خرید تور تابستان

فاطمه بسطامی، خواهر ایرج: ما هنوز داغداریم

فاطمه بسطامی-مدیر بنیاد ایرج بسطامی نوشت:‌ این داغ هیچ‌وقت سرد نشد. از تماس تلفنی اول صبح ۵ دی تا امروز این داغ با ما همراه است. گاهی مثل همه این سال‌ها، دی ماه که می‌شود شعله‌اش زبانه می‌کشد و در باقی سال مانند آتش زیر خاکستر می‌شود تا با هر حادثه‌ای دوباره زبانه‌های آتش را در جانمان حس کنیم. دیدن داغ برادر برای من تازگی نداشت. سال‌ها قبل بی‌عدالتی آدمیزاد «نصرت» را از من و ما گرفته بود و ۵ دی ۸۲ هم بی‌عدالتی زمین و زمان «ایرج» را. ایرج قلبش را پیش نصرت جا گذاشته بود. از اولین تصویری که از خانه پدری در ذهن دارم سال‌ها می‌گذرد. خانه‌ای خشتی که نصرت و ایرج در آن بزرگ شده بودند. ولی تصویر بم و خانه پدری در آن روز تلخ همه خاطرات ما را زیر همان آوار مدفون کرد. بم بعد از زلزله پیر شد، افسرده شد و هنوز بعد از ۱۹ سال نتوانسته روی پای خودش بایستد. مثل ما که هنوز نتوانستیم از آنها بگذریم و در همه این سال‌ها غم را با غم تازه کردیم اما با عشق و همدلی زنده ماندیم و چند زلزله را از سر گذراندیم. چند داغ را تجربه کردیم. آتش زیر خاکسترمان هربار شعله کشید. با هر خبر باز جان دادیم. یک بار پلاسکو. یک بار سانچی، یک بار هواپیما، یک بار متروپل، یک بار مهسا و این خاک هر روز با آرزوهایی تازه گرم می‌شود. ایرج هم اگر امروز زنده بود داغدار همه این آرزوهای بربادرفته می‌شد. غصه می‌خورد و احتمالا آواز دشتستانی سر می‌داد. ایرج مردم‌دار بود و معنی همدلی را به خوبی می‌فهمید. خودش داغ‌دیده بود و بلادیدن را با پوست و استخوانش درک کرده بود. می‌دانست رسیدن خبر از دست دادن عزیز چطور کمر آدم را می‌شکند. مثل ما که خبر از دست دادن خودش را پای تلفن شنیدیم. هربار خودم را جای هرکدام از کسانی می‌‌گذارم که تلفن‌شان زنگ می‌خورد و خبر تلخی را از پشت تلفن می‌شنوند. مثل آن صبح ۵ دی ماه که خبر به ما رسید، زمین مثل چرخ و فلک می‌چرخد و آدم را زمین می‌زند. من همان‌جا و همان لحظه با بم فروریختم.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا