نقدی به گفتوگوی اخیر هادی خانیکی
رویداد۲۴ نوشت: آرش محبی کارشناس برند و برنامهریزی رسانه در مطلبی انتقادی درباره جای خالی رویکرد موثر ارتباطی در مدیریت بحران ویروس کرونا به اظهارات هادی خانیکی در گفتگو با ایسنا اشاره کرد و آن را از منظر برنامهریزی ارتباطی بررسی کرده است.
بخش آغازین این گفتگو در واقع نوعی گزارش عملکرد یا دفاعیه خانیکی درباره عملکرد شخص خودش به عنوان یک چهره تاثیرگذار دانشگاهی و ارتباطی برای مقابله با ویروس کروناست و در آن به طور مشخص به دو پویش (کمپین) اشاره میکند که گویا محور یا مدیر اجرای آنها بوده و باید در کارنامه او ثبت شوند.
اولی پویشی با عنوان جامعه فرهنگی است که در آن دانشگاهیان، فعالان فرهنگی و مدنی نامهای درباره ضرورت توجه به گروههای آسیبپذیر و قشرهای ضعیف جامعه در بحران ویروس کرونا به رییس جمهوری نوشتند. به گفته خانیکی «در نامه دوم و پویش دیگر، مخاطب ما خود جامعه بود.»
خانیکی کمپین اول را در رسیدن به اهدافش موفق ارزیابی کرده زیرا به گمان وی در نهایت دولت برای اقشار ضعیف و آسیبپذیر به فکر بوده یا افتاده اما ارزیابی مشخصی از کامیابی یا ناکامی کمپین دوم مطرح نمیکند. اگرچه او در بیشتر بخشهای این گفتگو در نهایت به دلایل ناکامی کمپینهایی از جنس دوم پرداخته است.
استفاده از اطلاعات به عنوان ابزار برنامهریزی، نه توجیه
خانیکی میگوید جامعه ایران دچار بحران ارتباطی است که البته ابعادی فراتر از عملکرد رسانهها دارد که به هرحال در نتیجه آن خبرها دیده و شنیده نمیشوند، گفتگو بین بخشهای مختلف به سادگی انجام نمیپذیرد و به نهادهای ارتباطی و رسانهها اعتمادی وجود ندارد.
به گفته وی این شرایط در بحران ویروس کرونا سبب شده حجم انبوه تولیدات رسانهای با بیاعتمادی مخاطب روبرو باشد. در واقع خانیکی بحران ارتباطی و زیرمجموعههای آن از جمله بیاعتمادی به رسانههای داخلی و پیام آنها را از دلایل شکست کمپینهایی عنوان میکند که مردم مخاطب آنها بودهاند.
نکته این است که بحران ارتباطی و بیاعتمادی به رسانههای داخلی مورد اشاره آقای خانیکی در نتیجه پیدا شدن ویروس کرونا بر ما روشن نشده و پیشتر گزارشها، نظرسنجیها و اظهارنظرهای کارشناسانهای وجود داشته که این بحران و ابعاد آن را معرفی کردهاند.
در این شرایط طراحی هر نوع کمپینی باید تحت تاثیر این دادهها باشد و به عبارت دیگر آنها باید به عنوان بخشی از تحلیل موقعیت و اطلاعات ورودی برای طراحی فرایندها از جمله انتخاب و طراحی رسانههای اصلی و استراتژی پیام و سایر تصمیمهای راهبردی در نظر گرفته میشدند. به بیان سادهتر وقتی ما از پیش میدانیم رسانههای موجود دچار بحران اعتماد هستند در نحوه استفاده از آنها و برای خلق رسانهها و موقعیتهای جایگزین از جمله مجاری و وسایل ارتباطی چاره اندیشی میکنیم.
این دادهها درباره طراحی راهبرد پیام هم میتوانند تاثیر مهمی داشته باشند. این یعنی ما از پیش میدانیم که به دلیل بحران ارتباطی مورد اشاره خانیکی، مخاطبان چه بینشها و تفسیرهایی از پیامها دارند یا پیامهای رقیب کمپین از نوع سیاسی و غیرسیاسی از چه ضریب نفوذی برخوردارند.
این دادههای پیشین میتواند منبع مهمی برای بینشها و خلاقیت در طراحی پیام هم باشد و تاکید دارم چون از پیش موجود است باید به عنوان ورودی سیستم برنامهریزی ارتباطی مورد استفاده قرار میگرفت.
خانیکی در این گفتگو به نقش عوامل سیاسی و اجتماعی در بحران ارتباطی اشاره میکند که به زعم وی مقابله با ویروس کرونا را سخت کرده است که البته اطلاعات مربوط به تاثیر این عوامل هم از پیش موجود بوده و باید به عنوان دادههای مربوط به عوامل محیطی کلان در برنامهریزی ارتباطات لحاظ میشد و فرایندهای اصلی مانند رسانه و پیام را تحت تاثیر سازنده قرار میداد.
چرا این پرسشهای خانیکی بی پاسخ است؟
خانیکی در بخش دیگری از این گفتگو میگوید: «من سوال مطرح میکنم و برای خیلی از سوالهایم هم جواب ندارم. اینکه من و شما به عنوان دستاندرکاران رسانه، فقط به این فکر نکنیم که خوب و قشنگ پیام تولید کنیم. باید ببینیم این پیام اصلاً دیده میشود؟ شنیده میشود؟ نسبت به آن باور پیدا میشود. این خودش یک سوال است و بعد برگردیم به این که شرایط اجتماعی، زمینه قدرتمند شدن یا نشدن کار مثبت را میتواند فراهم کند یا نه.»
نکته این است که این پرسشها آن هم به شکل اجرایی و کاربردی -نه تنها از بعد ارتباطات نظری و تحلیلهای آسیب شناسانه و پساکمپینی- در رویکرد برنامهریزی ارتباطی و کمپین محور جایگاه ویژهای دارد و اگر در مدیریت بحران کرونا از این رویکرد استفاده میشد، این پرسشها در زمان و موقعیت مناسب پاسخهایش را پیدا میکرد و مورد استفاده قرار میگرفت.
توضیح مفصلتر اینکه خانیکی از امکان دیدن و شنیده شدن پیام و سپس باور آن توسط مخاطب میپرسد که در نظریه سلسله مراتب پاسخها به ارتباطات تقریبا به همین شکل و توالی مطرح میشود اما وقتی پای برنامهریزی ارتباطات به میان میآید این توالی بهم میریزد یعنی باید ابتدا تکلیف مباحث مربوط به مخاطب هدف وسپس اهداف ارتباطی مطلوب (مثل ایجاد آگاهی، تغییر نگرش یا مقاصد رفتاری) روشن میشود و در گامهای بعدی نوبت پاسخ به پرسشهای خانیکی درباره پردازش پیام و سپس راههای در دسترس قرار دادن آن میرسد و به طور اساسی بررسی احتمالهای پردازش یا تفسیر پیام و انتخابها و تصمیمهای درست درباره رسانه، بدون داشتن مخاطب تعریف شده و اهداف ارتباطی ناممکن است.
بیپاسخ بودن پرسشهای مورد اشاره خانیکی یا طرح آنها منهای پاسخ به پرسشهای مربوط به مخاطب هدف و تاثیرات مطلوب یعنی در مدیریت یک بحران از رویکرد برنامهریزی ارتباطی و کمپین محور استفاده نشده که از نظر من یک ضعف بزرگ در میان مدیران و چهرههای متنفذ ارتباطی در مدیریت بحران کرونا به شمار میرود.
انتظارهای بهحق
نتیجه اینکه در گفتگوی خانیکی با ایسنا به نکات درستی مانند نگاه واقعبینانه به ظرفیت واقعی رسانهها در مدیریت بحران هم اشاره شده اما باور من این است که جامعه ارتباطی کشور دستکم در این روزها باید راهکارهای معطوف به اجرا بیشتر بپردازد.
به هرحال خانیکی نامی شناخته شده برای بسیاری از اهالی ارتباطات و رسانه است و نقش و نفوذ او در این حوزهها برکسی پوشیده نیست. در دولت آقای روحانی هم که محدودیتهای سیاسی دولت قبل در استفاده از ظرفیت از امثال خانیکی وجود نداشت، به طور طبیعی این نقش و نفوذ بیشتر شد و به همان اندازه و البته کاملا به حق انتظارها از عملکردها و تحلیلهای او بالا رفته است.
گفتوگوی آقای خانیکی با ایسنا به این شرح است:
در همان روزهای آغازین عید و در شرایطی که خیلیها تلاش میکنند با ماندن در خانه به سهم خود مانع انتشار ویروس کرونا شوند، فرصتی دست میدهد تا با هادی خانیکی از استادهای ارتباطات گفتوگویی داشته باشیم و طبیعتا به دلیل وضعیت موجود و رعایت موارد بهداشتی و ایمنی این گفت و گو به صورت تلفنی انجام شد.
نوروزی بر پایه ارتباطات شبکهای، تحلیل و دغدغه و درد
هادی خانیکی ابتدا از وضعیتی که در آن قرار گرفته میگوید و اینکه آیا در خانه خواهد ماند؟
این استاد ارتباطات پاسخ میدهد: بله؛ قرار است در خانه بمانم و دید و بازدید نداشته باشم. متاسفانه در این ایام مادرم را در مشهد از دست دادم و به رحمت خدا رفت. برادر بیماری هم دارم که خیلی به من وابسته است و مجبورم که این ایام را پیش او بروم، اما با رعایت، همین اجبار کمک به وضعیت زندگی او را از راه دور انجام میدهم؛ چراکه اولاً در ارزیابی کلی هر سفر کردنی را مجاز نمیدانم و ثانیا با سفر کردن برای بیمارانی که زمینههای بیماری را به طور خاص دارند، چه با هواپیما چه زمینی و چه شخصی مخالفم. مشهد هم متاسفانه در یک شرایط اپیدمیک سختی قرار گرفته است. در نتیجه مجبورم در خانه بمانم و یک نوروز مجازی و نوروز مبتنی بر ارتباطات شبکهای، تحلیل و خاطره و امید و در عین حال دغدغه و درد تجربه کنم.
دکتر خانیکی ادامه میدهد: اینکه دغدغه و درد را مطرح میکنم، برای این میگویم که تا صحبت از تنهایی و دلتنگی و ملال میکنیم، ممکن است برخیها فکر کنند که این روزها نگاههای سانتیمانتال و تاریخچهای از دردهای مردم داریم، در حالی که من میگویم و تاکید میکنم دردهای جامعه و دردهای مردم اتفاقاً خیلی خیلی جدی است.
دغدغه این روزها، بالا بردن قدرت دگردوستی است
گفتوگوی ما با این استاد ارتباطات تحت الشعاع کروناست و از همان ابتدا از نگاه بحران ارتباطی و کارکردهای نهادهای مدنی و اجتماعی سیاسی و اقتصادی به مسئله کرونا و تبعات آن در جامعه میپردازد.
خانیکی میگوید: به قول یکی از استادها، کرونا در ابتدا دموکراتیک عمل کرده و همه را در همه سطوح درگیر میکند اما در اقتصاد طبقاتی عمل میکند؛ یعنی آنهایی که آسیبپذیرتر هستند، واقعاً از مسئله کرونا در فشار و رنج بیشتری قرار میگیرند و نمیشود به این رنج فکر نکرد. به همین دلیل است که موضوعاتی چون دگردوستی، فعالیتهای مدنی و متوجه بودن دولت، جامعه و شهروندان به این بخشهای فقیر که سادهترین شکل آن از همان کودکان کار شروع میشود، دست فروشهای حاشیهنشین و … اهمیت دارد. به اینها هم باید فکر کرد ولی معنی فکر کردن و دغدغه داشتن، ناامید بودن و خود را منتظر حادثه کردن نیست. معنیاش این است که فرصتهای جدید را پیدا کنیم، توانمندیهای جدید را پیدا کنیم قدرت همبستگی اجتماعی و دگردوستی را بالا ببریم.
وی در ادامه از روزهای آغاز شیوع ویروس کرونا میگوید و درباره اقدامات پیشگیرانهای که انجام داده است، چنین توضیح میدهد: من از همان روزهای اول مطرح شدن و برجسته شدن خطر کرونا به چند نکته و مساله بر اساس یافته های خودم توجه کردم. یکی از این موارد اهمیت داشتن جنبههای اجتماعی ویروس یا جنبههای زیستی است؛ به آن معنا که در واقع یک پدیده جدید آمده و جامعه و جهان ما را درگیر کرده است. طبیعتاً میزان درگیری و آسیبهایی که هر جامعه و هر فردی میبیند به آن ساختارهای اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی برمیگردد که در آن قرار گرفته است. مساله اولی که به آن میاندیشم جنبهها و ابعاد اجتماعی این پدیده است اما مساله دوم پدیدهای است که سریع توانست از حالت اپیدمیک خود به حالت پاندمیک تبدیل شود. من در این زمینه گفتوگوها و مطالبی را منعکس کردم و سعی کردم که در قالب سامان دادن به کنش ها و فعالیت های علمی، حرفه ای تخصصی و مدنی آنچه را که میفهمم با بقیه دوستان به اشتراک بگذارم. که از دل آنها دو کار مشخص درآمد. یکی پویشی تحت عنوان جامعه فرهنگی که در آن دانشگاهیان، فعالان فرهنگی و مدنی را به نوشتن نامهای خطاب به رییس جمهور محترم دعوت کردم و در آن از دولت درخواست کردیم که توجه ویژه به گروههای آسیب پذیر و قشرهای ضعیف جامعه داشته باشند. به هر حال کرونا و فراگیر شدن آن باعث شد که از یک طرف ضرورت قرنطینه خانگی و در خانه نشستن، سر کار نرفتن مطرح شود و از طرفی بخشهایی از همین جامعه به ویژه در آستانه عید نوروز معطل نان شبشان بودند و مگر میشد کاری نکنند؛ یعنی در واقع در یک انتخاب بین مرگ و کرونا قرار داشتند. ما هم از دولت خواستیم نسبت به این قشر توجه ویژهای کند که خوشبختانه سیاست دولت در اینجا درخور قدردانی است که در قالب بستههای حمایتی یا کم کردن فشار های اقتصادی به فکر این اقشار بود. در نامه دوم و پویش دیگر، مخاطب ما خود جامعه بود. به نظر میآید تجربه دانستههای من و همچنین تجربههای جهانی بر این نکته تاکیددارد که با مسئلهای در ابعاد کرونا که هنوز خیلی از جنبههای آن ناشناخته است، نمیتوان انتظار داشت که نهاد دولت یا نهادهای رسمی مدنی و یا شهروندان به تنهایی به مقابله بپردازند.
این یک شعار نیست
او در همین زمینه با اعتقاد بر اینکه واقعاً ما با یک جامعه و جهان پیشا کرونا و پس از کرونا مواجه هستیم، میگوید: این یک شعار نیست. کرونا مسئلهای است که باید در سه سطح نهادهای مدنی، حاکمیتی و یکایک شهروندان نسبت به آن حساس باشند و فعالیت کنند و در قالب این فعالیت، افقهای ناگشوده فرصتها و تهدیدهای ندیده را ببینند. با این سخنان موافقم که هم در وجه علمی مطرح شده و هم در سطوح ارتباطی و اجتماعی و معرفتی که واقعاً ما با یک جامعه و جهان پیشا کرونا و پس از کرونا مواجه هستیم و این یک شعار نیست. این یک معناست که مسیر متعارف زندگی فردی و اجتماعی ما را تحت تاثیر قرار میدهد. حال در این سطوح کلی که مطرح کردم من هم جایی قرار میگیرم که مجبورم به عنوان یک معلم که بیشترین تحرکش در حوزه آموزش بوده است، با تعطیلی کلاسها، دانشگاهها، محدود شدن رفت و آمدها و تحرکهای مدنی مواجه شوم. کم و بیش میبینید که من کسی بودم و کسی هستم که خیلی ساده نمیشد در یک جا بنشیند. با هر وسیلهای بود خودم را در هر نشستی میرساندم و فعالیت داشتم ولی الان از همان روزی که مجبور شدم – هم به دلیل اقتضائات سنی و هم سلامتی – میشود گفت که در یک نوع خانه گنشینی قرار گرفتم. اما تمام حرفم این بوده و هست که این خانهنشینی را متفاوت با گذشته ببینیم. یعنی خانهنشینی به معنای پناه بردن در دنیای خود و غفلت از بیرون نیست؛ البته کار سختی هم هست تجربههای جدید میطلبد، هم به لحاظ تکنیکی و فناورانه هم به لحاظ ذهنی و معرفتی. من هم رعایت کردم اما به لحاظ ذهنی و به لحاظ فعالیتهایم، خودم را خانهنشین نکردهام.
چرا در یک جامعه خبرها دیده و شنیده نمیشنوند؟
از این استاد ارتباطات درباره اعتماد مردم به رسانهها، لزوم حقیقتگویی از سوی رسانهها و همچنین بحران ارتباطی که به وجود آمده است، اینکه از کجا نشأت میگیرد و به چه عواملی برمیگردد؟ میپرسیم، میگوید: قطعاً وقتی که از بحران حرف میزنیم معنی آن این است که واقعاً وقتی شکل میگیرد، مدیریت را درگیر خودش میکند. جامعه را نیز درگیر خودش میکند. حاکمیت و ارتباطات را هم درگیر میکند. یعنی وجود بحران نتیجه طبیعی است که بحرانی شدن ارتباطات را در بر دارد. طولانی شدن ارتباطات فقط و فقط جنبههای فناورانه و سختافزاری رسانهها نیست. اینکه رسانهها چقدر میتوانستند خبر خوب و گزارش درست را به واقع تهیه و ارسال کنند. هرچند که اتفاقاً طرف دیگر آن هم هست. میخواهم بگویم که شرایط بحرانی، دیدن و شنیدن را هم دچار بحران میکند. در واقع آن چیزی که به عنوان خبر شکل میگیرد، در یک شرایط بحرانی هم احساسات و عواطف و هیجان ها و هم ادراکات را تحت تاثیر قرار میدهد. این است که رویدادها به عنوان خبر دیده نمیشوند. رویدادهایی به عنوان خبر شنیده نمیشوند و کافیست آن نهادهای ارتباطی که تحت عنوان رسانه از آنها یاد میشوند به درستی کارشان را انجام ندهند و حقیقت را نگویند یا حقیقت را به موقع نگویند و اعلام نکنند یا اینکه اعتماد نسبت به آنها وجود نداشته باشد، این شرایط، شرایطی خواهد بود که جامعه در آن دچار اختلال ارتباطی میشود.
خانیکی با اشاره به زنجیره حوادثی که در سال ۹۸ پشت سر گذاشته شد، جدای از آن معتقد است که جامعه دچار اختلالات ارتباطی است و گفتوگو هم در آن به سادگی و سهولت انجام نمیپذیرد و میگوید: طرفین، طرفین برابری نیستند. به یکدیگر اعتماد ندارند و طبیعتاً وقتی سرمایه اجتماعی هم افول کند، امید به آینده پایین باشد، مشارکت شهروندان هم در آن ضعیف باشد، اختلال ارتباطی بیشتر دیده میشود. هم اختلال ارتباطی که در درون نهادهای حاکمیتی با هم است، هم اختلالات ارتباطی که بین نهادهای حاکمیتی با جامعه است و هم اختلال ارتباطی حاکمیت با نخبگان جامعه را به دنبال دارد.
طبیعتاً وقتی که اختلالات ارتباطی وجود داشته باشد این توالی بحرانها و یا بحرانهای خیلی فراگیرتری مثل کرونا اختلال ارتباطی را تشدید میکند و متقابلاً متاثر از آن هم میشود؛ چراکه موقعیتهای مخاطرهآمیز و بحرانی که منشاء طبیعی داشته باشد مثل سیلابها که در ابتدای سال 98، هفت استان را دربرگرفت و چه منشا انسانی، اقتصادی و اجتماعی داشته باشد، مثل اعتراضاتی که به دنبال گران شدن قیمت بنزین وجود داشت یا سقوط هواپیما یا خود مسئله تحریم ظالمانه، در چنین شرایطی رسانهها هم در شرایط ارتباطات بحران قرار میگیرند یعنی میتوانند گرفتار ناکار کردی یا کج کارکردی شوند. وقتی که اعتماد به رسانه پایین باشد هر چقدر هم برنامههای ارتباطی وسیع شود، هر چقدر تولیدات تلویزیونی، رادیویی و یا نوشتاری شبکهای بیشتر شود، با یک بیاعتمادی خوانده میشوند؛ کما اینکه چنین اتفاقی رخ داده است و مسئله فقدان یا ضعف مرجعیت رسانههای رسمی را در بحران کرونا میشود دید. به عبارت دیگر در شرایط بحرانی خبر دادن، درست خبر دادن و درست فهمیدن خبر یا برخورداری از صداقت و بهرهمند بودن از اعتماد و منبع خبر و رسانه را معتبر دانستن و… می تواند به رسانه کارکرد درستی بدهد.
وی افزود: در همین بحث پدیده کرونا هم می توانیم در شرایط ارتباطات بحران، نقش متفاوت بر عهده گرفتن توسط تلویزیون و رادیو، مطبوعات و شبکه های مجازی و روابط عمومی ها را ببینیم و هم از آن طرف از نهادهای اجتماعی و نهادهای مدنی و شهروندان انتظار داشته باشیم که به ارتباطات اهمیت بیشتری بدهند. کما اینکه در این مدت خوشبختانه این شروع مثبت در جامعه ما اتفاق افتاده است. اینکه جوانان، دانشجویان و فعالان مدنی و نهادهای اجتماعی و علمی و تخصصی در این چند روزه با انباشت کردن تجربهها، راهاندازی متنهای آموزشی، راهاندازی پویشها، کمپینها و تهیه کلیپ های مختلف کمک کردند به این که شهروندان کمی آموزش ببینند. اینکه در این شرایط چگونه رفت و آمد داشته باشند. خرید کنند و چگونه کارهای روزمره خود را انجام دهند. این شروع، شروع مثبتی بود. اما وجه منفی آن هم این است که وقتی شما خبرنگاران و رسانهها، اطلاعرسانی میکنید و سیاستگذاران، مدیران و پزشکان و همه کادر درمانی که حیات خودشان را در معرض خدمت و دگردوستی در این ایام گذاشتهاند مینالند که در خانه بمانید، با این وجود عدهای مسافرت میکنند، وقتی خبرنگاری در میان جاده از آنها میپرسد که مگر شما نشنیدهاید نباید سفر کنید، میگویند نه نشنیده ایم! چطور می شود که نشنیدهاند که نباید سفر کنند؟ چطور میشود که این ضرورت را در نیافتهاند؟ معنی آن این است که در آن طرف هم یک اختلال ارتباطی وجود دارد.
فقط به این فکر نکنیم که خوب و قشنگ پیام تولید کنیم؟
خانیکی سپس میگوید: من سوال مطرح میکنم و برای خیلی از سوالهایم هم جواب ندارم. اینکه من و شما به عنوان دستاندرکاران رسانه، فقط به این فکر نکنیم که خوب و قشنگ پیام تولید کنیم. باید ببینیم این پیام اصلاً دیده میشود؟ شنیده میشود؟ نسبت به آن باور پیدا میشود. این خودش یک سوال است و بعد برگردیم به این که شرایط اجتماعی، زمینه قدرتمند شدن یا نشدن کار مثبت را میتواند فراهم کند یا نه. اگر زمینه اجتماعی مساعد نباشد شما میبینید که به عنوان مثال آلودگی از همان بیمارستانی که برای درمان تدارک دیده شده می تواند شروع شود. بنابراین باید زمینه اجتماعی هم مساعد باشد.
نمیشود با زیاد ترساندن یا نترساندن پیامی را به جامعه منتقل کرد
وی با تاکید بر جنبههای روانی و اجتماعی مساله یادآور میشود: جنبههای روانی و اجتماعی مسئله این است که جامعه در بحران را اولاً باید به جد حساس کرد که ابعاد واقعی بحران را بشناسد، شناختی که با عقل و تجربه خود به آن برسد.
نمیشود با ترساندن زیادی یا زیادی نترساندن پیامی را به جامعه منتقل کرد. مخاطب حساس دنبال خبر میرود، اما مخاطب منفعل دنبال خبر نمیرود یا خبر را بد میفهمد یا صرفا خبر بد را میفهمد.
این استاد ارتباطات در پاسخ به این پرسش که چه میزان از بار این مسائل بر دوش رسانهها است؟ میگوید: وقتی که جامعه دستخوش یک رخداد ناگهانی میشود، رخدادی که برایش قابل پیشبینی نبوده، مثل این میماند که شما در جهان و ایران به شش ماه قبل برگردید و ببینید که اصلاً می توانید به این فکر کنید که عید امسال را چطور برگزار می کنید؟ اگر کسی می آمد و این حرفها را می زد داستان تخیلی و سیاهنمایی برایتان تلقی نمیشد؟ اما خوب این اتفاق رخ داد و وقتی که رخ میدهد به نظر من در درجه اول یک مسئولیت اخلاقی در برابر مان ظاهر می شود. مسئولیت اخلاقی این است که عهده دار نقش و سهمی توسط خودمان بشویم. یعنی توسط خود رسانه، خود نهاد سیاسی و اجرایی یا خود نهاد خیرخواهانه یک نقش و سهمی را قائل شویم و منازعات و تسویه حسابها را برای زمانی دیگر بگذاریم. برای زمانی که به درستی فهمیده بشود. با فرافکنی و با انداختن بار مشکلات هر بخش به بخش دیگر مسئله حل نمیشود.
کرونا فقط در وجه سیاستگذاری رسمی پنهان نماند
وی ادامه میدهد: از همه رسانهها چه در وجه دولتی و حکومتی و چه مدنی و ارتباطات جمعی و مجازی، میشود فهرستی از کوتاهی کارشان و قصورهایی که داشتهاند درآورد. در همین داستان کرونا میگویم که کرونا فقط در وجه سیاستگذاری رسمی پنهان نماند یا نسبت به آن پنهانکاری نشد. در وجه رسانهای آن هم خبر کرونا در دوران کمون ماند. این اتفاق را چنین میشود تشبیه کرد؛ همانطور که میگویند ۱۴ روز باید بگذرد که معلوم شود کسی کرونا گرفته یا نه، ما هم ۱۴ روزی گذشت تا به لحاظ خبری فهمیدیم که کرونایی هست و تا زمانی که به صورت خبر آشکار شود طول کشید. آن هم دلایل مختلفی دارد. آن سیاسیاندیشها، توطئهاندیشها و آن امنیتیاندیشها، میتوانند مانعی برای انعکاس اخبار درست برای راستگویی در خبر و اعتبار بخشی به خبر بشوند. میخواهم بگویم که در هر جایی از بحران و در هر نقطه ای از آن وظیفه یک نهادی بالاتر می رود و بقیه باید به آن کمک کنند. کما اینکه الان بیشتر بار درمان به بیمارستان ها و مراکز بهداشتی و پزشکان و پرستاران رسید. تا آن حد وسیع شد که هر پزشکی خواب و خوراک را بر خودش حرام کرد. ولی آیا آنها به تنهایی مسئله کرونا در کشور را می توانند حل کنند؟ به اقتصاد و به آموزش بعد از کرونا فکر کردهایم، به مدنیت بعد از کرونا فکر کردهایم؟ اینها همه مسائلی است که مرتب پیش میآید. هر نهادی وظیفه خودش را انجام ندهد یا خوب انجام ندهد بارش روی دوش رسانهها میافتد. البته متقابل آن از رسانهها هم باید این انتظار را داشت که آنها هم بدانند کار اطلاع رسانی که انجام می دهند، کار اجتماعی روانشناسانه، سیاسی و… است بنابراین باید با همه مشخصه هایی که ایفای نقش در سطح رسانه ها طلب می کند، سازگار باشد وگرنه فکر میکنیم که همینطور با ترویج شادیهای بی پایه با پنهانکاری و با دادن امیدهای واهی و با تامین کردن نقطههای غلطی که معلوم نیست این نقطههای غلط عبور از بحران ما، کجا باشد، این ها مرتب میتواند مشکل ایجاد کند.
اخبار جمعی چه زمانی مخرب میشوند؟
خانیکی سپس با اشاره به گفته مرحوم دکتر تهرانی که مطرح کرده است رسانه رسانه است؛ نه حدش را بالاتر از آن چیزی که هست ببریم و نه پایین تر، میگوید: رسانه در بحران نقش مهمی دارد. رسانه در آموزش نقش بسیار مهمی دارد به دلیل اینکه آموزش، آموزش عمومی است. در اینجا اخبار جمعی واقعاً مخرب میشوند به دلیل اینکه یکدفعه اعتباربخشی میکنیم به ویدئویی که جعلی است و یا اعتباربخشی میکنیم به یک نام و به نهادهای معتبر تخصصی مسئله را ارجاع نمی دهیم. اینها برخی سیاستهای غلطی هستند که رسانههای ما بهخصوص تلویزیون و رادیوی ما داشته است، البته بهبود پیدا کرده است و امیدوارم بهبود بیشتری پیدا کند. این رسانه همیشه دنبال افرادی رفته که آن افراد به لحاظ سیاسی مورد قبولش باشند، حرف علمی تخصصی، اجتماعی و سیاسی را هم سعی میکرده فقط از آنها بشنود، در حالی که این زمان، زمانی است که باید از همه توان علمی و حرفهای کشور، و از همه ظرفیتهای کشور استفاده کرد.
سواد رسانهای و ارتباطش با خاک شیر
خانیکی در پاسخ به اینکه توصیههاش در حوزه سواد رسانهای برای مواجهه با فیک نیوزها چیست، اظهار میکند: در شرایط بحرانی مثل شرایط امروز به جای توسل به مفاهیم و مقولههای کلی و انتزاعی باید به مسائل مشخص و کاربردی متکی شد. سواد رسانهای مبحثی است که دایره وسیعی را دربرمیگیرد. طبیعتا مهمترین انتظاری که از آن هست این است که توان ارتباطی را بتواند بالا ببرد. یعنی توانایی گفتن، شنیدن، نوشتن و دیدن. متاسفانه مقوله سواد رسانهای در جامعه ما به یک شاه کلید تبدیل شده است که انگار به هر در بستهای میخورد. مثل خاکشیر شده است که میگویند برای هر مرضی خوب است. اما خب چقدر خوب است؟ چه زمانی خوب است؟ چه کسی باید بخورد و چه کسی باید آن را بدهد؟ ما صرفاً و مرتباً از بحث پایین بودن سواد رسانهای حرف میزنیم. سواد رسانه ای متاسفانه در دستگاههای تبلیغی سیاسی و پروپاگاندایی ما به این معنا است که ما چطور توانایی شنیدن مخاطبانمان را بالا ببریم که هر حرفی را میزنیم بپذیرند؛ این که سواد رسانهای نیست! همین مسئله که مردم به حرف ما گوش نمیدهند که میگوییم سفر نکنید، یک پرسش جدی است. اما چرا گوش نمیدهند؟ بخشی از این مسئله دلایل اجتماعی و سیاسی دارد. وقتی سرمایه اجتماعی و اعتماد پایین است، گوش نمیکنند. وقتی امیدی به آینده ندارند، طبیعتاً گوش نمیکنند و البته خود این یک نوع ناامیدی روشنفکر مابانهای است که باید در نهایت از ناامیدی، حسرت و آماده بودن برای مرگ حرف بزنیم و این مانع بزرگی برای شنیدن است. خود من وقتی حرفی میزنم که سویهی امید دارد، میگویند الان وقت این چیزها نیست. انگار که باید چند ساعت دیگر منتظر بود که خاکستر ایران را در همه جا پخش کنند. در حالی که کمی باید دید تاریخی و تطبیقی داشته باشیم. دید تاریخی داشته باشیم و ببینیم در سال ۱۲۹۷ خورشیدی یعنی ۱۰۰ سال پیش در ایران بعد از جنگ جهانی اول چه گذشت؟ آن زمان عدهای به ضرورت درست کردن آموزش فکر کردند و آمدند دارالمعلمین تاسیس کردند و فکر میکنم در همان زمان مأیوسانی بودند که با دیدگاههای تند و افراطی گفتند آیا حالا وقت آموزش است؟ در حالی که آنها خوب فکر کرده بودند واقعا وقت آموزش بود.
این استاد ارتباطات در همین زمینه درباره مواجهه کشورهای مختلف با کرونا یادآور میشود: زمانی که شما مواجهه کشورهای مختلف با کرونا را ببینید به هیچ عنوان نمیتوانید یک تقسیم بندی در اقلیم سیاسی آنها داشته باشید. یعنی در ایتالیای پیشرفته صنعتی هم ابعادش وسیع شده است. ولی از آن طرف کشورهایی هم هستند که وضعیت خیلی پایین تری دارند اما کرونا خیلی دامن گیر آنها نشده است. چرا کره توانسته است موفق تر با پدیده کرونا مقابله کند به دلیل اینکه فرهنگ شهروندی و الزام به تعهد را در آن کشور قوی میتوانستیم ببینیم. در جامعه ما هم اصلا نمیتوان حکم کلی داد. دذ سویه هایی از جامعه ما این رشد و همبستگیها را میبینیم. در همین خلوت هم، به فکر جمع بودن ها را میبینیم. میزان بالا رفتن اطلاعات، دانش، تولیدات و فرآورده های آموزشی و حرفه ای و تخصصی را میبینیم که قدرت پیشگیری را در جاهایی بالا برده است. چه کسی میتواند باور کند که عدهای بتوانند این مسئله را بپذیرند و البته در جاهایی هم نپذیرفتند. پس یکی از الزامات سواد رسانهای این است که این عنوان کلی نزدیک به شاه کلید و نزدیک به خاک شیر را تبدیل به موضوعات و سوژههایی کنیم که در هر جایی بدانیم چیست. اینکه چرا نمیشنویم مقوله دیگری است. اینکه چرا نمیتوانیم حرفمان را مطرح کنیم، آن هم مقوله دیگری است. این که چرا برای پیامهایمان از زمینههای اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی غفلت میکنیم این هم یک مقوله دیگری است و دلیل دیگری دارد. این که چرا به مسائل اجتماعی، قومی و همبستگی ملی کم توجه میکنیم این هم مسئله دیگری را به دنبال دارد. طبیعتاً خود بحث همبستگی اجتماعی در شرایط بحرانی خیلی مهم است وگرنه بین استانها و مناطق ما میتواند دعوا، مرافعه و اختلاف باشد، همانطور که در جاهایی، نمونه هایی از آن را دیدیم. اینکه مرتب بگوییم از خانه بیرون نرویم اما فکر نکنیم آن کسانی که مجبور به این هستند که از خانه بیرون بروند چه کنند؟ اگر در یک شرایط انتخاب، بین مردن ناشی از فقر و مردن ناشی از کرونا قرار بگیرید، معمولاً فقرا و تهیدستان خطر مرگ ناشی از فقر را جدی میگیرند به همین دلیل ممکن است در همین شرایط برای پیدا کردن چیزی برای سیر کردن خود داخل سطل زباله بروند. به همین دلیل ما سطوحی از سواد سلامت را باید عملیاتی کنیم نه این که گمان کنیم همه چیز را در ساحت خاص خودمان کامل میدانیم و میفهمیم و باید به دیگران هم یاد بدهیم که آنها هم حرف ما را بشنوند و قبول کنند. گاهی هم کرم از خود درخت است.
پایانی امیدوارانه
در بخش پایانی گفتوگو با دکتر خانیکی سخن از آرزومندی به میان آمد آن هم آرزو در سال جدید.
به گفته این استاد ارتباطات، آرزومندی بخشی از واقعیت انسان است؛ انسان نمیتواند بدون آرزو بدون امید زنده باشد معنی امید، زنده بودن و گشایش است.
خانیکی میگوید: این مصاحبه در شبهای نوروز انجام شده است؛ مشخصه نوروز به عنوان یک آیین و سنت در فرهنگ ایران – از دوران اسطورهای تا دوران سنتی مدرن و پسامدرن – این است که در آن، آرزوی نشاط و تحرک و امید وجود دارد و همین ها است که باعث کشف فرصتهای جدید می شود؛ میشود فرصتهایی را به وجود آورد، مثل فرصتهایی که در ارتباطات مجازی وجود دارد. مثل به اشتراک گذاشتن دانش، تخیل، احساس و ادراکات. فهمیدن اینکه تغییر به معنای متفاوت بودن است نه به معنای نابود شدن و ما در معرض تغییر قرار داریم.فکر میکنم و آرزو دارم این عید نوروز و فرصتهای برآمده از ابعاد انسانی، اجتماعی و همچنین ابعاد و ظرفیت های اقتصادی و طبیعی آن، به ما کمک کند که آغازی شود برای عبور از رنج ها. این جملهای که می گویم یک تجربه انسانی و جهانی است، اینکه که سختی ها باقی نمیمانند ولی انسانهای سرسخت باقی میمانند.
انتهای پیام