عاشق شو…
حسین دباغ در یادداشتی تلگرامی با عنوان «عاشق شو…» نوشت:
من از شیفتگان صدای او بودم. نوا و صدای نوجوانی ام خلاصه در نوا و صدای پرویز مشکاتیان و محمدرضا شجریان بود. هفده ساله بودم که به دیدار او شتافتم.
از او درباره تمرین و تقویت آواز پرسیدم؟ گفت کوهنوردی کن و هنگام کوهنوری آواز بخوان. همانطور که خودش در کوه «مرا چشمیست خون افشان ز دست آن کمان ابرو» را خوانده بود. هنگام خداحافظی از او خواستم حکمتی برایم بنویسد تا چراغ راه شود.
گفت همین یک بیت را سرلوحه زندگی ات قرار بده:
عاشق شو ار نه روزی کار جهان سر آید
ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی
شجریان درست می گفت. باید «عاشق» بود. او خودش تجربه زیسته این بیت بود؛ عاشق شعر و صدا و هنر بود. عاشقانه زیست و عاشقانه حیات را بدرود گفت. اگر درسی برای ما مانده است به گفته او همین توصیه حافظانه است.
عاش «عاشقا» و مات «عاشقا»
انتهای پیام