شخصیت ناسالم؛ شرط موفقیت در ورزش؟

محمدباقر آزادبخت، روانشناس و رواندرمانگر در یادداشت ارسالی به انصاف نیوز با عنوان «شخصیت ناسالم؛ شرط موفقیت در ورزش؟ نقدی بر ادعای جامعهشناسانه آقای خیابانی» نوشت:
در روزهای اخیر، اظهارنظری از سوی آقای خیابانی، در فضای عمومی بازتاب گستردهای یافته است. ایشان با ارجاع ضمنی به نظریات جامعهشناسانی چون «پیر بوردیو»، این گزاره را مطرح کردهاند که «برای موفقیت در ورزش، داشتن شخصیت ناسالم ضروری است». چنین ادعایی، فراتر از یک دیدگاه شخصی، به دلیل نسبتدادن خود به نظریههای علوم اجتماعی، واجد پیامدهای معرفتی و اجتماعی قابلتوجهی است.
مسئله اصلی این نوشتار، دفاع یا نفی اخلاقیِ موفقیت در ورزش نیست، بلکه بررسی اعتبار علمی این گزاره است. هنگامی که مفاهیم دانشگاهی به حوزه رسانه منتقل میشوند، خطر سادهسازی، تحریف مفهومی و جابهجایی سطح تحلیل وجود دارد. در این مورد خاص، پرسش اساسی آن است که آیا میتوان با اتکا به روانشناسی یا جامعهشناسی علمی، «شخصیت ناسالم» را شرط لازم یا عمومیِ موفقیت ورزشی دانست، و آیا چنین نسبتی اساساً با چارچوب نظری آقای بوردیو سازگار است یا خیر.
این نقد بر دو محور سامانیافته است. در محور نخست، بهصورت محدود به سازوکارهای روانشناختی پرداخته میشود که میتوانند به تولید گزارههای قطعی و سادهساز در فضای رسانهای منجر شوند. در محور دوم، بهنقد جامعهشناختیِ محتوای ادعای آقای خیابانی پرداخته و با اتکا به مفاهیم کلیدی بوردیو از جمله «میدان، عادتواره، سرمایه و بازتولید» نشان داده میشود که ادعای ایشان نهتنها از نظر تجربی قابلدفاع نیست، بلکه با منطق تحلیل ساختاری در علوم اجتماعی نیز تعارض دارد.هدف این نوشتار، نه تخطئه افراد، بلکه تأکید بر ضرورت دقت مفهومی در استفاده از نظریههای علمی در عرصه عمومی است؛ چرا که نسبتدادن گزارههای غیرمستند به علم، میتواند به کژفهمی اجتماعی و تضعیف اعتماد به دانش تخصصی بینجامد.
محور اول: نقد روانشناختیِ پدیده «تخصص نمایی» در ادعای آقای مجری و ریشهیابیِ روانیِ ادعای «شما برای موفقیت در ورزش باید شخصیت ناسالم داشته باشید». اظهارنظر آقای خیابانی مبنی بر اینکه «برای موفقیت در ورزش باید شخصیت ناسالم داشت»، پیش از آنکه محل مناقشهای جامعهشناختی باشد، از منظر روانشناسی شناختی نمونهای روشن از پدیده «تخصص نمایی» است. در این سطح، مسئله نه نیت گوینده و نه حتی محتوای نهایی ادعا، بلکه شیوه صورتبندی گزاره و استفاده از علم برای تولید قطعیت است.
یکی از مفاهیم شناختهشده در روانشناسی شناختی، «اثر دانینگ–کروگر» (Dunning–Kruger effect) است؛ پدیدهای که توضیح میدهد افراد با دانش محدود در یک حوزه، اغلب توانایی خود را بیش از حد واقعی برآورد میکنند. آشنایی سطحی با مفاهیم نظری روانشناسی و جامعهشناسی میتواند این توهم را ایجاد کند که فرد به فهم عمیق مسئله دستیافته است. در چنین شرایطی، فرد خود را مجاز میبیند درباره روابط پیچیده میان ساختار اجتماعی، اخلاق و موفقیت، گزارههای کلی و قطعی صادر کند؛ درحالیکه این روابط، خود موضوع بحثهای نظری و تجربی گستردهاند. در امتداد این توهم شناختی، «سوگیری تأیید» نقش مهمی ایفا میکند.
این سوگیری به تمایل ذهن برای انتخاب و برجستهسازی اطلاعاتی اشاره دارد که باورهای پیشین فرد را تأیید میکنند. در این مورد به نظر میرسد، ایشان ابتدا این پیشفرض را پذیرفتهاند که «موفقیت در ورزش ماهیتی ناسالم دارد!» و سپس مفاهیم نظری را بهگونهای گزینش یا تفسیر کردهاند که این پیشفرض را تقویت کند. در نتیجه، نظریه مطرح در کلام ایشان نه بهعنوان ابزار تحلیل، بلکه بهعنوان ابزار مشروعیتبخشی به یک داوری شخصی به کار گرفته شده است.
از منظر روانشناسی اجتماعی، چنین گزارههایی میتوانند کارکرد هویتی نیز داشته باشند. استفاده از نام نظریهپردازان شناختهشده و بیان احکام تند و غیرمتعارف، امکان ساختن تصویر یک «صاحبنظر روشنفکر» را فراهم میکند؛ تصویری که هم تمایز ایجاد میکند و هم توجه رسانهای را برمیانگیزد. در این وضعیت، مفاهیم علمی بیش از آنکه در خدمت تحلیل باشند، به تزییناتی اعتباربخش تبدیل میشوند! در کنار این عوامل، تحریف مفهومی نیز در کلام ایشان جلبتوجه میکند. بهکاربردن مفهوم «شخصیت ناسالم» مشابه در روانشناسی بهجای مفهوم «عادتواره» در نظر شخص بوردیو که خارج از حوصله بحث حاضر است.
باید دانست که پیامد این شیوه مواجهه با علم، صرفاً به سطح فردی محدود نمیماند. در سطح روانشناسی کلان، چنین گزارههایی میتوانند به ترویج بدبینی، طبیعیسازی بیاخلاقی و القای این تصور بینجامد که سلامت روان و موفقیت، ذاتاً ناسازگارند. این پیامدها، مستقل از نیت گوینده، واجد اهمیت اجتماعیاند.
محور دوم: نقد محتواییِ ادعای «ضرورت شخصیت ناسالم برای موفقیت در ورزش»
حال باید به اصل ادعا پرداخت: «شما باید شخصیت ناسالمی داشته باشید وگرنه در ورزش موفق نخواهید شد.» این گزاره از دو منظر روانشناختی و جامعهشناختی هم فاقد اعتبار علمی و عملی است. در این بخش، به این موضوع خواهم پرداخت که چرا این ادعا نهتنها نادرست، بلکه خطرناک نیز است.
الف) نقد روانشناختی
1. مغالطه «شخصیت ناسالم» بهمثابه علت تام برای موفقیت؛ موفقیت ورزشی در سطح حرفهای، مستلزم عملکرد بهینه، کار تیمی، انضباط فوقالعاده و تابآوری روانی است ویژگیهایی که اغلب در تناقض جدی با «شخصیت ناسالم» قرار دارند.
2. غفلت از ویژگیهای روانشناختیِ مثبت موفقیت؛ پژوهشهای روانشناسی ورزشی ثابت کردهاند که موفقیت پایدار ورزشی، بیش از هر چیز با صفاتی مثل تابآوری، انضباط، سختکوشی، حفظ تمرکز ودرک و مدیریت هیجانهای خود و دیگران در محیط تیمی وابسته است که نشانه های سلامت روانی و شخصیت بالغ هستند، نه ناسالم.
ب) نقد جامعهشناختی: تقلیل ساختار به فرد و نادیدهگرفتن تنوع میدانها
مورد اول غیاب مفهوم «میدان» و قواعد آن در کلام و فهم ایشان است! بوردیو تأکید دارد که رفتارها را باید در بستر میدان تحلیل کرد. هر میدان ورزشی قواعد، ارزشها و منطق خاص خود را دارد: در برخی از این میدانها، وفاداری به اخلاق ورزشی خود یک سرمایه نمادین کلان است که میتواند موفقیت (محبوبیت، قراردادهای مبتنی بر اعتبار) به همراه آورد. گفتن «باید ناسالم باشی»، به وضوح این تفاوتهای بنیادین را نادیده میگیرد.
علت و معلول وارونه در نگاه آقای خیابانی هم مشهود است، ایشان علت را بهجای ساختار در فرد می بیننند! درحالیکه تحلیل درست این است که ساختار معیوب (رقابت افراطی، پاداش نجومی برد، نبود نظارت) باعث ایجاد انگیزه برای تخلف (بهعنوان یک انتخاب عقلانی در آن زمینه) میشود که نهایتاً منجر به ظهور رفتارهای غیراخلاقی در برخی افراد (که ممکن است شخصیتهای مستعدتر را جذب کند) میشود. نکته مهم اینجاست؛ این ساختار است که افراد را وامیدارد، نه این که فقط افراد ناسالم وارد میدان میشوند. این ساختار حتی میتواند افراد سالم را به انحراف بکشاند.
همچنین در کلام ایشان گویا تنها مسیر موفقیت، ناسالم شدن است. اما بوردیو بر امکان مقاومت و تغییر میدان نیز تأکید داشت. تاریخ ورزش پر از قهرمانانی است که با پایبندی به اخلاق، به موفقیتهای نمادین دست یافتهاند و خود، سرمایه نمادین اخلاقمداری ایجاد کردهاند (مانند مفهوم «جوانمردی» در بسیاری از ورزشها). این قهرمانان، عادتواره خود را (که ممکن است برآمده از طبقه یا تربیتی خاص باشد) در تقابل با منطق فاسد میدان قرار داده و گاه بر آن پیروز شدهاند.
نهایتاً باید در نظر داشت در یک میدان بسیار معیوب، ممکن است تخلف یک استراتژی بقا باشد، اما این به معنای آن نیست که شرط لازم و کافی برای موفقیت است. بسیاری با رعایت قواعد به موفقیت میرسند، اما آهستهتر، سختتر یا با انتخاب میدانهای سالمتر. گفتن «باید ناسالم باشی»، موفقیت را تنها در یک نوع میدانِ خاصِ بیمار تعریف میکند و همه مسیرهای دیگر را نفی میکند!
و اما چرا این ادعا در رسانه خطرناک است؟
این گفته، به طور غیرمستقیم تخلف را هنجار و اخلاقمداری را حماقت جلوه میدهد. پیام ضمنی آن این است که «اگر میخواهی موفق شوی، باید اخلاق را کنار بگذاری.» و یا به ورزشکاران جوان و اخلاقمدار بگوییم که «شکست تو طبیعی است، چون آدم خوبی هستی!.» و در نهایت با تمرکز بر «شخصیت ورزشکاران»، انتقادات را از نهادها، فدراسیونها، قوانین و سیستمهای نظارتیِ معیوب منحرف میسازد.
سخن پایانی
موفقیت در ورزش مانند هر عرصه پیچیده انسانی تابعی از تعامل پویای عوامل فردی (شخصیت، استعداد، سلامت روان)، ساختاری (قواعد میدان، نظام پاداش) و اتفاقی (شانس، آسیبها) است. تقلیل آن به یک متغیر واحد (شخصیت ناسالم)، نه فقط نشاندهنده سادهاندیشی که نشاندهنده یک جهانبینی تاریک و کوتهبینانه است که راه را بر هرگونه اصلاح و امید میبندد. ورزش واقعی، عرصه نمایش تعالی جسمانی و ظرفیتهای مثبت روانی انسان است، نه زبالهدان شخصیتهای ناسالم.
انتهای پیام




