مراد شریعتی از «پفیوزان تاریخ» چه کسانی بود؟
مهدی مکارمی در یادداشتی ارسالی به انصاف نیوز با عنوان «چه کسی «پفیوز» است؟» به بهانهی توییت جنجالی کیانوش جهانپور، سخنگوی سازمان غذا و دارو وزارت بهداشت نوشت:
بعید میدانم سخنگوی توئیت بازی که منتقدین را «پفیوز» خواند، فهمی از علی شریعتی و آثارش داشته باشد و اصلا بداند و فهمیده باشد که شریعتی چرا و در چه کانتکسی گفت فلاسفه پفیوزان تاریخند. جناب سخنگو اگر میدانست و میفهمید شاید هرگز چنین جملهای را نقل نمیکرد، چرا که این چنین عبارتی اگر قرار باشد بر کسی صدق کند نه بر منتقدینی که بهدنبال تغییر وضع موجودند و بی تدبیری و بی عاری نسبت به سلامت و جان مردم را در این وانفسای کرونایی فریاد میزنند، بلکه اتفاقا بر کسانی میتواند سزاوار باشد که توجیهگرِ خوش خدمت این بی تدبیری و بی عاریهایند که هم در عقب افتادن از واکسینه کردن مردم نمود یافته و هم در صفهای طویل سالمندانی که بی آنکه واکسن بزنند به خانههایشان بر می گشتند.
آقای سخنگو یک جملهای از دکتر شریعتی شنیده است که” فلاسفه، پفیوزان تاریخند” بی آنکه بداند در کدام مباحث و چرا آن را بیان کرده و شان نزول چنین عبارتی در میانه سخنانش چه بوده است. شریعتی در سیمای محمد، آنجا که از سه تیپ نبی(پیامبر)، فیلسوف(حکیم) و قیصر(پادشاه) سخن میگوید، در بیان اختلاف این تیپهای فکری بهویژه نبی با فیلسوف، این جمله را بهکار میبرد. ماجرا هم از آن قرار بوده است که میان دکتر شریعتی با دانشجویی مباحثهای درگرفته و آن دانشجو اصرار دارد ایدئولوژی حتما از یک فلسفهای ناشی میشود و فلاسفه نقش اصلی را در تاریخ داشتند. شریعتی در پاسخ میگوید اتفاقا مردم هستند و نه نخبگان که تاریخ را میسازند. همچنین پیامبران و مصلحان اجتماعی هستند که در عمل تغییراتی ایجاد میکنند و برخی از چهرههای فلسفی در کنار قدرت و توجیهگر آن بودند. (فرارو، کد خبر ۴۹۳۶۹۲)
بهعبارتی شاید بتوان گفت این، نشانهی نقدی از شریعتی به فلسفه، از منظر پراکسیس اجتماعی است، و روی سخن او نه با همه اهل فلسفه، بلکه با آنهایی است که همواره توجیهگرِ بی عملِ در کنار قدرت بودند.
شریعتی در سرتاسر تاریخ به دنبال روزنههای امید برای تغییر بود، همچنانکه این روزنههای امید را هم در شرق و هم در غرب جستجو میکرد. برای او ابوذر و زینب و علی و حسین و عمار از همین روی است که مهماند و او بدانها میپردازد.
شریعتی نه از فلسفه دور است و نه با آن بیگانه و دشمن است، چه بسیار ارجاعات فلسفی در آثار و سخنرانیهای او میتوان یافت. شاهدی بهتر از اینکه فرزندش را به خواندن فلسفه تشویق کرد شاید دم دستتر نتوان یافت.
اما مراد شریعتی از پفیوزان تاریخ، نه فلاسفهای که در کار تفکر بنیادین و شکاکانه در کار جهان برای بهبود وضع آنند، که آنها روزنهها و افقهای دور و نزدیکی را برای تغییر میگشایند، بلکه مراد او انسانهای بی خاصیتی بود که در درازای تاریخ در کنار قدرت و زر و زور و تزویر، به توجیه هر وضعیت نابسامانی میپرداختند و شاید یقهی منتقدان را میگرفتند و میدریدند. مراد شریعتی، فلاسفه ای نبود که اهل پرسش و نقد و اعتراض بودند. مراد شریعتی از پفیوزان تاریخ، مردم و منتقدان و مصلحان اجتماعی که افقهایی برای تغییر و بهبود وضع موجود میگشودند، نبود. مراد شریعتی از پفیوزان تاریخ، اتفاقا آنهایی بود که کنشی از آنان سر نمیزند بهجز توجیهگری هر خبط و خطا و ایده و کنشی توسط اصحاب قدرت.
سخنگوی محترم که بهجای پاسخگویی شفاف به افکار عمومی در دوران تصدی سخنگوییهای مختلفی که برعهده داشته، همواره طلبکارانه با مردم سخن میگفت و اگر در هر جای دنیا بود باید هم او و هم رئیساش برکنار و یا مستعفی میشدند، اینک با همدردی و تفقد وزیر با نمک کابینه روبرو شده است اما او حالا میتواند در آرای شریعتی اندکی تامل کند و با کمی حوصله پاسخ بدهد که میان او و منتقدان وضع کرونایی در کشور، چه کسی پفیوز است؟!
انتهای پیام