چه کسی بیشتر عجله دارد؛ ایران یا آمریکا؟
یوسف عزیزی، دانشجوی دکترا سیاستگذاری عمومی-دولتی دانشگاه ویرجینیاتک آمریکا و مسعود محمدزاده، دانشجوی روابط بینالملل، در یادداشتی مشترکی که در اختیار انصاف نیوز قرار گرفته است، دربارهی مناسبات ایران و آمریکا نوشتند:
ما دچار یک عدم فهم همهجانبه در مورد برجام و روندی که به برجام ختم شد هستیم. و تا وقتی بازخوانی دقیق و کاملی از برجام نداشته باشیم، نمیتوانیم تحلیل درستی از آینده مناسبات و تعارضات ایران و غرب، مخصوصا آمریکا، در موضوعات مختلف و بطور ویژه پرونده هستهای داشته باشیم. چرا آمریکا برجام را پذیرفت؟ یا سؤال بهتر این است که چرا آمریکا شرایط را به سمتی سوق داد که در نهایت به توافقنامه هستهای برجام ختم شد؟
پرونده هستهای ایران تنها پروندهای در بین موضوعات متنوع مورد اختلاف ایران و غرب، بویژه آمریکا، بود و همچنان نیز هست که قابلیت اجماع تمام اعضای شورای امنیت سازمانملل، من جمله روسیه و چین، را برای حل دیپلماتیک داراست. خود ایران نیز مایل است تا این پرونده به صورت مسالمتآمیز در عین رعایت حقوق هستهای بینالمللیاش حل و فصل شود تا کمترین هزینههای مادی و معنوی متوجه کشور شود.
در مورد پرونده هستهای ایران، حتی روسیه و چین هم همراه با آمریکا و اروپا هستند تا مطمئن شوند که ایران هیچگاه به سمت سلاح اتمی تغییر مسیر نخواهدداد. پرونده دیگری بر ضد ایران را نمیتوان یافت که اجماع قدرتهای جهانی روی آن تا این حد باشد.
بنابراین حل و فصل پرونده هستهای ایران تبدیل به اولویت اول آمریکا و متحدانش در اروپا و منطقه و همینطور چین و روسیه شده است. اما این تمام ماجرا نیست. نگاه آمریکا به قرارداد هستهای با ایران بهعنوان قدم اول برای گشودن باب گفتگو در موضوعات مورد اختلاف دیگر است، مانند توانمندیهای موشکی و نظامی ایران و نفوذ ایران و گروههای محور مقاومت در منطقه غرب آسیا و خلیج فارس. ما نام تمام آن پروندهها را ذیل پرونده «امنیت منطقهای» تعریف میکنیم.
هدف آمریکا، چه دولت اوباما، چه دولت ترامپ و چه دولت بایدن، این بوده و هست که مذاکرات جامع امنیت منطقهای با ایران داشته باشند، البته استراتژیهایشان در این مهم متفاوت بوده. بطور مثال همانطور که شاهد بودیم استراتژی یکجانبهگرایی دولت ترامپ در چند سال اخیر، به جای چندجانبهگرایی دولت اوباما، به یک شکست مفتضحانه تاریخی در صحنه بینالملل برای آمریکا انجامید. همچنین درخواست دولت ترامپ برای مذاکره جامع با ایران که شامل تمام موضوعات مورد اختلاف طرفین میشد، از هستهای تا امنیت منطقهای، با جواب رد ایران و عدم حمایت بینالمللی همراه بود. اتفاقا آمریکای بایدن برای شروع مذاکرات اگر عجلهاش از ایران بیشتر نباشد کمتر نیست! و همانطور که گفتیم قدم اول برای مذاکرات جامع، حل و فصل پرونده هستهای است!
کسانی در داخل کشور این سؤال را مطرح میکنند که وقتی ایران علنا میگوید به سمت ساخت سلاح اتمی نخواهد رفت و خیال طرف مقابل راحت باشد، چرا در این شرایط آمریکا باید حاضرشود تحریمی را بردارد. با توضیحاتی که تا بدینجا دادهایم جواب این سوال هم راحت مشخص میشود که برای آمریکا مسئله هستهای ایران نقطه پایان نیست، بلکه نقطه شروعی است برای انجام مذاکرات جامع منطقهای با ایران.
همانطور که گفتهشد آمریکا برای شروع مذاکرات اگر عجلهاش از ایران بیشتر نباشد کمتر نیست. امکانش هست برای خوانندگان سوال مطرح شود که علت این سخن چیست؟ آمریکا (چه اوباما و بایدن چه ترامپ، چه دموکرات چه جمهوریخواه) میخواهند منابع امنیتی و نظامی آمریکا را بهسوی شرق آسیا (چین) سرازیر کنند.
چین تنها قدرت (روبهرشد) جهانی است که در همه زمینهها (اقتصادی و مالی، نظامی و امنیتی، و شاید حتی الگوی مدیریتی) همینک رقیبی جدی برای آمریکا است و در یک تا دو دهه آینده به قدرتی همتراز و حتی جلوتر از آمریکا تبدیل میشود. تمام فکر و ذکر استراتژیستهای آمریکایی چین است!
همانطور که گراهام الیسون، یکی از برجستهترین و تأثیرگذارترین تحلیلگران امنیت ملی و سیاست خارجی آمریکا، اخیرا در مجله «فارین پالیسی» نوشته است:
“قدرت نسبی جهانی آمریکا کاهش یافته است، که به طور چشمگیری در سهم آمریکا از تولید ناخالصی داخلی جهانی منعکس شده است. آمریکا تقریبا نیمی از تولید ناخالصی داخلی جهان در آغاز جنگ سرد در سال ۱۹۵۰، یک چهارم در پایان جنگ سرد در سال ۱۹۹۱ و امروزه تنها یک هفتم تولید جهانی را در اختیار دارد. ظهور بسیار ناگهانی و سریع چین، آمریکا را مجبور کرد که خود را با یک «رقیب هم سطح» در تقابل ببیند. برخلاف روسیه، چین تنها یک «ابرقدرت رقیب» برای آمریکا نیست، بلکه چین در حال تبدیل شدن به حریفی جدی است که باعث تغییر قدرت در معادلات بینالمللی میشود. چین نه تنها نفوذ آمریکا بلکه هژمونی و هویت آمریکا در جهان را به چالش کشیده است، و در صدد برهم زدن نظم بینالمللی است که آمریکا خود را معمار و نگهبان اصلی آن میداند.”
رشد فزاینده اقتصادی چین آنهم در زمانی که آمریکا مشغول خرج کردن برای جنگهای بیپایان خود در خاورمیانه و هزینههای نظامی خود در سراسر جهان است اکثر تحلیلگران را به این نتیجه رسانده که در افق یک دهه آینده، چین را قدرت اقتصادی اول جهان ببینند. چین توانسته کفه ترازو را در رقابت اقتصادی جهانی به سمت خود سنگین کند. به طور مثال در بین ۳۰ اقتصاد اول جهان در سال ۲۰۲۰، سالی که ویروس کرونا دنیا را زیر و رو کرد، این فقط چین بود که رشد اقتصادی مثبتی داشت (حدود ۲٪). هرچند این رشد دو درصدی بسیار کمتر از رشد میانگین سالهای گذشته خود چین بود اما باید توجه داشت که رشد اقتصادی کشورهای با اقتصاد توسعهیافته و رشد اقتصادی کل جهان در سال ۲۰۲۰ به ترتیب ۵.۸ و ۴.۴ درصد کاهش یافته بود. هرچند آمریکا فعلا با هزینه نظامی و امنیتی بالغ بر سالانه ۷۵۰ میلیارد دلاری، ابرقدرت بلامنازع جهان در حوزه نظامی و امنیتی است ولی چین در سالهای اخیر با سرمایه گذاری کلان در این حوزه نیز، خواهان به چالش کشیدن رقیب خود، ایالات متحده آمریکا است.
از ابتدای قرن ۲۱ و مخصوصا پس از بحران مالی جهانی سالهای ۲۰۰۷ تا ۲۰۰۹ (۱۳۸۶-۱۳۸۸)، چین به اولویت اول امنیت ملی آمریکا تبدیلشد. خاورمیانه هم جایی است که در ۲دهه اول قرن ۲۱، منابع و انرژی آمریکا را مصروف خودش کرده بدون هیچ دستآورد ملموسی. وقتی منابع میگوییم منظورمان رقمی حدود ۱۰هزار میلیارد دلار است!! هزینهای بسیار عظیم حتی برای ابرقدرتی چون آمریکا. آمریکا به دنبال انتقال منابع خود از خاورمیانه به شرق و جنوبشرقی آسیا است.
آمریکا بدون برقراری یک توازن قدرت در منطقه خلیجفارس و غرب آسیا و ایجاد یک نظم منطقهای به رهبری خودش نمیتواند حضورش را در منطقه کاهش دهد، یا اگر بدون ایجاد نظمی آمریکایی منطقه را ترککند (کاری که ترامپ ممکنبود بکند!) عملا منطقه را از دست داده و در آینده آن نقشی نخواهد داشت. در واقع بازیگران دیگر جهانی و منطقهای، نظم آینده منطقه غرب آسیا و خلیج فارس را رقم خواهندزد. سرمایهگذاریهای منطقهای و رفتارهای تهاجمی سالهای اخیر کشورهایی مانند ترکیه، عربستان سعودی، قطر، امارات، و حتی ایران (که البته بیشتر رفتاری واکنشی بوده تا کنشی) را میتوان در این چهارچوب بررسی کرد.
حالا چرا میگویم هدف نهایی آمریکا مذاکرات جامع امنیت منطقهای با ایران است (که قدم اول رسیدن به آن، به سرانجام رساندن مذاکرات هستهایست)؟ زیرا ایران تنها قدرتی در منطقه است که برای حل هر معضلی در منطقه، از یمن تا افغانستان تا عراق و سوریه و لبنان، حتما باید عضوی از میز مذاکره باشد.
یعنی اگر آمریکا میخواهد «براساس تعریف منافع خودش» امنیت انرژی در منطقه حکمفرما باشد، با گروههایی مانند القاعده و داعش و… مبارزه کند، و نظمی حداقلی در یمن، افغانستان، عراق، سوریه، لبنان، و… حکمفرما باشد، مشارکت ایران در مذاکرات جامع امنیتی منطقه الزامیست.
تااینجا به ادعای برخی پرداختهایم که میگویند آمریکا نه نیازی برای تعلیق تحریمها برضد ایران دارد و نه عجلهای. اما ادعای دیگر این است که در صورت گسترش فعالیتهای هستهای ایران و قدرت گرفتن ایران در سایر حوزهها مانند موشکی و منطقهای، آمریکا قابلیت تشدید تحریمهای اقتصادی بر ضد ملت ایران را دارد.
ابتدا باید گفت اگر آمریکا نیازی به معامله با ایران ندارد، پس چرا دولت اوباما در مذاکرات محرمانه عمان، خط قرمز ایران (غنیسازی در خاک ایران) را پذیرفت؟ درست زمانی که تحریمهای بینالمللی سازمان ملل و اتحادیه اروپا با تحریمهای آمریکا همراه شده و وضع اقتصاد ایران بسیار بد و ناپایدار بود!
اما تشدید کردن تحریمها بر ضد ایران هم ادعای صحیحی نیست! ظرفیت تحریم اقتصادی ایران خیلی وقتاست که کاملشده. این را چند ماه پیش رابرت اوبراین، مشاور امنیت ملی ترامپ، صریحا گفت که دیگر چیزی برای تحریم ایران نمانده! البته فشار سیاسی بینالمللی بر روی ایران امکان افزایش خواهد داشت. یعنی در صورت همراهی اتحادیه اروپا با سیاستهای خصمانه آمریکا برضد ایران و احتمال بازگشت تحریمهای این اتحادیه، فشار سیاسی بینالمللی روی ایران افزایش خواهد یافت. روندی مشابه در صورت بازگشت نظام تحریمی سازمانملل! سوال: این فشار سیاسی منشا آشفتگی بیشتر اقتصادی نمیتواند باشد؟
درست است که ظرفیت عملی برای فشار اقتصادی بیشتر وجود ندارد اما فشار روانی حاصل از تحریمهای اتحادیه اروپا و سازمانملل به خودی خود میتواند عاملی برای آشفتگی بیشتر اقتصاد ایران باشد، مثل دو سال آخر دولت آقای احمدینژاد (هرچند خود او هم با رفتارش در سیاست داخلی ایران، در آن آشفتگی مدیریت و تصمیمگیری بیتقصیر نبود).
اما سؤال حیاتی این است که آمریکا باید چقدر امتیاز به روسیه و چین بدهد (مثل زمان اوباما) تا آن دو کشور را در تحت فشار گذاشتن ایران از طریق شورای امنیت سازمان ملل همراه خود کند؟ و سؤالی مهمتر، که از ابتدای این نوشتار مطرح کردیم، این است که با تکرار این راه پیمودهشده در مذاکرات هستهای ایران و غرب، تا چه زمانی آمریکا میخواهد هدف اصلیاش یعنی رفتن به سمت مذاکرات امنیت منطقهای را بهتأخیر اندازد؟
انتهای پیام