دستهای کوتاه، زبان باز و بینیِ چوبیِ دراز
حمزه فیضیپور در یادداشتی ارسالی به انصاف نیوز با عنوان «دستان کوتاه، زبان باز و بینیِ چوبیِ دراز» نوشت:
یکی را که عادت بود راستی
خطایی رود درگذارند از او
وگر نامور شد به قول دروغ
دگر راست باور ندارند از او
«دروغ گفتن به ضربتِ لازم ماند که اگر نیز جراحت درست شود، نشان بماند، چون برادرانِ یوسف که به دروغی موسوم شدند، نیز به راست گفتنِ ایشان اعتماد نماند؛ قالَ بَل سَوَّلَت لَکم اَنفُسُکم أمراً (آیه84 سوره یوسف)»
مطلعِ عنوان این متن دوبیتِ شعر سعدیِ نغز سخن است که به دنبال حکایت شبیه نمودن “دروغ” به ضربتِ “جراحتزا” آورده است. گفته میشود که یکتا خصلتِ پلیدیِ دروغ ؛ مغایرت آن با «باورها» است که هیچ رذیلهی دیگری یا حرامِ کبیرهای در وسعتِ پیامد و دستاورد «مضر» با آن برابری نمیکند، آنطور که در ضربالمثلهای رواج یافته در دل فرهنگ گفتاری «دروغگو را دشمن خدا» میدانند، چه آنکه دروغگو در شوخی دروغ بگوید. چه آنکه دروغ، دروغ ذرهای یا کوچک باشد، کوچک بودنِ دروغ مسیر رسیدن به دروغهای بزرگ است، لذا به گفتار نیک پیامبر گرامی اسلام (ص) باید از دروغ پرهیز کرد زیرا که دروغ با “ایمان” نمیسازد: «ایاکم و الکذب فان الکذب مجانب الایمان». دروغ به قولی عدم مطابقت با واقعیت است، همراهی یا عدم همراهی با امری که واقعیت دارد و محتوای آن “حقیقت” هست همان معنایِ راستین یا دروغ بودن میباشد. بیشتر توجیهات ما در مناسبات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی خلافِ امر واقع شده (واقعیتها) است. کسی یا کسانی که برای اهداف خاص برخلاف واقعیتهای آشکار سخن بر زبان میآورند گفتارشان دروغ به حساب میآید و لفظ «دروغگو» بر آنها اطلاق میشود ولو آنکه دروغ، دروغ «مصلحت آمیز» باشد یا «منفعت اندیش». هرچند که در جایی “دروغ مصلحت آمیز” در مقایسه با “راست فتنه انگیز” روا دانسته شده است و شاید هم کارآمدی آن در نظر گرفتن منافع عموم مردم باشد اما اگر تجویز این دروغ همه جایی شود مسئله حسن و قبح ذاتی این رذیلهی اخلاقی از بین میرود. اینجاست که باید نگران بود که دروغ یک ارزش شمرده شود و دروغگویِ آن پسندیده به نظر آید و این امر به تدریج «فضیلت» شمرده و در نهایتِ قضاوت به عنصرِ ضروری مجموعه فرهنگی تبدیل و به عنوان یک رفتار بههنجار تعریف گردد. در چنین شرایطی “دروغ ” یک پدیده اجتماعی – فرهنگی نهادینه شده خواهد شد که در همه عرصههای نظام اجتماعی کل (جامعه: خانواده، سیاست، حقوق، اقتصاد و…) به عنوان یک ابزار مفیدِ باور شده در تحقق اهداف مورد استفاده قرار میگیرد و دروغگو هم به راحتیِ تمام و کمال با باور به «هدف ابزار را توجیه می کند» مانور خواهد زد و در روز روشن «شب» را توجیه میکند و منکر واقعیتِ حضور “نور خورشید” در روز روشن میشود! و با بی اعتنایی به کلام بزرگان دین و کنشگرانِ مصلحِ حقیقتبینِ واقعگرا که دروغ را فریفتنِ دیگران میدانند و امر کذب را «خیانت» (پیامبر گرامی اسلام (ص)) محاسبه میکنند فقط در صدد توجیهات متناقض (شکل پنهان دروغ و کاستن از بار معناییِ آشکار در دروغ) در باب مسائل سیاسی و اجتماعیست که خود این امر بس خطرناکتر از دروغ آشکار است، چرا که اینجا قصد و هدف صرف یک فریب نیست و فریفتن مضاعف است؛ آراستن کلام دروغ به برگ زرین چاشنیِ ترصیع کردن میباشد آنطور که به باور همه بیاید که اتفاقی خلاف واقعیت نیفتاده است.
متاسفانه در سطوح مدیریتی اجراییِ جامعه ما برخی مدیران که از نردبان توصیهها و سفارشها و نه بر مبنای «شایستگیها و تعهدها» عادت نمودهاند تا بر پشت میز ریاستها و نه مدیریتها! جلوس نمایند شکل پنهان دروغ، ابزار گفتمان آنها در ابقاء و استمرار تصدی ریاست (و نه مسوولیتها!) آنها شده است و برای خوشایند دستان قدرتمند، دستان کوتاه خود را فقط در آیینه “خودخواهیها ” میبینند. طبیعیست که از اصل «فطرت» در این تیپ مدیران ریاستطلب خبری نباشد و از پشت شیشه شفاف پنجره، دیگران (واقعیتها) را نبینند و اگر هم گاهگاهی ببینند صرفا برای آن آیینه جیوه نقره ای در پشت (ثروت و قدرت) باشد. هر
هر چند که همه ما انسانها حسب “انسان” (فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا / شمس آیه 8) و در جستجویِ منافع بودن ممکن است موردی یا در مواردی دچار این رذیلت اخلاقی شویم اما اگر در فرهنگ رفتاری “قبح” اصل دروغ شکسته نشود و رویه ساری و جاری نگردد و توجیهات دروغین (سرپوش گذاشتن بر واقعیتها و حقایق) جبران شوند و مشت دستان کوتاه و ناتوان در انجام کردار صادقانهی منفعتگرا به حال عموم باز گردد و شفاف کف دستان ناتوان نمایش داده شوند و عنصر اصلی نقشآفرینِ بدن در ماجرایِ توجیهات و دروغهای منفعتاندیشِ فردگرایانه – زبان باز – کنترل گردد. و یا آنکه در بیان کوتاهیها به سخن آید میتوان امیدوار بود که بینی چوبیِ دراز ما (حالت بسیار نابهنجار) به حالت طبیعیِ هنجارمند برگردد که البته لازمه این آرمان دوچیز است. همانطور که دوران کودکی و نوجوانی دهه شصتیها در مجموعه کارتونی «پینوکیو» (بر گرفته از کتاب ماجراهای پینوکیو اثر نویسنده ایتالیایی «کارلو کلودی») به یاد دارند: جوجه اردک درون ما (وجدان) همچنان سرزنده مانده و مدام ما را متذکر باشد و نیز روباه مکارِ فعال نفس یا این اژدرها ( نفس اژدرهاست او کی مرده است / از غم و بی آلتی افسرده است) بستر و زمینه تکاپو پیدا نکند و بدانیم که اگر سیستم مدیریتی نزد افکار عمومی به دروغ و دروغگویی شهره بیابد و برخی مدیران که باید در نظام الگودهی، الگویِ رفتار نیکباورانه و گفتار شفاف صادقانه دیگر اقشار جامعه باشند اما در قاموس توجیهگرانِ شکلِ پنهان دروغ؛ مروج عملی رذیلتِ دروغ شوند که در این صورت باید پیامدهایِ فردی – اجتماعیِ ماندگار به آثارِ منفی این دسته بر میز ریاست نشستگان دیوان اداری را «جار» زد که تضعیف یا مرگ سرمایه اجتماعی در جامعه نتیجه کردارهای ناشایست مدیریتی شما با نشانگانِ ملموس و قابلیت محسوس زیر میباشد:
– فروپاشی اعتماد اجتماعی
- ارزشمند شدن یک رذیلت اخلاقی
- عادی شدن و رویه گشتن دروغ در “توجیهات” و “توضیحات”
- هنجارمند شدن فراگیر “دروغ” یعنی اینکه باید دروغ گفت تا به اهداف رسید
– دیگر امر قانون و قانونمند بودن لوث میشود
– انتقام گرفتنها جای قضاوتهای عدالتمحور را خواهد گرفت
- سالنهای انتظار پر از مردمانی خواهد شد که در آرزوی آرمانیِ آمدنِ مدیر یا مدیرانی با خصلتِ حقگویی صادق، شایسته و اهل کار بر صندلیهای این انتظار نشسته اما حسرت نیامدن این افراد همچنان بر دل آنان میماند و باز چشمانشان همچنان چهره زنجیرهای برخی مدیران مسبوق به سابق «سریال وار» میبینند که چگونه بینیشان “پینوکیو وار” درازتر از مدیران قبلی خاطر هر شهروند مطالبهگر را میآزارد.
کلام آخر اینکه با این روند و پیامدها؛ «تبعیضها» بر رعایت «تفاوتها» مقدم خواهد بود و این گونه افرادِ رییسِ میز محور؛ قضاوت منصفانه در نگاه به واقعیتها نخواهند داشت و امر «حق» احقاق و احصاء نخواهد شد.
انتهای پیام