خرید تور تابستان ایران بوم گردی

رستاخیز یا انتحار؟! | هشت اشاره انتقادی بر رستاخیزهای ماتریکس

عباس (حنیف) نعیمی جورشری، جامعه شناس و عضو بخش تحلیلی انصاف نیوز به بهانه‌ی فیلم ماتریکس ۴ نوشت:

ماتریکس ۴ ادامه سری سه گانه ماتریکس است که دو دهه پیش اکران شد و نظر اهالی سینما را به خود خیره ساخت. ماتریکس در سال 1999 توسط واچوفسکی ها نوشته و کارگردانی شد. موفقیت خیره کننده اش سبب ساز تولید شماره دوم و سوم آن توسط برادران وارنر گردید. شماره دوم آن با عنوان «بارگذاری مجدد ماتریکس» در سال 2003 انتشار یافت و شش ماه بعد نیز شماره سوم آن با عنوان «انقلاب های ماتریکس» روانه پرده سینما شد. درخشش کیانو_ریوز، لارنس فیشبرن و کری ان ماس در این سری نام آنها را بر ذهنیت علاقمندان سینما تثبیت نمود.

علی رغم علاقمندی شرکت فیلم سازی به ساخت شماره چهار ماتریکس، واچوفسکی ها از آن اجتناب نمودند. آنها در سخنانی متأثر کننده اذعان داشتند هر آنچه از فلسفه می دانستند در این فیلم ها به کار بسته اند و دیگر سخن نویی ندارند. این نکته به خودی خود دلالت بر بار معناگرایانه و فلسفی ماتریکس داشت که در کنار فیلمسازی قدرتمند و جلوه‌های ویژه که در زمان خودش شاهکار بود و چشم ها را بر پرده جادویی می دوخت، به اثری عمق گرا و کمال اندیش تبدیل شد. پدیدارشناسی جهان اجتماعی، پرسش گری انتقادی در باب ماشینیسم، تاملاتی از حیث اگزیستانسیالیسم، اراده معطوف به تغییر و اعتلای عشق در آن موج می زد. لذا در این راستا می توان از چیستی ماتریکس۴ پرسش نمود.

اول/ رستاخیزهای ماتریکس در حالی عنوان چهارمین شماره این سری را یدک کشید که قریب به هجده سال از ساخت شماره پیشین می گذرد. این خود ترجمان «عطش» در مخاطبان آن است. برادران وارنر همچنان پای کار هستند اما از واچوفسکی ها فقط لانا(لری سابق) در کسوت کارگردان ظاهر شد. اندی (لی لی کنونی) با او که به «خواهران واچوفسکی» تغییر عنوان داده اند، در این نسخه همکاری ندارد. این نکته احتمالا در کیفیت نهایی سناریو و ساخت موثر بوده است.

دوم/ سناریوی فیلم در قیاس با شماره‌های پیشین ضعیف تر است. کارکتر سازی ها در رده پایین تری قرار دارد و بخشی از توان خویش را از شماره های قبلی وام می گیرد. در عین حال داستان گویی فاقد غنای دراماتیک قابل قبول است. بار فلسفی که هسته اصلی ماتریکس ها بوده در شماره چهارم افت دارد. ابدا گزاره های معنا گرایانه مستقل در متن دیده نمی شود. روایت از داستان تهی است. قصه ای در کار نیست تا بتوان آن را نقل کرد و با هیجان از کشف نکته ای نو و چشم اندازی جدید سخن گفت. کلمات قصار که پل بزند به ذهن مخاطب، ناپدید است.

سوم/ فضای تکنیکی کار از حیث علمی تخیلی بودن متوسط است. حتی در برخی موارد از سلف خویش عقب می افتد. سکانس های خارق العاده در فیلم 148 دقیقه ای دیده نمی شود. جز ایده خوب پرتاب شدن بات ها از ساختمان های مرتفع در سکانس های پایانی، مناظر هیجانی فاقد نوآوری است. مقاومت حباب گونه نئو از گلوله ها، جذبه کاریزماتیک ندارد و قدرت انفجاری او در حد یک واقعه گذرا عمل می کند. نمایش تکنیکال در دیدار نئو و ترینیتی چشمگیر نیست و بلکه ضعیف است. نبرد واگن حالت کارتونی دارد و اسلحه ها و پوشش و حرکات رزمی در القای «اقتدار» کم‌توان هستند. حتی مهره های فلزی روی بدن و گردن تصنعی می نمایند. بااینحال پرواز ترینیتی در پایان فیلم، سکانسی قابل قبول است که گمان ها را می شکند.

چهارم/ اختلافات درون زایان و انشعاب ماشین ها از مواردی است که فضای تنفس برای سناریو فراهم می آورد. متن می تواند پیرامون این دو واقعه، حرفی برای گفتن داشته باشد اما بدون ورز نظری و کلامی از کنار آن عبور می شود. همین نکته درباره دو چهره بودن نئو و ترینیتی نیز صدق می کند. نشان داده شد که آنها در آینه تصویری متفاوت دارند اما پرداخت این نکته انجام نیافت. حضور مامور اسمیت به عنوان نیروی سوم مستقل از زایان و ماتریکس اهمیت ماهوی دارد خاصه اینکه در تعیین نتیجه نهایی نیز اثرگذار است اما شخصیت پردازی آن به تفصیل انجام نشد. این نیرو می توانست بخش وسیعی از داستان را پیش ببرد و خود داستانی مستقل شود با بار معنایی فراخ.

پنجم/ موسیقی فیلم از اثرگذاری بالایی برخوردار نیست. قیاس موزیک قدرتمند دان دیویس و ترک مرلین منسون در نسخه اولیه با آنچه بر شماره چهار نشسته بود، قدرت تأثیرگذاری بر مخاطب را کاهش داد. ضربآهنگ های دیویس به میخکوب شدن مخاطب روی صفحه می انجامید، تماشاگر روی هر نت آن طپش می گرفت و همراه فیلم در اتمسفری فرازمینی سیر می کرد اما در اینجا روح قدرتمند موزیک حس نمی شود. اثرگذاری آن متوسط است و هجوم نت ها بر قواره تصویر رخ نمی دهد. جان کلیمک و تام تیکور در ایجاد خاطره‌ای عمیق ناکام مانده اند. به سایه پروپلرهدز نیز نمی رسند. میان مایگی تماماً بر کار سایه افکنده است. فراز و فرود کمتر دیده می شود و شاهد خطی نسبتا افقی بر نمودار کلی موزیک هستیم. تاثری در کار نیست.

ششم/ بالارفتن سن «ماس» نوعی نوستالژی گری را بر بیننده القا می کرد چنانکه غیبت او در سکانس های اکشن فیلم محسوس است. خطوط چهره «ریوز» نیز در همین راستا قرار دارد. بر همین مبنا محتوا به سمت نوعی «عاشقانه اکشن» حرکت می نماید اگر‌چه در فصل اکشن نیز توفیق حاصل نمی کند. هدف گذاری روایت بیش از فلسفه و نقد به سمت امر دلی حاشیه ای سوق داده می شود. عاطفه بر روایتگری داستان سایه افکنده است. پیوند دو دلداده پیشین می توانست در پی فلسفیدن عشق باشد اما این نکته نیز اعتنای خاصی دریافت نکرد و ورز وجودشناختی نیافت. در اینجا عشق بالنده نمی شود.

در این نسخه، جو به گونه ای است که تماشاگر در لحظاتی از فیلم، در تلاقی دست ها و چشم های مبارزان دیر آشنا و قهرمان سالخورده امروز، در خلسه ای اندوه بار و دلتنگ ‌کننده فرو می رود. بیش از نقش های نئو و ترینیتی در اینجا ریوز و ماس دیده می شوند. گریم نیز نمی تواند کمکی کند یا اساسا قصدی بر این ندارد. بازیگران بیش از نقش ها و‌ دیالوگ ها دیده می شوند چنانکه کارکترها توانی بیش از این ندارند تا خودشان را به مخاطب بقبولانند. مخاطب در تمنیات دوردست خویش از دست می رود‌ و غرق می شود بی آنکه سخنی نو در روایت جاری بیابد.

هفتم/ بازیگران ماتریکس چهار در القای حس اساطیری کم توان هستند. چنانکه کارکتر مورفیوس با بازی یحیی عبدالمتین دوم نتوانسته به فرهمندی فیشبرن برسد. کاریزماهایی مانند اوراکل مطلقا در فیلم غایب هستند. جاناتان درو گروف نیز به ابهت مامور اسمیت نمی رسد. بر همه اینها باید افزود حضور نیل پاتریک هریس را در نقش روانکاو نئو. او که پیشتر با نقش هایی طنزآمیز مانند «بارنی» در سری «چطور با مادرت آشنا شدم»، شناخته شده، نتوانسته با فضای اسطوره ای ماتریکس که مورد انتظار مخاطب بود کنج شود.

هشتم/ در پایان می توان از منطقی بودن انتظارات و نقدها نسبت به ماتریکس۴ پرسش نمود. به نظر می رسد افت توفیق سری ها در قیاس با شماره اول خویش، امری رایج است. شماره های اول فیلم ها عموما واجد اثرگذاری انکار نشدنی هستند. بااینحال تقلیل کیفیت شماره۴ نه صرفا تقلیل معمول فرایند بلکه مهلک تر از روند طبیعی بوده است. همچین می توان از کیفیت سنجی نسلی پرسش نمود. آیا ارزیابی سختگیرانه در قیاس با نسخه های گذشته ماتریکس ناشی از ذهن آرمان خواه و بین نسلی مخاطبان ماتریکس ۱ است؟ یا نسل نو نیز چنین قیاسی دارد؟ خاصه اینکه سینمای سالهای اخیر به سمت مارول سازی اثر حرکت نموده آنچه که به نقد امثال اسکورسیزی درآمده است. آیا ذهن ما مستقر در نوستالژی گذشته، به نقد ماتریکس ۴ می پردازد یا ضعف های این فیلم، از پایایی تحلیل برخوردار است؟ فکت هایی چند برای شاخص سازی این نقیصه ها وجود دارد که عمده ی آنها در بالا عنوان شد بنابراین می توان این نسخه را انتحار ماتریکس دانست. درواقع ما در «رستاخیزهای ماتریکس» با هیچ رستاخیزی مواجه نیستیم!

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا