کمالالملک و نقاشی کربلا
امیر مازیار، دکترای فلسفه، مطلبی با عنوان «دین و رئالیسم در اواخر عصر قاجار» در کانال تلگرامی خود نوشت که متن کامل آن را در ادامه میخوانید.
«نقاشیهای کمالالملک موضوعات متنوعی دارند از چهرهنگاره تا منظره و طبیعتبیجان و نقاشی برخی بناهای درباری و اردوهای شاهانه و فضاهای عمومی. اما ظاهرا کمالالملک هیچ نقاشی مذهبی یا تاریخی ندارد. نزدیکترین نقاشیهای او به مضامین مذهبی تابلوی تکیه دولت است و نقاشیای از شهر کربلا که در زمان اقامتش در آنجا کشیده و در معنای معمول نمیتوان آنها را نقاشی موضوعات مذهبی خواند.
چرا اینگونه است؟ شاید پاسخ را باید در شخصیت تجددخواه کمالالملک دید اما من مایلم از منظر دیگری به این پرسش بپردازم و پاسخ را در “مفهوم نقاشی” نزد نقاش ما بجویم. میدانیم کمالالملک مانند بسیاری از همنسلانش دل در گروی سبکهای جدید غربی در نقاشی داشت. شیوه جدید نقاشی برای این گروه همبسته با دانش غربی و تجدد بود.
کمالالملک از این منظر گویی نقاشی را چون دوربین عکاسی به کار میبست تا تصویری ” واقعی” از جهان و وقایع پیرامونش عرضه کند. تصویری که با کاربست علم در نقاشی حاصل میشد. نقاشی جدید برای او ذیل مفهوم جدید علم و نگرش تازه به جهان و چیزی که من به طور کلی ” رئالیسم ” میخوانم قرار میگرفت. ظاهرا برای کمالالملک (و همنسلان او) مسالهای بسیار بغرنج و دشوار بود که بتوانند موضوعات دینی و تاریخی را ذیل این نوع نگاه دربیاورند و شخصیتهای دینی یا تاریخی را به این ” شکل واقعی” نقاشی کنند.
جالب است که در مجموعه آثار کمالالملک و در مشقهایی که او از تابلوهای نقاشان بزرگ غربی انجام داده تابلوهایی با مضامین مذهبی وجود دارد مانند صحنه خاکسپاری مسیح . اما کمالالملک نمیتوانست یا نمیخواست چنین نگاه و رویکردی را در نقاشی مضامین اسلامی به کار بندد. میدانیم که در عصر قاجار نقاشی مضامین مذهبی و شخصیتهای دینی رواج و گستردگی بسیار داشت و به هیچ وجه تابو نبود.
اما همه این نقاشیها مطابق اسلوبی انجام میگرفتند که در سنت نگارگری قاجاری و تغییر شکل آن در الگوی چاپسنگی و شمایلنگاری و نظایر آن رایج بود. شخصی مانند صنیعالملک که به نقاشی جدید تعلقخاطر داشت و نقاشی مذهبی هم کشیدهاست در نقاشی مذهبی تقرببا همان شکل و شیوه متداول را ادامه دادهاست.به گمان من درک و تلقی این افراد از دین و تاریخ و شخصیتهای دینی تن به “رئالیسم ” نمیداد و برای کمالالملک ناممکن و نامطلوب بود که مثلا واقعهای از وقایع عاشورا را به شکل و شیوه نقاشی تیسین از خاکسپاری مسیح تصویر کند. وقایع عاشورا باید به همان شکل پردههای قهوهخانهای تصویر میشدند که با “رئالیسم” بیگانه است.
باید در اندیشه ایرانیان تحولات بیشتر و تغییر نگرشی اساسی به دین اتفاق میافتاد تا دههها بعد و در زمان انقلاب و بعد از آن تصاویری “رئالیستی” از امر دینی خلق کنند. کمالالملک تنها میتوانست قلممویش را بر دارد و تصویری از میدان کربلا و زوار آن را نقش کند و در پس صحنه بارگاه شاه شهید کربلا و پرچم سرخش را جای دهد.»
انتهای پیام
با یه سرچ ساده تو گوگل میتونی بفهمی که طرف فراماسون و رییس لژ بیداری بوده و لقبشم به درخواست فروغی معروف فراماسون بوده که ناصرالدین شاه داده . پس از اینجور انسانهایی نمیتوان انتظار نقاشی در مورد رویداد کربلا و امام حسین داشت در حالیکه مدتی هم در عراق بوده البته اونم بخاطر ماموریته ماسونیش بوده .