خرید تور تابستان

در هورالعظیم آب نیست بدبخت شده ایم!

روزنامه پیام ما نوشت:

نه از «صیاد» خبری است نه از هم‌رزمانش. نه از «هور» نشانی است، نه از نی‌ها، نه از آب و آن غواصانی که جانشان را کف دستشان گذاشتند تا ۸ سال جنگ تحمیلی را پشت‌‌ سر بگذاریم. ۴۱ سال پس از آن پاییز افتخارآفرین بلواری با سایه درختانی که دو سویش سر به آسمان کشیده‌اند میزبانت می‌شود. آذر آن سال برای آزادسازی تنگه «چزابه» باید از میان نیزارها و تپه‌ماهورها به قلب توپخانه دشمن می‌تاختند تا بتوانند«بُستان» را آزاد کنند. حالا از آن رودخانه‌های پرآبی که دور این شهر را گرفته بود فقط نهرهایی باقیست که عمق آن شاید به قوزک پا هم برسد. آن زمان برای عبور از آن رودخانه‌ها قایق لازم بود. مردمانش اگر کشاورز نبودند دامپروری می‌کردند. اگر این کار را هم نداشتند هور آن‌قدر رونق داشت که صید ماهی شکم مردمانش را سیر کند. جنگ که تمام شد فرصت بازسازی و بعد توسعه رقم خورد. ساخت بزرگترین سد خاورمیانه بر روی کرخه هم آغاز شد. یک دهه بعد نوبت به استخراج نفت آن هم به دست‌ چینی‌ها رسید؛ همین شد که کسی دیگر از هور و آب و نی‌ها خبری نگرفت.

حالا چندین سال است که این خطه به تصرف لشکر «گرد و خاک» درآمده است. سربازان گرد و خاک چنان بر هوای این خطه تاخته‌اند که حتی آفتاب تیرماهی هم تاب عبور از میان آن‌ها را ندارد. گویی حتی نور هم ندارد.
بعد از نیمه تیر نخستین سال از سده پانزدهم، بعد از نخستین شهری که رزمندگان ایرانی در آذر۱۳۶۰ از خاک کشور آزاد کردند، وقتی بلوار جنوبی «بُستان» تمام می‌شود روستای «رمیم» در جوار یکی از انشعاب‌های کرخه میزبانی‌ات می‌کند. جاده‌ خاکی‌ همجوار با روستا را، ۵ کیلومتری ادامه دهی، خانه‌های گِلی و آخورهای روستای «کَسِر» به استقبالت می‌آیند. آفتاب به وسط آسمان رسیده و هیچ سایه‌ای آنجا به جز سرپناهی که با نی‌های خشک درست شده و شکل اصطبل سنتی دارد دیده نمی‌شود. در محوطه آخرین خانه گِلی «کسر» بشکه بزرگی از آب وسط زمینی نسبتاً وسیع خودنمایی می‌کرد. کمی آنطرف‌تر یک منبع سفید آب قد برافراشته است. منبعی که ارتفاع آن از قد آدم‌ها کمی بلندتر بود. اثری از هیچ‌ جنبنده‌ای نبود. اما به بشکه کوچکتر آب که نزدیک می‌شدی در نوار باریکی از سایه سگی را می‌دیدی که با دیواره آن بشکه پر از آب خودش را می‌خواست خنک کند. خبری از اهالی هم در این ظل گرما نبود. پشت خانه گِلی چیزی شبیه یک برکه قرار داشت. پر از آبی به رنگ سبز لجنی. خاکستری شاخ‌ چند گاومیش و بعد چشم‌های درشت آن‌ها حکایت از حضورشان در آن برکه داشت. همین که نزدیک آن برکه‌ که به زحمت ۳ متر طول و ۲ متر عرض داشت می‌شدی از ترس‌شان تکان می‌خوردند و بعد که یکی از آن‌ها برمی‌خاست، پشت هم همه آن‌ها برمی‌خاستند. تازه می‌فهمیدی عمق این برکه به زحمت به ۵۰ سانتی‌متر می‌رسد. ۸ تا ۱۰ گاومیش که جثه‌ای نه چندان بزرگ داشتند درون این برکه نشسته بودند تا بلکه آب هیکلشان را نوازشی کند. بویی که از آب برمی‌خاست خود گویای حال و روز آن برکه بود. تکان خوردن گاومیش‌ها و جنب و جوششان موجب پیدا شدن سر و کله صاحبانشان شد. بی‌سر و صدایی اینجا از زبان‌بسته بودن این چند گاو نبود. بی‌آبی راه گلوی همه را بسته بود.


«الاوجه» به تنهایی زیر سایبان ساخته شده از نی ایستاده. می‌گویند او ریسک بزرگی کرده که در این حال و روز بچه‌دار شده‌ است. می‌گویند این رسم آن‌ها نیست. این‌ جمله‌ها و خیلی چیزهای دیگر را «حیدر» و «مهدی» می‌گویند. یکی از آن‌ها اصلاً فارسی نمی‌تواند صحبت کند ولی فارسی را می‌فهمد. «مهدی» بیشتر فارسی می‌داند. اوست که اشاره می‌کند نباید نزدیک بچه‌ «الاوجه» شد. می‌گوید:«طبع گاومیشا طوریه که وقتی بفهمن وضع آب خوب نیس نمی‌خوان بچه‌دار بشن. از هفتاد گاومیش ما، فقط همین بچه آورده.» گاومیش اینجا آن‌قدر برای صاحبانش اهمیت دارد که هر یک را به نامی خاص اسم می‌گذارند. «الاوجه» یکی از نام‌هایی است که «حیدر» و برادرش صدا می‌کنند.
روستایی که «حیدر» و «مهدی» به همراه خانواده‌اشان در آن زندگی می‌کنند از جمله روستاهای مولد شناخته می‌شود زیرا عموما کارشان دامداری آن هم پرورش و نگهداری گاومیش است.
مهدی می‌گوید: «اینجا همه زندگیمون گاومیشه. ولی الان گاوی نمونده برامون. حالا ما بدبخت شدیم. آب نداریم. کشاورزی برای علوفه نداریم. خودمون نمی‌تونیم چیزی بکاریم. باید علوفه بخریم.»
«حیدر» حرف برادرش را قطع می‌کند و جملاتی به عربی می‌گوید. «مهدی» سرش را به نشانه تأیید تکان می‌دهد و می‌گوید:« برادرم میگه نمی‌تونیم علوفه بخریم. همین که جاده اینجا خاکیه گرونتر پول می‌گیرن برامون بیارن. مگه ما چقدر درآمد داریم که علوفه و سبوس آزاد بخریم و هربار ۵۰ هزار تومن ۱۰۰هزار تومن هم کرایه بیشتر بدیم».
عموی «حیدر» و «مهدی» بهتر از هر دوی آن‌ها فارسی صحبت می‌کند. او می‌گوید:«مجبوریم سبوس آزاد بخریم. فقط فروردین سبوس با قیمت دولتی بهمون دادن. از برج دو تا الان هیچی ندادن. خب ما چطور گاومیشمون رو سیر کنیم. هر ۵ تا گاومیش برای صبح یه کیسه ۵۰ کیلویی سبوس می‌خوان. برای ظهر یکی برای عصرم یکی. یعنی ما روزی ۱۵۰ کیلو سبوس برای ۵ تا گاومیش می‌خوایم. اونوقت فقط ۶۰۰ کیلو سبوس سهمیه‌ای تو فروردین دادن.»
ماجرا فقط غذای گاومیش‌ها نیست. هنوز گیاهان خودرو در تالاب و حاشیه نهرها خشک نشده‌اند. همین فرصتی است برای آنکه دامداران منطقه شرایط را باز هم تاب بیاورند. هر گاومیش باید روزانه ۶۰لیتر آب بخورد. بنابراین خانواده «حیدر» و «مهدی» که ۷۰ راس گاومیش دارند روزانه ۴هزار و ۲۰۰ لیتر آب برای شرب آن‌ها نیاز دارند.
در روزهایی که از آن صحبت می‌کنیم نام «بُستان» در خوزستان بر سر زبان بود چون با حدود ۴۹ درجه گرم‌ترین نقطه این استان شد.
در روزهایی که از آن صحبت می‌کنیم، آورد رودخانه کرخه در پایین‌دست، بعد از سد تنظیمی حمیدیه ۱۵مترمکعب در ثانیه است. سهم بستان چیزی حدود ۳مترمکعب در ثانیه می‌شود. یعنی چیزی حدود آنچه گاومیش‌های خانواده «حیدر» و «مهدی» برای شرب‌شان در یک روز نیاز دارند. البته این مقدار آب در هر ثانیه به سمت هورالعظیم رها می‌شود. حساب مسیر پرپیچ و خم کرخه، گرمای زیاد و تبخیر آب، برداشت‌های مختلف، آمیخته شدن با پساب را هم نباید از قلم انداخت. در روستاهای بُستان در مجموع ۲هزار و ۵۰۰ راس گاومیش وجود دارد. حالا خودتان حساب کنید که چه میزان آب فقط برای شرب گاومیش‌هایشان نیاز دارند؛ می‌شود روزی ۱۵۰هزار لیتر آب. این به جز دام‌های سنگین «رُفَیع»، «هویزه»، «سوسنگرد» و «حمیدیه» است. حساب دام سبک یعنی گوسفد و بز را هم باید اضافه کنیم.
«مهدی» می‌گوید:«ما خودمون گودال درست کردیم و آب ریختیم توش تا گاومیشا به نوبت برن توش. خب آب بمونه می‌گنده. الان این آب گندیده، گاومیشامون مریض شدن. اگه ببریم سر نهر آب نیس، فاضلابه که داره میاد. از اونجا آب بخورن می‌میرن. ما نمی‌دونیم چه کار باید بکنیم.»
امسال برای سهمیه‌بندی سبوس و توزیع آن اداره‌کل جهادکشاورزی شهرستان دشت‌آزادگان به «حیدر» و «مهدی» و سایر گاومیش‌داران گفته باید گاومیش‌ها را بیمه کنند و براساس فهرست گاومیش‌های بیمه شده سهمیه سبوس دولتی می‌دهند.
«مهدی» توضیح می دهد: «از دامپزشکی فقط اول امسال اومدن. گفتن باید آمپول بزنن. یه آمپول ۱۵هزارتومن و برای بیمه هم ۳۵هزارتومن گرفتن. برای هر گاومیش ۵۰هزارتومن دادیم. ولی از برج دو تا حالا هیچ سهمیه‌ای ندادن.»
از خانه «حیدر» و «مهدی» که جاده را ادامه دهی هر دو سوی جاده خاکی زمین سفید است. حوضچه‌های طبیعی که روزی هور بود و باید با قایق از آن می‌گذشتی حالا خالی از هر چیزی است. جانب شرقی جاده زمین‌ها تسطیح شده و ظاهرش شخم‌ زده شده است. «ناصر عبیات» فعال محیط زیست خوزستان و کسی که مرتب احوال «هورالعظیم» را پیگیر است، می‌گوید: « این زمین‌ها را تبدیل به زمین کشاورزی کرده‌اند اما آبی نیست که در آن چیزی کاشته شود».
مسیر خاکی تا «رُفَیع» می‌رود. میانه‌های راه جاده خاکی دو شاخه می‌شود. جایی که جاده از روی نهری می‌گذرد باز می‌توان سیاهی‌های پناه گرفته در اندک آبی ساکن را دید. عبیات می‌گوید:«این آب از نهر «العمه» به سمت «هورالعظیم» می‌آمده و الان که دیگر آب جریان ندارد محلی‌ها اینجا را گود کرده‌اند تا آب در آن جمع شود. حداقل ۱۰-۱۵ گاومیش می‌توانند داخلش بنشینند و تا هنوز گرمای آفتاب آب را خشک نکرده تویش خنک شوند».
آبی که نگاه داشته‌اند پرندگان هور و دیگر وابستگان به این اکوسیستم را هم امیدوار می‌کند. اما همین که نزدیک آب بشوی بویی تندی مشامت را می‌گزد. مشخص نیست این آب از کی اینجا مانده است و هر روز پناهگاه گاومیش‌ها از گرما بوده و حالا رفته‌رفته با رسیدن تابستان و شدت گرفتن تبخیر، دیگر آب نیست. مرده‌آبی است که بیشتر به گنداب شبیه شده. «حیدر» جملاتی به عربی می‌گوید. «ناصر عبیات» جملاتش را ترجمه می‌کند. «حیدر» درباره زنبوری ریز و وحشی‌ می‌گوید که وقتی نی‌زار خشک می‌شود در باقیمانده نیزار لانه می‌کند. می‌گوید وقتی آب نباشد که گاومیش‌ها داخلش آب تنی کنند این زنبورها گاومیش‌ها را می‌گزند و همین باعث مرگ آن‌ها می‌شود. این نوع زنبورها وقتی هور خشک می‌شود پیدایشان می‌شود.
از جاده خاکی که به سمت غرب خارج شوی نیزارهای خشکیده هویدا می‌شوند. کپری متروک نشان از آن دارد که پیشتر اینجا گاومیش‌داران ساکن بوده‌اند اما با خشک‌شدن اینجا، رفته‌اند.
«ناصر عبیات» توضیح می‌دهد: «در این سال‌ها که هورالعظیم خشک و خشکیده شده آن‌هایی که تعداد گاومیش‌هایشان کمتر و کمتر شده باقیمانده گام‌میش‌هایشان را فروخته‌اند و رفته‌اند سوسنگرد یا اهواز. همین محله‌های عین۲ یا کوی سیاحی از این مردمی که دامپرور بوده‌اند و الان دیگر شغلی ندارند زیاد می‌بینید.»
داخل نیزارها دیگر نمی‌توان با ماشین رفت. کمتر از ۱۰ دقیقه که پیاده به سمت مرز عراق حرکت کنی شدت تابش آفتاب را بیشتر حس می‌کنی. در حالت طبیعی اینجا باید آنقدر آب می‌داشت که هوا و فضا را تلطیف کند. اما حالا علاوه بر اینکه آب نیست، خشکیدگی بستر هور چنان شده که خاک بی‌جان و بی‌رمق آن به راحتی بازیچه هوا می‌شود، وای به آنکه بادی بوزد. همین شده که گرما اینجا بیشتر و بیشتر خود را به رخ می‌کشد. بادی موسمی تابستان به سمت «بُستان» می‌وزد که محلی‌ها به آن «سام» یا در حالت جمعش «سموم» می‌گویند. آن باد حالا در نبود آب و خشک‌شدن هور نفس همه را به شماره انداخته است.
عبیات همین‌طور که از لابه‌لای باقیمانده نی‌ها می‌گذرد، می‌گوید:« حرفه مردمان این منطقه، همین‌ها که در کنار هورالعظیم ساکن هستند کشاورزی و دامپروری است. وقتی آبی برای کشاورزی نباشد و دامی هم نداشته باشند به ناگزیر به حاشیه شهر اهواز مهاجرت می‌کنند. الان خشک شدن هورالعظیم به پدید آمدن حاشیه‌نشین‌های بیشتر برای اهواز منجر شده که خودش آفتی است».


آن سال امام خمینی(ره) وقتی سرهنگ «علی صیاد شیرازی» را به سمت فرماندهی نیروی زمینی ارتش منصوب کرد دست او و دست «محسن رضایی» را در دست هم قرار داد و از آن‌ها خواست با هم هماهنگ‌تر عمل کرده و دشمن را از خاک ایران بیرون برانند. خاک ایران از دشمن بعثی پس گرفته شد اما اینک محل تاخت و تاز ریزگرد شده است. ریزگردها از دو جبهه بر ما تاخته‌اند؛ اول دستکاری‌هایی که در طبیعت منطقه کرده‌ایم؛ دوم تغییر اقلیم و خشکسالی مضاعف. از سال ۱۳۶۰ تا کنون ۴۱ سال سپری شده است. خانواده‌هایی مثل خانواده‌های «حیدر» و «مهدی» در نزدیک‌ترین نقطه به مرز به سختی روزگار می‌گذرانند و چشم‌انتظار حمایت‌های دولت هستند تا بتوانند خشکسالی مضاعف و بی‌آبی‌ها را در کنار تغییراتی که به سبب احداث سد کرخه و استخراج نفت در هورالعظیم تاب بیاورند. اما آن‌ها علاوه بر آنکه گرفتار آثار این تصمیم‌ها و دخالت در طبیعت شده‌اند گرفتار تصمیم‌های جزیره‌جزیره و کوتاه‌مدت مدیران هستند. مدیرانی که کمتر پیش آمده قدم در روستای «کَسِر» بگذارند و پای پیاده در خشکیدگی‌هایی که روزی هورالعظیم بوده، راه بروند و ببینند تصمیماتی که در اتاق‌هایشان زیر کولر و در هوای متبوع گرفته‌اند چه بلایی بر سر سرزمینمان آورده است.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا