دلایلی برای آفتاب | مصطفی رستهمقدم | + پاسخ شفیعیان
مصطفی رسته مقدم، عضو بخش تحلیلی انصاف نیوز که عضو شورای مرکزی حزب اتحاد ایران اسلامی است، یادداشتی در واکنش به یادداشت «آقای تاجزاده! استدلال بیاور رای ندهم» [لینک] نوشته است. علی اصغر شفیعیان نیز به این یادداشت پاسخ داده است که هر دو را در زیر میخوانید.
ابتدا متن یادداشت مفصل مصطفی رسته مقدم را بخوانید:
1- مجلس یازدهم واپسین روزهای خود را سپری میکند و با نزدیک شدن به موعد انتخابات دوازدهمین دوره مجلس شورای اسلامی، دوباره بحثهای میان طیفهای منتقد وضع موجود، بر سر چگونگی و نحوه کنشگری در این وضعیت رونق گرفته است. هرچند آنچه قرار است دوازدهم اسفند رقم بخورد، [از نظر من] انتخابات نیست اما حداقل خوبیش این است مجالیست برای شکلگیری بحثهای اندیشهورزانه.
2- چند شب پیش، علیاصغر شفیعیان مدیرمسئول انصاف نیوز، پیش نویس یادداشتی با عنوان «آقای تاجزاده، استدلال بیاور رأی ندهم» را در گروهی از دوستان فرستاد و اعلام کرد که قصد انتشارش را دارد. محتوای یادداشت آنقدر ضعیف بود که گمان کردم ایشان قصد مزاح دارند. در همان گروه هم به صراحت به وی گفتم یادداشتش خزعبل و مهمل است.
3- اما چرا تصمیم گرفتم به این یادداشتی که به نظرم خزعبل و مهمل است، پاسخ بدهم؟ برای این پرسش، چندین دلیل وجود دارد. اولین دلیل این است که معتقدم یکی از مهمترین مشکلاتی که منتقدان وضع موجود با آن دست به گریبان هستند، عدم درک مفاهیم است. به عبارت بهتر، هرچند در بسیاری از فعالان سیاسی و اجتماعی دایره لغات یکسانی وجود دارد اما این لغات فقط اشتراک لفظی هستند و افراد مختلف به یک معنای بین الاذهانی به آن دست نیافتهاند. به عنوان مثال، همین موضوع تحریم انتخابات، برای من آنقدر بدیهی است که معتقدم از قضا افرادی که قصد شرکت دارند باید دلیل بیاورند و توجیه کنند که چرا میخواهند در آن شرکت کنند. برای همین واقعا از انتشار یادداشت اخیر شفیعیان متعجب شدم. دلیل دیگری که بر آن شدم که چیزی در این باره بنویسم این بود که معتقدم این قبیل گفتگوهای مکتوب، میتواند به تولید ادبیات و یا تقویت آن منجر شود. و در نهایت انگیزه دیگری که مرا به پاسخگویی وا داشت، این بود که مجالی است برای نقد کلیت ساختار موجود.
4- در آستانه چهل و پنجمین سالگرد سقوط پهلوی هستیم؛ با نگاهی به گذشته و بررسی عملکردها، میتوان به جرئت بسیاری گفت که این ساختار، تقریباً در تمام زمینهها شکست خورده است. در واقع اگر بخواهیم ریشههای انقلاب 57 را از زوایای مختلف مورد بررسی قرار بدهیم، چه ریشه انقلاب را اقتصادی بدانیم، چه سیاسی و یا حتی دینی، در برآوردن اهداف هر کدام از این زمینهها، ساختار موجود شکست نخورده است؟
i) در حوزه اقتصادی، هر سخنی گفته شود، اطاله کلام است. «رنگ رخساره خبر میدهد از سر درون» از [وضعیت فساد] گرفته تا وضعیت معیشتی مردم، همه به صورت واضح و عریان، نشان از شکست در زمینه اقتصادی دارد. نکته قابل توجه اینکه شاهدیم با ماجراجوییهای منطقهای حق یک زندگی نرمال و معمولی از شهروندان دریغ شده است. مخلص کلام آنکه اگر فرض را بر این بگیریم که اقتصاد یکی از زمینههای وقوع انقلاب 57 بود، [وضعیت بدون شک هویداست].
ii) اما بخشی از صاحب نظران، انگیزههای فرهنگی و دینی را علت وقوع انقلاب 57 میدانند. در این زمینهها، [حتی] پسرفت داشتهایم. نگاه رسمی با قرائت ایدئولوژیک از دین، دین سنتی و عرفی که میان عموم جامعه حاکم بود، نابود شد. ایران در اکثر دوران تاریخش، چهارراه تمدن و عرصه برخورد اندیشهها و همزیستی ادیان بوده است. ایران، یک سرزمین چندزبانی و چند فرهنگی است. متأسفانه نگاه رسمی با قرائت صلب و ایدئولوژیک از دین، باعث به وجود آمدن گرایشهای فرقهگرایانه و هویتگرایانه نه تنها در ایران بلکه در منطقه شد. البته تخم این قضیه در پیش از انقلاب در زمین کاشته شد اما نگاه رسمی زمینه را برای رشد و بالندگی این تخم لق فراهم کرد. ایران، یعنی ترک، کرد، لر، عرب، بلوچ، یهودی، مسیحی، زرتشتی، با خدا، بی خدا و … نگاه رسمی با تفکیک شهروندان و محروم کردن قسمت اعظم آنها از حقوق بدیهیشان، عملاً وضعیتی را رقم زد که دودش به چشم تمامیت ایران میرود. در عرصه فرهنگی هم که حاجت به بیان نیست که پسرفتی باورنکردنی داشتهایم. زنان به عنوان نیمی از جامعه از حقوق بدیهی خود در اکثر زمینهها محروم شدهاند و امروز هم با جنبش «زن، زندگی، آزادی» برخورد خصمانه و شدید شده است.
iii) اما در عرصه سیاسی که اوضاع از دو حوزه دیگر نیز بدتر است. [وضعیت] هرچه به پیش آمده، بیشتر به سمت [بسته شدن] سوق یافته است. هرچند که میتوان گفت نگاه رسمی حتی این مفاهیم را هم مبتذل کرده است. بدین معنی که در ابتدای استقرارش، بلوکهای قدرت متعددی در آن فعال بودند و هر چه از عمرش گذشت با برخورد با بلوکهای بیرونی و دورتر از هسته مرکزی قدرت، سعی کرد تا رقابت را در درون نیروهای خودی برقرار کند اما پیامد این روند آن شد که «مرکز افتاد برون بس که شد این دایره تنگ» در نهایت آخرین بلوکی که توان رقابت را داشت، پس از سال 92 به طرق مختلف از بین رفت و در انتخابات 1400 تقریباً بلکه تحقیقاَ اکثریت جامعه در انتخابات نماینده نداشتند. به عبارت بهتر، اگر در سال 76، خاتمی کاندیدای نیابتی بخشی از طیفهای محذوف جامعه بود، در 92 کار به جایی رسید که خود اصلاح طلبان هم مجبور به پذیرش کاندیدای نیابتی شدند و 1400 حرف حاکمیت به اصلاح طلبان عملاً این بود که یا با کاندیدای تسخیری شرکت کنید یا اصلاَ شرکت نکنید زیرا که حق داشتن کاندیدای اختصاصی را ندارید.
5- حال با اوصافی که شرح آن رفت، اصلاح طلبان، به عنوان نیروهایی که هنوز خود را ذیل نظام تعریف میکنند، و تحولخواهان، به عنوان نیروهایی که به کلیت گفتمان جمهوری اسلامی نقد دارند و قائل به گذار از آن هستند، وضعیتشان در انتخابات پیش رو مشخص است و هر دو در انتخابات شرکت نمیکنند. البته این دو طیف هر یک نقطه عزیمت متفاوتی برای رسیدن به این نقطه مشابه دارند.
i) اصلاح طلبان بر این عقیده هستند که اصولاَ امکان شرکت در انتخابات ندارند و شورای نگهبان حتی کاندیداهای یقه سفید آنها را نیز قلع و قمع کرده و به تیغ نظارت استصوابی ردشان کرده است. این طیف همچنین معتقد است که این انتخابات مجالی است که در کنار مردم بایستد و همراه مردم شود. اما در عین حال امید آن را دارد که در انتخابات ریاست جمهوری به دلیل وقوع شرایط منطقهای جدید و احتمالاً مشکلات حاد اقتصادی ناشی از عملکرد دولت کنونی، امکان شرکت در انتخابات را بیابند.
ii) اما تحول خواهان معتقدند شرایط کنونی حاصل کلیت گفتمان موجود است و لازمه برون رفت از وضعیت این است که با کلیت این گفتمان مخالفت شود. لذا از آنجایی که رقابت با کلیت گفتمان در انتخاباتی که ذیل گفتمان برگزار میشود، امکان پذیر نیست، لذا نظرشان بر عدم شرکت و حتی تحریم انتخابات است. البته پیش از این، حداقل یک بار در تاریخ، مقام رهبری، از نیروهای خارج از نظام هم برای شرکت در انتخابات دعوت کرد و از همه تقاضا کرد که حتی اگر جمهوری اسلامی را قبول ندارند، به خاطر ایران در انتخابات شرکت کنند. در آن انتخابات نیز، نیروهای تحول خواه اجازه داشتن کاندیدا نداشتند اما با کاندیدای نیابتی شرکت کردند اما بعد از پیروزی کاندیدای نیابتیشان، تحولخواهان توسط حاکمیت از حضور در مصادر مدیریتی منع شدند.
6- اما اگر بخواهم پاسخی به پرسشهای شفیعیان بدهم، ابتدا باید تصریح کنم که شفیعیان درکی از مفاهیم دانش سیاسی ندارد. در واقع وقتی ما از انتخابات سخن میگوییم، از مفهومی در یک سیستم معنایی حرف میزنیم که مقدماتی دارد و لوازمی. تا زمانی که کلیت این سیستم معنایی مهیا نباشد، تا زمانی که مقدمات یک مفهوم وجود نداشته باشد و تا زمانی که لوازمش موجود نباشد، اصولاً آن مفهوم شکل نمیگیرد. به عنوان مثال، اگر کسی مدعی شود که در پارکینگ خانهاش هواپیما دارد و هر روز با هواپیمای شخصی به محل کارش که چند خیابان آن طرفتر است میرود، شما به عنوان مخاطب، ندیده حرفش را رد میکنید زیرا که به صورت منطقی این موضوع درست نیست.
یعنی اولاً نمیشود که هواپیما را در پارکینگ خانه پارک کرد، ثانیاً امکان اینکه هر روز با هواپیمای شخصی تا محل کار که چند خیابان آن طرفتر است، برود نیست. حال اگر آن فرد مدعی، برای اثبات ادعایش، یک دوچرخه را به شما نشان بدهد و بگوید این همان هواپیمایی است که میگفت، شمای مخاطب در موردش چه فکری میکند؟ در بهترین حالت گمان میکنید طرف معنی هواپیما را نمیداند و نمیداند هواپیما چیست! -شخصاَ پیشنهاد میکنم که چنین فکری نکنید، خوشبینی مفرط برای آدمی حرف و حدیث در پی دارد!!!- حال حرف شفیعیان درباره انتخابات همین است. میگوید بیاید ببینید، این هم انتخابات! میان این همه گلابی، میشود دست به انتخاب زد! و بعد میگوید دلیل بیاورید که چرا نباید بین گلابیها انتخاب کرد! شاید بهتر باشد به توصیهای که بالاتر کردم، وفادار بمانم و اینقدر خوشبین نباشم که شفیعیان معنای مفاهیم سیاسی را نمیداند. اما چه کنم که دوستم است و علقه و علاقه عاطفیای که نسبت به او دارم، باعث میشود حرف و حدیثهایی که خوشبینی مفرط میتواند در پی داشته باشد را بر خود بخرم و سختیش را هموار کنم ولی در ته ذهنم امیدوار باشم که شفیعیان جهل به موضوع دارد و موضوع دیگری نیست!
7- هرچند در سطور پیشین، پاسخ سوال شفیعیان را دادم اما نکته اضافهتر این است که شفیعیان پرسیده که رأی ندادن چه فایدهای دارد؟ اولاَ که بازی در زمینی که [تمامیت خواهی] تعریف کرده، عملاً نرمالیزه کردن شرایط و مشروعیت بخشی به تمامیت خواهی و تقویت اقتدارگرایی است. از همین روی، در شرایط کنونی، اگر یک چیز را بتوان مصداق کامل و تجسم مفهوم «ابتذال شر» دانست، همین تشویق شرکت در انتخابات است. ثانیاَ اصلاَ قصد دارم گامی فراتر بردارم. فرض میگیرم که سوال شفیعیان استفهام انکاری است و معتقد است که رأی ندادن فایده ای ندارد، من میگویم سلمنا! رأی ندادن فایدهای ندارد، اما بی فایده بودن رأی ندادن منجر به فایدهمند بودن رأی دادن میشود؟ رأی ندادن فایدهای ندارد. از آن طرف رأی ندادن هم فایدهای ندارد. نه تنها فایدهای ندارد بلکه باعث افزایش هزینه سایر حرکتهای اجتماعی میشود. از این هم میگذرم که اصلاَ انتخاباتی برگزار نمیشود که رأی دادن معنی داشته باشد، پس بین دو کار بیمعنی، من شخصاَ بر آن هستم که کاری را انجام دهم که بیشترین معنی سازی را برای هدف مورد نظر خودم که گذار از وضعیت موجود است، داشته باشد نه این که کاری را انجام دهم که بازی در زمین رقیب باشد.
8- کلام آخر اینکه مدافعان شرکت در انتخابات، نقطه ثقل حرفشان، مقایسه شرایط کنونی با سال 76 و 92 است. میپرسند شمایی که الان از عدم شرکت یا تحریم در انتخابات دفاع میکنید، چرا آن زمان شرکت کردید یا اصلاَ چرا قبلاَ در انتخابات شرکت کردهاید؟! این سوال هم از آن سوالهاست که آدم دوست دارد خیال کند همه مدافعان شرکت در انتخابات، اعم از جلاییپورهای پدر و پسر تا شفیعیان، اصولاَ از درک مفهوم سیاسی عاجز بودهاند! یعنی این بهترین و معصومانهترین و پاکیزهترین گمانی است که میشود در ذهن پروراند. هر گمانی دیگر، شرایط را بدتر میکند!
گویا این طیف، شرکت در انتخابات را نوعی مناسک و یا شعائر مذهبی میدانند که در موعد مشخصی باید انجامش داد. گویا از یاد بردهاند که کنشگری بر اساس شرایط است که معنا مییابد. شرکت یا عدم شرکت در انتخابات، یک تصمیم دائمی نیست. به شخصه به عنوان کسی که از جمهوری اسلامی گذر کردهام، و اصلاحات در ذیل جمهوری اسلامی را بلاموضوع میدانم، معتقدم اگر بزنگاهی فراهم آمد که همه طیفهای سیاسی فعال در سپهر سیاسی ایران و نه فقط جمهوری اسلامی، امکان حضور برابر در انتخابات را خواهند داشت و امکان گذار به صورت دموکراتیک فراهم است، تمام قد در انتخابات حاضر میشوم.
در 76 هنوز امکان رقابت بین بلوکهای قدرت در جمهوری اسلامی وجود داشت. حتی برخی از این بلوکها امکان نمایندگی بخشهای محذوف جامعه را داشتند. خاتمی اگر رأی آورد، چون مستحضر به حمایت طیفهای محذوف جامعه شد. اصلاحات اگر بلاموضوع شد، چون نتوانست حمایت طیفهای محذوف جامعه را حفظ کند و نتوانست شرایط را برای حضور نمایندگان واقعی طیفهای محذوف جامعه را فراهم کند. شرایط به گونهای پیش رفت که خود در 1400 مجبور به پذیرش کاندیدای اجارهای شدند. در آن انتخابات هم به صورت محدود، امکان رقابت به تک بلوک باقی مانده قدرت در جمهوری اسلامی داده شد. لذا وقتی شرایط تغییر میکند، باید استراتژی و تاکتیک هم بر اساس شرایط تغییر کند. نمیشود یک استراتژی و تاکتیک واحد را برای شرایط مختلف تجویز کرد.
مدافعان شرکت در انتخابات از حامیان عدم شرکت و تحریم میپرسند که برنامه اجرایی برای بعد از تحریم چیست؟ پاسخ ساده است، برنامه اجرایی خود دوستان برای بعد از انتخابات چیست؟ اگر در انتخابات شرکت کردند و شکست خوردند، چه برنامهای برای بعد از شکست دارند؟ همین دوستان پاسخ دهند که سال 1400 که شرکت کردند و آن شکست مفتضحانه را خوردند و آن را به نام کل جریان فاکتور کردند، برای بعدش چه برنامهای داشتند؟ احتمال شکستشان در انتخابات 1400 از «کفر ابلیس» واضحتر و آشکارتر بود، این قابل فهم است که گاه نیروی سیاسی برای شکست در انتخابات شرکت میکند اما از این شکست خوردن هدفی دارد و برای بعدش برنامهای تدارک دیده، برنامه دوستان برای بعد از شکست چه بود؟
این شکست برای جریان دموکراسی خواهی چه دستاوردی داشته است؟ البته الان معتقدند که دغدغه دموکراسی ندارند، بلکه الان اولویتشان توسعه است، سلمنا! دستاورد شکستشان برای توسعه طلبی چه بوده است؟ باشد که دوستان به این سوالات پاسخ دهند و مدام طلبکارانه دیگران را مخاطب قرار ندهند، بلکه بفهمند مخاطب این بایدها خودشان هستند! اما چون پاسخ دادن به سوال با سوال چندان جالب نیست، به این سوال هم پاسخ میدهم. واقعیت این است که هیچ کس، در هیچ کجای تاریخ معاصر، رسالت تاریخیای بر دوش ما نگذاشته که به هر قیمت ممکن باید وضعیت کنونی را تغییر بدهیم. مسلماَ ما باید برای تغییر فرصت سازی کنیم اما وقتی «ما آزمودهایم در این شهر بخت خویش» و به انحای مختلف برای تغییر شرایط تلاش کردهایم، نباید اجر این تلاش را با بازی در زمین رقیب که به وی مشروعیت بخشی میکند، از بین ببریم.
البته شفیعیان در پاسخ به این جواب، سوال دیگری مطرح کرده و پرسیده که آیا این عدم حضور باعث تقویت حضور تندروها در عرصه نمیشود؟ واقعیت این است که پاسخ این سوال مثبت است. عرصه به تندروها میرسد اما این ناشی از عدم حضور ما در انتخابات نیست زیرا که تندروها مستحضر به حمایت دستهای پنهان و البته پیدای حاکمیت هستند و توانستهاند به طرق مختلف و بدون توجه به بدنه جامعه، منویات خود را پیش ببرند. هنوز از تجربه «مثلث جیم» خیلی نمیگذرد!
اطاله کلام نکنم و در سطور پایانی اشاره کنم به سند راهبرد سیاسی حزب مشارکت؛ در آن سند به صراحت آمده که اصلاحات تا زمانی در این سپهر سیاسی جواب میدهدکه هواداران شکل گیری «حکومت اسلامی» در سپهر سیاسی جمهوری اسلامی، دست بالا را پیدا نکنند. این طیف با رانت قدرت و دوپینگ حمایتی هسته سخت قدرت، الان مدتهاست که زمام عرصه سیاسی ایران را در دست دارد، اصلاحات مدتهاست که در ایران به بنبست رسیده است.
پاسخ شفیعیان به رسته مقدم
علی اصغر شفیعیان:
۱. ابتدا متشکرم از توجه برادرم مصطفی رستهمقدم. ولی متاسفانه به آن چهار سوال جوابی نداد. سوالها همچنان باقیست. لذا به آن حواشی که یادداشت میپردازم که اساسا محل بحث با آقای تاجزاده نبوده است.
۲. حزب «اتحاد ایران اسلامی» سالهاست از عرصهی سیاسی حذف شده است اما کاش حداقل مشی نهضت آزادی را پیش میگرفتید. شما به دلیل مشی رادیکال، حالا به دنبال رفتارهایی عجیب و بیفایدهای هستید. در انتخابات که شرکت نمیکنید؛ مثلا نامهی فارسی به دبیرکل سازمان ملل را فعالیت میدانید؟ حتی آقای رئیسی هم شما را بازی نمیگیرد، چه برسد به هستهی سخت قدرت!
میگویید که میخواهید «در کنار مردم» باشیم در حالی که جریان سیاسی حرفهای باید هم راهکار هم نیروی انسانی کننده تولید کند. شما پیشرو نیستید، پسرو تشریف دارید.
بعد از شکست در انتخابات کاملا آزاد شورای شهر دوم، عدم همراهی مردم با تحصن مجلس ششم که هزینهی ردصلاحیتها را پایین آورد، شکست دکتر معین در ۸۴، انگار تصمیم این شد که تیر هر جا خورد، بگویید هدف ما بود! اینطوری همیشه «کنار [اکثر] مردم» دیده میشوید. در مورد انتخابات پیش رو، لااقل شما سخنگوی آن مردمی که مخالف رای دادن هستند، نیستید.
بگذریم از این که دوستان در خود سیستم مشغولاند، حقوق دولتی میگیرند اما موضع اپوزیسیونی دارند! این یادداشت رادیکال هم کمکی به جایگاه شما در افکار عمومی نمیکند.
۳. در مورد شکستهای فرهنگی، اجتماعی و سیاسی، بهتر است به تغییرات دوستانتان از ریش و چادر تا شلوارک و شلحجابی بنگرید. اگر شکستی هست همه شکست خوردهاند با بهتر است بگوییم جامعه تغییر کرده است؛ در ابتدای انقلاب یک سری ارزشها به اشتباه تعریف شده بود.
۴. دربارهی مسئولیت اشتباهات از ابتدای انقلاب در حوزههای مختلف، بخشهایی از همین ناراحتی مردم از دست شماهاست. سابقهی دوستان حزب شما به تسخیر سفارت آمریکا برمیگردد که سرآغاز تحریمهای آمریکا علیه ایران بود. وضعیت دههی شصت که دوستان شما بارها گفتهاند میخواهند به آن برگردند، باعث ناراحتی همین مردم است.
۵. شما از ایرادهای سیستم انتخابات جاری گفتهاید که بخشی از آن را رد نمیکنم اما به وضعیت فرهنگی جامعه هم برمیگردد. مثلا از دو کنگره حزب اتحاد اطلاع دارم؛ در یکی تقلب شد ولی اعتراض به آن به هیچ نتیجهای نرسید. در کنگرهای دیگر برای ۴۰ کرسی، ۴۱ کاندیدا وجود داشت. یک نفر سرخود ثبت نام کرده بود!
از نوع برخورد زشت حزب شما با ثبت نام چند عضو ازجمله دو عضو شورای مرکزی در انتخابات مجلس هم بگذریم!
انتهای پیام
در مورد رای دادن یا ندا خانم برام مهم نیست اما ساختار موجود نقدهایی که کردی خودش بخشی از خزعبلات اصلا دیگه حوصله خوابم ندارم انقدر خزعبلات از شما شنیدیم به خصوص بخش اقتصادی و بخش یورش که تعطیل محض بود
مسئله برگشت اقتصاد ی به چپ آزادی خواه دهه شصت مشکلی نیست ولی این چپ نمی تواند در کنار آمریکا انگلیس باشد یا صد فرهنگ ملی مشکلات اقتصادی دست پخت بدنه کارشناسی اصلاحات بر مبنای اجماع واشنگتن و نئولیبرالیستی است تمام اما الان حرکت روبه جلوی سیاسی فقط تجزیه است همین
دهه شصت دهه اوایل انقلاب بود و همه ما نه صد در صدر واکثریت مطلق در حال هوای انقلاب و آرمانها بودیم و خام و نمیشود هر جا کم آوردیم گریزی به آن سالها بزنیم ولی مهم این است که از آن حال و بگذریم و آرمانهای محال رد بشیم و واقعیت های جامعه در در گذر زمان درک کنیم و با گذشت زمان از آن خامی دور شده و پخته تر شویم
در جواب انتقادات جناب شفیعیان ، گرچه مطالب آقایان رسته مقدم و سعادت کفایت می کند . ولی برای خالی نبودن عریضه ، چند جمله را بیان می دارم .
-اول اینکه انتخابات و رای دادن به این سبک و سیاق یک امر وارداتی و برگرفته از نظام غرب بوده و یک حق محسوب می گردد نه وظیفه و به فرض وظیفه دینی و شرعی باشد، آن طور که این روزهها جناح اصولگرا بیان می کنند با آمیزه های مذهب تشیع همخوانی ندارد .
– دوم اینکه فرمودید چرا در دورههای قبل شرکت می کردید و حالا نه ؟ عرض کنم که قاطبه اصلاح طلبان از همان اول اشتباه کردند و در دام وصول طلبان نون به نرخ روز خوره که حاضر به هر قیمتی شده در مناصبات بمانند و اصولگرایان از اینجا مانده و از آنجا رانده ، افتادن که می گفتند حضور در انتخابات دفع افسد به فاسد است – که عملکرد همین فاسد ها امروزه به اسم اصلاح طلب نوشته شده است – وافرادی چون حزب اتحاد دیگر نمی خواهند مضحکه عام و خاص باشند .
-سوم اینکه اصلاح طلبان با اصل انتخاب فرمایشی و یک طرفه مخالفند و شما رای اعتراضی را طرح می کنید . به نظر جناب عالی آیا در چنین شرایطی رای اعتراضی کارکرد ی غیر از رسمیت بخشیدن به اعمال شورای نگهبان دارد؟
– و آخر اینکه :
ای که مهجوری عشاق روا میداری
عاشقان را ز بر خویش جدا میداری
تشنه بادیه را هم به زلالی دریاب
به امیدی که در این ره به خدا میداری
دل ببردی و بحل کردمت ای جان لیکن
به از این دار نگاهش که مرا میداری
ساغر ما که حریفان دگر مینوشند
ما تحمل نکنیم ار تو روا میداری
آقای مقدم
مستظهر و نه مستحضر
آقای شفیعیان خیلی بیمنطق هستین و بجای دفاع از یادداشت مخرّب و منافقانه خودتون دفاع کنید و پاسخ استدلالهای اقای مقدم را بدهید شروع کردین به نقد و تخریب وی و مثلا اتفاقی که ۱۳ آبان ۵۸ رخ داد و احتمالا شما هر دو متولد نشده بودید یل شیرخواره بودید. به یادداشت دکتر خدایاری هم مراجعه کنید، براتون متاسفم و از سقوط انصاف نیوز در ورطه بیانصافی بیشتر متاسفم.
آقای شفیعیان! چرا انقدر با خشونت کلامی و نیش و کنایه جواب میدید؟ درسته که آقای مقدم نقد تندی داشته که تا حدی هم طبیعت این گفتگوهای جدی است، اما شما دیگه سنگ تموم گذاشتید. از شما توقع نمیره از مغالطه «حمله به شخص» استفاده کنید.
این دیگه اسمش گفتگو نیست…