ترامپ آمد | فرخ نگهدار
| محافظهکاری ملیگرا تا کی ماندگار است؟ |
سرویس سیاسی، انصاف نیوز: در آستانهی حضور ترامپ در کاخ سفید، فرخ نگهدار در مقالهای به وضعیت احزاب «محافظهکار ملیگرا» در جهان و خصوصا امریکا پرداخته و همچنین چشمانداز آنها و سیاستهایشان را بررسی کرده است. این مقاله را در ادامه بخوانید:
اکنون ایالات متحده امریکا به منش و دیدگاههای آقای ترامپ رای مثبت داده و یک تغییر کیفی در شیوه حکمرانی بر امریکا و رابطه آن کشور باجهان در شرف وقوع است. برخی صاحب نظران این دیدگاه رامحافظهکاریِ ملی گرا، یا national conservatism مینامند. برخی دیگر از اصطلاح محافظهکاری پوپولیستی، یا نئوفاشیسم استفاده میکنند. از آنجا که عنوان «ناسیونال کنسرواتیسم» از عناوین دیگر رایجتر است صاحب این قلم نیز همین عنوان را برگزیده است. به علاوه در اینمقاله فرض بر این است که تفاوت ناسیونال کنسرواتیسم و نئولیبرالیسم ماهوی است.
شناخت ویژگیها و دنیامیسم درونی محافظه کاری ملی موضوع بحث این نوشته نیست. مقاله در ابتدا به این پرسش پاسخ میدهد که احزاب محافظهکار ملیگرا تا چه حد در جوامع سرمایهداری پیشرفته شانس غلبه دارند؟ و آیا، مثل نئولیبرالیسم، افقهای تازهای به روی جهان سرمایهداری خواهد گشود یا نه؟ آیا جهانی شدن و دموکراسی لیبرال، دوباره بازسازی شده و اعتبار خود را باز خواهند یافت یا نه؟ لذا مقاله فقط به کشورهایی که دموکراسی لیبرال در آنها استقرار داشته میپردازد و به سایر مناطق، از جمله چین و روسیه، ورود نمیکند.
تحولات ناشی از پیدایش اولیگارکهای تریلیونر – و نیز شتابگیری انقلاب تکنولوژیک، به ویژه گسترش هوش مصنوعی – و نقش آنان در سیاست و اقتصاد، و ارتباط آن با ناسیونال کنسرواتیسم، موضوع این مقاله نیست. اما فقط نظر به اهمیت این ارتباط در امریکا، در فرازهای پایانی مورداشارهای کوتاه قرار گرفته است.
مقاله حاضر در واقع دو قسمت است. در قسمت اول وضعیت فعلی احزاب محافظه کار ملی گرا در اروپا، در شرق دور، در اقیانوسیه، در کانادا، وسپس وضعیت جاری در امریکا، با کمی توضیح بیشتر، مرور شده است. در قسمت دوم چشم اندازهای نزدیک، میان مدت و افقهای دورتر دینامیسم سیاسی در ایالات متحده و جهان سرمایه داری پیشرفته ردگیری شده است.
قسمت اول: در وضع جاری
1. در اروپا:
● آلمان
در آلمان طی دههها گرایشهای میانه چپ و میانه راست با کسب حمایت اکثریتی بسیار بالا دینامیسم سیاست را شکل داده و از پولاریزاسیون جلوگیری کردهاند. در آلمان فاصله سیاست سوسیال دموکراتها و لیبرال دموکراتها مسیحیها، در مقایسه با سایر کشورها بسیار محدودتر بوده است. طی یک دوره طولانی احزاب اصلی حکومت ائتلافی داشتهاند. اماطی 5 ساله اخیر، حزب دست راستی آلترناتیو برای آلمان AfD با شتاب بسیار گسترش یافته و تقریبا نیمی از آرای حزب سوسیال دموکرات SPDدر غرب آلمان، و بخشی از آراء دموکرات مسیحی ها CDU در قسمت های شرقی آلمان را بلعیده و به دومین حزب بزرگ آلمان، بعد از CDU، تبدیل شده است.
طی دورههای اخیر رای دموکرات مسیحیها تقریبا حدود 31%، حزب آلترناتیو 20 تا 22 درصد، و رای سوسیال دموکراتها، پس از یک ریزش40 درصدی، به 19% رسیده است. احزاب لیبرال و سبز هم مقداری رای از دست دادهاند.
آیا بحران سیاسی و سقوط شولتز و برگزاری انتخابات زودرس در آلمان باتغییر وضعیت سیاسی در امریکا بیارتباط ست؟ درست مثل استارمر رهبر حزب کارگر بریتانیا، شولتز رهبر حزب سوسیال دموکرات آلمان هم به اشکال مختلف نارضایی خود از ترامپ انتقاد – و به ایلان ماسک به خاطرحمایت فعال از حزب آلترناتیو – آشکارا اعتراض کرده. به هر حال بسیاربعید است که آلمان به رهبری AfD تن دهد. اما ادامه وضع موجود هم تقریبا ناممکن است. بر پایه نظر سنجیهائی که نقل شد، در هر حال درسیاست آلمان، در قلمرو لیبرال دموکراسی باقی میماند اما چرخش به راست در چارچوب لیبرال دموکراسی کاملا قابل پیش بینی است.
● مجارستان:
ویکتور اوربان، نخستوزیر مجارستان، رهبری حزب فیدز (Fidesz) را برعهده دارد که یک حزب محافظهکار ملی گراست. دولت او مؤسساتی را که دیدگاههای محافظهکاری ملی را در اروپا و ایالات متحده ترویج میکنند، مانند مؤسسه دانوب و کنفرانس محافظهکاری ملی، تأمین مالی کرده است. اوربان از نخستین رهبران اروپایی که ترامپ آنها را به واشنگتن دعوت کرده و با آنها دیدار داشته است. موقعیت آقای اوربان و جایگاه ناسیونال کنسرواتیسم در مجارستان فعلا محکم است. او ابتکارهای معینی برای درست کردن یک ائتلاف اروپایی از احزاب مدافع محافظهکار ملیگرا را فعالانه پی میگیرد. اوربان از نخستین رهبرانی بود که با پیروزی ترامپ به دیدار او رفتند.
● فرانسه:
مارین لوپن، رهبر حزب راستگرای تجمع ملی (RassemblementNational) است که بر حاکمیت ملی و سیاستهای مهاجرتی محدود تمرکز دارد. بحران اخیر پس از انتخابات فرانسه حاکی از عقب نشینی لیبرال دموکراسی در فرانسه است. ائتلاف راست میانه در انتخابات 2022 حدود 53 درصد آرا را در اختیار داشت. این آرا طی 3 سال به حدود 39.8 درصد تنزل یافته. به احتمال قوی سرنوشت دولت فرانسوا بایرو از سرنوشت میشل بارنیه متفاوت نخواهد بود. حزب تجمع ملی، با دیدگاههای محافظهکاری ملیگرایانه، به قویترین تشکل سیاسی فرانسه به رهبری مارین لوپن، تبدیل شده است. هرچند حزب او، برخلاف امریکا، بسیار بعید است اکثریت بیاورد.
● ایتالیا:
جورجیا ملونی، نخستوزیر ایتالیا، رهبر حزب برادران ایتالیا (Fratellid’Italia) است که بر ارزشهای سنتی و هویت ملی تأکید دارد. او از اولین رهبران اروپاییست که قبل از استقرار ترامپ در کاخ سفید برای دیدار با وی به واشنگتن دعوت شد. این حزب از بقایای نئوفاشیستها تشکیل شده و حدود 28 درصد آراء عمومی را کسب کرده است. FdI در ائتلاف با دو حزب دیگر قدرت را در دست دارد. خانم لوپن و خانم ملونی مواضع و رفتارهای حدودا مشابه هم دارند. آنها اخیرا مواضع خود را تعدیل کردهاند و با ناسیونال کنسرواتیسم نوع ترامپ فاصله دارند.
● اتریش:
حزب آزادی اتریش (FPÖ) به رهبری هربرت کیکل به خاطر مواضع محافظهکارانه ملی خود، به ویژه در مورد مهاجرت و حاکمیت ملی، شناخته میشود. این حزب در حال حاضر با 31 درصد کرسیها، قویترین حزب سیاسی در اطریش است. اما اگر امروز انتخابات تجدید شود FPÖ حدود40 درصد کرسیها را فتح خواهد کرد. چند روز پیش رهبر FPÖ آقای کیکل از سوی رئیس جمهور مامور تشکیل دولت شده است. اما هنوز هم بعید است بتواند – در برابر چپ میانه SPO با 22 درصد و راست لیبرالOVP با 28 درصد – به تنهایی دولت با ثباتی تشکیل دهد. لذا امکان تشکیل حکومت ائتلافی با لیبرالهای راستگرا OVP منتفی نیست.
● لهستان:
حزب قانون و عدالت (Prawo i Sprawiedliwość) به رهبری یاروسلاوکاچینسکی اصول محافظهکاری ملیگرا را نمایندگی میکند و بر حاکمیت لهستان، ارزشهای سنتی و بدبینی نسبت به اتحادیه اروپا تأکید دارد. این حزب بزرگترین حزب سیاسی لهستان است و حدود 35 درصد آرا را در اختیار دارد. با این حال حکومت لهستان را در حال حاضر ائتلاف 15 اکتبر رهبری میکند. این ائتلاف متشکل از احزاب لیبرال دموکرات و سوسیال دموکرات و طرفدار اتحادیه اروپا به رهبری دونالد توسک است. در ماه مه امسال انتخابات ریاست جمهوری برگزار میشود. این انتخابات یک چالش جدی است بین راست افراطی PiS و ائتلاف مدنی (ائتلاف 15 اکتبر).
● هلند:
حزب برای آزادی (PVV, Partij voor de Vrijheid) به رهبری خیرت ویلدرز به خاطر سیاستهای محافظهکارانه ملی و ضدمهاجرت شناخته شده است. این حزب تعداد کرسیهای خود در پارلمان هلند را در انتخابات پارسال دو برابر کرد و به بزرگترین حزب هلند تبدیل شد با کسب بیش از یک چهارم آراء. تناسب قدرت احزاب در هلند خیلی شبیه اطریش است.
● سوئد:
حزب دموکراتهای سوئد (Sverige Demokraterna) به رهبری جیمی اوکسون، طرفدار محافظهکاری ملی است و بر کنترل مهاجرت و حفظ هویت فرهنگی سوئد تمرکز دارد. این حزب صاحب 20 درصد آرا است و در ائتلاف حاکم حضور دارد. رهبری حکومت دست راست میانه، با تمایل لیبرال دموکرات است. دو ائتلاف بزرگ سوئد، به رهبری چپ میانه و راست میانه هر یک نزدیک به 50 درصد آرا را در اختیار دارند. در سوئد زمینه برای رهبری محافظهکاران ملیگرا وجود ندارد.
● بریتانیا
صحبت از بلعیده شدن حزب محافظهکار توسط حزب رفرم به رهبری نایجل فاراژ در میان است. حزب محافظهکار ده سال است که در بحران کشنده گرفتار است. در چند سال اخیر رهبری حزب دست آقای سوناک هندیالاصل بود. و اخیرا در دست یک خانم جوان نیجریهای، کِمیبادِنوک Kemi Badenoch است. دلیل اصلی بحران چالش سفیدپوستگرایان دست راستی و حامی محافظهکاری ملی و طرفداران لیبرال دموکراسی است. هم اکنون حزب دست راستی نایجل فاراژ حزب دوم بریتانیا شده است و شمار اعضای آن از حزب خانم بادِنوک پیشی گرفته. نیک کَندی، Nick Kandy میلیاردر انگیسی و پشتیبان اصلی حزب محافظهکار، گفته پولی را که صرف پیروزی به محافظهکاران میکرد حالا به حزب رفرم میدهد.
جالب توجه است که حزب کارگر در انتخابات اخیر اعضای خود را برای مبارزه با ترامپ به امریکا فرستاده بود. کییر استارمر رهبر جناح لیبرالحزب کارگر و نخست وزیر بریتانیا، هم اکنون زیر فشار خرد کننده است.
با این همه ساختار قدرت و دینامیسم سیاست در بریتانیا به گونهای است که بسیار بعید است محافظه کاران ملی حزب رفرم در انتخابات آتی، زودرس یا عادی، پیروز شوند.
● ایرلند
ایرلند کشوری است که در آن نیروهای چپ دموکرات و پیشروprogressive حیات و سنت سیاسی طولانی دارند. کشوری که، زمینه مقابله با سیاستهای حاکم بر بریتانیا در آنجا بسیار نیرومند بوده است. لذا در میان کشورهای اروپایی ایرلند یکی از کشورهایی است که درآن زمینه برای غلبه محافظهکاری ملیگرایانه و پوپولیستی به سبک ترامپ در آن زمینه گسترده و عمیق ندارد. در طول تاریخ بین جناحهای سیاسی در حزب دموکرات امریکا و جناحهای سیاسی در ایرلند پیوندهای عمیق و گسترده وجود داشته است. نیروهای دست راستی و محافظهکار، برخلاف بریتانیا، در تاریخ اخیر ایرلند هیچگاه حمایت اکثریت را نداشتهاند. تمایل به ماندن در اتحادیه اروپا در ایرلند بسیار قوی است.
● بقیه اروپا
در بررسی فوق دینامیسم سیاست در اسپانیا، پرتقال، یونان، بلژیک، دانمارک، نروژ و فنلاند مورد اشاره قرار نگرفت. اما تاریخ و سنن احزاب سیاسی در کشورهای فوق هم نشانههای نیرومندی از امکان برتری یافتن راست افراطی را بازتاب نمیدهد. تمایل به ناسیونال کنسرواتیسم در کشورهای اروپای شرقی البته جدیتر است و در برخی شانس غلبه دارد. هرچند وزن سیاسی آن کشورها به نسبت اروپای غربی به مراتب کمتراست.
● روح حاکم بر اروپا
با در نظر داشت گزارش فوق میتوان پیش بینی کرد که طیفی از نیروهای میانه، از لیبرالها تا محافظهکاران سنتی و سوسیال دموکراتها، و مدافع بقای اتحادیه اروپا، روح حاکم بر اروپای غربی را در حالی نمایندگی خواهند کرد و چالش اصلی آنها در وضع حاضر با راست افراطی و مخالف اتحادیه در کشور خود از یک سو، و مواجهه با سیاستهای ناسیونالیستی و برتریجویانه ایالت متحده امریکا به رهبری ترامپ، از سوی دیگر، است.
● کانادا
تحول وضعیت سیاسی در کانادا به عینه مشابه همان روندی است که در بریتانیا در جریان است. جاستین ترودو که 9 سال پیش دو برابر حزب محافظهکار در پارلمان کرسی داشت، زمینه را اکنون به حزب راستگرای محافظهکار، به رهبری پیر پوالیور باخته است. امروز نسبت محبوبیت حزبش به حزب محافظه کار نزدیک به یک سوم است.
جالب توجه است که همان نوع جبههبندی و رقابتی جریان داشته که در حزب محافظهکار بریتانیا طی سالهای اخیر جریان داشت. منتها در بریتانیا محافظهکاران سنتی (توریها) دارند زمینه را به حزب جدیدالتاسیس رفرم میبازند، در کانادا محافظهکاران پراگماتیک و عقلانیتگرا، به رهبری هارپر، بازی را به پوپولیستهای راستگرا به رهبری پیر پوالیور، باختهاند، دقیقا مثل تحولی که در حزب جمهوریخواه (محافظه کار) در امریکا رخ داد.
به این ترتیب، در سالهای حکمرانی ترامپ، امکان غلبه محافظهکاران ملیگرا و پوپولیست در کانادا جدیتر از کشورهای اصلی اروپاست.
2. شرق دور
● ژاپن
خیلی جالب توجه است که تحولات در ژاپن و کره جنوبی اما در جهت عکس سیر میکند. نزدیکترین همفکران ترامپ، پیروان مکتب مرحوم شینزو آبه، یعنی محافظهکاری ملیگرایانه، در انتخابات اخیر (اکتبر ۲۴) شکستخوردند و حزب ایشان، حزب لیبرال دموکرات LDP، اکثریت را از دست داد و حزب دموکرات قانون اساسیCDP، حامل رویکردهای لیبرال دموکراتیک، کرسیهای زیادتری به دست آورد.
● کره جنوبی
در کره جنوبی هم دقیقا، مثل ژاپن، همین رویکرد واگرایانه در حال گسترش است. پرزیدنت یون سوک یول، مدافع سیاستهای دست راستی و محافظهکارانه و مدافع فرادستی سرمایههای کلان و همراهی بیشتر با امریکا و ترامپ است. نیروهای مدافع او در مقابل اکثریت قاطع 64 درصدی در پارلمان، و مدافع رویکردهای لیبرال دموکراتیک، همچنان ایستادگی میکنند. پرزیدنت یون به اتهام توسل به کودتا هم اکنون تحت پیگرد قانونی قرار دارد.
تا اینجا هنوز برآمدی که نشان دهد با آمدن ترامپ موقعیت یون و دستراستیهای محافظهکار در جامعه تقویت شده شکل نگرفته و او همچنان در موقعیت تدافعی است.
3. اقیانوسیه
● استرالیا
ساختار سیاست و قدرت در استرالیا در حال حاضر خیلی شبیه بریتانیاست. یعنی حزب کارگر استرالیا ALP، به رهبری آقای آنتونی آلبانیز، Athony Albanese اکثریت مطلق را در پارلمان در دست دارد و ائتلاف دو حزب دست راستی، با فاصلهای نسبتا زیاد از حزب کارگر، اقلیت پارلمان را تشکیل میدهد. خاستگاه محافظهکاری ملیگرا در درون ائتلاف راست میانه متشکل از حزب لیبرال و حزب ملی استرالیا قرار دارد و بر خلاف پوپولیستهای بریتانیا و حزب رفرم، ظن غالب این است که رهبر حزب لیبرال، آقای پیتر داتون Peter Dutton آن حزب را به سمت محافظهکاری ملیگرایانه سوق دهد و نه اینکه راستگرایان افراطی حزب جدیدی درست کنند.
● نیوزیلند
بافتار و ساختار قدرت سیاسی در نیوزیلند هم کمابیش شبیه بریتانیاست. منتها حزب کارگر به رهبری خانم جاسیندا آردن، که در انتخابات 2020 بیش از 50 درصد آرا را داشت، در انتخابات 2023، فقط 25 درصد آرا را به دست آورد و حکومت را به حزب ملی نیوزیلند، با 40 درصد آرا واگذار کرد. در حال حاضر حزب ملی به رهبری کریستوفر لاکسان ChristopherLuxon در ائتلاف با حزب «نیوزیلند اول» و حزب «اقدام نیوزیلند» دولت ائتلافی تشکیل داده و رویکرد لیبرال دموکراتیک بر کشور غالب است. مثل انگستان امکان غلبه راست افراطی در نیوزیلند ضفیف است و سنن سوسیال دموکراتیک و لیبرال دموکراتیک، مثل بریتانیا، ریشههای عمیق دارد. خانم هلن کلارک و خانم جاسیندا آردن، رهبر قبلی و رهبر فعلی حزب کارگر نیوزیلند، مثل خانم مرکل و آقای اوباما، از سرشناسترین شخصیتهای تاثیرگذار و معتبر در عرصه بینالمللی به شمار میروند.
4. در ایالات متحده
● شعارهای ترامپ
در حزب جمهوریخواه همواره دیدگاههای متنوع محافظهکارانه وجودداشته است، اما در حال حاضر رهبری دونالد ترامپ، کاملا مسلط و بلامنازع است. شعارهای او، اول آمریکا و عظمت را به امریکا برگردانیم Make America Great Again) MAGA) تبلیغات نخبهستیزانه او هم حمایت اکثریت توده مردم امریکا را جلب کرده و هم حزب جمهوریخواه را حول خود متحد کرده است. برگماشتگان ترامپ از وفادارترین مبلغان MAGA هستند. مقابله با مهاجرت و محافظت اقتصادی economic protectionism عمدهترین مولفههای سیاست اقتصادی MAGA است که به MAGANOMICS شهرت یافته.
● تمرکز بیسابقه قدرت
به یک دستی و حرف شنو بودن کابینه ترامپ باید اضافه کرد همراهی هر دو مجلس امریکا، و نیز اکثریت قضات دیوان عالی را. در کمتر دورهای بوده که نظام حکمرانی در امریکا تحت رهبری یک فرد تا این حد یکدست و متحد بوده باشد. شاید او به فرادستترین رئیس جمهور امریکا بدل شود. باید انتظار داشت که این حد از تمرکز قدرت موجب شود بسیاری از سیاستها و برنامههای او بیمهابا به اجرا گذارد.
● نسخههای پوپولیستی
اما آیا این حد از تمرکز قدرت در بالا، و حمایت اجتماعی در پائین، برای پیشبرد و تحقق شعارهای اصلی ترامپ کافی است؟ آیا با کاربست سیاستهای آقای ترامپ کُندی رشد اقتصاد امریکا در مقایسه با شتاب رشد اقتصاد جهانی جبران میشود؟
کارشناسان اقتصادی اجماع دارند که مهمترین سیاستهای اقتصادی ترامپ maganomics، یعنی تعرفه گمرکی و اخراج مهاجران بدون مدرک، درمانگر نیست و به تسریع رشد اقتصاد امریکا کمک نخواهد کرد. سیاستهای پوپولیستی برای جلب حمایت توده کارآمدی دارد. اما یقینا وضعیت اقتصادی را تسریع نخواهد کرد. آن را کُندتر خواهد کرد.
قابل توجه است که نگاه اولیگارکهائی مثل ایلان ماسک، متحد نیرومند امروز ترامپ، با اصول maganomics زاویه فاحش دارد. نگاه او البته مثل ترامپ مقرراتستیزانه، بلندپروازانه، و سلطهجویانه است. اما تسهیل مهاجرت نخبگان، مقرراتزدایی از پویش سرمایه در بازارهای جهانی، نوآوری منابع انرژی، و تزریق بیرحمانه تکنولوژی به ساختارهای بوروکراتیک، از زمره بلندپروازیهای اوست. که با نگاه نخبهستیز و پروتکشنیستی ترامپ تقابل دارد. استیو بانن، استراتژیت ترامپ در دور قبل حال تمام قد علیه ماسک برخاسته.
هنوز زود است بگوئیم در نبرد فعلی نقشههای ماسک بیشتر پیش خواهدرفت یا نقشههای پوپولیستها. اما دو چیز مسلم است: اول اینکه در جامعهای عمیقا نهادمند مثل امریکا راه حل پوپولیسیتی، چون بر رشداقتصادی اثر منفی دارد، دوام زیاد نخواهد داشت. دوم اینکه در امریکا روند انباشت سرمایه و تمرکز قدرت بیشتر در دست اولیگارکها، و تاثیر آنها بر سیاست حکومت، با سرعت رو به افزایش است.
● ناسیونالیسم عظمتطلبانه
ناسیونالیسم ترامپ ناسیونالیسمی شوونیستی است و حاصل آن تشدید خصومت با سایر ملتها. آقای ترامپ هنوز به قدرت نرسیده درباره کنترل آبراه پاناما، تغییر نام خلیج مکزیک به خلیح امریکا، الحاق کانادا به امریکا، و تسخیر قاره گرینلند، لفاظی کرده است. او با قاره اروپا نه به مثابه یک متحد، که به مثابه رقیب رفتار میکند. کارشناسان امور بین الملل اجماع دارند که رهبری آقای ترامپ رابطه امریکا و نزدیکترین و نیرومندترین متحد آن، اتحادیه اروپا را تحکیم نخواهد کرد. در حالی که این حس جدایی و رقابت میان شهروندان اروپا و امریکا در طول قرن گذشته هرگز وجود نداشته. درست برعکس در طول تاریخ حس تعلق و پیوند میان اروپائیان و امریکائیان کاملا عمیق بوده است. لذا به نظر میرسد برخورد منفی ترامپ به اروپا به ریزش آراء و تضعیف ناسیونال کنسرواتیسم در امریکا بیشتر کمک خواهد کرد یا به انسجام آن.
● بازی بد بایدن
بسیاری تحلیلگران تاکید دارند علت عمده شکست حزب دموکرات نه محبوبیت ترامپ که عدم محبوبیت آقای بایدن و کهولت او بوده است. اگر رهبری حزب از برگزاری انتخابات مقدماتی برای انتخاب نامزد، واهمه نکرده بود، و از ترس نامزد شدن یکی از چهرههای پروگرسیو حزب، یک نامزد فرتوت و بازندهای به حزب تحمیل نمیکرد، علیرغم رشد آراء راست افراطی، سرنوشت انتخابات 2024 میتوانست متفاوت باشد. جناح راست حزب دموکرات با این که میدانست بایدن فرتوت و بازنده است، آقای بایدن و حامیانش در حالی که میدانستند جامعه امریکایی بشدت پولاریزه شده و فقط یک نامزد جوان و ترقیخواه قدرت بسیج اجتماعی دارد، برخلاف2007-2008 که به انتخاب اوباما منجر شد، عملا از برگزاری انتخابات مقدماتی و گرهزدن سرنوشت حزب با جنبش اجتماعی ترقیخواه خودداری کرده و عملا یک باخت سنگین را از قبل به حزب خود تحمیل کردند.
● روح حاکم بر امریکا
واقعیات فوق حاکی از آن است که پولاریزاسیون عمیق جامعه امریکایی و انسجام سازمانی و فرادستی بیسابقه دولت ترامپ کامیابی برنامه اقتصادی او maganomics، را تضمین نمیکند. پیروزی ترامپ در انتخابات نوامبر پایان لیبرال دموکراسی امریکایی نیست. هرگاه جنبش اجتماعی موفق شود حزب دموکرات را با کمک نیروهای مترقی بازسازی کرده و حزب را از پی انتخابات مقدماتی 2028 حول نامزد خود متحد کنند، پوپولیسم ترامپ روح واقعی حاکم بر جامعه امریکایی را بازتاب نخواهد داد.
قسمت دوم: در چشماندازها
5. در چشم انداز نزدیک
محافظه کاری ملیگرا هنوز در مهمترین کشورهای اروپایی در موقعیت هژمون قرار ندارد و نمیتواند مثل ترامپ، دولت انحصاری تشکیل دهد. تنها در ایتالیا، مجارستان و اطریش و احتمالا یکی دو کشور کوچک دیگر وضعیت راست پوپولیست وضعیت برتر است.
در کانادا، بریتانیا، آلمان، فرانسه چرخش به سمت راست، ضمن حفظ مرزبندی با راست افراطی، روند غالب است. نسخههای تعدیل شده محافظهکاری ملیگرایانه در ایتالیا و مجارستان و برخی کشورهای مشابه احتمالا حاکم خواهد ماند.
در هیچ یک از کشورهای مورد بررسی ما زمینه برای غلبه گرایش چپ و ترقیخواه گسترده نیست. اما زمینه انشعاب در آنها نیز جدی نیست. ریزش گسترده در پایه اجتماعی این احزاب و چرخش برخی از رای دهندگان به احزاب پوپولیست راست کاملا محسوس است. تنها آرای چپ رادیکال در فرانسه محسوسا تقویت شده.
راستِ پوپولیست national conservatism اغلب از دل احزاب راست میانه منشعب شده و یا میراثدار جریانهای نازیستی و فاشیستی نیمه قرنب یستم هستند. آنها در بسیاری از کشورها، با صورت تعدیل شده، بااحزاب راست میانه وارد ائتلاف شدهاند. در حالی که ائتلاف میان چپ میانه و راست افراطی کمتر امکانپذیر است.
در بررسی ما همه کشورها به لحاظ مولفههای فرهنگی و هویتی، در نهایت منشاء اروپایی و سفید داشتهاند جز دو کشور: ژاپن و کره جنوبی. آنچه تا حدی شگفت انگیز است این است که در این دو کشور دینامیسم سیاست نه تنها نشانی از چرخش بیشتر به راست از خود نشان نمیدهد، بلکه محافظهکاری ملی گرایانه، حالا، در قیاس با چند سال پیش، زمینه پذیرش اجتماعی محدودتری دارد.
6. در میان مدت
بررسیهای سیاسی ما نشان داد که در سال 2025 شکاف سیاسی میان امریکا و بقیه جهان، به شمول متحدین، رو به ژرفش و در مواردی رویارویی پیش میرود.
اما آیا قدرت امریکا در اقتصاد و سیاستِ جهان، در اثر تعمیق این شکاف و تقابل، مثل دوران سلطه نئولیبرالیسم، در دهههای آتی حفظ یا تقویت خواهد شد؟ اکثر اقتصاددانان، تئوریسینهای علوم سیاسی و استراتژیستها به توانمندی ماگانومیکس در حفظ سهم امریکا در اقتصاد جهان اعتقادی ندارند.
طی دو دهه اول قرن 21 متوسط نرخ رشد اقتصاد جهان 3.8 در سال بوده است. در حالی که در همین دوره متوسط نرخ رشد در امریکا 2.0، و اروپا 1.5 درصد بوده است. این رشد در 2025 برای جهان حدود 3.1 برای امریکا 2.2 و برای اروپا 1.8 پیشبینی میشود. این ارقام برای چین +4 و برای هند +6 پیشبینی شده. هیچ یک از مراکز معتبر اقتصاد سنجی پیشبینی نمیکنند که نرخ رشد اقتصاد امریکا و غرب از متوسط نرخ رشد اقتصاد جهانی پیش بگیرد.
روند تغییر تناسب قدرت اقتصادی میان امریکا و غرب، از یک سو و بقیه جهان، از سوی دیگر قطعا، اما به کُندی، ادامه خواهد یافت و تغییر در سیاستهای دولت در امریکا شیب این تغییر را بر نمیگرداند. فقط آن راکمی کم یا زیاد میکند. به زبان دیگر در هر حال دهه به دهه سهم امریکا در اقتصاد جهانی با شیبی ملایم رو به کاهش خواهد بود. و خصلت واپسگرا و سترون ماگانومیکس، به ویژه تعرفه گذاریها و اخراج مهاجران غیرقانونی، سهم امریکا در اقتصاد جهانی را باز هم بیشتر کاهش خواهد داد.
به این ترتیب بر پایه شواهد سیاسی و اقتصادی که در این نوشتار عرضه شد محافظهکاری ملیگرا به هیچ وجه یک مدل سیاسی مناسب ودوامدار sustainable برای نظام حکمرانی بر کشورهای سرمایهداری پیشرفته، نیست. ماگانومیکس یک نسخهای کارآمد efficient برای مدیریت اقتصادی نیست. نشنال کانسرواتیسم و ماگانومیکس جهان را، و بیش ازهمه امریکا را، در سالهای آتی البته رنج خواهد داد. اما این مصیبت جهانگیر نخواهد شد و قادر نیست به حیات دموکراسی لیبرال پایان دهد. بخصوص در امریکا در صورت پیوند خوردن بدنه حزب دموکرات با جنبش اجتماعی و غلبه گرایش پروگرسیو، و بازسازی حزب، زمینه شکست ناسیونال کنسرواتیسم در انتخابات 2028 به هیچ روی ضعیف نیست.
7. در افقهای دورتر
گرچه خدایان هم قاصرند از ترسیم سیما و پویه اقتصاد و سیاست در فراسوی دههها، اما هرگاه، به پیروی از پیکتی، سرگذشت تحول جهان در بازههای زمانی بلندمدت رصد کنیم، دو نتیجهگیری به دست خواهد آمد: از یک سو تاثیرگذاری شهروندان بر حکومتها افزایش یافته و دموکراسی رایجتر و در مواردی ژرفتر شده است، و از سوی دیگر رشد انباشت سرمایه از رشد عمومی اقتصاد همواره فزونی داشته و این تفاوت به پیدایش مالتی میلیاردرهایی انجامیده که عملا قدرتی فراتر از قدرت برندگان انتخابات و سامانه دولت دارند. و این هر دو تحولی بنیادین است.
بنابراین شاید بتوان تصور کرد طی ربع دوم قرن 21، که همین روزها آغازشده اقتصاد و سیاست در همان مسیری تحول خواهد یافت که طی 100 تا 150 سال گذشته ره سپرده است.
حالا ببینیم طی روندهای کمی بلندتر آنچه ما آن را «محافظهکاری ملیگرا»، یا پوپولیسم دست راستی و گذشتهگرا، مینامیم به سوی کدام سرنوشت روان است.
دولت دوم ترامپ کم نیستند پوپولیستهای واپسگرا، نخبهستیز، آخرالزمانی، خرافی، نژادپرست یا ضد زن. در همین دولت اما اولیگارکهای آیندهنگر، نخبهگرا، خودکامه و بیپروایی حضور یا نفوذ دارند که اعتبار سرمایه، تکنولوژی و نخبگان را جایگزین تمام ارزشها میکنند.
به این ترتیب در چشماندازهای نزدیک، میان مدت، یا دورتر، ناسیونال کنسرواتیسم یک گرایش قوی و چالشگر باقی خواهد ماند، اما تخمین غالب این نیست که چنین رویکردی بتواند سیاست و اقتصاد در سیارهی ما را کنترل کند. و هرگاه بهتخمین دادههای گرد آمده در 100، 150 سال گذشته را هم ضمیمه کنیم، باید انتظار داشت محافظهکاری ملیگرا به یکی از دو حریف قَدَر امروزین خود، به اولیگارکهای تریلیونر ابرخودکامه و جهانخوار، یا به جنبشهای مردمی برای حفظ دموکراسی و حفظ جهان، نبرد بر سر تامین سرکردگی را واگذار کند.
فرخ نگهدار
شنبه ۲۹ دیماه ۱۴۰۳ (۱۸ ژانویه ۲۰۲۵) – لندن
farrokh1946@gmail.com