آنها از موضع پایین صحبت میکرد و به آنها میگفت «میشه فلان کار را انجام دهی؟! میشه نرخ بهرهی خود را تغییر دهی؟!» و بانکها میگفتند «نه! نمیشه، شرط داره!». یعنی گویی دولت شما با بانکها مثل یک «دولت خارجی» حرف میزند و با هم مذاکره میکنند. حتی عدهای میگویند «اصلا چه معنی میدهد که دولت به بانکها دستور دهد؟ طرز برخورد با بانکها دستوری نباید باشد». سؤال این است که دولت به همه میتواند دستور دهد؛ بگوید این خیابان باید یکطرفه باشد، آنجا اینطوری باشد، ولی بانکها چهجوریاند که به آنها نمیشود دستور داد؟ دلیلش این است که «بزرگاند». اگر این سیستم ادامه پیدا کند، بزرگتر هم میشوند و دولت دیگر از کف زمین با آنها حرف میزند؛ یعنی بانکها به دولت دستور میدهند. آنچه اکنون در کشورهای غربی -بهطور خاص آمریکا- وجود دارد این است که «حکومتِ یک درصد»، سهامدارانِ بانک مرکزی و ابرشرکتها (یعنی رفقای آنها) هستند. قدرت آنها بسیار بیشتر از رییسجمهوری است که انتخاب میشود. او هم نمایندهای دارد که به این قدرتها میگوید «آیا میشود فلان کار را بکنید؟» ولی شما همهجا اسم رییسجمهور را بهعنوان فرد اول کشور میبینید.
نقشینه ارجمند با طرح سوالاتی ادامه داد: من در چند سال گذشته به این فکر میکردم که چرا خیلی وضعیت ما بد است؟ چرا خیلی بدبختیها وجود دارد و هر کاری هم بکنی درست نمیشود؟ هر ساله بخشی از ثروت نقدی ما در اثر چرخش پول از بین میرود. تورم «باد موسمی» نیست، یک عملکرد کاملا نظاممندی است که در حال انجام آن هستند و در اثر آن پول ما بیارزش میشود. باد نمیآید! اتفاقی است که در سیستم پولی-بانکی در حال رخ دادن است. پس اکثر مردم جز آن اقلیتی که جزو «رفقا» هستند کمکم ضعیف میشوند. مجبور میشوند بیشتر کار کنند؛ دیگر 8، 10 و 12 ساعت کار کفایت نمیکند. اگر یک روزی در ایران یا آمریکا پدر و مادری 6 تا بچه داشتند و زندگیشان میچرخید الان اینطور نمیشود. الان دو سه تا بچه را هم به زور میتوانند اداره کنند. طبیعی است و مجبورند که تعداد بچههای کمتری داشته باشند. اگر کار کردن مرد بهتنهایی زندگی یک خانواده را میچرخاند، الان دیگر نمیتواند و همسر او هم حتما باید کار کند. این اجباری است که بهوجود آمده به این علت که زندگی تحلیل رفته است.
حالا وقتی یک نفر بیشتر کار میکند، خب چه کار میکند؟ یک عده کار خدماتی و یک عده کار تولیدی انجام میدهند. اگر جنگل نزدیک خانهشان است خیلی بیشتر میروند و جنگل را میزنند. از معدن و دریا و هرچه در دسترس هست باید بیشتر استفاده کنند؛ چون آن تولید قبلی دیگر کفاف زندگیشان را نمیدهد. منابع طبیعی بیشتر و بیشتر از بین میرود این نتیجهی طبیعیِ تحلیل رفتن زندگی است. کسی که لباس تولید میکند، اگر قبلا روزی یک لباس تولید میکرده است حالا باید چندتا تولید کند. پس اگر مردم قبلا چهار سال یکبار لباسشان را عوض میکردند لباس نو میخریدند، حالا اگر این کار را بکنند «رکود» بهوجود میآید؛ یعنی [محصولات] روی دست تولیدکنندهها باد میکند. پس باید کاری کرد که این اتفاق نیفتد؛ یعنی باید به مردم یاد بدهی رنگ سال را رعایت کنند! حتما باید سال بعد لباسی با رنگی دیگر بپوشند. اگر گوشهای از لباسشان مشکلی پیدا کرد حتما باید آن را دور بیندازند. یعنی نتیجهی طبیعی تولید بیشتر این است که باید کاری کرد که مردم بیشتر مصرف کنند. بهعلاوه این ساز و کار، ثروت را در شهرهای بزرگ جمع میکند و روستاها مرتب از بین میرود چون پروژههای صنعتی بانکها در روستاها نیست، پس مردم شروع به مهاجرت به شهرهای بزرگ میکنند. حالا هر چه شما جاده در تهران بزنید پر میشود و هر چه رفاه بهوجود بیاورید از بین میرود.
امید نقشینه ارجمند در پایان گفت: به این سؤال فکر کنید که چرا مردم دنیا برای «دلار» ارزش قائلاند؟ آیا دلار بهطور طبیعی عرضهی بینالمللی شده یا در اثر اتفاقی بوده است؟ کنفرانسی در سال 1944 در آمریکا تشکیل شده است و در این کنفرانس تصمیمگیری کردند و دنیا را قانع کردند که دلار را پول بینالمللی قرار دهند. بعد از آن یک سری اتفاقاتی افتاده است که مطالعهی آن را به شما توصیه میکنم. خیلی مهم است که بدانیم چرا اینقدر اختلاف زندگی بین ما، اروپا، آمریکا و جاهای دیگر وجود دارد؟ آیا ما خیلی کودنیم؟ یا چیز دیگری رخ داده است؟
انتهای پیام