مکرون، والرشتین و پایان هژمونی غرب
عبدالله شهبازی، تاریخپژوه در یادداشتی تلگرامی با عنوان «مکرون، والرشتین و پایان هژمونی غرب» نوشت:
ایمانوئل مکرون، رئیس جمهور فرانسه، امروز (سهشنبه، ۵ شهریور ۱۳۹۸/ ۲۷ اوت ۲۰۱۹)، پس از اتمام اجلاس گروه هفت، سخنان مهمی بیان کرد. این سخنان مکرون بازتاب تحلیل کانونی بسیار هوشمند و متنفذ و جهانوطن است که مکرون از برکشیدگان و کارگزاران سرشناس آن بوده و از این پایگاه به ریاست جمهوری فرانسه رسیده است.
رئوس سخنان مکرون به شرح زیر است: ما شاهد پایان هژمونی غرب بر جهان هستیم. غربیها مرتکب اشتباهاتی شدهاند. برخی تصمیمات و اقدامات غلط از سوی ایالات متحده اتخاذ شد. امروزه واقعیات ژئوپلتیک تغییر کرده است. امروزه با ظهور قدرتهای جدیدی روبرو هستیم که آنها را دستکم گرفته بودیم. در وهله اول چین و سپس روسیه در سالهای اخیر راهبردهای موفقتری از ما داشتهاند. به چین، هند و روسیه بنگرید که انگیزههای سیاسی به مراتب قدرتمندتری از اروپاییها دارند. آنها با فلسفه، منطق و تصوراتی عمل میکنند که ما از دست دادهایم و این امر ما را نیز دستخوش تحول میکند. اقتصاد بازار با بحرانی بیسابقه روبرو شده است.
سخنان امروز مکرون یادآور مباحثی است که از سپتامبر ۲۰۱۳/ شهریور ۱۳۹۲، در پی تحولات جنگ داخلی سوریه و بروز علائم جدی شکست پروژه عظیم بالکانیزاسیون خاورمیانه که سوریه نقطه آغازین آن بود، مطرح شد.
در آن زمان، ایمانوئل والرشتین، متفکر سرشناس معاصر، در مقاله اول نوامبر ۲۰۱۳ خود بر این تحول تأکید کرد. امروزه شبیه به آن تحلیل را از زبان یکی از مهمترین رهبران جهان غرب، رئیس جمهور فرانسه، میشنویم. این تحول مهمی است و نشان میدهد که بخشی از رهبران تأثیرگذار جهان غرب پایان یک دوران تاریخی و گذار به دوران جدید را دریافته و برای آینده در پیشرو در حال برنامهریزیاند. این برنامهریزی به معنی تلاش برای حفظ نظم جهانی در حال افول نیست بلکه برای انطباق با دوران تاریخی جدید است. پایان هژمونی غرب و تکثر ناشی از ظهور قدرتهای جدید جهانی و منطقهای (چین، روسیه، هند، ایران، ترکیه)، استقلال و جهانگستری کانونهای فراملیتی، که در سدههای شانزدهم تا بیستم میلادی از درون غرب سربرآوردند، تحولات بزرگ جمعیتی و به تبع آن فرهنگی و سیاسی در درون جوامع غربی به دلیل چند نسل مهاجرت از جهان پیرامونی به غرب، شاخصهای این دوران تاریخی جدید است.
والرشتین در مقاله اول نوامبر ۲۰۱۳ خود نوشت:
افول نقش هژمونی آمریکا در جهان از اوائل دهه ۱۹۷۰ آغاز شد و بتدریج سرعت گرفت. این در حالی است که پس از فروپاشی اتحاد شوروی و از میان رفتن جهان دوقطبی در دهه ۱۹۹۰ غالب تحلیل گران از تک قطبی شدن جهان و به تبع آن اوج قدرت بلامنازع آمریکا سخن میگفتند. از سال ۲۰۰۸ وضع دگرگون شد و بسیاری به این امر توجه کردند که قدرت آمریکا در حال افول است.
یکی از پیامدها، افزایش استقلال و اقتدار متحدان پیشین آمریکا است که در ماجرای ماه گذشته افشاگری اسنودن (عملیات جاسوسی آمریکا علیه رهبران رده بالای آلمان و فرانسه و مکزیک و برزیل) رخ نمود. در دهه ۱۹۵۰ ماجرای مشابهی رخ داد ولی هیچ یک از متحدان آمریکا جرئت نکردند خشم خود را ابراز و ماجرا را به رسوایی بدل کنند. اینک آمریکا مجبور شد در برابر اعتراضها تمکین کند و اوباما قول داد که دیگر این کار تکرار نخواهد شد.
پیامد دیگر افول هژمونی جهانی آمریکا، عدم قدرت تصمیمگیری است که در حوادث اخیر خاورمیانه رخ نمود. آمریکا، مانند گذشته، «برنده جنگها» نیست و به هر اقدامی در خاورمیانه دست زند بازنده خواهد بود. این امر خطرناک است و میتواند به اقدامات تخریبی احمقانه از سوی آمریکا بینجامد. امروزه هیچ یک از نیروهای قدرتمند مؤثر در خاورمیانه از آمریکا تبعیت نمیکنند. والرشتین تأکید کرد: «منظورم هیچ کدام است» و از مصر، اسرائیل، ترکیه، سوریه، سعودی، عراق، ایران و پاکستان نام برد.
بنظر والرشتین، در دهههای آتی، به احتمال زیاد، نقش جهانی دلار بعنوان ارز مرجع به پایان خواهد رسید و در نتیجه آمریکا پشتوانه بودجه ملی و هزینه عملیات اقتصادی خود را از دست خواهد داد. پیامد از میان رفتن اعتبار جهانی دلار، افول نسبی سطح زندگی شهروندان آمریکایی خواهد بود. این امر پیامدهای سیاسی نه چندان کماهمیت خواهد داشت که هنوز نمیتوان به درستی پیش بینی کرد.
با افول نقش سرکردگی آمریکا، شاهد دورانی پرآشوب از جنگ قدرت میان قطبهای متعدد قدرت خواهیم بود که هیچ یک توانمندی کافی ندارند. آمریکا بعنوان یک غول باقی میماند ولی غولی پوشالی خواهد بود. آمریکا همچنان قدرتمندترین نیروی نظامی جهان خواهد ماند ولی توان استفاده درست از این نیرو را نخواهد داشت.
انتهای پیام