خرید تور نوروزی

ایدز و انقلاب جنسی

مزدک دانشور در فرارو نوشت: زنگ‌های خطر به صدا درآمده اند. بیماری ایدز از حاشیه‌های داغ اجتماع به متن آن آمده است. سال‌ها مسوولان ما وقت داشته اند تا راه‌کارهای جهانی مبارزه با گسترش ایدز را در جامعه خودمان به کار بگیرند، ولی متأسفانه کوتاهی بسیاری رخ داده است و گسترش ویروس در حال ورود به مرحله فراگیر شدن است.
یک) انقلاب جنسی اصطلاحی است که در دهه ۱۹۶۰ آمریکا و با ورود قرص‌های ضدبارداری و تحولی که در نوع رابطه جنسی رخ داده بود، معمول شد. این تحول عمیق اجتماعی حتی در انقلاب ۱۹۶۸ فرانسه و شعارهای دانشجویان شورشی نیز خود را نشان داد.

در گذر از این انقلاب مفاهیمی که تا پیش از آن در عرصه اجتماعی با منع و طرد روبه رو بودند به عنوان اموری معمولی و مربوط به سبک زندگی شناخته شدند. این تغییر نگرش را در کتاب مرجع روانپزشکان، بخش مربوط به انحرافات جنسی نیز می‌توان رصد کرد.

بدون اغراق تحولاتی که در دو دهه اخیر در ایران رخ داده است، این محمل را فراهم می‌کند که اصطلاح انقلاب جنسی را برای آن به کار ببریم. این تغییرات در دو بعد رخ داده است. بعد اول آگاهی جنسی است. در دهه ۱۳۶۰ – ۷۰ آگاهی‌های مربوط به مسایل جنسی یا عموما از معدود کتابهای باقیمانده از دوران پهلوی می‌آمد و یا از رابطه دهان به دهان و به اصطلاح شیوع.

آموزش رسمی که در این‌گونه موارد حرفی برای گفتن نداشت و معدودی از والدین می‌توانستند از شرم و گناه حول این موضوع عبور کنند و مسایل را به صورت شفاف برای فرزندان خود بشکافند.

در فضایی به شدت سختگیرانه و منزوی از جهان، انواع خرافات و عقاید مضحک حول مسأله جنسی شکل گرفته بود که برخی را اسیر اضطراب و بعضی دیگر را تا سال‌های بسیار از امر جنسی زده کرد.

بحران آگاهی در امر جنسی را می‌توان در میزان موفقیت ازدواج مشاهده نمود. وقتی از سوی مسوولان رسما اعلام می‌شود که هفتاد در صد علت جدایی زوج‌ها به مسأله جنسی مربوط است، معلوم می‌شود که بحران آگاهی در نسل ۱۳۶۰ – ۷۰ تا چه حد عمیق بوده و به قول هربرت مارکوزه “فرازگرایی جنسی” رخ داده است. به زبان ساده، امر جنسی با اضطراب و ناآرامی و عدم رضایت پیوند خورده است.

بعد دوم، تحولات بدن در چهاردهه گذشته است. بدن در سال‌های انقلاب و جنگ چندان محل توجه نبود. ساده پوشی در خوراک، لباس پوشیدن و آرایش، هم از سوی روایت رسمی و هم از جانب اخلاق عمومی ترویج می‌شد.

این “بدن” به راحتی در برابر گلوله قرار می‌گرفت و فداکاری و از خود گذشتگی در آن سال‌ها نقد رایج بود. اما با عوض شدن پارادایم انقلاب ۱۳۵۷ و عمده شدن فرد در برابر جمع، توجه به بدن بیش از پیش شد.

بدن دیگر محملی برای کشیدن بار انقلاب و جنگ نبود. بدن محلی برای توجه و لذت بود حتی اگر این لذت به تخریب آن منوط می‌شد. نسلی که در دوران سازندگی و سیطره نئولیبرالیسم، بالید و شد، تناقض فردگرایی افراطی بازار از یکسو و کنترل محافظ کارانه حاکمیت بر امرجنسی را با خود حمل کرد.

این تناقض به نفع آزادی امر جنسی عمل کرد چرا که کنترل محافظه کارانه از بالا، مشروعیت و توان خود را در اقناع حکومت شوندگان از دست داده و در برابر هژمونی جهانی سپر انداخته بود. این مقاومت شکننده را می‌توان در ابتدا در ممنوعیت ویدئو، بعد‌ها ماهواره و سپس فضای اینترنت دید.

ممنوعیت‌هایی که یک به یک شکستند و در برابر امواج جهانی اطلاعات تسلیم شدند. بدن در عصری که مالکیت خصوصی تشویق می‌شد به مالکیت فرد در آمد تا این بار به عنوان سوژه مصرف در اختیار بازار قرار بگیرد. بدنی که می‌شد هرکاری با آن انجام داد. امر جنسی نیز بدین‌گونه به فرد و در معنایی کلی‌تر به بازار تفویض شد.

بر مسأله جنسی در کانتکست نابرابری فزاینده دوران سازندگی و نئولیبرالیسم نیز نور تابانده شود. شاید ایجاد ارتباط بین نابرابری و رابطه جنسی عجیب باشد، ولی همانگونه که ریچارد ویلکنسون و کیت پیکت در کتاب بسیار غنی و روشنگرشان گفته اند: “افرادی که به هنگام دوره رشد یاد می‌گیرند که به دیگران بی اعتماد باشند، روابط را فرصت طلبانه و خودخواهانه تلقی کنند و منابع را کمیاب یا غیرقابل پیش بینی تصور نمایند، ممکن است بلوغ زیست شناختی و فعالیت جنسی را زودتر تجربه کنند و روابط سست تری را سامان دهند…”

در حقیقت میزان بالای نابرابری در یک جامعه تصویری ناامن و متزلزل در ذهن افراد آن جامعه ایجاد می‌کند که باعث می‌شود به صورت ناخودآگاه روابط طولانی مدت – یعنی نهاد رسمی یا غیر رسمی شراکت جنسی- شکننده شوند. می‌توان فرض کرد تجربه نابرابری فزایند اقتصادی و اجتماعی در ۳۰ سال پس از جنگ، ذهنیتی این چنین را در جوانان ما شکل داده باشد: دم را غنیمت شمار که فردایی در کار نیست!

به صورت خلاصه باید بگویم آنچه که به عنوان انقلاب جنسی از آن نام بردم امری است در جریان. مدیریت رابطه جنسی در نبود جریان‌های اجتماعی ترقی خواه و آموزش نظام‌مند به صورت تابعی فردی در کانتکست نابرابری و حضور بازار عمل می‌کند.

تعدد شرکای جنسی و عدم وفاداری زوج‌ها به یکدیگر یکی از نتایج این انقلاب پنهان است.

شکست شراکت افراد با یکدیگر- که در رابطه زوجین به عنوان طلاق بازنمایی می‌شود- اگرچه به ذات خود نشان از جامعه‌ای بحران زده دارد، اما آنچه مساله را محل توجه و دقت جامعه شناسان و نه اخلاق گرایان می‌کند، شیوع بیماری‌های منتقل شونده از راه جنسی و از همه مهمتر ویروس HIV است.

دو) آیا می‌توان میزان جرایم در جامعه را از تعداد زندانیان آن جامعه حدس زد؟ رابطه خطی و این همانی بین میزان جرم و جنایت در جامعه و تعداد محکومان وجود ندارد، هرچند که رابطه معنادار آماری بین این دو موجود باشد. تعداد زندانیان در یک جامعه مشخص به رویکرد پلیس و نیروهای انتظامی و قضایی، به نوع قوانین موجود در آن کشور و زمان ماندگاری مجرمان در زندان وابسته است.

حال آنکه ممکن است در حاشیه داغ آن اجتماع، جرایمی در حال وقوع باشد که پلیس و دستگاه قضایی بنا به مصالحی خواستار دخالت در آن نباشند و به حاشیه کشاندن و به اصطلاح “گتوئیزه” کردن آن اجتماعات را دستور کارشان قرار بدهند.

به عنوان نمونه اجتماعات حاشیه نشین شهر‌ها ممکن است در مواد مخدر و خشونت تنفس کنند، ولی نیروهای انتظامی نخواهند و یا نتوانند در آن حاشیه‌های داغ اجتماعی دخالت کنند و به همین ترتیب پای این افراد به زندان‌ها باز نشود.

من اگرچه مجرمان و حتی جنایت کاران را تا حد زیادی قربانی وضعیت اجتماعی و نابرابری‌های موجود می‌دانم، اما قصدم از مثال بالا نه این همانی مجرمان با بیماران مبتلا به HIV، بلکه نقد رویکردی بود که باعث خطاهای آماری بسیار می‌شود و رویه‌های غلط در مبارزه با شیوع این ویروس را به دنبال دارد.

به زبان دقیق‌تر بررسی مسأله شیوع و بروز ویروس ایدز، از نظر میزان مبتلایان به بیماری AIDS در بهترین حالت خود یک رویکرد ناقص و ناکاراست.

آمارهای فعلی بر اساس نمونه گیری در زندان‌ها و بازداشت‌گاه‌ها، یا در مراکز انتقال خون، یا کشف اتفاقی آن توسط بیماران و یا از همه تلخ‌تر در مراحل آخر بیماری و به علت بروز علایم AIDS معلوم شده است.

بر اساس الگوریتم‌های ریاضی موجود این آمار در یک ضریب مشخص ضرب می‌شود و میزان احتمالی مبتلایان به ویروس HIV مشخص می‌شود.

با توجه به آنچه در بالا و در بخش انقلاب جنسی گفتم، ایران نیز از دنیای امروز جدا و منزوی نیست. امواج اولیه شیوع بیماری که از طریق انتقال خون و سرنگ‌های آلوده اشتراکی (به خصوص در زندان) بود از سر جامعه گذشته است و این امواج از توش و توان حداکثری خود گذر کرده اند و میزان انتقال ویروس از این طریق (حداقل در مکانهای رسمی) کمتر از پیش است. (به رغم مقاومت‌های بی اثری که برای توزیع رایگان سرنگ استریل و کاندوم وجود دارد). آنچه در یک بستر اجتماعی می‌تواند خطرزا باشد، گسترش روابط جنسی بدون مهار در عمق جامعه است.

مردان و زنان جوان جامعه ما از طریق آموزش رسمی و در دوران بلوغ (یا پیش از بلوغ) با چگونگی حفاظت از خود یا شریک جنسی شان آشنا نشده اند. نه تنها در مجرای آموزش رسمی بلکه در رسانه‌های جمعی که روزگاری قرار بود، دانشگاههای این جامعه باشند هم سخن گفتن از کاندوم تا سال‌ها ممنوع بود. بدون تعارف باید گفت که کاندوم- اگر نگوییم تنها-جزو معدود سلاح‌هایی است که ما برای پیشگیری از انتقال بیماریهای منتقل شونده از طریق تماس جنسی داریم.

اگر جامعه مان را برای استفاده و کاربرد این سلاح آموزش ندهیم، آن را در دسترس قرار ندهیم و استفاده از آن را تشویق نکنیم، باید منتظر سونامی ایدز باشیم.

تا پیش از حضور و گسترش شبکه‌های اجتماعی شاید این استدلال قابل اعتنا بود که آموزش استفاده از کاندوم به آگاهی‌های پیش از موعد نوجوانان می‌انجامد؛ اما در چند سال اخیر امواج اطلاعات جامعه ما را درنوردیده است و هرگونه فیلم، کتاب و یا تصویری به راحتی در دسترس هر رده سنی قرار می‌گیرد.

اگر هنوز مخالفی برای آموزش استفاده از کاندوم وجود دارد خوب است به پژوهشگران حوزه‌های اجتماعی اجازه ورود به فضای مدارس را بدهند تا میزان آگاهی جنسی و مسیر دستیابی به این آگاهی در نوجوانان این مرز و بوم سنجیده شود.

به صورت تقریبی و پیش از انجام این پیمایش می‌توان حدس زد که اطلاعات نوجوانان ما درباره امر جنسی اصلا اندک نیست، اگرچه با خرافات و آگاهی‌های باژگونه ترکیب شده باشد، که خود این مسأله را بغرنج‌تر می‌کند.

در دسترس بودن کاندوم نیز مسأله دیگری است. بعد از تغییر سیاستهای کنترل موالید و تشویق فرزندآوری، متأسفانه، توزیع رایگان کاندوم و قرصهای ضدبارداری در مراکز بهداشتی متوقف شد. این توقف اولا باعث شد که بار پیشگیری از بارداری بر دوش زنان قرار بگیرد و مسوولیت مردان کمرنگ شود؛ دوم باعث شد تنها منبعی که زنان خانه دار و روستانشین ایران می‌توانستند بدون دغدغه کاندوم تهیه کنند، از دسترس آنان دور شود. از مسأله قیمتی که بگذریم، کدام زنی در ایران می‌تواند به راحتی به داروخانه وارد شود و کاندوم بخرد؟ به واقع فضای اجتماعی حول کاندوم آنچنان با تابو و ممنوعیت پیوند خورده که تهیه آن از داروخانه‌ها نه فقط برای زنان که برای مردان نیز بسیار سخت است.

به عنوان یک پیشنهاد می‌توان در دستشویی کافه‌ها و رستورانهایی که محل تجمع جوانان است دستگاههای قرار داد که به صورت نقدی یا اعتباری بتوان از آن‌ها کاندوم تهیه کرد و در کنار آن بروشورهایی برای نحوه استفاده از آن قرار داد.

این بروشور‌ها می‌توانند به بیماری‌های منتقل شونده از راه ارتباط جنسی نیز اشاره داشته باشد و بدون اینکه درس اخلاق بدهند، مسوولیت در قبال شریک جنسی را یادآور شوند. به این شیوه دسترس پذیری کاندوم و تهیه آن را میسرتر می‌کنیم. در عین حال جوانان را هدف می‌گیریم و تا حدی آگاهی‌های نظام‌مند را افزایش می‌دهیم.

سه) من در مصاحبه‌های پیشین با سایت ترقی خواه فرارو به مسایلی همچون تابو و ترس، مجازات و استعاره‌های حول بیماری ایدز پرداخته ام و در همانجا انتقاداتم را به شیوه مبارزه با شیوع و گسترش این بیماری مطرح ساخته ام که خوانندگان می‌توانند به آن‌ها مراجعه کنند. اما آنچه که می‌خواهم در پایان این گفتگو مطرح کنم مساله درمان است.

شیوه درمان در ایران هنوز با استانداردهای مبارزه اجتماعی پیوند نخورده است. این درست که رایگان بودن دارو بسیار امر مترقی است و باید تا ریشه کنی بیماری حفظ شود، اما درمان در ایران فقط از طریق منابع محدودی در حال اجراست. یعنی بیماران فقط می‌توانند در هر شهر یا استان به محل‌های محدودی مراجعه کنند و دارو را دریافت دارند. حال آنکه باید توزیع دارو از طریق پزشکان خانواده میسر شود.

این شیوه توزیع دارو، به کاهش بار بیماری در سطح جامعه می‌انجامد و در عین حال به خاطر نزدیکی و در دسترس بودن پزشکان خانواده، شناخت از بیمار، شرکای جنسی، عوامل آسیب رسان و روند پاسخ به درمان آسانتر شده و قابل پیگیری می‌شود. اگر پزشکان خانواده صحیح عمل کنند و اعتماد بیماران جلب شود احتمال آنکه بتوان شرکای جنسی آنان را به نحوی آموزش داد و یا آگاهی‌های جنسی را توزیع کرد، افزایش پیدا می‌کند.

از سوی دیگر امکان برقراری درمان PEP (Pre/Post Exposure Prophylaxis) فراهم می‌آید. به این معنا که افرادی که در معرض خطر ابتلا قرار دارند (رابطه جنسی نامتعارف، وارد شدن سوزن آلوده به دست، جنین سالم در رحم مادر مبتلا و …) با دریافت دوز خاصی از دارو‌ها تا حد زیادی از ابتلا به بیماری مصون می‌شوند. این رویکرد فقط در مواردی میسر می‌شود که پزشک شناخت دقیقی از سوژه انسانی داشته باشد و در دسترس و نزدیکی افراد قرار داشته باشد. پزشک خانواده می‌تواند بستر مبارزه اجتماعی با بیماری ایدز باشد. رویکردی که در سایه طرح تحول سلامت مورد غفلت واقع شده است.

در پایان می‌خواهم این نکته را روشن کنم که زنگ‌های خطر به صدا درآمده اند. بیماری از حاشیه‌های داغ اجتماع به متن آن آمده است. سال‌ها مسوولان ما وقت داشته اند تا راه‌کارهای جهانی مبارزه با گسترش این بیماری را در جامعه خودمان به کار بگیرند، ولی متأسفانه کوتاهی بسیاری رخ داده است و گسترش ویروس در حال ورود به مرحله فراگیر شدن است.

دیگر وقت آن است که پژوهشگران و روشنفکران ترقی خواه وارد عرصه شوند و با صدایی رسا اعلام کنند که نه تنها باید با تابو‌ها و ترس‌های حاشیه این بیماری و به طور کلی امر جنسی مبارزه شود، بلکه رویکردهای اجتماعی نظیر توزیع رایگان و گسترده کاندوم در دستور کار قرار بگیرد. در امر درمان نیز پزشک خانواده و رویکرد اجتماعی توزیع دارو از اهمیت بالایی برخوردار است و مجراهای توزیع دارو باید از پیش گسترده‌تر شوند.

وظیفه دولت در این زمینه بسیار سنگین است و سه نهاد وزارت بهداشت و درمان، آموزش و پرورش و صدا و سیما باید به صورت مستمر درگیر مبارزه با بیماری شوند، بدون آنکه به رویکردهای ارتجاعی و واپسگرا اجازه رخ نمایی بدهند. زمان طلایی مبارزه با گسترش بیماری گذشته است، اما هنوز می‌توان با عزمی ملی در برابر هجوم این بیماری که در بستر نابرابری اجتماعی و عدم آگاهی به پیشروی خود ادامه می‌دهد، ایستاد… زمان را باید دریافت که جاودان نیستیم… زمان را باید دریافت که در برابر آن پاسخگوییم.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا