تلویزیون خانه ما در نوروز 95
سمیه عظیمی، روزنامه نگار در یادداشتی که در اختیار انصاف نیوز قرار داده، نوشت: تلویزیون، رسانهای یکطرفه است و تلویزیون خانه ی ما یکطرفهتر. تلویزیون خانه ی ما، رسانهایست که بیش از همنوعان خود از صدای دیگران میهراسد و هیچ صدایی را غیر از صدای خود برنمیتابد. این دردی است بیدرمان که تلویزیون خانه ی ما به آن دچار است. همین درد، همه را از دور و برش تارانده است. هر کس بخواهد برای درمان این درد کاری کند، لگدی به او میپراند.
حالا تلویزیون خانه ما تنها مانده است. نوروز 95 است. تلویزیون خانه ما، در انتخابات هفتم اسفند 1394، یکی از زشتترین چهرههای خود را به ما نشان داد. از قیافه و صدایش تهوع میگرفتیم. حالا در آستانه سال جدید، او ما را دوست دارد؛ اما مانده است که چگونه به ما ابراز محبت کند؟
تلویزیون خانه ما، همان تلویزیون صداوسیما است. ما عقب افتادهایم! و ماهواره نداریم.
صداوسیما حالا مانده است که چگونه در نوروز 95 به ما بفهماند که به ما محتاج است؟
اغوا بهترین راه است. اغواگری از مسیر موسیقی و رقصهای زیرپوستی. تلویزیون صداوسیما در نوروز 95، با موسیقیهای تند با تراز آنور آبی و حرکات موزون زیرپوستی، آببندی شده است.
این همان تلویزیونی است که هیچ صدای غیری را در عرصه ی فکر و اندیشه برنمیتابد؟! این همان تلویزیونی است که در انتخابات به هر دری زد تا رقیب رؤسایش رأی نیاورد؟!
صداوسیما میخواهد ژست درک و فهم خواست مردم را به خود بگیرد؛ آن هم با موسیقیهای تندی که عقل از سر آدمی میربایند…
این روزها صداوسیما معروف به رسانه ی ملی، دارد فریاد میزند که: ما شما را سرمست میکنیم و در این مستی با هم میرقصیم؛ به شرط آنکه سرتان پایین باشد و به بالای سر خود نگاهی نینداخته و کاری به کار ما نداشته باشید!
تلویزیون خانه ما، امسال دو انگشت خود را گشود و آینده را از میان آن به ما نشان داد: زنان و مردان با هم میخوانند و تقریبا میرقصند یا حرکتی موزون! دیگر لازم نیست مردی صدایش را نازک کند و همراه مرد دیگری بخواند که فکر کنی همخوانی زن و مرد یا تکخوانی زن است! دیگر لازم نیست در لحظه ی رقصیدن دو بازیگر با همدیگر، دوربین روی تماشاچیان بچرخد تا رقص آنها به پایان برسد. دیگر لازم نیست…
همه ی شبکههای تلویزیون از برنامه تحویل سال گرفته تا دیگر برنامهها، مملو است از آهنگهای به قول معروف شاد شش و هشتی با اجراهای خاص. از سوی دیگر برنامه ی شاد و مفرح خندوانه اثر رامبد جوان در فصل سوم خود در نوروز 95، با اجرای مسابقه ی لباهنگ دارد به قول خودشان هنجارشکنی عجیب و بیسابقهای میکند. تقلید از آکادمی گوگوش آن هم از شبکههای مختلف یک رسانه با یک مدیریت واحد نیز قصه ی عجیب، غریب و بسیار مضحکی است.
این روزها بسیاری از متدینین پای رسانه ی ملی، بهتزدهاند. این تلویزیون همان تلویزیونی است که نمایش آلات موسیقی در آن حرام است؟! همان تلویزیونی است که تار و سه تار و غیره را یا نشان نمیدهد یا اگر مجبور باشد آن را مثلا با یک سبد گلی، یا به وسیله ی طراحی دکوری، استتار میکند؟!
صدای ابتذال موسیقی در صداوسیما، نه تنها صدای متدینین، که صدای آشنایان به عرصه ی موسیقی را هم درآورده است. جای موسیقی ایرانی در رسانه ی ملی در این روزها بسیار خالی است. حالا کسی انتظار حداکثری صدای شجریان از تلویزیون جمهوری اسلامی هم شاید نیست، اما دیگر نه خبری از شهرام ناظری است، نه حسامالدین سراج، نه محمد اصفهانی و نه خیلیهای دیگر. علیرضا قربانی و سالار عقیلی هم در حد تیتراژ سریالها در تلویزیون جایگاه دارند.
چند سؤال در این میان به ذهن میرسد:
1- موسیقیای که صداوسیما به خورد مردم میدهد، با ذائقه ی مردم چه خواهد کرد؟
2- گشودن دروازههای تلویزیون به روی صداهای ناهنجار موسیقی شش و هشتی با تراز آنور آبی، و باز گذاشتن دست تولیدکنندگان برنامهها در استفاده ی حداکثری از این نوع موسیقی به همراه حرکات موزون، در شرایطی که دریچهای هرچند کوچک به اهالی فکر و اندیشه و نخبگان با دیدگاههای مختلف در رسانه ملی اختصاص ندارد، آیا چیزی جز اغواگری، آدرس غلط دادن به مردم و سرگرمسازی آنها با جعلیات است؟
3- چرا تلویزیون جمهوری اسلامی که بنا بوده دانشگاه عمومی و ملی باشد، در جستوجوی راهی برای اخلال در انتقال پیام نخبگان به افکارعمومی و پرت کردن حواس مردم از دردهاست؟
4- آیا پیامی که دستاندرکاران و مدیران رسانه ی ملی از مردم دریافت کردهاند، آزادیهای اجتماعی آن هم در نازلترین سطح آن یعنی ولنگاری، رقص و پایکوبی است؟
5- تلویزیون جمهوری اسلامی با این راهی که به سوی خود گشوده، چه آیندهای را برای برنامهسازی خود ترسیم کرده است؟
انتهای پیام