لولیا منتشر شد
لولیا منتشر شد. احمد هاشمی در سومین رمانش با نگاهی طنازانه به تماشای چهلسالگی کودکان دهۀ شصت نشسته است.
«پیرمرد توی صورت مازیار عطسه میکند. بعضی از آدمها ابراز علاقهشان اینطور است. همین ذرات پراکنده در هوا دریچهای میشود برای آشنایی. از همان لحظه است که مأموریت این فرشته ریشدار آغاز میشود. مازیار و رفقا مشغول کاویدن علل ناکامیشان هستند. پیرمرد آنها را به دل تاریخ هفتادسالۀ این سرزمین میبرد و معنای واقعی شکست را با رسم شکل نشانشان میدهد.
لولیا روایتی است از دلهره میان خنده».
نام کتاب: لولیا
نویسنده: احمد هاشمی
قطع: رقعی
چاپ : اول
تعداد صفحات: 166
قیمت: 76500 تومان
برای خرید اینترنتی کتاب [اینجا] کلیک کنید.
در بخشی از کتاب آمده است:
توی چشمهایش خیره شدم و امضا کردم. از آن ساختمان سیمانی نمور بیرون آمدیم. نشستیم روی سکوی جلو دفترخانه. دو طرف خیابان درخت سرو بود و کف پر از برگ زرد بارانخورده. گفتم عجب از بوی این برگها. گفت هنوز از زردی پاییز میترسی؟ گفتم خواستۀ تو برای من همهچیز است. گفت هر چیزی باید به وقتش تمام شود. گفتم تمام که نمیشود. گفت بهتر است آدمها زمانی از هم جدا شوند که چیزی از دوستداشتنشان مانده است. پرسید تو که نمیخواهی تا آخر عمر کولهباری از نفرت را به دوش بکشی؟
صدای غارغار کلاغها پیچیده بود میان سکوت خیابان پاییز. گفت لطیفهای نداری تعریف کنی از این حال دربیاییم؟ در گوشش خواندم: «هنوز باد میآید، باران میآید/ هنوز هم میدانم هیچ نامهای به مقصد نمیرسد/ حالا کم نیستند، اهلِ هوای علاقه و احتمال/ که فرقِ میان فاصله را تا گفتوگوی گریه میفهمند/ فقط وقتشان اندک و حرفشان بسیار و/ آسمان هم که بارانیست…»
هر کس راه خودش را رفت. یقین داشتم که نباید اینطور باشد. دستی در کار نبود و گرمایی. میلرزیدم.
انتهای پیام