«دکارت مشهورترین فکرش را از یک زن وام گرفته بود»
«دکارت مشهورترین فکرش را از یک زن وام گرفته بود» عنوان مطلبی است که اولیویا گلدهیل در سایت کوارتز نوشتهاست. این مطلب با ترجمهی امیر قاجارگر در سایت ترجمان منتشر شدهاست که متن کامل آن را در ادامه میخوانید.
دکارت مشهور است به فیلسوف بنیانگذار. پدرِ فلسفۀ مدرن. کسی که افکاری کاملاً متمایز از همعصران خود پرورید و پایۀ فکر جدید را ساخت. اما این تصویر از دکارت، دهها سال پس از مرگ او ساخته شده است. در زمان دکارت کسی او را متفکری یکسره متفاوت نمیدانست. او تحت تأثیر متفکران عصر خود بود و شاید بیش از همه، وامدار راهبهای عارف به نام ترزا که نوشتههایش در آن دوران بسیار محبوب بودند.
اولیویا گلدهیل، کوارتز — رنه دکارت فیلسوف قرن هفدهمی را پدر فلسفۀ جدید دانستهاند: مردی که از هر جهت نوآور بود، کسی که با آثارش مرزی آشکار بین خود و متفکران پیشین کشید و با تمرکز بر خودشناسیِ ذهنِ فردی تفکر مدرن را بنیان نهاد.
اما کریستیا مرسر، استاد فلسفه در دانشگاه کلمبیا میگوید این روایت بدون شک نادرست است. از نظر مرسر «مردم در زمان دکارت فکر نمیکردند او پدر چیزی باشد.» اگرچه این فیلسوف در زمان خود به واسطۀ آثارش در فیزیک و فلسفۀ طبیعی مشهور بود، اما تنها در قرن نوزدهم بود که مورّخین دکارت را شخصیتی اساساً متفاوت با گذشته معرفی کردند. این طرز فکر تا حدودی ادامه یافته است چراکه مورخین تاریخ فلسفه همواره در جستوجوی مردان متفکر بزرگی بودند که احتمالاً بر اندیشههای دکارت تأثیر داشتهاند و در این راه از فیلسوف زنی که پیش از او آمده غافل ماندهاند: ترزای آویلایی.
امروز نظریۀ شناخت دکارت، که در رسالۀ تأملات در فلسفۀ اولی۱ به شرح آن پرداخته، در بین آثار معتبر غربی یکی از مهمترینهاست. اندیشههایی که در این رساله بدانها اشاره شده است تفکرات بعدی او در باب خودشناسی را بنیان نهادند، حوزهای که امروز عمدۀ شهرت دکارت به خاطر آن است. حتی کسانی که تا به حال هرگز فلسفه نخواندهاند نیز احتمالاً نقل قول معروف دکارت را شنیدهاند: «میاندیشم، پس هستم.»
امّا مرسر در مقالهای که سال پیش در نشریۀ فیلاسفیکال استادیز۲ منتشر شد، نشان میدهد که مراحل بنیادین تأملات دکارت تا چه حد منعکسکنندۀ آثار ترزای آویلایی هستند.
ترزا، راهبۀ کاتولیک قرن شانزدهمی، در زمان دکارت بسیار بانفوذ، مشهور و معتبر بود. او عارف اسپانیایی برجستهای بود که به خاطر نوشتههایش دربارۀ مکاشفات شخصی بهمثابۀ واسطهای برای ایجاد ارتباط با خدا مشهور بود.
اگرچه واژۀ «عارف»۳ معنای گسترده و مبهمی دارد و این واقعیت را پنهان میکند که ترزا فیلسوف هم بوده است. مرسر میگوید «واژۀ عارف به ما اجازه میدهد که شخص را در این ظرف گذاشته، در را ببندیم و بپذیریم که او فیلسوف تمامعیاری نیست.» «بر حسب تصادف بسیاری از زنان در این دسته قرار داده شدهاند.»
در زمانۀ ترزا، تنها راه پرداختن زنان به نکتهسنجیهای فلسفی نوشتن در باب مراقبه و ارتباط آن با خدا بود. او این کار را به شیوهای عمیقاً فلسفی انجام داد و تأملات دکارت گامهایی را دنبال میکند که ترزا پیموده بود.
در راه کشف حقایق بنیادین هردو استدلال میکنند که ابزار متداول برای شناخت حقیقت (همچون شناخت از راه حواس) به خطا رفته است و از این رو، باورهای فعلی خود درباب جهان را کنار میگذارند. سپس هردوی آنها وسوسه میشوند تا به اندیشههای قدیمی خود بازگردند، اما بار دیگر متعهد میگردند که به راه خود ادامه دهند. سپس با شیطان فریبکاری مواجه میشوند که باورهای بالقوه نادرست را به آنها عرضه میکند. مرسر میگوید «در این نقطه است که دروننگری اصلی برای هردوی آنها آغاز میشود.»
همانطور که او در مقالهاش مینویسد: «هردو امیدوارند متفکران را به سمت یقین دربارۀ حقایق بنیادین هدایت کنند، هردو از فریب شیطان به عنوان ابزاری راهبردی در راه رسیدن به آن هدف استفاده میکنند، و هردو استعارۀ متعارف شیطان فریبکار را به چیزی با قدرت معرفتشناختی بالا تبدیل میکنند.»
همین خط فکر است که دکارت را به استدلالِ کوگیتو۴ هدایت میکند، استدلالی که دکارت در آن ادعا میکند باور به وجود خویشتن تنها حقیقتی است که شیطان فریبکار نمیتواند متزلزل سازد.
مرکر میگوید «اینجاست که میاندیشم پس هستم اتفاق میافتد.» «و اینجاست که ترزا میگوید اکنون تنها شما و ذهنتان باقی ماندهاید. نمیتوانید به هیچ چیز دیگری روی آورید. این زمانی است که آنقدر پاک شدهاید که بتوانید نگریستن به درون را آغاز کرده و به خودشناسی حقیقی و در نتیجه به خدا برسید.
با توجه به اینکه دکارت تا این اندازه فیلسوفی نوآور قلمداد شده است، این شباهتها درخور توجّه است. مرسر میگوید «همۀ گامها به سمت کوگیتو یکسان هستند.» «او همه چیز را از میان برداشت تا جایی که تنها چیزی که میتوانست در باب آن به تأمل بپردازد، اندیشیدن خودش بود. محتوای برخی از مدعیات این دو نفر متفاوت است، اما ساختار و گامهای روششناسیشان نسبتاً یکسان است.»
بنابراین هرچند دکارت را به طور مشخص فیلسوفی مدرن میدانند اما نوشتههای او در واقع ضمیمهای پیوسته به تفکر عرفانی باستان است. مرسر میگوید «نشانههای آشکار مدرنیته در دکارت اینهاست: تمرکز بر ذهن فردی، تمرکز بر خودآگاهی و این فکر که با خودشناسی آغاز میکنیم و به جاهای دیگری میرسیم.» «این نشانهها تا حد زیادی بخشی از سنت دیرینۀ عرفانی است.»
هیچ مدرک مکتوبی دال بر آشنایی دکارت با آثار ترزا وجود ندارد (مرسر اشاره میکند که او به مخفی نگه داشتن منابع و عوامل تأثیرگذار بر خود مشهور است؛ مرسر ادامه میدهد: ’دکارت به شدت نظرتنگ است.‘) اما مسلّم است که دکارت نوشتههای ترزا را میشناخته است. دکارت به مدرسهای یسوعی میرفت که شاگردان در آن هر هفته تأملات عرفانی میخواندند. همچنین دکارت بعدها از راهنماییهای فیلسوف فرانسوی، مارین مرسنه بهرهمند شد که به ترزا حسن ظن داشت. مرسر میافزاید «حتی اگر دکارت کتاب ترزا را نخوانده باشد با اندیشههای او آشنا بوده است.» هر چه باشد ترزا در آن زمان چهرهای محبوب و روحانی سرشناسی بود. مرسر در ادامه میگوید «یکی از دلایلی که فلاسفۀ مرد به خواندن این متون معنوی اشاره نمیکنند این است که همه این متون را خوانده بودند.»
دو قرن بعد از نوشتۀ دکارت بود که او بنیانگذار فلسفۀ جدید لقب گرفت. مرسر، مورخ آلمانی قرن هجدهم، کونو فیشر را یکی از اولین افرادی میداند که این نظریه را پیش کشیدهاند. همچنین قطعاً در قرن نوزدهم علاقۀ زیادی نسبت به فهمِ خاصی از کوگیتو وجود داشت. اما محتوای عرفانی اثر دکارت تا حد زیادی فراموش شده بود. مرسر میگوید «چهرههای متأخری چون هایدگر و هوسرل تحت تأثیر کوگیتو قرار داشتند». «بسیاری از فلاسفه تمام تمرکز خود را معطوف به بیرون کشیدن چیزی از آن کرده بودند؛ یعنی آنها اساساً دیدگاهها و دلبستگیهای شخصی خود را به این فکر نسبت میدادند.»
البته که فلاسفه و مورخین بعدی امکان تأثیرگذاریِ مردان متکلمی چون ایگناتیوس لویولای قدّیس بر دکارت را در نظر داشتند. اما از آنجا که شباهت آشکاری بین آثار آنها وجود نداشت، رأی به نوآور و اصیل بودن دکارت دادند.
مرسر میگوید «آنچه تبعیض جنسی و سهلانگاری در مطالعۀ پیشینۀ افکار محسوب میشود، این است که مردم به استفادۀ دکارت از نوعی تفکر معنوی اشاره کردهاند.» «به دنبال ریشههای آن رفتهاند، اما تنها پرسش آنها این بوده است: دکارت تحت تأثیر کدام مرد بزرگ بوده است؟ و زمانی که کسی را پیدا نکردند، تسلیم شدند.»
اما برای کسانی که کمی مصرّانهتر نگریستند، واضح است که اثر دکارت نه از اندیشههای مردی برجسته، که از تأملات زنی بزرگ تأثیر پذیرفته است.
پینوشتها
«دکارت مشهورترین فکرش را از یک زن وام گرفته بود» عنوان مطلبی است که اولیویا گلدهیل در سایت کوارتز نوشتهاست. این مطلب با ترجمهی امیر قاجارگر در سایت ترجمان منتشر شدهاست.
اولیویا گلدهیل (Olivia Goldhill) نویسندۀ سایت کوارتز است و در حوزههای فلسفه و روانشناسی مینویسد.
کریستا مرسر استاد فلسفه در دانشگاه کلمبیا است. کتاب او (Feeling the Way to Truth: Women, Reason, and the Development of Modern Philosophy) بهزودی منتشر خواهد شد.
[۱] Meditations on First Philosophy
[۲] Philosophical Studies
[۳] mystic
[۴] به لاتین Cogito ergo sum به معنایِ میاندیشم پس هستم [مترجم].
انتهای پیام
سلام
جالب است..
این نشان می دهد که این گفته حکیمانه ما چقدر کاربردی است : صد بار گز، یک بار پاره