تعبیر مولانا دربارهی سرشت «حیوانْ فرشته» انسان
مولانا با الهامگیری از حدیث نبوی در باب خلقت انسان، همین تبیین و تعلیل را در منظومۀ مثنوی معنویاش برگزیده و گفته است که سرشت آدمی، ترکیبی از: «حیوان ـ فرشته» است. حیوان یکسره شهوت است، فرشته یکپارچه عقل است، آدمی موجود مرکّب است. خلاصۀ کلام مولوی است.
جلال رفیع، نویسنده، در یادداشتی در ضمیمه ادب و هنر امروز روزنامه اطلاعات نوشت: «قرار و مدار نانوشتهای داریم با خود و با خوانندگان، که به ذکر خیر و شرّ خودمان هم بپردازیم. گریزی داشته باشیم به دنیای اخلاقیّات خودمان که مثل صحرای کربلا، هم برخی از صفات اصحاب امام حسین (ع) را در این زمین و زمینۀ تاریخی میتوان سراغ گرفت و هم برخی از صفات احباب شمر بن ذی الجوشن را!
صفحۀ حوادث بسیاری از روزنامههای کشور ما آینۀ انعکاسدهندۀ برخی از همین ویژگیهای فرهنگی و تربیتی و تاریخی است. هرچند این صفحات که شاید بتوان آن را بخشی از «نامه اعمال فردی و جمعی» نامید، بیشترین چیزی را که منعکس میکند، در واقع به وجه منفی آدمیزادۀ این گوشه از زمین و زمان مربوط میشود؛ اما به هرحال همین صفحات سیاه، واقعاً قابل مطالعه و حتی ارزیابی علمی و جامعهشناسانه است.
میگویند کسی با کسی دیگر از رفتار و گفتار خود در فلان واقعه یاد میکرد. دوست مخاطبش گفت: «تو هم اخلاق سگ منو داری!» پرسید: یعنی رفتار مرا به رفتار این توله سگ که قلاده به گردنش افکندهای، تشبیه میکنی؟
پاسخ داد: ممکن است چنین معنایی را هم بتوان از حرف من استنباط کرد، اما نشنیدهای که میگویند:«کاری نکن که آن روی سگ من بالا بیاد»؟ یا مثلاً کاری نکن که کفرمو دربیاری؟…
تعبیر «سگ نفس» فیالجمله به همین عوالم ناظر است. و البته عوالم بالاتری نیز دارد. چون سگ نفس هم کوچک و بزرگ، ساده و پیچیده، عقبمانده و پیشرفته دارد! این بیت از مولانا است:
اگر که جامه به سگ برزنی، نمازی نیست
مرا ببین که سگ نفس در بغل دارم
مولانا با الهامگیری از حدیث نبوی در باب خلقت انسان، همین تبیین و تعلیل را در منظومۀ مثنوی معنویاش برگزیده و گفته است که سرشت آدمی، ترکیبی از: «حیوان ـ فرشته» است. حیوان یکسره شهوت است، فرشته یکپارچه عقل است، آدمی موجود مرکّب است. خلاصۀ کلام مولوی است.
البته در کتاب معروف و مرجع و معتبر «وسائل الشیعه» هم همین حدیث نبوی مورد استناد مولوی با مختصر تفاوتی از زبان امام صادق (ع) به نقل از امام علی (ع) در قالب سوال و جواب دیده میشود.
انسان چه در هیأت فردی و چه در هیبت جمعیاش گفتار و رفتاری دارد که از وجه منفی و وجهه حیوانیاش ناشی میشود، گفتار و رفتاری هم دارد که از وجه مثبت و وجهۀ فرشتهایاش نشأت میگیرد. اما وجه مثبت و منفی در زندگی فردی و اجتماعی بشر فقط منبعث از وجهۀ نفسانی (حیوان فرشته) نیست، علم و عقل و تجربه نیز فارغ از این ترکیب جوهری میتواند قولنامه و کارنامه آدمی را لباس مثبت و منفی (درست و نادرست) بپوشاند.
این نکتۀ ظریف را نباید فراموش کرد که «اخلاقیات نفسانی»، تنها منبع و منشاء تقسیم اعمال آدمی به مثبت و منفی یا خوب و بد نیست. بهعبارت دیگر، همیشه واقعیت این نیست که کارنامۀ منفی آدمیزادگان لزوماً و ضرورتاً از نفس امارۀ فردی یا (به قول آن فیلسوف معروف) از نفس امارهای جمعی تاثیر گرفته باشد.
چه بسیار بودهاند و خواهند بود آدمیانی که در عین حسن نیت و حسن نفس و حسن اخلاق، معذلک در حوزۀ خاصی یا در برخی از حوزههای زندگی اجتماعی، کارنامه منفی داشتهاند و خواهند داشت. زیرا در وجه بهرهوری آدمیان از علم و عقل و تجربه نیز قطعاً در مثبت و منفی از آب درآمدن کارنامه فردی و اجتماعی آنان مؤثر و مقصر است. منفیات، منحصراً از نفسانیات ناشی نمیشود، بلکه ناشی از ناشیبودن آدمیزاد هم هست!
در رشته ویژهای یا در رشتههای بسیاری. پس همیشه «نفس» به مفهوم اخلاقگرایانهاش مؤثر و مقصر نیست. عقل و جهل، علم و غیرعلم، تجربه و فقدان تجربه نیز مؤثر و مقصّر است.
با توجه به همۀ این ظرائف و لطائف است که به نقد حال خویش روی میآوریم. همین مردمی که (بسیاری از همین مردمی که/ برخی از همین مردمی که) در عرصههای تعاون اجتماعی، مثلاً هنگام بروز یک مصیبت بزرگ یا ظهور یک حادثه عظیم، بارها و بارها پای خیرخواهی و فداکاری در میدان نهادهاند؛ چه بسا دیده شده است که در هنگامۀ دیگری نه در خلوت بلکه در همان جلوت، کارکرد دیگری از خود نشان دادهاند. همین اخبار و گزارشهایی که در همۀ صفحات مطبوعات و رسانه های مجازی منعکس میشود، گویای چنین وجوهی از رفتار متنوع آدمی است. به همین دلیل فقط صفحۀ «حوادث» نیست که گویاست. گویا صفحات دیگری را هم باید در حوزۀ مطبوعات و اینترنت با دقت مطالعه کرد تا به این نتیجه رسید که:
آدمی زاده، طرفه معجونی است
کز فرشتـه سرشتـه وَز حیــوان
و آنگاه به این ترکیب دوگانه افزود که:
دانش و بینش و خردمندی
هم ز ایوان بردش تا کیوان
بنابر این اگر به «ذکر خیر و شرّ خودمان و جامعۀ خودمان» میپردازیم و به قول آن نویسندۀ معروف: «خلقیات ما ایرانیان» را زیر ذرّهبین قرار میدهیم، منظورمان اثبات این ادّعا نیست که مثلاً ما سراپا دیویم یا دلبریم.
معادلۀ معروف دیو و دلبر را نمیخواهیم حلّ و فصل کنیم. نمیخواهیم بگوییم که ما «درست بشو» نیستیم یا «برترینها ماییم». نمیخواهیم بگوییم علت و عامل این یا آن رفتار فردی و اجتماعیمان، نفس خبیث امّاره است، قدرتپرستی است، دنیاپرستی است، خودپرستی است. یا (برعکس) علت و عاملش نفس شریف مطمئنّه است، آخرتپرستی است، انسان کاملبودن است، از اولیاء الله بودن است.
حتی یک واحد آدمیزاد نیز ممکن است در حالات مختلف و در وضعیتهای مختلف، عملها و عکسالعملهای متفاوت خوب و بد داشته باشد. روزی کسی را میبیند که تا فریاد استمداد غرقشدگان را میشنود به سیل میزند و دیگران را از مرگ نجات میدهد و تا مرز مرگ برای خود پیش میرود.
روزی دیگر نیز (چه بسا) همانکس را میبینید که در ترافیک سهمگین خیابان محل زندگیاش میدان حق و قانون را از این و آن به زور میگیرد و منفعت آتی و غیرقانونی خود را بر همه ترجیح میدهد و تا مرز مرگ برای دیگران نیز پیشرفت! (پیشروی) میکند.
چگونه میتوان این دو جلوۀ متضاد از روح و رفتار آدمی را تحلیل و تعلیل کرد؟ آیا این حرکت نخست حتماً از حضور روح فرشته سرشتهاش برکت گرفته و این حرکت بعدی حتماً از حضور حیوان در ایوان نفسانیاش تاثیر پذیرفته است؟
آیا همۀ رفتارهای موجود که در حوزههای ترافیک حمل و نقل، بازار اقتصاد، بوروکراسی اداری، بانک، بورس، دادگستری، شهرداری، مدرسه، مغازه و هر جا و همه جای دیگر اعم از منفی و مثبت دیدهایم و میبینیم، فارغ از این و آن مدیر یا فارغ از این و آن زمان، در طول ده سال و بیست سال و کمتر و بیشتر، حتماً و حکماً معلول نفسانیات است؟ معلول این واقعیت است که ما آدمهای خوبی نیستیم؟ یا (برعکس) ما آدمهای خوبی هستیم؟ فقط همین؟ پس پای علم و عقل و تجربۀ تاریخی و اجتماعی را در کجا و کجاها باید به میان کشید و به میدان کشاند؟»
انتهای پیام