تصویر جدید و بازسازی شده عالیخانی، نماد تحولات جامعه ایران از دهه هفتاد
عبدالله شهبازی، تاریخ پژوه، در یادداشتی در تلگرام با عنوان «تصویر جدید و بازسازی شده عالیخانی، نماد تحولات جامعه ایران از دهه هفتاد» نوشت:
سهشنبه، ۴ تیر ۱۳۹۸/ ۲۵ ژوئن ۲۰۱۹ علینقی عالیخانی درگذشت. بمناسبت فوت او مطالب تجلیلآمیزی منتشر شد از جمله پیام تسلیت منسوب به محمدباقر نوبخت، معاون رئیس جمهور و رئيس سازمان مدیریت و برنامهریزی، که به وسعت پخش شد و اگر جعلی است تاکنون تکذیب نشده.
از علینقی عالیخانی با عناوینی چون «معمار اقتصاد صنعتی ایران»، و شخصیتی در حد «نابغه اقتصادی»، یاد میکنند. آیا او در زمان خود چنین شهرتی داشت؟ تا آنجا که مطالعه کرده و اسناد را دیدهام، خیر. عالیخانی در زمان خود و تا پایان دوران پهلوی بعنوان «آدم علم»، به معنی یکی از اعضای تیم امیر اسدالله علم، شناخته میشد در جایگاهی فروتر از محمد معتضد باهری. عالیخانی را اقتصاددانی برجسته نمیشناختند. اگر جز این بود در سالهای پسین از «نبوغ اقتصادی» او در مناصب مرتبط، مانند بانک مرکزی یا سازمان برنامه یا همان وزارت اقتصاد، بهره میبردند و او را از تخصصش دور نمیکردند.
عالیخانی از بدو فعالیت وزارت اقتصاد، که منطبق با سیاستهای جدید موسوم به «انقلاب سفید» تأسیس شد، وزیر اقتصاد بود. او پیش از آن کارمند و کارشناس اقتصادی ساواک بود و مطالبی مینوشت که، با توجه به سطح نازل اندیشه سیاسی آن زمان، نازل و استقراضی بود. بولتنهای عالیخانی، که در تأئید دیدگاههای سطحی و بلندپروازانه شاه بود، مورد توجه شاه قرار گرفت و اسدالله علم، با توجه به پیشینه خانوادگی عالیخانی و پیوند عمیق این خاندان با اسرائیل، او را لانسه کرد. بدینسان، عالیخانی ۳۴ ساله در بهمن ۱۳۴۱ مسئول وزارتخانه تازه تأسیس اقتصاد شد و تا مرداد ۱۳۴۸ در این سمت بود. این وزارتخانه جدید شامل وزارتخانههای صنعت و معدن و بازرگانی پیشین بود. سالها پس از رفتن عالیخانی، در سال ۱۳۵۳ وزارت دارایی نیز به وزارت اقتصاد منضم و به «وزارت اقتصاد و دارایی» بدل شد. هوشنگ انصاری اولین وزیر این وزارتخانه جدید بود.
در دوران وزارت عالیخانی، بجز نظرات شخص شاه در زمینه توسعه، که آمرانه از بالا دیکته میشد، سازمان برنامه و بانک مرکزی نقش مهمی در سیاستگذاری اقتصادی ایران داشتند. وزارت اقتصاد، با کارکردهای صنعت و معدن و بازرگانی، به تنهایی نمیتوانست جایگاه تعیینکننده در وضع اقتصادی ایران داشته باشد. جایگاه عالیخانی در حد کسانی چون عبدالعظیم ولیان (اولین وزیر اصلاحات ارضی) و ناصر گلسرخی (اولین وزیر منابع طبیعی) بود. این دو وزارتخانه نیز، همچون وزارت اقتصاد، بر بنیاد اصول «انقلاب سفید» تأسیس شدند.
اگر بخواهیم فرد خاصی را بعنوان معمار سیاستهای توسعه دهه ۱۳۴۰ ش. معرفی کنیم قطعاً این جایگاه به روستو، نظریهپرداز نامدار آمریکایی، تعلق دارد. والت ویتمن روستو مدیر برنامهریزی در دولتهای کندی و جانسون، بود که سیاستهای طراحی شده از سوی او در ایران و برخی کشورهای دستنشانده آمریکا، با مختصاتی بکلی متفاوت، اعمال شد. این سیاستها فقط شامل «توسعه صنعتی» نبود بلکه موارد مهمی چون «تقسیم اراضی کشاورزی»، و خُرد و ناپایدار کردن مالکیت ارضی، و ملی کردن مراتع و جنگلها، و از میان بردن مالکیت خصوصی عشایر بر بخش عمده اراضی کشور، را نیز دربرمیگرفت که در کلیت خود اقتصاد رانتیه دولتمحور دوران پس از «انقلاب سفید» را پدید آورد. این مدل اقتصادی، طبق الگوی روستو، معطوف به مقابله با گسترش کمونیسم بود از طریق اجرای جاذبههای پوپولیستی آن و آنگونه که روستو در نام کتاب معروف خود بیان کرده «مانیفستی غیرکمونیستی» (۱۹۶۰) تلقی میشد.
گزارش حمید کیهان در بیبیسی فارسی واقعبینانهتر و عمیقتر از برخی رسانههای ایرانی جایگاه عالیخانی در ایران دهه ۱۳۴۰ و سرشت رانتیه اقتصاد «عصر انقلاب سفید» (دهه ۱۳۴۰) را بیان کرده است. این گزارش به درستی تأکید میکند که دوران تصدی عالیخانی در وزارت اقتصاد (از بهمن ۱۳۴۱ تا مرداد ۱۳۴۸) دوران «تصویب و به اجرا درآمدن اصلاحات شاه موسوم به انقلاب سفید» بود و میافزاید: الگوی این اقتصاد «متمایل به چپ… تأکید بر توسعه سریع بخش صنعت (و بعدها مجتمعهای کشاورزی – صنعتی) و تبدیل اقتصاد “شبه فئودالی- تجاری” ایران به یک اقتصاد صنعتی پیشرفته بود. در این الگو، که ملهم از نظریههای توسعه متمایل به چپ آن زمان بود [بخوانید تئوریهای روستو]، برنامه توسعه اقتصادی اساساً بر مبنای سرمایهگذاری دولتی و خصوصی در صنایع به منظورایجاد اشتغال برای کارگر مازاد بخش کشاورزی سنتی و در نتیجه انتقال نیروی انسانی از بخش سنتی به بخش نوین تدوین میشد.» (حمید کیهان، علینقی عالیخانی، وزیر اقتصاد هویدا، علم و منصور درگذشت، بیبیسی فارسی، ۲۵ ژوئن ۲۰۱۹/ ۴ تیر ۱۳۹۸)
این همان «استراتژی توسعه» است که از سالهای ۱۳۷۰ در ابعادی بس عظیمتر از دهه ۱۳۴۰ بویژه بر بنیاد گسترش مونتاژ خودرو احیا شد و وضع کنونی جامعه ایرانی را، هم از منظر اقتصادی و هم از منظر تحولات ساختاری- فرهنگی و ایجاد قطبهای انبوه جمعیتی در پیرامون ابرشهرها، پدید آورد. غایت آرمانی نظریه توسعه روستو ایجاد «جامعه مصرف انبوه» بود که بنظر میرسد ایران کنونی در حدی شگفت و غیرقابل باور در مقایسه با دهه ۱۳۴۰ به آن رسیده است.
مطرح شدن تدریجی عالیخانی بعنوان «نابغه اقتصادی» منطبق با این تحول بود که از دهه ۱۳۷۰ آغاز شد؛ دورانی که الیگارشی نوخاسته و رانتیه شکلگرفته در درون جمهوری اسلامی ایران پیوندهای فراملیتی خود را شکل میداد و ارتباطات خویش را با همان کانونهایی که در دوران پهلوی هدایت اقتصاد ایران را به دست داشتند بازسازی و استوار میکرد؛ همان کانونها و حتی با همان شخصیتها یا اخلاف آنان. در این دوران، همپای تجدید فعالیت بانک HSBC در ایران، مجتمع بانکی که در کسوت بانک شاهی نخستین اسکناس ایران را در زمان ناصرالدین شاه چاپ کرد، و همزمان قانونی شدن فعالیت بخش خصوصی در حوزه بانکداری، سلطه این الیگارشی بر اقتصاد، و به تبع آن فرهنگ و سیاست ایران، تثبیت شد. این سلطه بتدریج ابعادی «مافیایی» یافت بدین معنا که راه غارت هر چه بیشتر ثروت ملی را به ضرب سازوکارهای غیرقانونی و گانگستری در پیش گرفت.
این الیگارشی سالهاست پروژه «یلتسینیزاسیون» ایران را دنبال میکند یعنی تکرار مدل فروپاشی نظام «ایدئولوژیک» اتحاد شوروی در اواخر دهه ۱۹۸۰ و اوائل دهه ۱۹۹۰ میلادی و انتقال قدرت به «الیگارکها»یی که اینک در درون ایران شکل نهایی گرفتهاند؛ الیگارکهایی که مانند شوروی سابق در بسیاری موارد خاستگاه اطلاعاتی- امنیتی و «حزبی» (ایدئولوژیک) دارند و از پیوندهای عمیق فراملیتی با کانونهای معین مالی- سیاسی در غرب برخوردارند.
همانگونه که آقای حمید کیهان در بیبیسی فارسی به درستی تأکید کرده بخش عمده شهرت عالیخانی در ایران، از دهه ۱۳۷۰، مرهون نقش او بعنوان ویراستار یادداشتهای امیر اسدالله علم است.
این نقش منطبق است با پیوندهای عمیق علینقی عالیخانی با امیر اسدالله علم و یار جدانشدنی او، سِر شاپور ریپورتر، افسر رابط ام. آی. سیکس بریتانیا با محمدرضا پهلوی که در لندن دوران کهنسالی خود را میگذراند، همچنان با خاندان علم و «تیم علم» پیوند نزدیک دارد و مطلع هستم که در سالهای پس از انقلاب تا دهه ۱۳۷۰ نقش بسیار مؤثر در امور ایران داشت.
پیشتر در بحثهای فیسبوکی و تلگرامی درباره یادداشتهای روزانه اسدالله علم بکرات نوشتهام ولی فراغت نیافتم تا مقالهای مستقل در نقد آن منتشر کنم. نوشتم که «ویرایش» یادداشتهای روزانه علم به همان سبک و سیاق یادداشتهای روزانه ژنرال آیرونساید است که اسدالله علم و شاپور ریپورتر بازسازی آن را به دست داشتند. درباره نحوه «ویرایش»، و درواقع بازسازی یادداشتهای روزانه ژنرال آیرونساید منطبق با فضای سیاسی روز، در مقاله منتشره در روزنامه ایران ۵ اسفند ۱۳۹۲ سخن گفتهام. (بنگرید به مقاله فوق در وبسایت عبدالله شهبازی) درباره یادداشتهای روزانه علم باید تأکید کنم بر عدم انتشار تصویر بخش قابل اعتنایی از اصل دستنوشتهها یا، آنگونه که در غرب مرسوم است، اهداء دستنوشتهها به مرکز اسناد یا کتابخانهای برای استفاده محققین.
بازنویسی و انتشار یادداشتهای روزانه امیر اسدالله علم، و دستکاری و حذف و اضافه برای نوسازی تصویر تاریخی علم، منطبق است با همان تحولاتی که از دهه ۱۳۷۰ در جامعه ایرانی رخ داد، وضع امروز را به ارمغان آورد و اگر تحولاتی پیشبینینشده آن را منقطع نکند سرنوشت فردای ایران را رقم میزند.
انتهای پیام