خرید تور نوروزی

علم درنهایت انسان‌ها را آزاد می‌داند یا مجبور؟

ترجمه‌ی مقاله‌ی کریستین لیست در بوستون ریویو را که با عنوان «علم درنهایت انسان‌ها را آزاد می‌داند یا مجبور؟» در وبسایت ترجمان منتشر شده می‌خوانید:

به کافی‌شاپ که وارد می‌شویم، باور داریم به انتخاب ما بستگی دارد نوشیدن قهوه اسپرسو را انتخاب کنیم، یا کاپوچینو، یا لاتۀ توت‌فرنگی و تافی همراه با شیرسویا. به همین ترتیب هرگاه به مسائل جدی‌تری همچون شغل، ازدواج یا قربانی‌کردن سود شخصی در پای خیر اخلاقی فکر می‌کنیم، معمولاً این‌ها را در گرو گزینش خود می‌پنداریم. البته آنچه انجام می‌دهیم با عوامل محیطی، ابزار‌ها و عادات محدود می‌شود. ما پیوسته با تأثیرات ناخودآگاه و تحریکات بیرونی (سقلمه‌ها) روبه‌روییم و روان‌شناسان و متخصصان بازاریابی هم این را به‌خوبی می‌دانند. بااین‌حال هنوز مجالی برای انتخاب بر جای می‌ماند. امروز صبح، وقتی قهوه را سر کشیدم، می‌توانستم به‌جایش یک فنجان چای انتخاب کنم. این نشانه‌ای است از آنچه به‌طور خلاصه اختیار نامیده شده است؛ اینکه افراد توانایی انتخاب و کنترل کنش‌های خود را دارند.

بااین‌حال شماری از نویسندگان علمی عامه‌پسند و برخی دانشمندان همچنان از توهم اختیار سخن می‌گویند. نویسنده‌ای به نام سم هریس و زیست‌شناسی به نام جری کُوین تنها دو نمونۀ برجسته از این سبک نگاه به شمار می‌روند. وقتی مجلۀ اِج از کوین می‌پرسد «کدام ایده‌ها برای بیرون انداخته‌شدن از جامعۀ علمی آماده می‌شوند؟»، از «اختیار» به‌عنوان یکی از نامزدهای اصلی اخراج از علوم نام می‌برد و می‌نویسد: «افکار و اعمال ما خروجی‌های رایانه‌ای است ساخته‌شده از گوشت، یا همان مغز، که ناگزیر از قوانین فیزیک پیروی می‌کند». این شیوۀ تحلیل به‌تازگی در میان پژوهشگران علوم انسانی هم کاربرد بیشتری یافته است. مثلاً یوول نوآ هراری، در آخرین کتاب خود با عنوان ۲۱ درس برای قرن بیست و یک ۱، دربارۀ این ایده می‌اندیشد که آدم‌ها، در عصر اطلاعات، به «اختیار» مثل افسانه نگاه خواهند کرد و این پیامدهای مهمی خواهد داشت، ازجمله «ازدست‌رفتن اولویت عملی لیبرالیسم».

از دید شکاکانِ امروزی، اعمال انسان نتیجۀ انتخاب‌های آگاهانه او نیست، بلکه از طریق فرایندهای فیزیکی در مغز و بدن ایجاد می‌شود و خود فرد هیچ کنترلی بر آن‌ها ندارد. انسان‌ها صرفاً ماشین‌های فیزیکی پیچیده‌ای هستند که رفتار آن‌ها با قوانین طبیعت و شرایط فیزیکی پیشین معین می‌شود، درست همان‌گونه که موتور بخار و منظومه شمسی مطابق این قوانین عمل می‌کنند. شکاکان می‌گویند ایدۀ اختیار از جهان‌بینی خام و ساده‌اندیشی برآمده است و دیگر امروز، مثل ایدۀ ارواح و اشباح، توسط علم کنار گذاشته شده است. بدین گونه، شما همان‌طور که بر وقوع کسوف در اول مۀ ۲۰۷۹ و مشاهدۀ آن در نیویورک کنترلی ندارید، دربارۀ خواندن ادامۀ این مقاله نیز دارای اختیار نیستید!

شاید مردم این گونه شکاکیت نسبت به اختیار را قبول نکنند. البته این موضوع جدیدی نیست و بحث فلسفی پیرامون جبر و اختیار قرن‌ها ادامه داشته است. بنجامین لیبت هم بحث علمی مدرن دربارۀ اراده را، دست‌کم از زمانِ آغاز آزمایش‌های عصب‌شناختی روی علل عصبی اقدامات ارادی در دهۀ ۱۹۸۰، دچار آشفتگی کرد. این شکاکیت مشکلاتی در تصورات راسخ ما از خودمان به وجود آورد. ایدۀ اختیار در فهم بشر از خود، به‌عنوان عامل خودمختار، و مسئول‌دانستن او در قبال رفتارهایش نقشی محوری دارد.

قضات به‌خوبی از این موضوع آگاه هستند و پرسش‌هایی که دانش عصب‌شناسی پیش‌روی حقوق قرار داده حالا تبدیل شده است به زمینه‌ای در حال گسترش در این حوزۀ پژوهشی. برای مثال، چگونه می‌شود کسی را، برای کاری که به‌اختیار انجام نداده، مجازات کرد؟ وقتی بهمن به کسی آسیب می‌رساند، هرگز آن را برای این کار گناهکار به شمار نمی‌آوریم، زیرا، دست‌کم از دید برخی، بهمن همچون من و شما فاعلی مختار نیست و در قبال پیامد کارهایش مسئولیت اخلاقی ندارد. حال‌آنکه وقتی فردی به دیگران آسیب می‌زند، او را مسئول می‌دانیم. اگر شکاکان در این زمینه برحق باشند، چنین داوری‌هایی اشتباه خواهد بود، زیرا، از دید مخالفان اختیار، زیانِ برآمده از عمل یک انسان مانند بهمن طبیعی، ناشی از فرآیندهای فیزیکی درون مجموعه‌ای از اتم‌ها و مولکول‌هاست.

برخی از مخالفانِ اختیار بشر، ازجمله هریس و کوین، در کنار فیلسوفانی همچون دِرک پربوم و گرگ کاروسو از چنین رویکردی استقبال می‌کنند. آن‌ها به این نکته اشاره می‌کنند که ما، به‌عنوان یک جامعه، بیش‌ازحد درگیر مسئولیت و تنبیه و مجازات هستیم. چنان‌که بسیاری از دستگاه‌های قضایی جهان غیرانسانی و ناکارآمدند. این شکاکان مسئلۀ مهمی را موردتوجه قرار داده‌اند، اما می‌توان به اختیار انسان نیز پایبند باقی ماند و درعین‌حال هوادار اصلاح نظام قضایی بود. کرامت انسانی و عدالت جبرانی باید به میزان کافی بر توان‌بخشی و یکپارچه‌سازی دوبارۀ مجرمان در اجتماع و ازمیان‌برداشتن شرایط اجتماعی وقوع جرم متمرکز باشد، اما کنارگذاشتن ایدۀ اختیار به‌هرحال آثار دیگری را نیز در پی خواهد داشت که به محکومیت و مجازات هیچ ارتباطی ندارند. به‌عنوان نمونه، اگر خود را در تصمیم‌گیری مختار و آزاد احساس نکنیم، چگونه می‌توانیم بر انتخاب‌های مهم پیش‌رو آگاهانه تأمل نماییم؟ ایمانوئل کانت همین دشواری را درک کرده بود و دریافت که باید، در خردورزی عملی، خود را کاملاً مختار تصویر کرد.

ازاین‌رو اهمیت بسیاری دارد که بپرسیم آیا می‌توان از اختیار در برابر این حملات شکاکانه دفاع کرد، یا مدافعان آن، صرفاً به ایده‌ای موهوم و خرافی چسبیده‌اند. به باور من، علم اختیار را نفی نمی‌کند و حتی قادر است استدلال‌هایی نیز در دفاع از آن ارائه دهد.

شکاکیت نسبت به اختیار، دست‌کم از آن‌گونه که از علم در این مسیر بهره می‌جوید، بخشی از جهان‌بینی تقلیل‌گراست که، بر اساس آن، همه‌چیز به فرایندهای فیزیکی فروکاسته می‌شود. اگر ما به دنیا از دیدگاه فیزیکی نگاه کنیم، تنها ذرات، میدان‌ها و نیروها را خواهیم دید و نه عامل انسانی، انتخاب یا اختیار. بدین گونه، انسان به زیرنظامی از کیهان غیرشخصی و عظیم شبیه می‌شود. البته شکاکان خواهند گفت که این تصویری است که علم نشان می‌دهد و اگر بخواهیم انسان را چیزی فراتر از نظام فیزیکی بدانیم، بازخواهیم گشت به عصر متافیزیکی قرن هفدهم و دوگانۀ ذهن-بدن که رنه دکارت مطرح کرد و نقطۀ عزیمت علم جدید شد.

اما برابردانستن علم با تقلیل‌گرایی اشتباه است. علم ما را وادار نمی‌کند انسان را به‌مثابۀ مجموعه‌های به‌هم‌پیوسته از ذرات بنگریم، بلکه برعکس، در علوم رفتارشناسی انسانی، از انسان‌شناسی و روان‌شناسی تا اقتصاد و جامعه‌شناسی، برای اندیشیدن به افراد، ذیل یک معیار روشمند، باید آن‌ها را عاملان مختاری بدانیم که از توانایی انتخاب و واکنش هوشیارانه به محیط‌ پیرامونی برخوردارند. محققان این حوزه‌ها فعالیت‌های انسانی را با تکیه‌ بر این تصویر تبیین می‌کنند که انسان، به‌عنوان عامل انتخاب، باورها، آرزوها، اهداف و طرح‌ها، دربارۀ رفتار خود تصمیم می‌گیرد. حوزه‌های مختلف دانشگاهی (با سطوح مختلفی از تأکید روی رابطۀ میان فرد و عوامل ساختاری تأثیرگذار بر اَعمال انسانی) جزییات را به روش‌های مختلف توصیف می‌کنند، گرچه همۀ آن‌ها عاملیت اختیارمحور انسان را پیش‌فرض می‌گیرند. این نوع تبیین هیچ امر ماوراءالطبیعی را پیش‌فرض قرار نمی‌دهد و تنها این واقعیت را نشان می‌دهد که، برای معناداری رفتارهای انسانی و درک آن، عاملیت و قصدمندی و انتخابْ اصولی اساسی هستند. بنابراین نخستین نکته این است که اگر انسان‌ها را عامل تصمیم‌گیری ندانیم، برای تبیین رفتار آن‌ها با دشواری بسیاری روبه‌رو خواهیم شد.

برای درک بهتر مسئله به این بیندیشید که چگونه پرسش‌های معمولی را پاسخ می‌دهیم. چرا کسی که قرار ملاقاتی دارد معمولاً در آن حاضر می‌شود؟ چرا رانندۀ تاکسی شما را به مقصد مشخص‌شده می‌برد؟ چرا مشتریان به تغییرات قیمت واکنش نشان می‌دهند؟ چرا مردم از جنبش‌های سیاسی حمایت می‌کنند؟ در همۀ موارد، تصور انسان‌ به‌عنوان عامل تصمیم‌گیری در یافتن پاسخ به ما کمک می‌کند. اگر ما انسان‌ها را موجوداتی دارای عاملیت، قصد و انتخاب تصویر کنیم، این رفتارها به‌سادگی قابل‌فهم می‌شوند. افراد با گزینه‌های گوناگونی مواجه می‌شوند، از دید خود به این گزینه‌ها می‌نگرند و یکی از آن‌ها را به‌شیوه‌ای معطوف به هدف و کمابیش هوشمندانه برمی‌گزینند؛ هرچند ممکن است نتیجۀ نهایی انتخاب‌ها کاملاً عقلانی نباشد. اگر ما افراد را همچون ماشین‌های فیزیکی بنگریم، ماهیت هدف‌محور و قصدمند رفتار آن‌ها را در پیدا نمی‌کنیم و در جزییات فیزیکی غرق می‌شویم. درواقع تنها درختان را می‌بینیم و نه جنگل را. این نگاه بدان می‌ماند که بخواهیم معاملات بازار سرمایه، انتخاب‌های رأی‌دهندگان، یا فعالیت‌های فرهنگی را از چشم‌انداز فیزیک ذرات توصیف کنیم. از نگاه کل‌نگرانه، فیزیک و حتی فیزیولوژی روش‌های درستی برای توضیح رفتار انسان در گسترۀ کامل آن نیستند و، در اغلب نمونه‌ها، تنها می‌توانند بینش‌هایی دربارۀ مکانیسم‌های تولیدشده توسط عامل مختار در ارگانیسم‌های فیزیکی ارائه کنند. البته این به‌معنای کوچک نشان‌دادن و کاستن از اهمیت بینش‌های فیزیکی نیست. عاملیت انسان و انتخاب او به‌هرحال از شگفت‌انگیزترین پدیده‌های جهان فیزیکی‌اند، اما، همان‌گونه که دانشمندان و فیلسوفان می‌گویند، چیزهای بیشتری برای توضیح‌دادن در کار است. مسئله‌ای که با رویکرد تقلیل‌گرا، فروکاستن پدیده‌ها و نگریستن محدود بدان‌ها توجیه‌شدنی نیست.

حال اگر بدون تقلیل‌گرایی به موجودات انسانی بیندیشیم، درواقع نوعی از اختیار را بدون تکیه‌بر بنیاد ماورای طبیعی به کار گرفته‌ایم. البته کمتر به این اذعان شده که چنین پیش‌فرضی در تبیین رفتار انسان وجود دارد؛ شاید به این دلیل که اختیار مفهومی مناقشه‌برانگیز است و دانشمندان، مگر در موارد ضروری، تمایلی به ورود در مباحث متافیزیکی ندارند. بااین‌حال، اختیار را می‌توان در بیانی هوشیارانه و محتاط تعریف کرد: قابلیت انسان در عاملیت هدفمند، انتخاب میان احتمالات جایگزین، و کنترل نتایج گزینش‌ها. انسان‌شناسان، روان‌شناسان، اقتصاددانان، یا جامعه‌شناسان آشکارا این قابلیت را در توصیف انسان‌ها به‌مثابۀ عامل تصمیم‌گیری پیش‌فرض می‌گیرند.

مخالفان اختیار به این موضوع اعتراض خواهند کرد و این‌همه را در بهترین حالت افسانه‌ای سودمند و، در بدترین حالت، افسانه‌ای زیان‌بار خواهند دانست. آن‌‌ها به‌هرحال می‌گویند پیش‌فرض اختیار به‌معنای واقعی صادق نیست. برای بررسی این پاسخ بیایید به‌شیوۀ طرح پرسش از امر واقعی و غیرواقعی توسط دانشمندان بنگریم.

به‌راستی چرا دانشمندانْ جاذبه و الکترومغناطیس را واقعی تلقی می‌کنند، اما ارواح و اشباح را نه؟ پاسخ این است که علم باید به جاذبه و الکترومغناطیس اشاره کند تا بتواند پدیده‌های فیزیکی را توضیح دهد. این ویژگی‌ها اجزای ضروری نظریه‌ای منسجم دربارۀ جهان را تشکیل می‌دهند، درحالی‌که ارواح و اشباح نه‌تنها بی‌فایده هستند، بلکه آن نظریه را به‌انحای گوناگون نامنسجم می‌کنند. به‌طور کلی، دانشمندان برای مشخص‌کردن اینکه کدام موجود یا کیفیت واقعی است، دو پرسش را مطرح می‌کنند: نخست اینکه آیا موجود یا کیفیت موردنظر برای تبیین جهان ضروری است و دوم اینکه آیا با مجموعه جهان‌بینی علمی سازگاری دارد یا خیر؟ اگر پاسخ هر دو پرسش آری باشد، موجود یا کیفیت مدنظر واقعی تلقی می‌شود و دانشمندان حاضر می‌شوند لااقل به‌شکل موقت آن را در فهرست امور جهان بگنجانند.

کاربرد این آزمون که درواقع نسخه‌ای از تیغ اُکام است، به علم فیزیک محدود نمی‌شود و می‌توان در موجودات و کیفیات سطح بالاتر، همچون اکوسیستم‌ها، نهادها و حتی در تحلیل فقر از آن استفاده کرد. این امور نیز برای تبیین جهان باید واقعی در نظر گرفته شوند. به‌علاوه این موجودیت‌ها نیز بخشی از جهان‌بینی علمی منسجم هستند، حتی اگر فیزیک بنیادی دربارۀ آن‌ها چیزی نگفته باشد. هنگامی‌که از این دریچه به اختیار بنگریم، چشم‌اندازهای تازه‌ای را پیش رو خواهیم دید. بر این اساس، اگر علوم انسانی و اجتماعی برای توضیح رفتار انسان ناچار از کاربرد عاملیت مختار و انتخاب او باشند، آنگاه این ویژگی‌ها بخش نخست آزمون پیش‌گفته را پشت سر گذارده‌اند و به‌عنوان عنصری ضروری در تبیین مسائل باید واقعی به شمار آیند.

اما در خصوص دومین معیار، یعنی سازگاری با تمامیت جهان‌بینی علمی، وضعیت اختیار چگونه است؟ در اینجا، شکاکان به این موضوع اعتراض خواهند کرد که اگر قوانین اساسی فیزیک مانند مکانیسم‌های یک ساعت دقیق قطعی باشند، امیدی به ارائۀ تصویری منسجم برای فرایندهای تصمیم‌گیری وجود ندارد، زیرا در هر نقطه‌ای از زمان، با تکیه‌بر گذشتۀ موجود فیزیکی، تنها یک زنجیرۀ ممکن از وقایع امکان وقوع خواهد داشت. این دیدگاهی است که نظریات فیزیکی به‌طور سنتی، از مکانیک کلاسیک نیوتن تا نظریۀ نسبیت آینشتاین، جهان را بر اساس آن بازنمایی کرده‌اند.

علاوه‌براین، اگرچه به نظر می‌رسد که با ظهور مکانیک کوانتومی (دست‌کم بر اساس تفسیر مشهور کپنهاگی) عدم‌تعین و تصادفی‌بودن به فیزیک وارد شده است، همچنان این پرسش گشوده مانده: آیا نظریات پیشرفته‌تر این عدم تعین را حفظ خواهند کرد؟ آینشتاین آشکارا با ایدۀ عدم تعین قوانین فیزیکی مخالف بود و زمانی دربارۀ آن چنین گفت که «خدا تاس نمی‌ریزد»، بنابراین ازآنجاکه جبر علّی‌فیزیکی به‌طور کامل توسط علم از دستور کار خارج نشده است، نمی‌توانیم برای دفاع از اختیار روی مکانیک کوانتم حساب چندانی باز کنیم. درواقع شکاکان و سخت‌باوران جبرگرا اصرار دارند که انسان اساساً گزینه‌های واقعی و اختیار انتخاب ندارد. به این ترتیب زمانی که تصمیم به خواندن این مقاله گرفتید، تنها یک گزینۀ واقعی در دسترس شما قرار داشته (و آن اینکه مقاله را بخوانید، آن‌گونه که در حال انجامش هستید!) و گزینۀ دیگری در کار نبوده است.

این‌ها مضامین بنیادینی هستند، اما قوانین جبری فیزیک مسلماً مانع دوراهی‌های پیش‌روی عامل انسانی نمی‌شوند. انتخاب‌های آیندۀ افراد می‌تواند در سطح روان‌شناختی گشوده باشند و وابسته به اختیار تلقی شوند، حتی اگر از زاویۀ فیزیکی جبری باشد. باآنکه ممکن است متناقض به نظر رسد، اما تمایز میان جبرگرایی و اختیار، صرف‌نظر از سطح نگریستن به جهان، قابل توصیف نیست. یک سیستم می‌تواند در یک سطح به‌گونه‌ای جبری (مانند آنچه در دانش‌های خاصی چون شیمی، زیست‌شناسی، هواشناسی و غیره بررسی می‌شود) و در سطحی دیگر به‌نحوی غیرجبری [و مختارانه] رفتار کند.

خود فیزیک‌دانان این نکته را در زمینۀ مکانیک آماری به رسمیت می‌شناسند و توضیح می‌دهند که چگونه پدیده‌های غیرجبری در سطح کلان می‌توانند از فرایندهای جبری و قطعی در سطح خُرد سرچشمه گیرند. به‌عنوان مثال، آب‌وهوا نظامی کلان است که به‌نحو غیرقطعی رفتار می‌کند؛ حال‌آنکه اتمسفر شامل تعداد زیادی مولکول‌های منفرد است که هرکدام براساس قوانین قطعیِ حرکت در این محیط جابه‌جا می‌شوند. بدین ترتیب، در سطح کلان، اتمسفر زمین می‌تواند باوجود قطعی‌بودنِ حرکات در سطح خُرد، به‌عنوان نظامی غیرقطعی قلمداد شود. همان‌طورکه جرمی باترفیلد، فیلسوف فیزیک، می‌گوید، پویایی نظام‌های خرد و کلان نیازی به درهم‌تنیدگی ندارند. من نیز استدلال خواهم کرد که ظهور [یا رویدادِ] غیرمعین به‌سادگی آشکار نمی‌شود. این غیرقطعی‌بودن نه‌تنها بر اساس امری شناختی‌معرفتی (به‌سبب اطلاعات ناکامل دربارۀ جهان)، بلکه با نظر به واقعیات مستقر در حاق واقع قابل تفسیر است؛ به بیان دیگر، عدم تعین ویژگی خاصی از نمود جهان است. ازاین‌رو در بیانی مختصر و براساس منابعی که علوم در اختیار ما قرار می‌دهند، می‌توان چنین گفت که دوراهی‌های تصمیم‌گیری پیش‌روی انسان را می‌توان در کنار جبر فیزیکی نشاند. البته گشودگی انتخاب‌های انسانی پدیده‌ای مشابهِ مکانیک آماری نیست، بلکه از دسترس‌پذیری گزینه‌ها سرچشمه می‌گیرد. امری که با بهترین نظریه‌های تبیین‌کنندۀ فرآیند تصمیم‌گیری در بشر توصیف شده است.

در حال حاضر، فرضیۀ اختیار با علوم رفتارشناسی انسانی تأیید می‌شود. اختیار را می‌توان برای اهداف علوم انسانی و اجتماعی، به ایده‌های چون عاملیت، هدفمندی و انتخاب تقسیم کرد که به‌خوبی [از سوی علم] پشتیبانی شده‌اند و درواقع ایده‌های ضروری برای تبیین علمی هستند. انکار اختیار تنها در صورتی تضمین خواهد شد که این ایده‌ها برای توضیح رفتار انسان موردنیاز نباشند یا ناسازگاری آن‌ها [با جهان‌بینی علمی] به‌شکلی نشان داده شود.

بی‌تردید علم در آینده ممکن است از رویکرد تقلیل‌گرایانه دفاع کند و رفتار انسانی را بدون بازنمایی افراد درمقام عوامل تصمیم‌گیری تبیین نماید؛ اما اکنون به نظر نمی‌رسد که در چنین مسیری در حال حرکت باشد. تاکنون روان‌شناسی دربرابر فروکاستن بشر مقاومت کرده و با علوم عصب‌شناختی نه جایگزین، بلکه تقویت شده است. درست همان‌گونه که واقعیت اکوسیستم‌ها، نهادها و پدیده‌هایی چون فقر را صرفاً به‌دلیل عدم توجه فیزیک بنیادی به آن‌ها انکار نمی‌کنیم، هیچ دلیلی وجود ندارد که واقعی‌بودن عاملیت و انتخاب و اختیار انسان را کنار بگذاریم. اشتباه شکاکان این است که پیش‌فرضی تقلیل‌گرا را به‌عنوان مبنا پذیرفته‌اند، پیش‌فرضی که نه در علم ضروری است و نه برای درک رفتار انسان کفایت می‌کند.

پی‌نوشت‌ها:

• این مطلب را کریستین لیست نوشته است و در تاریخ ۶ فوریۀ ۲۰۲۰ با عنوان «Science Hasn’t Refuted Free Will» در وب‌سایت بوستون ریویو منتشر شده است. وب‌سایت ترجمان آن را در تاریخ ۳ اردیبهشت ۱۳۹۹ با عنوان «علم درنهایت انسان‌ها را آزاد می‌داند یا مجبور؟» و ترجمۀ علی حاتمیان منتشر کرده است.
•• کریستین لیست (Christian List) استاد فلسفه و علوم سیاسی در مدرسۀ اقتصاد لندن است. آخرین کتاب او چرا اختیار واقعی است (Why Free Will is Real) نام دارد.

[۱] 21Lessons for the 21st Century

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا