داوری اردکانی: کشور در شرایط کنونی بیش از همیشه به فلسفه نیاز دارد
رئیس سابق فرهنگستان علوم گفت: کشور در شرایط کنونی بیش از همیشه به فلسفه نیاز دارد و ما هم بهتر است کمتر غم روزگار بخوریم و بیشتر غمخوار ایران باشیم.
به گزارش خبرگزاری مهر، «کمیته اندیشه سیاسی انجمن علوم سیاسی ایران با همکاری گروه فلسفه خانه اندیشمندان علوم انسانی به مناسبت روز جهانی فلسفه، نشست «ایرانشناسی «ایرانی» و دلالتهای فکری آن برای امروز» را در خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار کرد.
رضا داوری اردکانی، چهره ماندگار فلسفه و فیلسوف معاصر کشورمان یکی از میهمانان این نشست بود که سخنان خود را در قالب پیامی به جلسه صادر کرد.
داوری اردکانی گفت: باید از دوستان و همکاران عزیزی که به مناسبت روز جهانی فلسفه پیشنهاد کردهاند به مسئله ایران بیاندیشیم سپاسگزار بود. اما شاید کسانی بگویند ایران به عنوان یک کشور مسئله فلسفه نیست. اینان به اعتباری حق دارند زیرا کشور ماهیت ثابت ندارد و از چیستی آن نمیتوان پرسید. ایران یک ذات تاریخی است. ماهیت تاریخی امر پایداری است که شئونش در تاریخ دگرگون میشود. اما جوهری دارد که همانکه بود میماند.
او افزود: ایران گرچه در طی تاریخ دگرگونیهای بسیار داشته، همواره ایران بوده و ایران مانده است. از ایران سه درک و شناخت میتوان داشت: اول، درک جغرافیایی -سیاسی، دوم، درک فرهنگی- تاریخی و بالاخره سوم، درک و دریافت ایران به عنوان وطن. از نظر جغرافیایی- سیاسی ایران کشوری است دارای حدود و مرزهای جغرافیایی و دارای حکومتی که نامش جمهوری اسلامی است.
وصف جغرافیایی-سیاسی وصف رسمی کشور ایران است. اما کشوری که هزاران سال تاریخ دارد، در وصف رسمی نمی گنجد. ما هزاران سال تاریخ مضبوط و مکتوب داریم و از حدود ٢٠٠ سال پیش با دنیای جدید مواجه شدهایم. از آن زمان آثار و آداب و آرا جدید نه فقط در کشور ما بلکه در سراسر روی زمین آغاز به انتشار کرده و منشأ دگرگونی بزرگی در سراسر جهان شده است. تا آن زمان، هیچ تاریخی به اندازه تاریخ ایران پرماجرا نبوده است و شاید تاریخ هیچ منطقهای از جهان قدیم را نتوان با تاریخ ایران قیاس کرد. ایران، سرزمین و جلوه گاه دین و دانش و هنر و فرهنگ و اخلاق و سیاست بوده است.
چهره ماندگار فلسفه کشورمان گفت: اینکه ما از این تاریخ چه آموخته و میتوانیم بیاموزیم و اکنون در چه وضعی از دانایی و خرد قرار داریم مطلب بسیار مهمی است. اشاره شد که معنی ایران با وصف جغرافیایی-سیاسی تمام نمیشود، بلکه ایران را با توجه و تذکر به عظمت دیرینش میتوان شناخت. این شناخت مخصوصاً از آن جهت لازم است که ما را متوجه آینده میکند. برای اینکه وضع و موقع کنونی ایران را درک کنیم لازم است بدانیم که با فرارسیدن دوران تجدد ما هم مثل همه اقوام دیگر جهان، دچار انقطاع و گسست تاریخی شدیم.
تجدد صرفاً سودای تسخیر سرزمینها و غلبه سیاسی-اقتصادی نبود، بلکه تفکر و نظمی تازه از زندگی بود که بر اساس اصول و مبانی خاص و تلقی تازه از عالم و آدم قوام یافت. اقوام جهان در برابر انتشار و رواج نظم و شیوه جدید زندگی عکس العمل یکسان نداشتند مثلاً کشوری مثل ژاپن تاریخش را خیلی زود به راه جدید غرب پیوند زد. اما اقوامی هم بودند که تجدد را نشناخته رد کردند و احیاناً در برابرش ایستادند. این ایستادگی کمتر اندیشیده و بلکه بیشتر طبیعی بود. فی المثل در عالم اسلام و در کشوری مثل ایران، نمیتوانستند بپذیرند که کار حکومت از دین جدا باشد.
وی ادامه داد: علمای دین تجدد را نپذیرفتند و با بعضی اصول آن و مخصوصاً با اصل استقلال سیاست از دین مخالفت کردند. در سرزمین ما از هزاران سال پیش میان حکومت و دین جدایی نبوده و دین و دولت با یک قرارداد نانوشته کار حکومت و اداره جامعه و مناسبات و معاملات را میان خود تقسیم کرده بودند.
رئیس سابق فرهنگستان علوم در ادامه گفت: پس از آن در کشور ما هیچ حادثه مهمی بیرون از تقابل قدیم و جدید روی نداده و وضع فکری کنونی نیز نتیجه شدت یافتن این تقابل است. این دوره را میتوان فصل جدیدی در تاریخ ایران دانست که گرچه در آن کوششهایی برای تخفیف جدال میان قدیم و جدید صورت گرفته، ثمر مؤثر و کارساز از آن عاید نشده است. با پیشامد انقلاب مشروطه این تقابل میتوانست به مسئله سیاست روز تبدیل شود. ولی اولین جلوههای آن بیشتر امیدوارکننده بود.
مراجع دینی در تهران و در عتبات و از جمله شیخ فضل الله نوری از مشروطیت استقبال کردند. میرزای نائینی کتاب تنبیه الامه را نوشت و در آن طرحی از سازش میان قدیم و جدید تدوین کرد. ولی ظاهراً هنوز وقت صلح و حتی آتش بس نرسیده بود و خیلی زود اختلاف ظاهر شد و با اعدام شیخ فضل الله همه تمهیدات صلح بر هم خورد و به مشروطیت آسیب بزرگ رسید. از آن پس، کوششها تقریباً همه صرفاً سیاسی و بدون مبنای فکری و فرهنگی بود. از چند دهه پیش هم که میرفت مسئله به صورت تازه ای مطرح شود، موجی از کینه و خشم و دشنام و افکار عامیانه پوشیده در الفاظ و عبارات شبه فلسفی در برابر آن برخاست و قضیه را لوث کرد و در نتیجه نهال پژمرده روشنفکری ایران نیز پژمردهتر شد.
البته امکانها و شرایط تاریخی با حرفهای سطحی این یا آن گروه دیگرگون نمیشود، اما وقتی تفکر نباشد نمیتوان شرایط امکانها و مسیر آینده را بازشناخت. گذشت زمان نیز نشان داد که اندیشه معاصر ما به کدام سمت رفته است. اثر مستقیم این نزاع این بود که ارتباط میان گذشته و آینده پوشیدهتر شد و تقریباً از یادها رفت. در شرایطی که تجدد همه جهان را مسخر کرده، اقوام و کشورها که نمیدانند چه روی داده، معلوم نیست که چرا و با چه چیز مخالفت میکنند.
داوری اردکانی ادامه داد: تجدد رأی و نظر نیست که بتوان با آن موافقت یا مخالفت کرد بلکه راهی است که با اراده به قدرت آغاز شده و به تدریج اقتضاها و ضرورتهای تاریخیش، ضرورت زندگی همه مردم جهان شده است. این ضرورتها امر تاریخی است. نه اینکه با رد و قبول اشخاص پدید آمده باشد و با مخالفت بتوان آن را از میان برد.
مشکل تقابل میان قدیم و جدید، با پنهان کردن قضیه و ارائه راه حل های عامیانه رفع نمیشود و چه بسا از این انکار و سطحی اندیشی آسیبهای بزرگ به کشور برسد. پایین آوردن اختلافهای تاریخی تا سطح نزاعها و دشمنیهای سیاسی و نظامی غالباً بی وجه، نشانه ناآشنایی با جان سیاست و روگرداندن از خرد عملی است.
اکنون وظیفه ما این است که به وضع ایران بیاندیشیم. تاریخ ما هم مثل تاریخ همه اقوام و مردمان و سرزمینها شکست و پیروزی و غم و شادی و رکود و رونق داشته و متأسفانه در دو قرن اخیر سهم پیروزی و رونق و نشاط علمی-فرهنگی و شادی رو به کاهش بوده است. اشاره شد که غیر از ایران جغرافیایی- سیاسی و فرهنگی-تاریخی ایران دیگری هم هست که با دوستی و دلبستگی مردمان به سرزمین و گذشته و آینده اش تحقق مییابد. ایران جغرافیایی-سیاسی و ایران تاریخی- فرهنگی اجزا ایران وطنند، اما تا وقتی جانهای مردمان در دوستی با آنها متحد نشوند، ایران وطن نمیشود.
او افزود: وطن سرزمین و تاریخ محبوب اقوام و مردمانی است که یادها و خاطرات مشترک تاریخی دارند. وطن جای همبستگی و پناه زندگی و سکونتگاه دائمی مردمان است. در عالم کنونی که کشورها از حیث دانش و تکنولوژی در یک سطح و مرتبه نیستند، طبیعی است که بعضی دانشمندان که کشور به آنها نیاز ندارد و نمیتواند از علمشان بهره مند شود مهاجرت کنند. از این بابت نباید چندان نگران بود.
مهم این است که اساس پیوستگی با وطن سست نشود، که این سستی آسیبی بزرگ است و وطن را رنجور و بیمار و افسرده میکند. به نظر میرسد که ایران اکنون دردمند و تنها و افسرده خاطر است و به وفاداری و غمخواری نیاز دارد. وطن دیار الفت و مهر و دوستی همه مردمان است و هیچ دسته و گروهی نباید آن را ملک و مال خود و وسیله رسیدن به مقاصد و سوداهای خود بینگارد.
این ما هستیم که به وطن تعلق داریم. وقتی وطن گروگان گروهها و فرقهها و وسیلهای در دست آنان باشد، دیگر پناه امن و مایه امید و آزادی و عدالت نیست و اینها که نباشند کارش به درماندگی و انزوا و تنهایی میکشد. اکنون ایران دردمند و تنهاست و برای اینکه به عمق این تنهایی پی ببریم لازم نیست به رفتاری که دشمنان و کین توزان با ما دارند نظر کنیم. ما ستمدیده ایم که در جهان پر از کینه و کدورت باید تا میتوانیم از ستمدیدگان حمایت کنیم و حتی توقع نداشته باشیم که از این حمایت سپاسگزار باشند. ولی آیا تلخ و دردناک نیست که ستمدیده، حمایت دوست خود را با اکراه و منت بپذیرد؟
رئیس سابق فرهنگستان علوم در پایان گفت: وظیفه فلسفه در دیار ما مثل همه کشورها اندیشیدن به حدود درک و فهم موجود و تحقیق در وضع خرد و بی خردی و نادانی و توانایی و ناتوانی است. ظاهر این است که خودآگاهی به جهل و بی خردی و نادانی و ناتوانی در حدی نیست که ما را از غرور خطرناک برهاند.
ما نباید از این نکته غافل باشیم که گره کار فروبسته کشور جز با آگاهی به حدود دانایی و نادانی و توانایی و ناتوانی و خردمندی و بی خردی گشوده نمیشود. این است که کشور در شرایط کنونی بیش از همیشه به فلسفه نیاز دارد و برای اینکه پایدار بماند باید بتواند به وضع کنونی و امکانات آینده آن بیندیشد. ما هم بهتر است کمتر غم روزگار بخوریم و بیشتر غمخوار ایران باشیم.»
انتهای پیام