روانشناسی فروش: چگونه ذهن مشتری را بخوانیم ؟
رپورتاژ آگهی
چرا بعضیها راحت تر می فروشند؟
تا حالا برایتان پیش آمده که ببینید بعضی فروشندهها چقدر راحت با مشتریها حرف میزنند، زود اعتمادشان را جلب میکنند و کار را به فروش میرسانند؟ انگار یک جور کلید جادویی دستشان است! در مقابل، فروشندههای دیگری هم هستند که کلی تلاش میکنند، اطلاعات محصولشان کامل است، اما آخرش نمیتوانند مشتری را قانع کنند و دست خالی میمانند. فکر میکنید فرقشان در چیست؟ جوابش فقط توی بلد بودن مشخصات محصول یا خوب حرف زدن نیست. قضیه عمیقتر از این حرفهاست. راز اصلی توی فهمیدن و استفاده درست از روانشناسی فروش قایم شده.
روانشناسی فروش یک جورهایی مثل یک نقشه راه است که به شما کمک میکند وارد دنیای مشتری شوید، بفهمید واقعاً دنبال چه چیزی است و چه چیزهایی روی تصمیمش برای خرید تأثیر میگذارد. توی بازار شلوغ و پر از رقیب امروزی، بلد بودن روانشناسی فروش دیگر فقط یک امتیاز نیست، بلکه یک ابزار واجب است که اگر میخواهید توی بازار بمانید و رشد کنید، باید بلدش باشید. این مقاله قرار است مثل یک راهنمای کامل، شما را با دنیای ذهن مشتری آشنا کند تا بتوانید فروشتان را حسابی بالا ببرید.
روانشناسی فروش یعنی چی و چرا اینقدر مهم است؟
خیلی ساده بگوییم، روانشناسی فروش یعنی بفهمیم مشتریها موقع خرید چطوری فکر میکنند، چه حسی دارند و معمولاً چطور رفتار میکنند. این دانش از چیزهایی که روانشناسها در مورد ذهن و رفتار آدمها فهمیدهاند استفاده میکند تا به ما نشان دهد:
- چه چیزهایی مشتری را هل میدهد که یک چیزی را بخرد؟
- چه شک و تردیدهایی ممکن است جلوی خریدش را بگیرد؟
- چطور میشود با روشهای درست و اخلاقی، روی تصمیم نهاییاش اثر مثبت گذاشت؟
حالا چرا اینقدر مهم است؟ چند دلیل اصلی دارد:
- دوران محصولمحوری تمام شده: دیگر نمیشود فقط محصول را جلوی مشتری گذاشت و انتظار داشت بخرد. الان دورهی مشتریمحوری است. یعنی باید اول خوب بفهمیم مشتری چه نیازی دارد، چه مشکلی دارد (یا به قول معروف، کجای کارش میلنگد!) و بعد راه حلی به او پیشنهاد بدهیم که واقعاً به دردش بخورد. روانشناسی فروش دقیقاً کمک میکند همین کار را بکنیم.
- خرید؛ ترکیبی از عقل و دل: واقعیت این است که موقع خرید، احساسات نقش خیلی پررنگی دارند، حتی اگر سعی کنیم خیلی منطقی تصمیم بگیریم. خیلی وقتها اول دلمان چیزی را میخواهد، بعد عقلمان دنبال دلیل برای خریدنش میگردد! روانشناسی فروش یادمان میدهد که چطور هم با منطق مشتری کار کنیم و هم به احساساتش توجه کنیم.
- اعتماد، پایه و اساس هر فروشی است: تا مشتری به شما اعتماد نکند، از شما خرید نمیکند. ساختن این اعتماد، مخصوصاً در این دوره زمانه که انتخابها زیاد است، کار سادهای نیست. فهمیدن روانشناسی کمک میکند این اعتماد را سریعتر و محکمتر بسازید.
باز کردن قفل ذهن مشتری: ستونهای اصلی روانشناسی فروش
اگر میخواهید واقعاً بفهمید توی ذهن مشتری چه میگذرد و فروشتان را متحول کنید، باید با چند تا اصل اساسی که روی رفتار خرید آدمها تأثیر میگذارند، آشنا شوید. اینها مثل چراغ راهنمای شما در صحبت با مشتری عمل میکنند:
فهمیدن نیازهای پنهان مشتری [چیزی که به زبون نمیاد]
مشتریها معمولاً نمیآیند صاف و پوستکنده بگویند دقیقاً چه میخواهند یا مشکل اصلیشان چیست. گاهی خودشان هم درست نمیدانند! فروشندهی کاربلد، فقط به حرفهای رویی مشتری اکتفا نمیکند. او با پرسیدن سؤالهای درست و بهموقع، و با گوش دادن دقیق، سعی میکند بفهمد پشت این حرفها چه نیاز، ترس یا آرزویی پنهان شده. فهمیدن این “درد” اصلی مشتری، قدم اول برای پیشنهاد دادن چیزی است که واقعاً برایش ارزش داشته باشد. اینکه دقیقاً چی توی دل مشتری میگذره و چطور میشه بهش کمک کرد، خودش یه مهارته. اگه دوست دارید بیشتر در این مورد بدونید و مثالهای عملی بشنوید، گوش دادن به بعضی منابع صوتی میتونه خیلی کمککننده باشه. مثلاً، دانلود فایل صوتی کمک کن بفروش از امید بخشعلی مدرس، متخصص و مشاور فروش و بازاریابی و سیستم سازی میتونه نکات جالبی رو براتون روشن کنه.
معجزه همدلی و ساختن یه رابطه خوب
قبل از اینکه بخواهید چیزی بفروشید، باید بتوانید با مشتری یک ارتباط خوب انسانی برقرار کنید. همدلی یعنی بتوانید خودتان را جای مشتری بگذارید و بفهمید چه حسی دارد. این حس، پایهی اعتماد را میسازد. چطور میشود این کار را کرد؟ اول از همه با خوب گوش دادن؛ نه اینکه فقط بشنوید تا جواب بدهید، بلکه گوش کنید تا بفهمید. تکنیکهای دیگر مثل “آینهسازی” هم هست؛ یعنی خیلی نامحسوس، زبان بدن یا لحن صدای مشتری را تقلید کنید تا حس نزدیکی بیشتری ایجاد شود. از همه مهمتر، نشان دهید که واقعاً به مشتری و کارش اهمیت میدهید، نه فقط به پولی که قرار است پرداخت کند.
احساسات حرف اول رو میزنن!
تحقیقات جدید روی مغز نشان داده که بیشتر تصمیمهای خرید ما اول با احساسات گرفته میشوند، بعد با منطق توجیهشان میکنیم! فروشندههای موفق این را خوب میدانند. آنها بلدند چطور به شکل درست و اخلاقی، روی احساساتی مثل تمایل به بهتر شدن، ترس از دست دادن یک فرصت خوب، نیاز به امنیت یا حس تعلق به یک گروه، تأثیر بگذارند. یکی از بهترین راهها برای این کار، “داستانسرایی” است. تعریف کردن یک داستان خوب که مشتری بتواند با آن همذاتپنداری کند و فایدهی محصول را توی زندگی خودش ببیند، تأثیر فوقالعادهای دارد.
تأیید بقیه یا همون “اثر جمعی”:
ما آدمها ذاتاً وقتی مطمئن نیستیم چه کار کنیم، نگاه میکنیم ببینیم بقیه چکار میکنند یا چه نظری دارند. این یک اصل روانشناسی قوی است که در فروش خیلی کاربرد دارد. چطور؟ با نشان دادن اینکه دیگران هم از محصول یا خدمت شما راضی بودهاند. مثلاً با:
- نشان دادن نظرات مثبت مشتریان قبلی
- تعریف کردن داستان موفقیت مشتریان دیگر (مطالعه موردی)
- ارائه آمار و ارقام (مثلاً چند هزار نفر از این محصول استفاده کردهاند)
- استفاده از تأییدیه یک فرد متخصص یا شناختهشده
این کارها اعتبار شما را بالا میبرد و شک مشتری را کمتر میکند.
اصل کمیابی و فوریت؛ “تا دیر نشده بجنب!”:
طبیعت ما آدمها اینطوری است که برای چیزهایی که کم هستند یا فرصت به دست آوردنشان محدود است، ارزش بیشتری قائل میشویم. اگر بتوانید به مشتری نشان دهید که این پیشنهاد شما همیشگی نیست (مثلاً “تخفیف فقط تا آخر هفته است”) یا تعداد محدودی از محصول باقی مانده، احتمال اینکه سریعتر تصمیم بگیرد و اقدام کند، بیشتر میشود. البته خیلی مهمه که این کار رو صادقانه انجام بدید و الکی حس فوریت ایجاد نکنید، چون اگر مشتری بفهمد، اعتمادی که ساخته بودید از بین میرود.
قانون جبران یا “این به اون در”:
تا حالا شده کسی به شما لطفی بکند و شما حس کنید باید یک جوری جبرانش کنید؟ این یک حس طبیعی در همهی ماست. در فروش هم میشود از این حس استفاده کرد. چطور؟ با دادن یک “ارزش رایگان” به مشتری، قبل از اینکه از او چیزی بخواهید. مثلاً:
- یک مشاورهی کوتاه اما مفید و رایگان
- یک نمونهی کوچک از محصول برای تست
- یک مطلب آموزشی خیلی خوب و کاربردی (مثل همین مقاله!)
- معرفی کردن یک فرد یا منبع مفید دیگر
این کارها باعث میشود مشتری حس خوبی نسبت به شما پیدا کند و بیشتر مایل باشد به حرفهای بعدی شما گوش دهد.
اصل تعهد و یکپارچگی؛ گرفتن “بله”های کوچیک
آدمها دوست دارند روی حرف قبلیشان بمانند و کاری که شروع کردهاند را ادامه دهند. فروشندههای باهوش از این ویژگی استفاده میکنند. چطور؟ در طول صحبت، سؤالهایی میپرسند که جوابشان معمولاً “بله” است و مشتری را با بخشهای کوچک پیشنهاد موافق میکند (مثلاً: “شما هم قبول دارید که صرفهجویی در وقت مهمه؟” یا “پس این ویژگی میتونه به دردتون بخوره، درسته؟”). گرفتن این “بله”های کوچک، راه را برای گرفتن “بله” اصلی برای خرید هموارتر میکند.
چطور از روانشناسی فروش در عمل استفاده کنیم؟
- زبان بدن رو دست کم نگیرید: به حرکات دست، حالت چهره و نگاه مشتری دقت کنید. اینها خیلی وقتها حرفهای ناگفتهی زیادی دارند. زبان بدن خودتان هم مهم است؛ صاف بایستید، لبخند بزنید و با اعتماد به نفس رفتار کنید.
- زاویه دید مهمه (همون قاببندی): اینکه چطور یک موضوع را مطرح میکنید، خیلی روی برداشت مشتری تأثیر دارد. به جای تمرکز روی قیمت یا سختی کار، روی فایدهها و نتایج مثبت تمرکز کنید. مثلاً نگویید “این دستگاه گرونه”، بگویید “این دستگاه با کارایی بالاش، در طولانی مدت هزینههاتون رو کم میکنه”.
- اثر لنگر یا نقطه شروع ذهنی: اولین عددی که به مشتری میگویید (مثلاً قیمت اولیه قبل از تخفیف) میتواند روی قضاوتش در مورد قیمت نهایی تأثیر بگذارد. این تکنیک نیاز به مهارت دارد تا درست استفاده شود.
- چطور به اعتراضها جواب بدیم؟ (یه فرصت عالی!): وقتی مشتری اعتراض میکند (مثلاً میگوید “گرونه” یا “باید فکر کنم”)، ناراحت نشوید یا جبهه نگیرید. این بهترین فرصت است که بفهمید دقیقاً چه چیزی در ذهن دارد. با آرامش گوش کنید، دلیل اعتراضش را بپرسید و بعد با ارائه اطلاعات بیشتر یا یک راه حل دیگر، سعی کنید نگرانیاش را برطرف کنید.
نقش هوش هیجانی در روانشناسی فروش
هوش هیجانی یعنی بلد باشیم هم احساسات خودمان را کنترل کنیم، هم احساسات بقیه را بفهمیم. این مهارت برای کسی که میخواهد از روانشناسی فروش استفاده کند، فوقالعاده مهم است. کسی که هوش هیجانی بالایی دارد:
- وقتی مشتری “نه” میگوید یا برخورد خوبی ندارد، خودش را نمیبازد و حرفهای رفتار میکند.
- از روی حالتها و حرفهای مشتری، میفهمد الان چه حسی دارد (خوشحال است، شک دارد، عصبانی است؟) و رفتارش را تنظیم میکند.
- میتواند با نشان دادن اینکه واقعاً حال مشتری را میفهمد، یک رابطهی عمیقتر و مطمئنتر بسازد.
حرف آخر: فروش یعنی شناخت آدمها!
آخرش اینکه، روانشناسی فروش یه سری کلک و حقه برای گول زدن مردم نیست. بلکه یک دانش و مهارت است که کمک میکند آدمها را بهتر بشناسیم، بفهمیم واقعاً چه نیازی دارند و چطور میتوانیم به بهترین و درستترین شکل ممکن به آنها کمک کنیم.
وقتی این اصول را یاد بگیرید و در کارتان استفاده کنید، نه تنها میبینید که فروشتان بیشتر میشود، بلکه مهمتر از آن، میتوانید با مشتریهایتان یک رابطهی خوب، طولانیمدت و بر پایهی اعتماد بسازید که خیلی باارزشتر از سود یک معاملهی تنهاست. یادتان باشد، موفقترین فروشندهها، آنهایی هستند که بهتر از بقیه آدمها را میشناسند و به نیازهایشان اهمیت میدهند. پس از همین امروز شروع کنید؛ بیشتر دقت کنید، بهتر گوش بدهید و سعی کنید مشتریهایتان را عمیقتر بفهمید. مطمئن باشید نتیجهاش را در کارتان خواهید دید.
انتهای پیام