خرید تور نوروزی

از رضاشاهِ سلیمی‌نمین تا رضاشاهِ زیباکلام

سلیمی‌نمین: امیدوارم سر تک‌تک این موضوعات با زیباکلام بحث کنم

بابک مجیدی، انصاف نیوز: عباس سلیمی‌نمین که انتقاداتی به کتاب «رضاشاه» صادق زیباکلام استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران دارد، در گفت‌وگویی با انصاف نیوز به نقد این کتاب پرداخته و می‌گوید که معتقد است «زیباکلام با استناد به کتاب سیروس غنی، تلاش کرد در کتاب رضا شاه انگلیسی‌ها را تطهیر کند. همچنین او در این کتاب به هیچ عنوان سندی منتشر نکرده است و او با این کار به طور کاملا آگاهانه یک جنگ روانی را اجرا می‌کند».

کتاب رضاشاه بقلم صادق زیباکلام انتقادات برخی فعالان و تحلیلگران سیاسی را به همراه داشت. عباس سلیمی‌نمین -فعال سیاسی اصولگرا- یکی از منتقدین به کتاب او بود. در ماه‌های گذشته بحث‌ها و اختلاف نظری میان سلیمی‌نمین و صادق زیباکلام درباره کتاب رضا شاه به وجود آمد. انصاف نیوز به منظور پرداختن به این موضوع از هر دو نفر دعوت کرد تا در قالب یک مناظره نظرات خودشان را بیان کنند. صادق زیباکلام در ابتدا پذیرفت با هرکسی حتی آقای سلیمی نمین مناظره کند. عباس سلیمی‌نمین با ارائه چند شرط حاضر به مناظره شد اما زیباکلام این دعوت را در ادامه نپذیرفت. به همین منظور برای نقد کتاب رضا شاه، درباره‌ی عملکرد او، تاثیر انگلیس در به قدرت رساندن رضاشاه، ساخت راه‌آهن، گم شدن جواهرات سلطنتی، توهین به ماه محرم و امام حسین توسط رضا شاه گفت‌وگویی که درقالب یک گزارش تنظیم شده است را در زیر می‌خوانید.

[ لینک مقدمه‌ی سلیمی نمین بر مصاحبه ]

زیباکلام با کتاب رضاشاه به دنبال تطهیر انگلیسی‌هاست

عباس سلیمی نمین درباره‌ی کتاب رضاشاه نوشته صادق زیباکلام با تاکید بر اینکه «زیباکلام با استناد به کتاب سیروس غنی می‌گوید انگلیسی‌ها روحشان از کودتای 1299 خبر نداشت» می‌گوید: «ما در تاریخ رویکردهای مختلفی می‌توانیم داشته باشیم، می‌توانیم مستند سخن بگوییم، نظرات خودمان را بدهیم، جمع بندی‌های خودمان را بکنیم، می‌توانیم به اقوال کسانی که در آن دوران زندگی کرده‌اند و در مسائل دخالت داشتند، آنها را مطرح کنیم. می‌توانیم به اسناد رسمی مراجعه کنیم، میتوانیم شیوه‌های مختلف را به کار بگیریم. هرکدام از این منابع یک میزانی قابل استناد و قابل اتکا خواهد بود. به فرض مثال، اسناد وزارت‌های خارجه آمریکا، روس‌ها، انگلیسی‌ها، سایر کشورها و همچنین راویانی که در آن مقطع جهت‌گیری‌های مختلف داشتند با درک مواضع آنها و چگونگی حضور آنها در رخدادهای مختلف، هر کدام برای ما یک میزانی قابل استناد خواهند بود.

آنچه مسلم است نه من و نه آقای زیبا کلام در آن مقطع زندگی نمی‌کردیم، بنابراین نمی‌توانیم بگوییم روایت ما مهم است. خیر، روایت ما برای مخاطب از لحاظ استنادی هیچ اهمیتی ندارد، مگر اینکه روایت تمام کسانی که در آن رخدادها موثر بوده‌اند را بخوانیم، بعد بگوییم بر اساس اجماعی که در تاریخ صورت گرفته، این بحث را مطرح می‌کنیم. لذا نه من و نه آقای زیباکلام، آن مقطع را درک نکرده‌ایم. ما بر اساس مطالعات‌مان می‌گوییم. بنابراین ما باید مطالعات‌مان را به مخاطب منعکس کنیم تا او بفهمد ما بر اساس یک سری اسناد تاریخی سخن می‌گوییم، تا بتواند پیگیری کند آیا درست می‌گوییم یا خیر. چون من آن مقطع را درک نکردم و سال‌ها بعد از این اتفاقات بدنیا آمده‌ام، نمی‌توانم بگویم حرف من است. مثلا مصدق می‌تواند بگوید، چون روایت او ارزش دارد و در آن دوران حضور داشت. ما روایت مصدق را فقط به عنوان یک سند تاریخی می‌توانیم بپذیریم.

روایت سیدضیا با توجه به گرایشی که به انگلیسی‌ها داشت، یک روایت است. بنابراین من و آقای زیبا کلام باید بگوییم چرا این حرف را قطعی می‌گوییم، باید بگوییم این منبع‌ها را دیده‌ایم، با استناد به این منابع نظر من این است، تازه آن زمان هم محل خدشه است. اگر منابع درست باشد، یعنی شما تحقیق کنید و ببینید آن چیزی که به نقل از دکتر مصدق گفته شده، واقعیت دارد. یا اگر به نقل از فرمانفرما گفته شد، این واقعا به او تعلق دارد. اولین بار است که آقای زیبا کلام، در کتابی می‌گوید: من متکی بر یک اثر، کتابی نوشتم. البته نفس این کار برای دانشگاه توهین‌آمیز است، استادی که درس می‌دهد بگوید کتابی را مبنای کتاب خود قرار داده‌ام. شما کتاب «ایران و قضیه ایران» را بخوانید، ببینید چند منبع دیده و چند کتاب خوانده تا این کتاب را نوشته است. ما به عنوان محقق وقتی این کتاب را می‌خوانیم جهت گیری را قبول نداریم، کاملا درجهت اهداف انگلیس این کتاب را نوشته، اما در عین حال یک محقق است که شما به راحتی می‌توانید بفهمید اینجا محققانه کار کرده اما جهت گیری اشتباه دارد. اولین بار آقای زیبا کلام آمد گفت من متکی به کتاب آقای سیروس غنی کتابی را نوشته‌ام. خب این خیلی تاسف بار است که دوستان جوان ما حتی نمی‌روند کتاب آقای غنی را بخوانند تا ببینند ادعایی که او کرده با چیزی که در کتاب آقای سیروس غنی آمده، تطابق دارد یا خیر؟ این دیگر کار سختی نیست.»

سلیمی‌نمین در ادامه ادعامی‌کند: «آثار آقای زیباکلام یک هدف را دنبال می‌کند و آن تطهیر انگلیسی‌هاست. دلیلش را نمی‌دانم. او درکتاب «ما چگونه ما شدیم» اصرار دارد بگوید ما خودمان مقصریم و انگلیسی‌ها تقصیری ندارند. آن‌ها به دنبال استعمارگری خودشان هستند اما ما نباید اجازه می‌دادیم که وارد کشورمان شوند. آیا انگلیسی‌ها براساس ادعایی که آقای زیباکلام دارد، اصلا تقصیری نداشتند؟ ما می‌توانیم این کتاب را بررسی کنیم. البته آقای سیروس غنی در کتابشان اذعان دارند که انگلیسی‌ها بخشی از اسناد کودتا را نیاورده‌اند و اسناد انگلیس قابل اعتماد نیست. یا بعضی از بخش‌هایش را حذف کرده‌اند. درحالیکه آقای زیباکلام می‌گوید چون در اسناد انگلیسی‌ها نمی‌شود تشکیک کرد پس تجربیات ما همگی اشتباه است.»

انگلیس در کودتای 1299 رضاخان نقش اساسی دارد

سلیمی نمین با مراجعه به کتاب سیروس غنی این طور وارد بحث دخالت انگلیس در به قدرت رساندن رضاشاه می‌شود و می‌گوید: «در صفحه 222 کتاب ایران برآمدن رضاشاه نوشته سیروس غنی آمده است: «فقدان اهتمام از طرف نورمن و بی علاقگی آشکار کرزن به منشا شرح، تفصیل و بنیان کودتا بسیار عجیب و مرموز است». می‌گوید این قضیه مرموز است که در اسناد بی‌علاقگی می‌بینید. نورمن که خبر هر پیشامد مهم ایران را به کرزن می‌دهد و گاه روزی چهار پیام تلگرافی می‌فرستد، گویی می‌پندارد کودتا آنقدر اهمیت ندارد که به جزئیاتش بپردازد و مشروح کودتا را به کرزن اطلاع دهد. هیچگونه بحث و گفتگویی درباره نقش نظامی افراد بریتانیا در ایران نیست. حتی از «آیرونساید» هم ذکری به میان نمی‌آید و نام «کلنل اسمایس» را با اجمال برده است.»

او مجددا با تورق آن کتاب با اشاره به صفحه 204 می‌گوید: «کرزن از قرار معلوم با الیفنت موافق است که آیرون ساید دست داشته است و نورمن را هم درگیر ماجرا می‌داند و می‌افزاید که «آقای نورمن بالاخره رقیب شایسته‌ای در ایجاد دولت و نخست وزیرهای ایرانی پیدا کرده است.» یعنی چه؟ یعنی کل روی کار آمدن رضاخان براساس اراده‌ی سفارت انگلیس و نورمن انجام شده است. «در تلگرافی به زمان 24 فوریه یا 2 اسفند نورمن به کرزن اطلاع می دهد که سپهدار به سفارت پناهنده شده است و اطمینان می‌خواهد تا توسط کودتا دستگیر نشود. نورمن می‌افزاید در این میان شاه را دید و به او توصیه کرده است که با سران کودتا ارتباط برقرار کند و خواسته‌های آنان را برآورد. شاه هراسیده و خشکش زده بود و قدرت تصمیم گیری نداشت.» پس بنابراین می‌بینیم که سفارت انگلیس نه تنها در جریان کودتا است و آن را هدایت می‌کند، بلکه به همه کسانی که تاثیر دارند، توصیه می‌کند که با سران کودتا همراه شوند و آنها را حمایت کنند.

سلیمی‌نمین در تاکید دوباره خود به صفحه 182 کتاب سیروس غنی می‌گوید: «روز 27 بهمن 1299 کمتر از یک هفته پیش از کودتا، آیرونساید به دیدن نورمن و سپس شاه رفت.» مدخل‌های دفتر یادداشت‌های آیرونساید دارای اهمیت است که می‌بینیم نورمن و آیرونساید چه اندازه از نقشه‌های یکدیگر مطلع بودند. به خصوص نورمن بعدا حاشا کرد در کودتا دست داشته. آیرونساید می‌نویسد: «گفت‌وگوهایم با رضاخان را به نورمن گفتم.» یعنی چی؟ یعنی هم آیرون ساید اطلاع داشته و هم سفارت انگلیس در این قضیه دخالت دارد.»

«یک جنگ روانی است»

سلیمی نمین می‌افزاید: «واقعا آقای زیباکلام این کتاب را خوانده است؟ او یک تاکتیک به کار می گیرد. تاکتیک این است که یک کتابی منتشر شده که در آن تمام تجربیات ملت ایران درباره‌ی انگلیس را باطل می‌کند. تمام ارزیابی‌ها و تجربیات ملت ایران درباره انگلیس را به دور می‌ریزد. شما بدون اینکه این کتاب را بخوانید مرعوب می‌شوید که شاید واقعا کتاب اینطوری منتشر شده است. اگر همچین کتابی منتشر شود هیچگونه ارزش تاریخی ندارد. فقط یک روایت است. آقای سیروس غنی در این کتاب گرایشی دارد و آن دفاع از رضاخان است. در تاکتیک آقای زیباکلام چقدر سلامت وجود دارد؟ آقای زیباکلام خطا نمی‌کند و این کار او ناشی از جهل نیست. در واقع او جنگ روانی را به طور کاملا آگاهانه به کار می‌گیرد. ببینید رضاخان چقدر گمنام است؛ حتی سیدضیا طباطبایی هم او را نمی‌شناسد. چه کسی آنها را باهم آشنا می‌کند؟ انگلیسی‌ها. سیدضیا به شدت گرایش به طرف انگلیسی‌ها دارد و برنامه این بود که در کودتا نقش داشته باشد و بعد توسط رضاخان کنار زده شود که ردپای انگلیسی‌ها از دید مردم پاک شود. ما منابع بسیاری داریم مبنی بر اینکه انگلیسی‌ها رضاخان را برای اهداف خودشان رشد دادند. حتی آقای سیروس غنی هم که گرایش به سلطنت و پهلوی‌ها دارد، نمی تواند این واقعیت را نفی کند.»

سلیمی نمین که انتقاد بسیار تندی به کتاب رضاشاه دارد می‌گوید: «چرا زیباکلام اصرار به گفتن دروغی به این بزرگی دارد و آن را در دانشگاه هم تدریس می‌کند؟ در هیچ کشوری نمی‌گذارند یک استاد به قصد فریب دانشجو تدریس کند و دروغ بسازد. اصلا صلاحیت علمی ندارد. چون در صلاحیت علمی اولین چیز صداقت است.»

انگلیس با خروج روسیه از ایران به سرعت کنترل ایران را به دست گرفت

سلیمی نمین در ادامه و به نفوذ انگلیسی‌ها و خروج روس‌ها از ایران اشاره می‌کند و می‌گوید: «شما اگر این کتاب را هم نخوانده باشید می‌دانید که از زمان انحطاط سلسله قاجار، روس و انگلیس در ایران باهم رقابت جدی داشتند. با اینکه جفتشان نظام سرمایه‌داری داشتند ولی در ایران باهم رقابت داشتند. اما در بعضی جاها باهم تبانی می‌کردند. مثلا در مورد قرارداد ترکمنچای، انگلیسی‌ها هم نقش اساسی داشتند. با اینکه بخشی از خاک ایران به روسیه تزار داده می‌شد اما اسناد گویای این مطلب است که آنها هم برای تحمیل این خفت به ملت ایران در گفت‌وگوهای پاریس نقش جدی داشتند. دلیلش هم این بود که انگلیسی‌ها تضعیف دولت مرکزی را دنبال می‌کردند. این قرارداد به شدت دولت مرکزی را بی‌اعتبار می‌کرد. این رقابت به هر حال وجود داشته است. اگر در شمال و یا مرکز کشور روس‌ها نیروی قزاق را شکل می‌دهند، بلافاصله انگلیسی‌ها پلیس جنوب را تشکیل دادند. برخلاف چیزی که آقای زیباکلام در این کتاب ادعا می‌کند که انگلیسی‌ها موافق مشروطه بودند، یک سال بعد از مشروطه، قرارداد 1907 بسته می‌شود. این قرارداد چه کار می‌کند؟ ایران را به چند بخش تقسیم می‌کند و نفی حاکمیت ملی است. اگر انگلیسی‌ها طرفدار مشروطه بودند می‌گفتند که این موضوع باید به مجلس رفته و تصویب شود. شما شنیدید که قرارداد 1907 در ایران تصویب شود؟

انگلیسی‌ها آمدند و در نهضت ملی نفوذ کردند. چگونه؟ آدم‌هایی که با استبداد بودند را ناگهان چهره انقلابی به آنها داده و در درون نهضت مشروطه قرار دادند تا تسلط لازم را بر امور ایران بدست آورند. ولی با روح مشروطه کاملا مخالف‌اند. یعنی نمی‌خواهند ملت ایران مستقل باشد. ایران به شدت برای انگلیسی‌ها مهم است. فقط مقوله‌ی نفت نیست؛ حتی به شدت نگرانند از طرف روسیه تزار، حاکمیت آنها را در هند مورد مخاطره قرار دهد. هند برایش بسیار مهم است و تلاش می‌کند راه روسیه تزار را ببندد. این رقابت سال‌ها وجود داشته است. انقلاب سوسیالیستی در روسیه که همسایه شمالی است اتفاق افتاد. خود آن ها آمدند قراردادها و وام‌هایی که به ایران دادند را یکطرفه فسخ کرده و قزاق را هم رها می‌کنند. قزاق مدتها بی صاحب می‌ماند، که انگلیسی‌ها کنترل آن را بدست می‌گیرند. منتها چون این نیرو توسط انگلیسی‌ها تاسیس نشده است، نیاز دارند که آن را مثل پلیس جنوب بسازند. این مسئله طول می‌کشد. رضاخان این جا در نقش پادو ظاهر می‌شود و مرتبا به انگلیسی‌ها اطلاعات می‌دهد و چندبار در کودتایی که در درون قزاق صورت می‌گیرد، رضاخان به عنوان پادو نقش اساسی دارد. بنابراین یک شرایط ایده‌آل برای انگلیسی‌ها رقم خورد.

در ایران که آنقدر برایشان مهم بود و سرمایه‌گذاری کرده‌اند، رقیب‌شان ناگهان بیرون رفته است. اتفاقی افتاد که سال‌ها آرزویش را داشتند. آیا داستانی که آقای زیباکلام می‌گویند عقلایی است؟ انگلیسی‌ها سال‌ها تلاش کرده‌اند جای پایی در ایران بدست بیاورند و رقیبشان نمی‌گذاشت به صورت کامل ایران را ببلعند و حالا رقیب بیرون رفته است. انگلیسی‌ها هم گفته‌اند حالا که رقیب بیرون رفته، ما هم بیرون برویم و ایران را به خودش واگذار کنیم. اصلا عقل چنین چیزی را قبول می‌کند؟»

انگلیس به عمد شرایط نابسامانی برای انجام کودتا را در ایران ایجاد کرد

سلیمی نمین درباره به وجود آمدن شرایط کودتا و به قدرت رسیدن رضاشاه می‌گوید: «یک سال پس از جنگ جهانی دوم، انگلیسی‌ها قرارداد 1919 را می‌نویسند و انتظارشان این بود بتوانند ملت ایران را کاملا تحت حمایت خودشان قرار دهند. من خواهش می‌کنم که بندهای قرارداد 1919 را ببینید. بعد می‌توانیم بفهمیم که رضاخان بزعم آقای زیباکلام ایران را از بلبشویی خارج کرد یا خیر. البته من قبول دارم در ایران بلبشویی بود. چه کسی می‌خواست بلبشو کند؟ کسانی که می‌خواستند کودتا کنند. کسانی که می‌خواستند ملت ایران را به فغان بیاورند تا مجبور شوند شرایط را بپذیرند. شما می‌گویید الان در فلان کشور کودتا شد. بعد از کودتا چه اتفاقاتی می‌افتد؟ نابسامانی! که اگر کودتا شد مردم بگویند الحمدلله. یک کودتایی شد که کسی آمد آن را برطرف کند. اگر دیکتاتور هم هست به درک.

فرض کنید ما اسنادی نداریم که رضاخان و خزعل را انگلیسی‌ها حمایت می‌کردند. آقای زیباکلام فقط درباره‌ی بختیاری‌ها یک اشاره‌ای دارد و البته نمی‌گوید آشوبگری‌ها و خودمختاری آنها با هدایت انگلیسی‌هاس؛ فقط در مورد بحث حفاظت از لوله نفت می‌گوید. انگلیسی‌ها چرا دولت‌های کوچک درست کرده بودند و کشور را دچار نابسامانی کرده بودند؟ چون وقتی کودتا شد، فرد کودتا کننده مورد قبول جامعه قرار گیرد. یکی از راه‌های تحمیل کودتا همین بود. انگلیسی‌ها از دوران رقابتشان با روس‌ها و حتی از دوران مشروطه، این خط را دنبال کردند و در نهایت به این کار رسیدند که کودتا صورت بگیرد.»

او بررسی اهداف انگلیسی‌ها در کودتای 1299 را با یک پرسش شروع می‌کند و می‌گوید: «کودتا آیا اهداف انگلیسی‌ها را تامین کرد؟ این مسئله خیلی دشوار نیست. کتاب «ایران و قضیه ایران» را بخوانید. در این کتاب خود کرزن که بعد وزیر خارجه انگلیس می‌شود، می‌نویسد راه‌آهن شمالی و جنوبی چیزی است که منافع ما را تامین می‌کند و همچنبن چیزی که به نفع ملت ایران است، راه آهن شرقی-غربی است. یعنی همان جاده ابریشم. چرا؟ چون نظام سیاسی روسیه تغییر کرده و اگر قبلا انگلیسی‌ها نظام سرمایه داری را در آنجا تحمل می‌کردند الان در این جا تحمل نمی‌کنند. نه تنها تحمل نمی‌کنند بلکه احساس خطرشان نسبت به اتحاد جماهیر شوروی به شدت افزایش یافت چون نظام‌شان نسبت به یکدیگر همگون نبود. رقیب و در تضاد همدیگر هستند. در نهایت مرزها بسته شد، یعنی ما هیچ ارتباطی با شوروی نداریم. حتی اقوام نمی‌توانستند با هم در ارتباط باشند. وقتی شوروی فروپاشید برخی اقوام به رودخانه‌ها زدند و برخی هم غرق شدند. بعد از سال‌ها وقتی دیوارهای آهنی فرو ریخت اقوام دوست داشتند یکدیگر را پس از سال‌ها ببینند. برای همین ما هیچ تجارتی نداشتیم. فقط یک بحث بود: انگلیسی‌ها احساس خطرداشتند که اگر یک زمانی روس‌ها تصمیم گرفتند وارد ایران شوند و برای هند تهدیدی برای آنها باشند، بلافاصله بتوانند نیروهای نظامی خودشان را در مرزهای شوروی پیاده کنند.»

ایجاد راه آهن سراسری توسط رضا شاه فقط برای منافع انگلیس علیه شوروی بود

سلیمی نمین همچنین درباره‌ی راه آهن و نفع انگلیس از این طرح می‌گوید: «زیباکلام یک تاکتیکی به کار گرفته است، حرف‌های طرف مقابلش را خودش تعریف می‌کند. نمی‌گوید این روایت حکومتی کجا منتشر شده است و مثلا صفحه فلان روایت حکومتی گفت برای جنگ جهانی دوم راه آهن را کشیده‌اند. کجا این حرف مطرح شده؟ آقایان از کجا خبر داشتند یک جنگ جهانی رخ می‌دهد و در جنگ جهانی دوم برای آوردن نیروهای شوروی از این راه آهن استفاده می‌شود.؟کجا کسی چنین ادعایی کرده این راه آهن برای جنگ جهانی دوم ساخته شده است؟ مصدق می‌گوید این خیانت است. روایت دکتر مصدق ربطی به روایت حکومتی ندارد. او می‌گوید این راه آهن ایجاد شد تا برای اهداف انگلیسی‌ها به درد بخورد و نمی‌گوید برای جنگ جهانی دوم است. زیباکلام یک تاکتیکی برای اینکه مخالف خودش را مسخره کند اجرا می‌کند. خودش روایت مخالف را عرضه می‌کند. در حال که مثلا می‌گفت اگر روایت حکومتی در کتاب فلان و در صفحه فلان آمده است، این روایت حکومتی است و من نقدش می‌کنم. خودش روایت حکومتی را مطرح می‌کند. هیچکس نگفته است که این راه آهن برای جنگ جهانی دوم ساخته شده است. گفته شد برای رفع تهدید شوروی، انگلیسی‌ها برای پیاده کردن نیرو بتوانند سریع‌ترین راه انتقال را داشته باشند.»

او در ادامه از اسناد آمریکایی‌ها درباره نفوذ انگلیسی‌ها می‌گوید: «در بند 2 یا 3 قرارداد رویتر، بحث راه آهن شمالی-جنوبی است که آن را ملت ایران لغو کردند. بنابراین زیباکلام یک کار غیراصولی و غیراخلاقی به کار می‌گیرد تا منتقد خودش را «هو» کند! بنابراین می‌خواهم بگویم که هم عقلا و هم نقلا نمی‌توانست در ایران کودتایی صورت بگیرد درحالیکه انگلیسی‌ها قدرت مطلق شده‌اند و نقش محوری را در این کودتا نداشته باشند. اینها همه اسناد انگلیسی‌ها بود. آقای سیروس غنی چون جهت‌گیری دارد اسناد آمریکایی‌ها را خیلی به ندرت می‌آورد. علتی که آقای زیباکلام در مقدمه نمی‌گوید که سیروس غنی اسناد آمریکایی‌ها را هم بررسی کرده چیست؛ چون خود سیروس غنی در مقدمه کتابش می‌گوید دو سال بر روی اسناد آمریکایی‌ها کار کرده است. زیباکلام این مسئله را سانسور می‌کند. چرا؟ چون نمی‌خواهد توجه جوان امروز را به اسناد آمریکایی‌ها معطوف کند. چون اسناد آمریکایی‌ها کاملا مشت انگلیسی‌ها را وا می‌کند. انگلیسی‌هایی که در کودتا نقش محوری داشتند و به شکلی عمل کردند که حتی آمریکایی‌ها برای تشخیص قضایا نیاز داشتند تحقیق کنند. اولین گزارشی که سفارت آمریکا از کودتا منعکس می کند، چهارماه پس از کودتاست. که در آنجا می‌گوید سفارت ایران را به واشنگتن منتقل می‌کند که این کاملا کار انگلیسی‌هاست که با مشت آهنین یعنی «رضاخان» می‌خواهند مشکلاتشان را حل کنند. یعنی کاملا واقعیت را در اسناد آمریکایی‌ها درباره رضاخان بیان می‌کند. برای همین آقای سیروس غنی بیشتر از چهار یا پنج سند از آمریکایی‌ها رو نمی‌کند.

آقای زیباکلام این قضیه را اصلا نمی‌آورد و این یک هوشمندی است و از روی خطا نیست. یعنی جوان را اصلا نسبت به اسناد آمریکایی‌ها حساس نمی‌کند. چرا آمریکایی‌ها نسبت به رضاخان حساس‌اند؟ بعدها شما این مطلب را می‌بینید. در قضیه‌ی نفت شما می‌توانید ببینید بعدها آمریکایی‌ها حساسیت‌شان را روی رضاخان نشان دادند. رضاخان جنایات زیادی در رابطه با آمریکا انجام داد.»

رضاشاه مقدار بسیار زیادی از جواهر سلطنتی را با خود از ایران برد

سلیمی نمین درباره گم شدن جواهرات سلطنتی در دوران رضاشاه می‌گوید: «اسناد مختلفی درباره جواهرات سلطنتی است مبنی بر اینکه رضاخان چقدر نسبت به ملیت در ایران بی تفاوت است. جواهرات سلطنتی اعتبار ملت ایران محسوب می‌شود. اصلا او نسبت به جواهرات سلطنتی این احساس را ندارد. برخلاف کسانی که ادعا می‌کنند که رضاخان به ملیت خیلی توجه داشت اصلا اینطور نیست. به محض اینکه رضاخان می‌خواست از ایران برود، در مجلس بحث شد که نگذارند از ایران برود چرا که جواهرات سلطنتی زیادی دارد که می‌خواهد از ایران خارج کند. فروغی آمد و یک کلک زد و گفت که ما جوابگو خواهیم بود. بگذارید رضاخان برود. دربار بجای او جواب خواهد داد. بعد هم که از مجلس گزارش آمد که فلان قطعه نیامده و فلان قطعه برنگشته است.»

او درباره این که چه مقدار از جواهرات را از ایران خارج کرده است گفت: «مقدار بسیار زیاد! بعضی‌ها را خودشان هم اذعان دارند. مثلا در مورد شمشیر مرصعی که ارزش تاریخی بسیاری داشت، رضاخان آن را برده بود و خانواده پهلوی در تشییع جنازه رضاخان در مصر این شمشیر را روی تابوتش گذاشتند. مصری‌ها این شمشیر را دزدیدند. یعنی در پایان تشییع جنازه او شمشیر غیب شد با اینکه پیگیری شد ولی مصری‌ها آن را پس ندادند چون شمشیر خیلی مهمی بود. شمشیری بود که جزو خزانه‌ی جواهرات سلطنتی بود. جواهرات سلطنتی را هیچ کدام از شاهان دست نمی‌زدند. این جواهرات پشتوانه اعتباری ملت ایران بودند. این را اگر کسی دست می‌زد با واکنش شدیدی مواجه می‌شد. حتی شاهان قاجار هم در اوج فقرشان به جواهرات سلطنتی دست نزدند. وقتی دربار نتوانست درباره جواهراتی که رضاخان برده بود پاسخگو باشد، گفت که رضاخان آنها را در برخی سفرهایش مثل سفر به ترکیه هدیه داده بود.»

او درباره اینکه آیا درقبال گرفتن این هدایا امتیازی به ایران داده بودند گفت: «نه. اصلا دروغ بود. این‌ها برای اینکه زبان مجلسی‌ها را کوتاه کنند این را گفته بودند. درباره بسیاری دیگر از جواهرات سلطنتی هم گفتند که نمی‌دانند چه شده است! در حالیکه رضاخان ثروت هنگفتی را علاوه بر جواهرات سلطنتی با خودش از ایران برد.»

رضاشاه در مدت 16 سال 56 هزار فقره املاک را به نام خود کرد

سلیمی نمین درباره ثبت اسناد و املاک گفت: «می‌گویند آغاز ثبت اسناد در ایران کار رضاخان بوده است. درحالیکه کار روشنفکرانی بود که به فکر پیشرفت ایران بودند و در سفرهایشان به اروپا دیدند که آن‌ها شناسنامه دارند و وقتی به ایران بازگشتند بحث شناسنامه‌دار شدن مردم را مطرح کردند. البته بسیاری از ایده‌های آنان مورد موافقت مردم و روحانیون مثل مدرس هم قرار گرفت. اما درباره‌ی رضاخان که می‌گویند ثبت اسناد کار او بود اصلا به این امر پایبند نبود. در طول 16 سال، 56 هزار فقره املاک گسترده را به نام خودش کرد. مثلا در بحث همین قله دماوند. منشا آن به دوره رضاخان بر می‌گردد که او کل این منطقه را به نام خودش کرد. الان هم بحث سر این بود که این منطقه به دولت برگردد یا به اوقاف که بعدا از رهبری استفتا کردند و ایشان گفتند که چون منطقه جزو اموال عمومی محسوب می‌شود قابل وقف نیست و جزو اموال دولت است. روش رضاخان هم به این شکل بود زمین یا ملکی را می‌پسندید و اگر صاحبش، زمین را می‌بخشید که هیچ ولی اگر نمی‌بخشید تبعید یا کشته می‌شد. گزارش‌های شکایات بسیاری هم پس از رفتن رضاخان درباره‌ی این مسئله وجود دارد.»

شناسنامه و راه آهن توسط افراد روشنفکر در زمان رضاشاه به وارد کشور شد

سلیمی نمین درباره این روایت که «اقداماتی مثل راه آهن، شناسنامه خواسته ایرانیان ترقی‌خواه بوده» می‌گوید: ایران فقط رضاشاه نیست و آدم‌های مختلفی در آن وجود دارد. جریانی که بسیار تعیین کننده بودند و بعد از کودتا هم در کنار رضاخان قرار گرفتند، جریان ملی بود که به غرب اعتماد داشت و تصورش این بود که اگر به انگلیسی‌ها اجازه دهیم که کودتا کنند و شخصی را روی کار بیاورند، همان شرایطی که در انگلیس رقم خورد در ایران هم رقم می‌خورد. این افراد طی چند سال تلاش زیادی کردند. تیمورتاش هم جزو این آدم‌ها بود. او آدم غربزده‌ای بود اما در عین حال معتقد بود که ما باید منافع خودمان را دنبال کنیم. رضاخان او را فرستاد که سر قضیه نفت با انگلیسی‌ها مذاکره کند. تیمورتاش رفت و گفت که رقمی که می‌گویید هیچ است. واقعا هم 16 درصد هیچ بود. تیمورتاش رفت و چانه زنی کرد. انگلیسی‌ها تصورشان این بود که می‌آید، صحبت می‌کند و درنهایت با توجه به موقعیت رضاخان مسئله حل می‌شود. تیمورتاش چند ماه آنجا ماند و به نظر انگلیسی‌ها تن نداد. به محض اینکه به ایران برگشت برای او پرونده‌سازی کردند که با روس‌ها زد و بند داشته و به زندان انداختند و در زندان کشتند. این‌ها غربگرا بودند اما دست نشانده غرب نبودند. این‌ها نسبت به غرب خوش باور بودند. اما همه این آدم‌های خوش باور از دم تیغ انگیلسی‌ها و رضاخان گذشتند.»

خاطرات رزم‌آرا: قزاق‌ها کثافت‌ترین بودند و رضاشاه در راس آن بود

خاطرات رزم آرا درباره قزاق‌ها

سلیمی نمین درباره قزاق‌ها با استناد به خاطرات رزم‌آرا می‌گوید: «آقای زیباکلام می‌گوید: «رضاخان هرروز در جمع قزاق سخنرانی می‌کرد و می‌گفت در شان شما نیست چنین حکومتی باشد.» اصلا رضاخان حرف زدن عادی را بلد نبود. بعد آقای زیباکلام می آید و او را به عنوان یک خطیب سخنور معرفی می‌کند و می‌گوید که او سخنرانی‌های قرا می‌کرد و ملیت قزاق‌ها را تحریک می‌کرد. ببینید آقای زیباکلام درباره قزاق‌ها چه می‌گوید. قزاق‌ها کثافت‌ترین آدم‌ها بودند و در راس این کثافت‌کاری‌ها رضاخان قرار داشت. این را من نمی‌گویم. بروید خاطرات رزم آرا را بخوانید. رزم آرا دورانی که نظامی است جزو قزاق‌ها نیست و جزو تحصیلکرده‌‌ها است. می‌گوید: «موقعی که ما با قزاق ادغام شدیم، اصلا نمی‌توانستیم آن‌ها را تحمل کنیم. انقدر که آن‌ها فاسد بودند». حالا رزم آرا خودش می‌گوید هرشب دنبال عیاشی بودند و وقتی قرار شد برای تحصیل به خارج از کشور برود، خوشحال شد که از این فضا دور می‌شود. می‌خواهم بگویم این آدم می‌گوید به این شکل قزاق‌ها فاسد بودند که ما نمی‌توانستیم یک ساعت هم با آنها همراه باشیم. اینها مستندات تاریخی است.

رضاشاه با تاسیس هنرستان موسیقی به دنبال نابودی موسیقی چندهزارساله ایران بود

این محقق تاریخدان و منتقد کتاب رضاشاه زیباکلام درباره تاسیس هنرستان موسیقی توسط رضاشاه می‌گوید: «اگر الان بشنوید رضاخان هنرستان موسیقی درست کرد چه می‌گویید؟ می‌گویید به به عجب خدمت بزرگی کرد و به موسیقی توجه داشت. در این هنرستان موسیقی ملت تحقیر می‌شدند یا اعتبارشان افزایش پیدا می‌کرد؟ اسناد را که می‌خوانیم متوجه می‌شویم که ظاهرا هدف ترویج موسیقی است. اما چه موسیقی؟ موسیقی که ملت ایران را تحقیر کند. ماموریت رضاخان این بود ملتی را که به انگلیسی‌ها تودهنی زده و قرارداد 1919 را لغو کرده، له کند! برای این کار باید چه می‌کرد؟ ملت ایران بر چه اساسی جلوی انگلیسی‌ها می‌ایستاد؟ می‌گفت که من فرهنگ دارم و خودم باید اداره کنم. آنها فرهنگ را از این راه‌ها تحقیر می‌کردند. ایران سابقه موسیقی چندهزار ساله دارد و رضاخان گفته بود هرکس این موسیقی چندهزار ساله را کار کند با او برخورد می‌شود. نه تنها موسیقی بلکه هر آنچه که متعلق به موسیقی بود باید تخریب می‌شد و شد.

سلیمی نمین درباره رفتار رضاشاه در ماه محرم نیز می‌گوید: «فرض کنید یکی از چیزهایی که ملت ایران به آن تفاخر می‌کند، آزادگی امام حسین (ع) است. ملت ایران می‌گوید من درس آزادگی را از امام حسین (ع) گرفته‌ام. رضاخانی که در دوران قزاق هیئت درست می‌کرد، وقتی توسط انگلیسی‌ها به قدرت رسید، رابطه‌اش با امام حسین (ع) بد می‌شود. چرا؟ رضاخان کارش به جایی رسید که در روزهای عاشورا و تاسوعا زن‌های فاحشه را در سطح شهر پخش می‌کرد تا ساز بزنند و به صورت برهنه تردد کنند. این کارها برای تحقیر فرهنگ ایران بود. ارزیابی انگلیسی‌ها از ملت ایران این بود که آنها با اتکا به یک باورهایی در برابر آن‌ها می‌ایستند و به آن‌ها تودهنی می‌زنند. آن باورها را باید چه کار می‌کردند؟ تحقیر می‌کردند! ولی اگر به خود رضاخان بود، همچنان تظاهر احترام به امام حسین (ع) می‌کرد. این‌ اصلا طرح خود رضاخان نیست بلکه طرح انگلیسی‌هاست. رضاخان اصلا این چیزها را نمی‌فهمد! پس چرا اینها را به او نسبت می‌دهید؟ ربطی به او ندارد. اصلا نفس به قدرت رساندن این آدم لات و فحاش در ایران از طرف انگلیسی‌ها خودش تحقیر ملت ایران است. مسئله رضاخان این نیست که فقط یک بی سواد است. یک لاابالی به تمام معناست. خود انگلیسی‌ها این میزان لاابالی‌گری را می‌فهمند و به همین دلیل او را به دست فرمانفرما می‌سپارند.

چرا آقای زیباکلام کتابی می‌نویسند و می‌گویند ما مقصر هستیم و استعمارگران مقصر نیستند؟. چرا ایشان چنین کتابی می‌نویسند و چرا کتاب ایشان با یک شبکه قوی در کشور ترویج می‌شود و به کتاب منبع آزمون ارشد تبدیل می‌شود؟ چه شبکه‌ای پشت آن است چنین کتابی که هیچ ارزش علمی ندارد و شارلاتان‌گری بیش نیست، بیست و خورده‌ای بار تجدید چاپ شود؟ آیا یک جریانی به دنبال این نیست که تجربیات ملت ایران را زیر پا بگذارد؟»

سلیمی نمین درباره اینکه «روایت ماجرای خاندان پهلوی با محوریت صداوسیما بسیار متفاوت است با روایت شبکه‌هایی مثل من و تو و ایران اینترنشنال کدام روایت برای جوانان قابل استناد است» می‌گوید: «باید اصرار کنید که همه مستند صحبت کنند. چه صداوسیما و چه فلان تهیه‌ کننده فیلم سینمایی و چه دانشگاهی‌ها. روزنامه‌ی شرق از آقای زیباکلام پرسید چرا شما بدون سند صحبت می‌کنید؟ گفت ما که این بچه بازی‌ها را نداریم! امروز برای این که بفهمیم حرف من درست است یا حرف طرف مقابل، باید برای هر حرف‌مان سند بیاوریم.»

اگر رضاشاه با آلمان قرارداد می‌بست انگلستان دودمانش را به باد می‌داد

عباس سلیمی‌نمین، درباره پایان کار رضاشاه در ایران و عبور او از انگلیس و روسیه و پیوستن او به آلمان با آغاز جنبش نازییسم و هیتلر نیز می‌گوید: این یک بحث تاریخی است. هیتلر را به چه دلیل رشد دادند؟ چرا ناسیونالیسم را در اروپا رشد دادند؟ برای اینکه بتواند با سوسیالیسم مقابله کند. در آن مقطع هجمه سوسیالیسم به اروپا موجب شد که خودشان نازیسم و فاشیسم را در ایتالیا و آلمان ترویج کنند. در آن مقطع انگلیسی‌ها حامی نازیسم و فاشیسم بودند. مثل الان که آنها حامی صهیونیسم هستند و صهیونیسم مثل نازیسم، یعنی نژادپرستی، است. چرا حامی آن هستند؟ به این دلیل که ملت‌های مسلمان را کنترل می‌کند. پدیده‌ای ایجاد کردند تا به نمایندگی از غرب در مقابل فرهنگ اسلام بایستند؛ زیرا نظریه پردازان آن‌ها گفته بودند، در آینده نزدیک فرهنگ اسلام، فرهنگ غرب را به چالش خواهد کشید. بنابراین یک پایگاه نژادپرستی ایجاد کردند که بتواند نهضت‌های اسلامی را کنترل کند. همین کار را هم در آن مقطع کردند. در آن مقطع دست فاشیسم و نازیسم را باز گذاشتند و آمریکا تفتیش عقاید می‌کرد و می‌پرسید که طرف اهل سوسیالیسم هست یا نیست. یعنی اگر کسی پنهان هم می‌کرد، محاکمه‌اش می‌کردند. چون سوسیالیسم داشت می‌آمد تا آمریکا را تهدید جدی کند.

در آن مقطع انگلیسی‌ها دست کشورها را باز می‌گذاشتند که با نازیسم ارتباط داشته باشد و آن را پشتیبانی کند. همانطور که امکان دارد آمریکا و اسرائیل به تضاد منافع برخورد کنند و با هم درگیر شوند، درباره هیتلر هم همین اتفاق افتاد. انگلیسی‌ها به خیلی از کشورها اجازه دادندتا با آلمانی‌ها ارتباط داشته باشند و آلمانی‌ها در این وادی رشد کنند. اما آیا اجازه دادند که یک بشکه قرارداد نفتی ببندند؟ شاخص اینجا این است. اگر رضاخان از انگلیسی‌ها فاصله گرفته و به سمت آلمانی‌ها رفته است، چیزی که برای آلمانی‌ها بسیار حیاتی بود، نفت است. اگر نفت ارزان قیمت از ایران بدست می‌آورد، شرایطش تغییر می‌کرد. آیا قراردادی بسته شد؟ خیر. چرا در پروژه راه آهن انگلیسی‌ها اجازه دادند آلمان‌ها و آمریکایی‌ها در پروژه دخالت کنند؟ چون پروژه راه آهن کاملا به نفعشان بود. اما به نفع انگلیسی‌ها بود که قرارداد نفتی بسته شود؟ ابدا! بنابراین آنچه که می‌توانیم بگوییم رضاخان تغییر جهت داد، نفت است. چون در آن مقطع، که هنوز ابتدای شکل گیری صنعت در اروپا است و ماده حیاتی است، به هیچ وجه با آلمان قراردادی بسته نشد؛ رضاخان اجازه کمترین بهره‌گیری آلمان از نفت را نداد. اما حضور آلمانی‌ها در ایران بهانه شد تا انگلیسی‌ها ایران را اشغال کنند. اگر رضاخان به انگلیسی‌ها پشت پا زده بود و به سمت آلمان رفته بود، انگلیسی‌ها دودمانش را به باد می‌دادند. دقیقا مانند قضیه صدام. اما دیدیم که به جای رضاخان پسرش آمد. رضاخان قبل از اینکه انگلیسی‌ها بگویند خودش سه بار به سمت اصفهان فرار کرده بود. زمانی که روس‌ها در قزوین مستقر شده بودند و هنوز بحث توافق انگلیسی‌ها با آن‌ها بود که بتوانند باهم وارد تهران شوند. رضاخان هم در خوف بود که این دو بیایند و به دلیل جنایاتی که کرده و تنفری که مردم از او دارند، محاکمه شود. و قطعا هم محاکمه می‌شد. چون ظلم‌های فاحش و جنایات عجیب و غریبی کرده بود.

رضاخان می‌دانست که اگر آمریکایی‌ها و روس‌ها به تهران بیایند، او محاکمه و قطعا اعدام خواهد شد و این اتفاق را خودش و انگلیسی‌ها نمی‌خواستند. چرا انگلیسی‌ها نمی‌خواستند؟ چون محاکمه او مصادف با دادن اطلاعات بسیاری بود. رضاخان برخلاف تعریف و تمجیدی که از او می‌کنند، به شدت از قوای بیگانه و البته از مردم می‌ترسید. یکی از شاخص‌هایی که باید برایتان مهم باشد، درباره مرگ رضاخان در خارج از کشور است که جنازه‌اش را چندسال پس از مرگش آوردند. فکر می‌کنید چرا؟ جز این بود که نفرت عمومی درباره رضاخان بسیار بالا بود؟ شکایات عمومی از رضاخان آنقدر بالا بود که پسرش مجبور شد یک دادگاه مستقیم درباره این موضوع بگذارد. بنابراین درباره آلمان هیچ تمایلی نمی‌بینید و علیه انگلیسی‌ها هم کاری نکرد بلکه هر خدمتی که می توانست به آن ها ارائه داد.»

هدف از تاسیس دانشگاه تهران توسط رضاشاه سرکوب بود

سلیمی نمین درباره تاسیس دانشگاه تهران و اینکه آیا رضاشاه به دنبال ترویج علم در ایران بود می‌گوید: «در مورد دانشگاه تهران، چند موسسه آموزش عالی بود که قبل از رضاخان تاسیس شده بود. بعضی هم از دوران امیرکبیر تاسیس شده بود. ما چندین موسسه آموزش عالی داشتیم. یکسری هم اعزام دانشجو به خارج از کشور داشتیم. رضاخان این موسسات را ادغام کرد و دانشگاه تهران را ساخت. بحث‌های متعددی در این زمینه وجود دارد. بعضی می گویند که علم پروری او موجب این قضیه شد. بعضی‌ها هدف از ادغام این موسسات را به استبداد رضاخان نسبت می‌دهند. تظاهراتی در آلمان علیه رضاخان شکل گرفت. رضاخان وقتی مطلع شد ارتباطش را با آلمان تعلیق کرد و خواستار این شد با کسانی که تظاهرات کرده‌اند برخورد شود. می‌خواهم بگویم کمترین حرکتی که می توانست در تضاد او باشد را سرکوب می‌کرد و مستبد بود. حتی فضای دانشگاه تهران را پلیسی کرده و تحت کنترل درآورده بود. بنابراین بسیاری معتقدند که استبداد رضاخان باعث تاسیس دانشگاه تهران شد. آنچه مسلم است این است که نمی توانیم رضاخان را مشوق علم به حساب بیاوریم زیرا اگر اینطور بود مدارس را در شهرهای مختلف گسترش می‌داد. دوران او در روستاها آموزشی وجود نداشت و فقر مطلق حاکم بود و بدیهی‌ترین موهبات وجود نداشت. در بعضی شهرهای بزرگ هم دبیرستان نداشت. اگر کسی می‌خواست در قزوین تحصیل کند باید به تهران می‌آمد. به این معنی نیست که در دوره 20 ساله رضاخان کشور متوقف می‌ماند. کشور حاصل برآیند فعالیت‌های همه است. ما رضاخان را سر مسائل اساسی و رویکردهای اساسی نقد می‌کنیم. وقتی رضاخان در قرارداد سعدآباد بخشی از خاک ایران را به افغانستان می‌بخشد، بخشی دیگر را به ترکیه و عراق می‌بخشد تا یک خط دفاعی در برابر شوروی در دفاع از انگلیسی‌ها ایجاد کند، این را ما حافظ منافع انگلیسی‌ها می‌بینیم یا ایران؟

سلیمی‌نمین درپایان صحبت‌های خودش درباره اینکه با چه شاخص‌هایی باید رضاشاه را شناخت می‌گوید: «ملت ایران می‌دیدند که رضاخان در حال خیانت است اما نمی‌توانستند چیزی بگویند. حتی مصدق هم در خاطراتش می‌نویسد ما می‌دانستیم رضاخان دارد چه خیانتی می‌کند اما در خلوتمان هم نمی‌توانستیم علیه او حرف بزنیم حتی ما که مقامات بودیم. بنابراین رضاخان را باید در این عرصه‌ها دید که به دستور بیگانگان عمل کرد یا نه. رضاخان را باید براساس منافع کلان کشور ارزیابی کرد. برویم قرارداد سعدآباد را بررسی کنیم تا ببینیم رضاخان چه خیانت برزگی در حق ایران کرد. اگر رضاخان در برابر انگلیسی‌ها می‌ایستاد و بعد می‌بردندش می‌گفتیم خادم ملت ایران است. نه! یک اپسیلون هم در برابر انگلیسی‌ها مقاومت نکرد. به نظر من این موارد شاخص است. امیدوارم یکی از این روزنامه‌ها که مطالب آقای زیباکلام را بزرگ می‌کند، اجازه دهد که سر تک تک این موضوعات با او بحث کنیم. واقعا اگر سندی دارد بیاورد. منتها هدفش آگاهی جوانان ما باشد. یعنی جوان ما به این آگاهی برسد که بیگانه در طول تاریخ هیچ وقت به نفع ملت ایران عمل نکرده است.»

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

پیام

  1. زیبا کلام کاملا غربگرا و در خدمت آنهاست. تعجبم از اینه که این آدم معلوم الحال هنوز به شکل گسترده در دانشگاه‌های کشور فعالیت داره و خیل عظیمی تگاز افراد باسواد و دارای مدرک دکترا که از نظر فکری بسیار سالم‌تر از زیباکلام هستند، باید از این شغل دور باشن.!!!!!!

    2
    7

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا