چگونه 600هزار لیره در زمان رضاشاه به فنا رفت و او نفهمید؟
محسن جلالپور، رییس پیشین اتاق بازرگانی در یادداشتی تلگرامی با عنوان «چگونه 600 هزار لیره در زمان رضاشاه به فنا رفت و او نفهمید؟» نوشت:
کتاب «خاطرات ابوالحسن ابتهاج» را در دست دارم. به جایی رسیدهام که ابتهاج به مدیریت بانک ملی رسیده و به نقل از همکارانش ماجرای عجیبی را تعریف میکند.
این بخش را عینا از کتاب نقل میکنم:
«در ایامی که پول ایران تنزل میکرد و نرخ لیره بالا میرفت، رضا قلی امیرخسروی رئیس بانک ملی به تشویق عدهای ناشی به این نتیجه میرسد که اگر مبالغ عمدهای ارز در بازار برای فروش عرضه شود، نرخ ارز تنزل خواهد کرد و در نتیجه کسانی که ارز داشتند ناچار خواهند شد لیرههای خود را با نرخ نازلتری در بازار بفروشند و او مجددا آن لیرهها را با قیمت کمتری خریداری کرده و سود قابل توجهی نصیب بانک ملی خواهد شد. متأسفانه کسی هم نبود که امیرخسروی را از این کار منصرف کند چون او هم برای خودش در بانک ملی یک رضاشاه کوچک بود و بانک را مثل یک سربازخانه اداره میکرد. تنها ارزی که امیرخسروی برای فروش در اختیار داشت در حساب مخصوصی بود که رضاشاه از عایدات نفت برای خرید اسلحه کنار میگذاشت و حساسیت خاصی هم نسبت به این حساب داشت. بدین ترتیب رئیس بانک ملی اقدام به فروش لیرهها میکند و به اطلاع خریداران ارز میرساند که بانک حاضر است هر مبلغی لیره که خریداران طالب باشند به نرخ روز به آنها بفروشد. موجودی این حساب آن زمان در حدود یک میلیون لیره بود که امیر خسروی 600 هزار لیره از آن را به فروش میرساند. به هرحال دلالهای ارز هم از فرصت استفاده کردند و هرچه لیر بوده بود خریدند و طبعا اقدامی هم برای فروش آن در بازار نکردند. امیرخسروی ارزها را بدون اجازه شاه فروخته بود و اگر او از موضوع با خبر میشد بدون تردید وضعیت بسیار وخیمی پیدا می کرد. امیرخسروی که از همه جا ناامید شده بود دست به دامن علی اکبر داور-وزیر وقت مالیه- شد. داور هم با شهامت و مردانگی که داشت بدون این که از عاقبت کار واهمهای نشان دهد تصمیم میگیرد او را کمک کند و برای جبران این عمل و تهیه ارز به جای ذخیره ارزی که به فروش رسیده بود،مقداری از اندوختههای نقره بانک را صادر و تبدیل به ارز می کند. داور میدانست که این بدبخت چه خبطی کرده و اگر رضاشاه بفهمد روزگارش را سیاه خواهد کرد. رضاشاه هیچ وقت از این ماجرا اطلاع پیدا نکرد و این یکی از مردانگیهای داور بود که سکوت کرد و هیچ بروز نداد.»
ماجرای عجیب و غریب رئیس وقت بانک ملی را خواندید. قضاوت با شما اما اجازه دهید چند نکته را در این زمینه مطرح کنم:
خبط امیرخسروی در اواخر سال 1312 اتفاق افتاده، یعنی بیش از 86 سال پیش. از آن سالها سیاستهای اقتصادی حکومتها و به خصوص خط مشی آنها درباره مسائل ارزی،عمدتا در خدمت تولید نبوده و واسطهگری را تشویق کرده است.
از همان ایام قدیم هوش و ذکاوت «دلالان ارزی» از سیاستگذاران اقتصادی بیشتر بوده و برنده واقعی سیاستهای اقتصادی واسطه گران بودهاند نه مردم ایران.
ارقام اتلاف منابع ملی حتی 90 سال پیش هم بزرگ بوده. کافی است بدانیم در آن ایام، درآمد ایران از فروش نفت به سالی دو میلیون لیره هم نمیرسید اما رئیس بانک ملی فقط در یک اقدام، 600 هزار لیره را به باد فنا داده است.
ابتهاج، علیاکبر داور را مردی با معرفت و کارش را نهایت شجاعت و مردانگی توصیف میکند. این در حالی است که داور به عنوان وزیر مالیه خطای بزرگ امیرخسروی را نادیده گرفته و چشم بر اتلاف گسترده منابع ملی بسته است. این کار بدون شک یکی از بزرگترین مصداقهای رفیقبازی و زدوبند سیاسی در تاریخ معاصر ایران است که متأسفانه هنوز هم میان سیاستمداران ما رواج دارد. یعنی سیاستمداران به همین راحتی میتوانند خبط و خطا و دزدی یکدیگر را نادیده بگیرند.
مردم کشور ما به دزدی و اختلاس حساسترند تا اتلاف منابع. سیاستمدارانمان نیز چنین عادتی دارند. مثلا رضاشاه کارمندان جزء را به خاطر خطاهای کوچک به بدترین شکل تنبیه میکرد اما سازوکار حکمرانیاش حتی قادر به شناسایی خطاهای به این بزرگی نبود. برای من سؤال است که چطور رضاشاه متوجه تخلف به این بزرگی -در حساب زیرنظر خودش- نشده و به گفته مرحوم ابتهاج دست آخر هم جریان را نفهمیده است.
انتهای پیام