درسی از جنبش سیاه پوستان آمریکا
جواد کاشی در یادداشتی تلگرامی با عنوان «درسی از جنبش سیاه پوستان آمریکا» نوشت:
بسیاری از ما ایرانیها، در زندگی شخصی چند لایه و پیچیدهایم. اما در عرصه عمومی، ساده اندیش بار آمدهایم. در حالیکه درست باید به عکس تربیت شده باشیم. اجازه دهید صرفاً به فرهنگ مقاومت اشاره کنم. مقاومت کردن جزئی از حیات سیاسی است. نباید در مقابل نیرویی که ظالمانه عمل میکند و تبعیض روا میدارد سکوت کرد. اما اگر قرار بر مقاومت شد، چه باید کرد؟
ما ایرانیها مثل بسیاری دیگر از ملتها و گروهها، به دو پاسخ کلیشه عادت کردهایم. اولین پاسخ را کسانی میدهند که مقاومت را ایستادگی تا آخرین قطره خون میدانند. شمشیر اگر کشیدند، شمشیر بکشید، کشتند بکشید. آنقدر مقاومت کنید تا آنکه رو به روی شما ایستاده عقب بنشیند. آنها به نبرد و پیروزی میاندیشند و از مقاومت خونین انتظار رستگاری دارند. اقلیتها، کارگران، تهی دستان، اقشار نادیده گرفته شده، همه باید برخیزند و با همان منطقی که حذف و طرد شدهاند، مقاومت کنند. کارگر از حق کارگری، زنان از حقوق زبان، اقوام از حق قومیتها، ملتهای محروم از حقوق ویژه شان باید تا آخرین قطره خون دفاع کنند. این گروه با نام انقلابیون شهرت دارند.
وقتی اعمال خشونت متقابل به عنوان مقاومت به جایی نرسید، گروه دیگری پیدا میشوند و میگویند چرا خشونت؟ با زبان مسالمت جویانه با آنکه به شما ستم میکند سخن بگویید. بالاخره کار درست میشود. سعی کنید اعتماد طرف مقابل را به دست بیاورید، از فرصتهای تاریخی استفاده کنید، کمی هم صبور باشید، بالاخره کار درست میشود و آنکه ستم بر شما روا داشته، به ناگزیر با شما از در آشتی درمیآید. این گروه با نام اصلاح طلبان و مسالمت جویان شهرت یافتهاند. این گروه هم مثل گروه اول به احقاق حقوق کارگران و تهی دستان و زنان و قومیتها باور دارند اما گاهی خیال میکنند کار با نصیحت و گفتگو و گاه التماس و دعا حل میشود.
تاریخ جنبش سیاه پوستان بخصوص در آمریکا، یک صدای سوم تولید کرده است که نه از سنخ انقلابیون است نه از سنخ اصلاح طلبان. جیمز بالدوین یکی از شاخصترین چهرههای این سنت است. آنچه صدای بالدوین را هم از انقلابیون و هم از اصلاح طلبان سیاه پوست جدا میکند، حمایت از گروههای مورد ستم واقع شده، در پرتو یک کلیت انسانی است. میدانست بیشترین دستاوردی که ممکن است از مقاومت انقلابی یا اصلاح طلبانه حادث شود، وادار کردن سفید پوستان به پذیرش حقوق سیاه پوستان است. قبولاندن این نکته به آنها که به سیاه پوستان حمله نکنند و حقوق اساسی شان را پایمال نکنند. تحصیل این موفقیت البته غنیمت است، اما چیزی از این واقعیت تلخ نخواهد کاست که سفید پوستان با نگاه تحقیر آمیز به سیاه پوستان نظر کنند و سیاه پوستان نیز سفید پوستان را عامل بخت سیاهشان بدانند. بنابراین دستاورد هر دو شکل مقاومت از نظر بالدوین موقت است. همه چیز مستعد درگرفتن دوباره جنگ است.
بالدوین با هانا آرنت پیرامون نقش عشق در حوزه سیاست بحثهای جذابی دارد. آرنت عشق را به عرصه خصوصی مختص میداند و با تسری آن به عرصه عمومی مخالف است. بالدوین اما به خلاف آرنت از عشق به منزله یک استراتژی سیاسی یاد میکند. به نظر بالدوین دوست دااشتن آنکه تو را حذف و طرد میکند، سلاحی برای آب کردن عزم و اراده جمعی اوست. یک استراتژی برای تحلیل بردنش. یک اقدام موثر برای ممانعت از تکثیر شدنش. عشق شاید در یک رویارویی رو در رو، بی معنا باشد، اما ستم کننده را بی آینده میکند. عشق گرمتر از آتش سلاح است.
در میدان جنگ، هر کشته با خود دهها داوطلب تازه برای نبرد خلق میکند اما گرمای عشق، اصل و مبنای میدان نبرد را بی اعتبار میکند. عشق نیروی قدرتمندی است که حریف مسلح را ناتوان از شلیک میکند. شلیک نمیکند اگر هم شلیک کند، با احساس یک هیولای خطرناک به رختخواب میرود. به نظر بالدوین بشر متمدن به سمت توحش بی حد و حصر میرود. بر توحش خود نام فضیلت نهاده است. میدانهای نفرت خلق کرده است. در حالیکه طرفین با احساس حقانیت تام به سوی هم شلیک میکنند. خونی که از بدن حریفشان چکه میکند نشان پیروزیشان است و خونی که از بدن خودشان چکه میکند نشان مقاومت قهرمانانه.
تکیه صرف بر الگوی مسالمت جویانه سیاه پوستان آمریکایی هم البته یک ساده اندیشی است. اما میتوان درسهای بسیار از آن آموخت. کاری که گاهی یک نگاه عاشقانه میکند از دنیایی ذخائر تسلیحاتی و تلنباری از کلام نفرت پراکن نظامی ساخته نیست.
انتهای پیام
عمو جان، به این سادگی که جنابعالی میفرمائید نیست بلکه مسئله در این است که در ایالات متحده حیوانات عده ای بالای صد میلیارد دلار ثروت وعده ای دیگر جه سیاه چه سفید باید دو شیفت کار کرده تا یک زندگی بخور و نمیر داشته باشند ومسئله کرونا چهره ای دیگر از فقر پنهان در آمریکا را نشان داده که با تکیه بر مستندات آلمانی که در یوتوب قابل دسترسی است فقط در شهر نیویورک یک چهارم جعیت یعنی ۲۵٪ وابسته به کوپن غذایی شده اند .مطلب دیگر اینکه دولتمردان آمریکائی برخلاف شورش های ۱۹۹۲ در شورش های جوانانی روبرو هستند که با اینترنت بزرگ شده اند وبا دیدن زندگی خود با دیگران در کشورهای دیگر گول بهشت آمریکائی را نمی خورند وکم نیستند جوانان آمریکا فقط برای دزدیدن ده دلار (دویست هزار تومان) در زندانها می پوسند.نکته دیگر اینکه ویروس هایی مانند تولیدات هالیوودی،فیس بوکی، اینستا گرامی،…که به جان ملت های دیگر انداخته بودند دامنگیر خودشان شده است ونشان داده که این ببر خودش مبتلا به ویروس های خطرناکی است، شاید تا چند روز دیگر فضای فعلی به آرامش برسد ولی دائمی نخواهد بود بلکه تجدید قوا نیروها برای نبرد بزرگتری خواهد بود ودر این بین کشورهائئ همانند چین،روسیه وبخصوص سیستم های امنیتی ایران میتوانند از آب گل آلود ماهی گیری کنند وتوسط رسانه های اینترنتی با پخش شایعه وبعضا فیزیکی (سر بسته بگویم در این نوع اغتشاشات از دماغ بعضی خون می آید) و دادن فراخوان ها به این آتش دامن بزنند،همان کاری که آمریکا با دیگران انجام می داد واز تظاهرات های سال ۸۸ با افتخار از اولین انقلاب توئیتری دنیا دم می زد وتا کنون نیز این رویه را از چین ،هنگ کنگ،روسیه،اوکراین،ایران،عراق،ونزوئلا و…ادامه میدهد.سالها جامعه شناسان غربی وبخصوص آلمانی از در خطر بودن صلح اجتماعی (sozial frieden ) بخاطر شرایط نامطلوب در آمریکا اخطار می دادند، جنابعالی حالا چسبیدید که هفتاد سال پیش “هانا آرنت ” چی گفت ؟ خوش باشید.