فردای انتخابات
مهدی تدینی، نویسنده و مترجم در یادداشتی تلگرامی با عنوان «فردای انتخابات» نوشت:
انتخابات هم آمد و رفت. نظارهگر آگاه و واقعبینی که سیاست ایران را رصد میکرد و از روان جمعیِ جامعه باخبر بود، میتوانست نتیجه را پیشبینی کند؛ البته «نظارهگر واقعبین و باخبر از جامعه»، نه کسانی که درگیر آرزوهای سیاسی بودند و خیالپردارانه به مسائل مینگریستند؛ مانند سخنگوی کارگزاران که در ساعات پایانی انتخابات، با اعتمادبهنفسی حیرتانگیزی بیخبری خود از جامعه را مانند سندی تاریخی نشان داد و گفت: «ما مردم ایران را نشناختیم!» منظور او این بود که مردم با چنان شوری به همتی (نامزد مورد حمایت آنها) رأی میدهند که کار به دور دوم خواهد کشید. او منتظر بود با یک هفته تأخیر، یعنی پس از دور دوم، پیروزی را جشن گیرد. اما نامزد مورد حمایت آنها نصف آرای باطله رأی آورد.
بنده میرزابنویسی دونپایهام و کارم پژوهش و ترجمه در سیاست و تاریخ است و با خرده سوادی اوضاع سیاسی ایران را دنبال میکنم. نه کسی از من انتظار راهنمایی سیاسی دارد، نه دبیر فلان حزبم، نه مشاور فلان دولتمرد و نه بجز میز تحریرم در خانه و محل کار فضایی را اشغال کردهام… اما در همین جایگاه نازل اگر مرتکب چنین تحلیل بیراه و اشتباهی میشدم، دستکم چند سالی سکوت میکردم و فقط غرق در خودانتقادی و خودملامتگری میشدم تا دریابم در کجای تأملاتم چنین به بیراهه رفتهام که دنیا را وارونه میبینم و بدتر اینکه بیخبریام را به بانگ رسا بیان میکنم!
البته از این دست خوانشهای اشتباه در جوانی داشتهام و اتفاقاً همانها چنان ضربۀ روحی سنگینی برایم بود که همۀ مطالعات و کارهای پژوهشیام تا به امروز واکنشی به آن ضربه بوده است. از همین جایگاه نازل، از کسانی که چنین تحلیل و برداشت بیربطی از جامعۀ ایران داشتند، دعوت میکنم سر در گریبان تأمل فرو برند، زیرا ناآگاهی که از حدی بگذرد، بیش از همه برای خود فرد و جریان سیاسی زیانبار است؛ مگر اینکه فرد یا جریانی بخواهد تعمداً حرف وارونهای تحویل جامعه بدهد که بعید میدانم کسی چنین دست اندر کار ویرانی وجاهت خویش باشد!
پس از انتخابات جملات پربسامدی به برداشتهای اصلی تبدیل شده است که نمیتوان آنها را به سادگی پذیرفت. طرف پیروز از پیروزی انقلابیگری سخن میگوید و طرف مقابل یا شکستخورده هم از یکدست شدن فضای سیاسی صحبت میکند. اما مگر غیر از این است که برندۀ این انتخابات اصولگرایان بودهاند. در حال حاضر اصولگرایی جریان اصلی «محافظهکار» در ایران است. چطور ممکن است جریانی که ذاتاً «محافظهکار» است، انقلابی هم باشد؟ انقلابیگری و محافظهکاری متضادند. البته محافظهکاری تقسیمبندیهایی دارد: محافظهکاری میانهرو، رادیکال و البته انقلابی. اما آنچه در سیاست به «محافظهکاری انقلابی» معروف است، جریانی است که معمولاً بیرون از حکومت است و قدری هم چپ میزند. جریان محافظهکار به پیروزی رسیده و میتواند به کمک سایر نهادهای نظام قویتر و بیمانع ادارۀ امور را پیش برد، اما طبق تعاریف رایج در نظریۀ سیاسی بعید است بتوان آن را دولتی «انقلابی» نامید، هر قدر هم که البته امیدوارم در حل مشکلات نیرومند عمل کند.
از دیگر سو، از یکدست شدن صحبت میشود. این یکدست شدن هم تعبیری نیست که بتوان آن را به راحتی پذیرفت. مثلاً هشت سالی که دولت روحانی سکاندار بود، نظام سیاسی ایران یکدست نبود؟ به نظرم تعبیر یکدست شدن هم چندان اصالتی ندارد و اختلافات سیاسی در عمل جزئیتر از آن است که بتوان از یکدست بودن یا نبودن سخن گفت.
انتخابات ۱۴۰۰ را با انتخابات ۱۳۸۴ (و ۱۳۸۸) مقایسه میکنند. نه این انتخابات شباهتی به انتخابات ۸۴ داشت، نه نامزد پیروز شباهتی به نامزد پیروز ۸۴ دارد و نه آرایش سیاسی به آرایش سیاسی ۸۴ میماند. نوع و سرشت پیروزیهای احمدینژاد اساساً متفاوت بود (که البته توضیح مفصلی میطلبد) و به همین دلیل مقایسۀ این دو با هم دقیق نیست. از همه مهمتر اینکه جامعۀ ایرانِ ۱۴۰۰ بسیار متفاوت از ایرانِ ۸۴ است؛ بیش از همه از جهت وضع اقتصادی. امیدوارم دولت جدید این واقعیت مهم را در نظر بگیرد. احمدینژاد خزانهای پر و اقتصادی سرپا را تحویل گرفت و مردم یک دورۀ رونق اقتصادی و نرخ تورم پایین را پشت سر گذاشته بودند. صادرات و قیمت نفت هم در اوج بود و محمود صاحب کشتزاری حاصلخیز شد، اما امروز دولت باید بر خرمن سوختۀ معیشت مردم بنشیند. از برادرانی که سکاندار دولت جدیدند عاجزانه خواستارم، حال که وارد عرشۀ این کشتی توفانزده شدهاند، واقعبینانهتر از هر زمان اوضاع را ببینند و عمل کنند. پیش از انتخاباتی بارها از درد مردم گفتید، پس این درد را باور کنید، ۱۴۰۰، ۱۳۸۸ نیست. این مادیان خسته تاب تازیانه ندارد.
انتهای پیام