خرید تور تابستان

برای پرواز فرامرز اصلانی

| یه دیواره که پشتش هیچی نداره |

جابر تواضعی، روزنامه‌نگار، در یادداشتی که در اختیار انصاف نیوز قرار داده است، به بهانه‌ی درگذشت فرامرز اصلانی نوشت:

درس‌هایی که از یک اینفلوئنسر مذهبی آموختم | جابر تواضعی
جابر تواضعی

از کی شروع شد؟ اوایل دهه هفتاد که با یک‌بار شنیدن «اگه یه روزی بری سفر»ت راضی نمی‌شدیم. میثم دوکاست داشت و یک‌طرف کاست چهل‌وپنج‌دقیقه‌ای فقط همین آهنگ‌ات را تکرار کرده بود و یکی هم برای من ضبط کرد. اغراق نیست بگویم در این سی سال، ترانه‌هات مثل روز اول طراوت‌شان را برایم حفظ کرده‌اند، و این برای یک هنرمند، دستاورد کمی نیست.
 
چه‌طور توصیف‌ات می‌کنم؟

با صدای خاصی که گرچه پر از شِکوِه تنهایی و دوری و سفر بود، اما مثل چین‌های گوشه چشم و لبخند کج همیشگی‌ات مهربان بود و بخشنده و جای آشتی می‌گذاشت برای یاری که می‌خواست دوباره دلش رنگ و آهنگی بگیرد؛
با تیپ و چهره جذابت که بی‌نیاز است از توصیف؛
با بی‌حاشیه‌بودن‌ات که چون روزنامه‌نگاری خوانده بودی و بازی رسانه را بلد بودی، قطعاً عامدانه ازش پرهیز می‌کردی و این ارزش‌اش را هزاربرابر می‌کند؛
و حتی با پرکارنبودن‌ات در دوره‌ای که تکرار و تعداد و تیراژ حتی بی‌خاصیت شرط لازم و گاهی کافی است.
تو به تولید کم و با استانداردی که هرکس از خودش می‌شناسد و خودش بهتر از هرکس خبر دارد قناعت کردی.

همه این‌ها من را برای توصیف‌ات به واژه‌ای می‌رساند به اسم «اصالت» که چند سال است دارم درباره‌اش فکر می‌کنم و با آدم‌ها حرف می‌زنم. اصالت در یک‌کلام یعنی بدل دیگری نبودن؛ نسخه منحصربه‌فرد خود بودن بدون ترس از قضاوت خوب یا بد دیگران.
 
تو در سبک و روش خود خودت بودی. تو از کسی تقلید نکردی و همه کسانی که در تمام این سال‌ها به گیتار علاقه‌مند شدند، از تو تقلید کردند. ترانه و آهنگ بیش از نود درصد ترانه هات را خودت ساختی و این یعنی یک هنرمند مؤلف به معنی واقعی.
 
«اصالت» و «مؤلف بودن» وقتی کنار هم قرار می‌گیرد، معجون کم یاب و دیریابی می‌سازد جناب اصلانی که نمونه‌اش را باید با ذره‌بین پیدا کرد.
 
فکر می‌کردم سال جدید برایم سال انفعال و بی‌تفاوتی باشد. اما اشک بی‌اختیار و گرم و مدام از صبح تا حالا می‌گوید بیلاخ. شما نگذاشتی هدف‌گذاری سال جدیدم به روز دوم بکشد آقای اصلانی عزیز!
خدا نگهدار خواننده، نوازنده و ترانه‌سرای جنتلمن و خوش‌تیپِ مؤلف و اصیل.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

پیام

  1. در زمان و مکان حیرت انگیزی زندگی می کنیم . خاطرات جمعی ما در حسرت زادگاه و وطن می میرند بی جرم و بی جنایت، همه هم دوستشان داریم حتا فلان رئیس اطلاعاتی!!! کجا زندگی می کنیم چکار می کنیم ؟فردا کسی باور می کند مردمی بوده اند که کسان بی آزار و کاربلد و شرافتمند خود را دق می دادند؟و بر سر جنازه آنها اشک می ریختند؟

    8
    6
    1. انصاف نیوز فقط نظرات ما را سانسور میکنید اما این خزعبلات نفرت انگیز را منتشر می‌کنید. آزادی بیان فقط برای اینهاست. اینها که در سایر سایت ها هم این آزادی را دارند!
      اینم سانسور کن یکوقت به اینها برنخوره.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا