تریدینگ فایندر

در ستایش عقب‌نشینی انقلابی | محمدرضا تاجیک

محمدرضا تاجیک، نظریه‌پرداز و استاد دانشگاه در یادداشتی که برای انتشار در اختیار انصاف نیوز قرار داده است، نوشت:

یک

در سال 1922 بلشویک‌ها، پس از آن‌که در عین ناباوری در جنگ داخلی به پیروزی رسیدند، مجبور شدند به «سیاست‌ اقتصادی جدید» روی بیاورند که زمینه‌ی گسترده‌تری را برای اقتصاد بازار و مالکیت خصوصی فراهم می‌آورد. در آن زمان، لنین متن کوتاهی نوشت با عنوان «در باب صعود از کوهی بلند».

در این متن وی از تشبیه کوهنوردی استفاده می‌کند که باید پس از اولین تلاش ناموفق برای رسیدن به قله‌ی کوه به دره بازگردد. لنین، این تشبیه را راهی برای توصیف معنای عقب‌نشینی در روند انقلابی می‌دانست.

پرسش این است که چگونه بدون خیانت فرصت‌طلبانه به آرمان می‌توان این عقب‌نشینی را انجام داد؟ لنین، پس از برشمردن دستاوردها و ناکامی‌های دولت شوروی نتیجه می‌گیرد: «کمونیست‌هایی که هیچ توهمی ندارند، تن به یاس نمی‌دهند و قدرت و انعطاف‌پذیری خود را حفظ می‌کنند تا هنگام برعهد‌گرفتن وظیفه‌ای دشوار، دوباره و دوباره «از آغاز بیاغارند»، محکوم به فنا نیستند (و به احتمال زیاد تباه نمی‌شوند).»

این لنین، در بکتی‌ترین شکل خود است که یادآور این جمله‌ی ورست‌وارد هو است: «دوباره سعی کن. دوباره شکست بخور. بهتر شکست بخور.» نتیجه‌گیری لنین، «دوباره و دوباره آغازیدن از آغاز» روشن می‌کند که او صرفا در مورد کاستن از سرعت پیشرفت به منظور تقویت آن‌چه پیشتر به دست آمده صحبت آمده، صحبت نمی‌کند، بلکه بحث به‌شکلی اساسی‌تر درباره‌ی بازگشت به نقطه‌ی شروع است: باید «از آغاز آغازید»، نه از قله‌ای که ممکن است فرد در تلاش قبلی با موفقیت به آن رسیده است. (ن.ک. به اسلاوی ژیژک، ابتدا تراژی، سپس مضحکه، صص 137-138)

دو

کیرکگور می‌گوید: فرایند انقلابی نه پیشرفتی تدریجی، بلکه حرکتی تکراری را دربرمی‌گیرد، حرکتی برآمده از دوباره و دوباره تکرارکردن آغاز. اگرچه برهه‌های متعالی و اعجاب‌آور و تراژیک انقلاب، برای همیشه بخش اصلی حافظه‌ی ما باقی می‌مانند، اما باید از چارچوب کلی فراتر رفت و همه‌چیز باید بازاندیشی و از نفطه‌ی صفر آغاز شود.

این آغاز البته همان چیزی است که بدیو آن را «فرضیه‌ی کمونیسم» [بخوانید فرضیه‌ی انقلاب] می‌نامد: «همان‌طور که گفتم، فرضیه‌ی کمونیسم فرضیه‌ی درست باقی می‌ماند و من فرضیه‌ی دیگری نمی‌شناسم. اگر این فرضیه کنار گذاشته شود، دیگر اصلا ارزشی ندارد در عرصه‌ی فعالیت‌های جمعی کاری انجام دهیم. بدون افق کمونیسم، بدون این ایده، برای هیچ فیلسوفی هیچ‌چیز در پویش تاریخی و فلسفی جذابیتی ندارد. هرکسی می‌تواند برود سراغ کاروبار شخصی خودش و دیگر اشاره‌ای به آن نخواهیم کرد… اما وفاداربودن به این ایده، به وجود این فرضیه، به این معنی نیست که شکل نخستین ارائه‌ی آن که تمرکزش بر مالکیت و دولت است، باید همان‌گونه که هست حفظ شود. در واقع، چیزی که ما به‌عنوان یک کار فلسفی، حتی می‌توان گفت وظیفه، توصیف کردیم، کمک‌کردن به تولد سویه‌ای جدید از وجود این فرضیه است. جدید از نظر نوع تجربه‌ی سیاسی که این فرضیه می‌تواند موجب آن شود.»

سه

در پرتو این تمهید نظری و با بهره جستن از واژگان ماکیاولی می‌خواهم به اصحاب تدبیر ایرانِ امروز بگویم: عقب‌نشینی انقلابی (نظری و عملی) به‌هنگام یک فضیلت (ویرتو) است. ماکیاولی، مفهوم ویرتو را در ارتباط با طیف وسیعی از ویژگی‌های شخصیتی که یک مسئول لازم است به‌منظور «حفظ شرایط خود» و «دستیابی به چیزهای بزرگ» به‌دست آورد، به‌کار می‌برد.

در اندیشه سیاسی ماکیاولی، قدرت از آن کسی است که فضیلتِ کنترل شرایط و به نفع خود چرخاندن اوضاع را دارد، و این فضیلت، عینِ قدرت است. درواقع، آن‌کس فضیلت دارد که شایستگی استفاده از قدرت یا شایسته استفاده‌کردن قدرت را داشته باشد. ماکیاولی، فضایی برای گشایش‌های تازه بازمی‌گذارد، و به کنش‌گر سیاسی در هر شرایط محتمل، این فرصت و امکان را می‌دهد تا «بخت» خود را بیازماید، و فراموش نکند که آن‌گاه به نتیجه‌ی مطلوب می‌رسد که فرصت‌شناس و فرصت‌طلب باشد، و در هر شرایطی خود را در مسیر رویارویی‌هایی قرار دهد که سرنوشت (در این‌جا همان جبرگونه‌های محیطی] بر سر راهش قرار می‌دهد. پس، از این منظر، درک لحظه‌ی بی‌قرار و منطق و اقتضای آن و لحاظ‌کردن آن در تدبیر خویش، همان سیاست است.

چهار

به‌عنوان کلام آخر، که در واقع، همان کلام اول است، می‌خواهم بگویم همان‌گونه که گاه عقب‌نشینی تاکتیکی، نه تنها مترادف انفعال و خفت و حقارت و استیصال نیست، بلکه ترجمان عملی شجاعت و درایت و فضیلت و حکمت و عزت و عقلانیت و سیاست است، همان‌گونه نیز، عقب‌نشینی استراتژیک در مقابل خویش و جامعه (مردمان) عین شجاعت و فضلیت و حکمت است.

می‌دانم حاملان و عاملان یا کارگزاران چنین نظم و نظامی، تنها در شرایط اضطرار و استیصال تن به عقب‌نشینی تاکتیکی می‌دهند، و می‌دانم که اساسا در قاموس و فرهنگ سیاسی برخی از آنان، تعریفی برای عقب‌نشینی استراتژیک وجود ندارد، و از این‌رو، می‌دانم خواندن اهالی قدرت به عقب‌نشینی استراتژیک – حتی در مقابل مردم – دعوتی برای اجابت‌نکردن است، اما این نیز می‌دانم که امروز بقای نظم و نظام مستقر، سخت در گرو دوگام به عقب برداشتن – از آن‌چه تا کنون بوده و کرده – است.

هر نظم و نظامی که می‌ترسد عقب‌نشینی کند، حتما عقب‌نشینی خواهد کرد – اگرچه ممکن است عقب‌نشینی نخست تراژدی باشد، اما عقب‌نشینی دوم، حتما مضحک است.

ژیژک، جایی می‌نویسد: مارکس، کتاب هجدهم برومر لویی بناپارت را با تصحیح این ایده‌ی هگلی می‌آغازد که تاریخ ناگزیر خود را تکرار می‌کند: «هگل، در جایی بر این نکته انگشت می‌گذارد که همه‌ی رویدادها و شخصیت‌های بزرگ تاریخ جهان، به‌اصطلاح، دوبار به صحنه می‌آیند: او فراموش کرد اضافه کند که بار اول به‌صورت تراژدی و بار دوم به‌صورت مضحکه».

به بیان دیگر، عقب‌نشینی نخست ممکن است خطرناک باشد، اما عقب‌نشینی دوم خطرناک‌تر است. پس، گاه عقلانیت معطوف به بقا حکم می‌کند: «عقب‌نشینی کن، باز هم عقب‌نشینی کن، بهتر (به‌هنگام) عقب‌نشینی کن».

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا