باهنر: از مسئولیتهای اساسی احمدینژاد تخریب هاشمی بود
روزنامهی شرق نوشت: محمدرضا باهنر که زمانی از حامیان سرسخت محمود احمدینژاد بود و گفته بود رأیهای سونامی پشت سر احمدینژاد (طبیعتا در تقابل با هاشمی) باعث رأیآوری او شد، حالا گفته که «یکی از مسئولیتهای اساسی احمدینژاد تخریب آقای هاشمی بود ولی در نهایت آقای هاشمی در آخرین انتخاباتی که شرکت کرد و بعد از آن مرحوم شد، در تهران رأی اول را آورد.»
باهنر که این روزها از جایگاه اصولگرای سنتی و نیمهمحافظهکار سعی دارد تحلیلهای منصفانهتری نسبت به اصولگرایان متأخر در سیاست ارائه دهد در ادامه، رأی بالای مردم به هاشمی در انتخابات آخر خبرگان را در شرایطی دانسته که عدهای از اصولگرایان از هاشمی حمایت نکردند و به گفته او فقط عدهای حمایت کردند. با این حال باهنر نگفته که مسئولیت تخریب هاشمی چگونه به احمدینژاد محول شد؟ آیا این ناشی از اتاق فکر بخشی از اصولگرایان در فاصله دور نخست تا دور دوم انتخابات سال ۸۴ نبود؟ آیا این ایده بکر خود احمدینژاد بود؟ مرور تاریخچه این تقابل حاکی از این نیست که احمدینژاد بدون همدستی با اصولگرایان به تنهایی تقابل با هاشمی را آغاز کرد و پیش برد. حمایتهای همهجانبه از او در فاصله یکهفتهای تا دور دوم، سخنرانیها و گفتههای اصولگرایان بعد از مناظرهها، همچنین حمایتهایی که در تمامی دوران چهار ساله اول و حتی دو سال نخست دوره دومش از او و سکوت در برابر همه حملات و هجمههای او به هاشمی و حتی همراهشدن با این موج حاکی از این نیست که مبتکر و پیشبرنده طرح تقابل با هاشمی صرفا خود احمدینژاد بوده باشد. اصولگرایان در دورانی که اصلاحطلبان با هاشمی زاویه داشتند، حامی او بودند. اما از همان انتخابات ۸۴ که اصلاحطلبان بهویژه در دور دوم به سمت هاشمی کوچیدند و از او حمایت کردند، اصولگرایان هم پشت احمدینژاد و در برابر هاشمی قرار گرفتند.
رأیآوردن احمدینژاد در سال ۸۴ اصلا محتمل نبود. نه نظرسنجیها و نه تحلیل سیاسیون چنین پیشبینیای نداشت. اما همان مسئولیتی که باهنر به آن اشاره کرد یعنی تقابل با هاشمی برایش سونامی رأی آورد و اصولگرایان هم از نتیجه خشنود بودند. نظرسنجیها اما هاشمی را بالاتر از احمدینژاد نشان میدادند. تصور مردم هم همین بود که هاشمی میآید و رأی میآورد. تصور میکردند که قدرت پشت هاشمی است نه احمدینژاد. ۲۴ خرداد ۸۴ یعنی چند روز باقیمانده به انتخابات دور نخست، نظرسنجیها همچنان نشان میداد که هاشمی با ۲۶ درصد آرا در رتبه اول اقبال عمومی قرار دارد. این نظرسنجی که در جامعهای آماری با بیش از ۵۰ هزار نفر در تمام مراکز استانی کشور انجام شده بود، وضعیت سایر کاندیداها را به شرح زیر توضیح میداد: قالیباف ۱۵.۸، معین ۱۰، لاریجانی ۷.۶، احمدینژاد ۶.۷، کروبی ۵.۳، مهرعلیزاده ۲.۳ و محسن رضایی ۱.۸. حتی پیشبینی میشد که اگر انتخابات به دور دوم کشیده شود، هاشمی و معین باید مجددا به رقابت بپردازند. اگرچه همان زمان گفته میشد که در مناطق شمالی تهران، مصطفی معین موفق به کسب آرای بیشتری شده است.
بر خلاف اصولگرایانی که بعد از مرحله نخست، در برابر گزینه هاشمی – احمدینژاد به سمت دومی رفتند، بعضی اصولگرایان بودند که از همان ابتدا از احمدینژاد حمایت کردند. آیتالله مصباح یزدی و شاگردانش از همان ابتدا و پیش از مرحله نخست بیانیهای حمایتی دادند که امضاکنندگان آن به «علماء مصباحی» مشهور شدند. در آن بیانیه آمده بود: امضاکنندگان بر این باورند که مقبولیت احمدینژاد نزد نیروهای بدنه جبهه اصولگرایان و عامه مردم کوچه و بازار از دیگر نامزدهای اصولگرا رشد بالاتری داشته است. در این بیانیه با اشاره به فرازهایی از رهنمودهای امام خمینی(ره) مبنی بر ضرورت تحقیق برای رأیدادن نوشته شده: «اگر در صلاحیت شخصی یا اشخاصی، تمامی افراد و گروهها نظر موافق داشتند ولی رأیدهنده تشخیصش بر خلاف همه آنها بود، تبعیت از آنها صحیح نیست و نزد خداوند مسئولیت دارد و اگر گروه یا اشخاصی، صلاحیت فرد یا افرادی را تشخیص دادند و از این تأیید، برای رأیدهنده اطمینان حاصل شد، میتواند به آنها رأی دهد.»
۳۱ خرداد و بعد از مشخصشدن نتیجه انتخابات مرحله نخست بود که معلوم شد هاشمی باید با احمدینژاد رقابت کند. دوگانه از همان زمان ساخته شد اما زمینههایش از پیش تعیین شده بود. هاشمی رفسنجانی به نظر نماد وضع موجود بود، به حکم آن که هشت سال رئیسجمهوری بوده و احمدینژادی که دو سال سابقه شهرداری تهران و در گذشته استانداری استان اردبیل را داشت، بهواسطه شعارهای عدالتمحورانهاش، نماد تغییر وضع بود. این تصویری بود که اصولگرایان و رسانههایشان بهویژه صداوسیما از احمدینژاد برای مردم ساخته بودند. یکهتازی احمدینژاد در برابر هاشمی فقط به اعتماد توانایی شخصی خودش نبود. سایت آفتابنیوز، ۲۹ خرداد از جلسهای خبر داده بود که به نماینده قالیباف گفته شده بود ترجیح اصولگرایان از امروز احمدینژاد است نه قالیباف و بعد از آن هم قالیباف با قهر سیاسی از آنان، تصمیم گرفت مستقل پا به عرصه رقابت بگذارد. آفتابنیوز نوشته بود پس از این معامله سیاسی، به همه ستادها دستور داده شد در سراسر کشور ضمن برقراری ارتباط با سرحلقههای «ستادها» و مجموعههای تحت امر، آرای سیستماتیک به نفع احمدینژاد داده شود. در ظاهر هم اگرچه شورای هماهنگی نیروهای انقلاب به علت تعدد نامزد، آتش به اختیاری اعلام کرده بود اما صداوسیما خط خود را میرفت و از یک نفر حمایت میکرد. تبلیغات گسترده برای احمدینژاد، از او تصویری در شمایل یاران رجایی ارائه میکرد و وجهه عدالتخواه او را در نظر مردم با پخش تصاویری از دیدار مردمی احمدینژاد و مصاحبه و خبر، با اغراق در آن قوت میبخشید.
۳۱ خرداد و در حالی که شورای هماهنگی نیروهای انقلاب در مواجهه هاشمی و احمدینژاد، در آستانه دور دوم انتخابات ظاهرا اعلام بیطرفی و آتش به اختیاری کرده بود اما احمدینژاد با قدرت اخطار میداد که تمام تشکلهای ریزودرشت شورای هماهنگی و جبهه پیروان خط امام و رهبری باید از آن مجموعهها خارج شده و به جریان آبادگران که خود وی در رأس آن است بپیوندند والا نباید هیچگونه انتظاری از دولت او داشته باشند. این تهدید باعث شد که بسیاری از اصولگرایان مردد سراسیمه به همکاری با احمدینژاد پرداختند. در همه سالهای بعد بهویژه در بزنگاه ۸۸ هم که این تقابلها تشدید شد، اصولگرایان باز کنار احمدینژاد ماندند نه هاشمی. تا جایی که در آن تقابل، وقتی هاشمی فرصت پاسخگویی به هجمهها و حملات احمدینژاد به خودش را از صداوسیما خواست، این فرصت را هم به او ندادند تا بازی به نفع احمدینژاد تمام شود.
اصولگرایان برای این تقابل دلیل میآوردند و میگفتند هاشمی تغییر کرده است. مثلا وزیر کشور سابق کابینه احمدینژاد یعنی صادق محصولی در برنامه شناسنامه شبکه ۳ صداوسیما گفته بود: «اینطور نیست که مواضع افراد ثابت باشد و اگر مدتی در موضع حق بودند تا آخر عمر هم در این موضع باقی بمانند. بین دورهای که آقای احمدینژاد استاندار آقای هاشمی بود با دورهای که این دو با یکدیگر رقابت انتخاباتی داشتند، هشت سال فاصله بود. هشت سال زمان کمی نبود. آقای هاشمی در انتخابات ۷۶ مواضع خاص خودشان را داشتند و طبیعتا بین آقای هاشمی با حزباللهیها اختلافاتی به وجود آمد که این اختلافات در انتخابات ۸۴ بروز پیدا کرد.»
در واقع صادق محصولی بر خلاف باهنر معتقد بوده است که زاویه نه بین احمدینژاد و هاشمی که بین حزباللهیها با هاشمی بود و آن زمان البته احمدینژاد نماد و نمود جریان حزباللهی. احمد خورشیدیآزاد، پدر داماد احمدینژاد، هم پیش از این گفته بود که: «آقای احمدینژاد وظیفهاش بود با خاندانهایی که داشتند انقلاب اسلامی را به قبل برمیگردانند، منازعه و برخورد داشته باشد.»
او هم البته نگفته که این وظیفه چطور و تحت چه فرایند همکاری و همدستی به احمدینژاد محول شد! تعبیر خود هاشمی از این همدستی این بود: «آن هشت سال کافی است برای این که مدتها مثل هاری در بدن جامعه ما دائما تزریق سم بکند. مثل مرض هاری این حالت را دارد به جامعه ما میدهد و همش هم شعار بود… هنوز هم برخی روحانیون دست از حمایت از احمدینژاد برنداشتهاند.»
کریمیقدوسی در مصاحبهای روایت جلسهای را در حضور مقام معظم رهبری مطرح میکند و میگوید: «آقا خطاب به احمدینژاد میفرمایند چقدر به شما گفتم قهرمانشدن راه دارد. راه آن این نبود که شما رفتید. روزی که من با معاوناولی آن بنده خدا مخالفت کردم (مشایی) منتظر چنین روزی بودم. اگر به من خبر میدهند که آقای هاشمی رفسنجانی با اقبال مواجه شده است، برای این است که نماد اعتراض به شما شده است… .»
هاشمی رفسنجانی در یکی از آخرین اظهار نظرهایش درباره احمدینژاد گفته است: «در دوره احمدینژاد بهویژه پس از سال ۸۸ انقلاب داشت منحرف میشد و به سمت اختناق میرفت، من موفق شدم در بدترین شرایط تا حدودی این وضع را عوض کنم و مردم با همان مردانگی که انقلاب کردند سال ۹۲ هم پیروز شدند. در سال ۹۴ هم بزرگان را نگذاشتند وارد میدان شوند و چند چهره رده سوم و چهارم توانستند ژنرالهای رقیب را کنار بزنند. اکنون دیگر میتوانم راحت بمیرم زیرا مردم تصمیماتشان را خودشان میگیرند و در این نزدیکی پایان عمر که راه انقلاب را مسدود کرده بودند، آن را باز کردم.
انتهای پیام
مردم از هاشمی گه همه جا بود . هکه پیز را با دیدگاه خود حتی در مخالفت با خواست مردم تفسیر می کرد،خسته شده بودند،همه او را اکبر شاه می خواندند. . دوستان اصلاح طلب نیز کم نگذاشتند. او را علیجناب سرخ پوش عامل قتل های زنجیره ای و ترمز ساسی می خوانند. پس مردم بهواقع از هاشمی و خاندان متکبر او خسته بودند. با هنر که می گوید احمدی نژاد به هاشمی حمله کرد و پیروز انتخابات شد،نمی فهمد که زمینه ی این کار وجود داشت. حمله به قدر قدرت و اکبر شاه اعتبار می آور. در زمانی که هاشمی قدرت داشت و مثلا طرف را به دلیل این که رویش زیاد شده بود به زندان می انداخت. و یا به قول مسیح مهاجری تا دید روی فائزه زیاد شده و قصد مصاحبه با فرح را دارد به آقای یزدی امر کرد که روزنامه ی زن فازه را تعطیل کند.