خرید تور نوروزی

یک روز با ریش و جبه در بیرمنگام: نتایج تکان‌دهنده‌ی یک پژهش میدانی

شفقنا- «عمران عوان» جرم‌شناس و استاد دانشگاه در یادداشتی در وبسایت «میدل ایست آی» نوشت:

کشتار هولناکی که به دست «سلمان عابدی» در منچستر صورت گرفت و منجر به قتل ۲۲ نفر شد، تا مدت زمانی طولانی گریبان‌گیر افراد مرتبط با قربانیان و کل جامعه‌ی بریتانیا خواهد بود.

متاسفانه، این بمب‌گذاری باعث شده است گزارش‌هایی از آزار مسلمانان و شواهدی از احساسات ضد اسلامی گسترده‌تر هم به گوش برسد که ممکن است منجر به زمینه‌سازی برای جرایم نفرت‌آمیز با پیامدهای احتمالا وخیم بشود.

«تالیسین میردین نامکای-مش» ۲۳ ساله و «ریک بست» ۵۳ ساله، آخر هفته‌ی گذشته به هنگام دفاع از دو زن جوان مسلمان در مقابل حمله‌ی یک نژادپرست در یک قطار رفت و برگشتی در شهر پرتلند آمریکا کشته شدند. هیچ سندی در دست نیست که نشان دهد این ماجرا به منچستر ارتباطی داشته است، اما این رخداد هم جزئی از احساسات مسلمان‌ستیزانه‌ای است که گستره‌اش به آمریکا و اروپا می‌رسد.

حالا مسلمان هر روز بیش از پیش در مظان اتهام قرار دارند و حالا مسلمانان به لولو خرخره‌های جدید تبدیل شده‌اند. به گفته‌ی «یان هاپکینز» از افسران اداره‌ی پلیس منچستر، پس از حادثه‌ی بمب‌گذاری منچستر گزارش‌ جرایم ناشی از نفرت نژادی در این منطقه از ۲۸ گزارش در روز دوشنبه به رکورد ۵۶ گزارش در روز چهارشنبه رسیده است.

این آمار ممکن است پایین به نظر برسد؛ اما تاثیرش برای قربانیان جرایم نژادی واقعی است و چیزی است که باید ۲۴ ساعته با آن زندگی کنند.

پژوهش تکان‌دهنده پرده از آزارها بر می‌دارد

من چهار هفته را به همراه همکارم دکتر «ایرن زمپی» در نقش یک مسلمان «مرئی» گذراندم. هدف از این کار انجام پژوهشی بود که نشان دهد چگونه هویت ما به عنوان مسلمان باعث می‌شود در معرض آسیب‌های اسلام‌هراسی قرار بگیریم. تعریف ما از مرئی این بود که شخص به خاطر داشتن یک نام اسلامی و/یا شکل و ظاهر مسلمانی، چه در فضای واقعی و چه در فضای مجازی، راحت قابل شناسایی باشد.

همکارم – که مسلمان نیست – در مدت زمان‌های طولانی پوشش کاملا اسلامی بر تن داشت، یعنی یک جلباب (لباس بلند)، حجاب سر، نقاب. من مسلمان هستم ولی هویت مذهبی‌ام بطور بصری قابل شناسایی نیست: من نه ریش دارم و نه لباس سنتی بر تن می‌کنم. برای انجام این پژوهش هر روز ریش داشتم، «جبه» بر تن می‌کردم و یک سرپوش اسلامی بر سرم می‌گذاشتم.

در طول این پژوهش، ما هر دو در معرض آزارهای شفاهی، مزاحمت فیزیکی، و حملات فیزیکی بالقوه بودیم. سطح نیش و نفرتی که ما تجربه کردیم تکان‌دهنده بود.

ایرن چنین ناسزاهایی شنیده بود: «فاحشه‌ی مسلمان»، «فاحشه‌ی لعنتی»، «عوضی لعنتی»، «کثافت مسلمان» و «دین شما کثیف است». به علاوه، او با حملات فیزیکی هم روبرو شد، اگرچه حملات فیزیکی بسیار کمتر از آزارهای شفاهی بود، به استثنای مسافران یک ماشین عبوری که به سمت او تخم مرغ پرتاب کردند.

در همین اثنا من را هم یک «سیاه‌سوله‌ مثل بقیه‌شان»، «هرزه»، و «عوضی تروریست» خطاب کردند. در چند مورد هم در اماکن عمومی تهدید شدم و به من گفتند که «مال اینجا نیستم».

تجربه‌ی ما شبیه به تجربه‌ی مردان و زنانی بود که ظاهرشان آشکارا نشان می‌داد مسلمان هستند و به همین خاطر قربانی حملات اسلام‌هراسانه شده بودند.

ما هر دو فهمیدیم که برای «بیرونی‌ها» – یعنی غیر مسلمانان و مسلمانانی مثل خودم که شاید «از لحاظ ظاهری» مسلمان نباشند – امکان ندارد که تجربه‌ی «آشکارا» مسلمان بودن و هر روز در معرض اسلام‌ستیزی قرار داشتن را به طور کامل درک کنند.

در طول ماجراهیی که از سر گذراندیم، عابرانی که می‌دیدند برخی افراد مزاحم ما می‌شوند مداخله نمی‌کردند. این جملات را از یادداشت‌هایی استخراج کردم که آن زمان نوشته بودم و نگه داشته‌ام:

«اولین گشت و گذارم در مرکز شهر در بیرمنگام بود، یعنی همان جایی که اغلب می‌روم و به خاطر اینکه ظاهر آشکارا مسلمان ندارم به هیچ مشکلی هم بر نمی‌خورم. قبل از خروج از خانه، قدری عطر اسلامی روی جبه‌ام پاشیدم، کلاه اسلامی‌ام را بر سر گذاشتم و سوار بر اتوبوس راهی مرکز شهر شدم.

روی صندلی نشستم و مشغول خواندن روزنامه شدم. پس از مدتی، گروهی از دختران نوجوان پشت سر من نشستند و به شکل عصبی مشغول خنده شدند. یکی از آنها فریاد زد: «نگاه، یه‌دونه اسمش‌-را-نبر توی اتوبوس داریم» و بعد یکی دیگر از آن دخترها فریاد زد: «آره! یه دونه تروریست کثیف توی اتوبوس داریم». من برگشتم و گفتم: «چرا چنین حرفی زدید؟» آنها گفتند: «بله، گفتیم که گفتیم، که چه؟ قرار است چکار بکنی؟» من سکوت در پیش گرفتم. اتوبوس پر از آدم بود ولی هیچ کس به دفاع از من بر نخاست. دنبال این بودم که کسی بگوید چون من ریش دارم معنی‌اش این نیست که تروریست هستم. به صندلی‌ام تکیه دادم و مشغول شمردن ایستگاه‌ها شدم. وقتی ایستگاه مقصد فرا رسید، بسیار از اینکه می‌توانم پیاده شوم احساس آسودگی می‌کردم.

شب که به خانه رسیدم، نمی‌توانستم این فکر و خیال را از سرم بیرون کنم که: «چرا من؟ من که هیچ کار خطایی ازم سر نزده است».»

قربانیان جرایم ناشی از نفرت الزاما خواهان اقدام فیزیکی اطرافیان نیستند؛ همین که یک تماس تلفنی با پلیس بگیرند و بگویند که چه چیزی دیده‌اند کافی است.

مسلمانان گرفتار واکنش‌های روانی هستند

تحقیقات نشان می‌دهد رخدادهای تحریک‌کننده که در سطح محلی، ملی، و بین‌المللی جلب توجه می‌کند بر فراگیری و شدت جرایم ناشی از نفرت تاثیر می‌گذارد.

حملات تروریستی که عاملانش خود را مسلمان معرفی می‌کنند یا به نام اسلام دست به عمل می‌زنند – مثل انفجار منچستر، جنایت‌های داعش یا حملاتی که در سیدنی، پاریس، کپنهاگ، و تونس رخ داد – ممکن است باعث یک افزایش قابل توجه در جرایم اسلام‌ستیزانه باشد.

در جریان این پژوهش، ما متوجه شدیم مسلمانان، خصوصا آنهایی که هویت «بصری» دارند، بیشتر از دیگران در معرض خصومت، آزار، و تهدیدهای خشونت‌آمیز قرار دارند.

این احتمال هم وجود دارد که این افراد دچار واکنش‌های روانی و عاطفی بشوند، از کاهش اعتماد به نفس گرفته تا افسردگی و اضطراب و احساس ناامنی و انزوا.

مسلمانان به خاطر «مرئی بودن» هویتشان هدف اینگونه آزارها قرار می‌گیرند: آنها نمی‌توانند با این حرف که که چنین حملاتی تصادفی است و ممکن است برای هر کس دیگری هم رخ بدهد خیال خود را راحت کنند.

در عوض، مجبور می‌شوند که این آزارها را همچون حمله‌ای نسبت به هویت‌ مسلمانی‌شان قلمداد کنند، و این مسئله پیامدهای جدی برای سطح اعتماد به نفس و عزت نفسشان و نیز احساس تعلق و امنیتشان در بریتانیا خواهد داشت.

رخدادهای منچستر یعنی حالا هرکس که مشخصه‌های «مرئی‌» اسلام را داشته باشد بیش از پیش در معرض جرایم ناشی از نفرت قرار دارد.

پس‌لرزه‌های این حمله احتمالا گزارش‌های بیشتری از جرایم مسلمان‌ستیزانه در پی دارد، که ممکن است یا به دلیل گرایش‌های ضد اسلامی باشد و یا به خاطر احساسات نژادپرستانه.

حالا که پلیس به دنبال حلقه‌ی تروریستی عامل این حمله است، باید از مسلمانان نیز [در برابر حملات نژادپرستانه و مسلمان‌ستیزانه] محافظت کند.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

یک پیام

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا