بازخوانی پروندهای جنجالی پس از 7 سال | وکیل: «شهلا جاهد» قاتل نبود!
سعیده ساجدینیا و پارسا زمانی، انصاف نیوز: دهم آذرماه سالروز قصاص «شهلا جاهد» ، زنی که متهم به قتل لاله سحرخیزان – همسر ناصر محمدخانی – بود و پس از کش و قوسهای فراوان و جنجال رسانهای طی هشت سال، سرانجام در محوطهی زندان اوین، صندلی پایین پایش کشیده شد. حالا پس از 7 سال وکیل او همچنان معتقد است: «شهلا جاهد» قاتل نبود!
به گزارش انصاف نیوز، با آمدن فرزندان از مدرسه به خانه، جسد غرق به خون لاله سحرخیزان، همسر ناصر محمدخانی از ستارگان دههی شصت فوتبال ایران در خانهی شمارهی 46 خیابان گل نبی میدان کتابی مشاهده شد و پلیس در جریان حادثه قرار گرفت؛ قتل ساعت 10 صبح هفدهم خردادماه سال 81 اتفاق افتاده بود.
قاضی حسینی کوه کمرهای به عنوان اولین فردی که رسیدگی به این پرونده را به عهده گرفت، تعیین شد. بررسیهایی که به دستور وی انجام شد، نشان داد که مقتول با ۲۷ ضربه چاقو به قتل رسیده است. احتمال داده شد ضاربان دو نفر و یکی از آنها زن و ضارب دیگر مرد بوده است. ضربات به دو شکل مختلف به بدن قربانی (لاله) وارد شده و ضرباتی که تعداد آنها بیشتر بوده، به دو پای وی و ضربات کمتر و عمیقی هم به سینهی او وارد شده است.
در محل حادثه ته سیگارهایی هم پیدا شد که اثر رژ لب روی آنها دیده میشد و احتمال در میان بودن پای یک متهم زن در این پرونده را قوت میبخشید. هرچند مقداری طلا و جواهرات هم در جریان این جنایت به سرقت رفته بود، اما شواهد نشان میداد: این کار برای منحرف کردن پلیس از انگیزهی اصلی قتل صورت گرفته است.
هفدهم تیرماه سال 81، شهلا جاهد که بعدها مشخص شد همسر صیغهای ناصر محمدخانی است، به عنوان تنها متهم پرونده بازداشت شد و راز چهار سال زندگی پنهانی با این مرد را برملا کرد.
«شهلا»، قتل را انکار کرد و برای تحقیقات بیشتر از هفدهم تیر تا اسفند 81 در دایرهی ویژه در اختیار پلیس آگاهی قرار گرفت.
در این میان هم موضوع تعدد ضربات وارده و هم وجود ته سیگارهای برجای مانده در صحنهی جنایت مواردی بودند که شهلا جاهد بارها عنوان کرد که یک زن از نظر روانی نمیتواند این تعداد ضربه را وارد کند، چون بهم میریزد و همه میدانند که من سیگاری نیستم؛ ادعایی که خواهرش پس از اجرای حکم قصاص، مهر تأیید بر آن زد و تأکید کرد که حتی بوی سیگار هم «شهلا» را آزار میداد!
موضوع دیگری که «شهلا» به آن اشاره میکرد خیس بودن حولههای حمام در محل وقوع قتل بود که به گفتهی او حکایت از این داشت که قاتل در نهایت آرامش اقدام به چنین قتل فجیعی کرده و بعد با خیال راحت حتی دوش گرفته و بعد محل را ترک کرده است! شهلا میگفت از نظر روانی، اگر یک زن هم این قتل را مرتکب شده باشد، نمیتواند اینقدر ریلکس برخورد کرده، در حدی که حمام برود!
در مدتي كه «شهلا» در زندان بود، در بازجوييهاي مكرري كه از او به عمل آمد، پليس متوجه چند نكته اساسي شده بود؛ اين كه وي تنها كسي بود كه كليد خانهی ناصر محمدخاني را داشت؛ حسادت او به «لاله» و علاقهی بيش از حدش به ناصر محمدخاني انگيزهاي قوي در اين باره بود؛ بطوری که هر چند وقت يك بار با فرستادن نامه و يا تماس تلفني، «لاله» را تهديد ميكرد و در دفتر خاطراتش واژههایی همچون عجوزه به مقتول اطلاق کرده بود! پليس تمام اين مدارك را به دست آورد.
بهمنماه همان سال، بازپرس پرونده تغییر کرد و قاضی جعفرزاده تعیین شد و دستور ملاقات متهمه با همسرش یعنی ناصر محمدخانی را در حیاط ادارهی آگاهی تهران را صادر کرد.
ملاقات سرنوشتساز
ملاقاتی که پرونده را وارد فاز جدیدی کرد و جنجال تازهای به راه انداخت.
روزنامه شرق در شماره 789 سی و یکم خرداد سال 85 نوشت: درست يكساعت بعد از اين ملاقات، «شهلا» در آستانهی يكسال بودن در زندان سرانجام قفل سكوت را شكست و گفت: «من لاله را كشتم!»
او، بهار 82 در دادگاه گفت: «ناصر» به من گفت یک ماه دیگر سالمرگ «لاله» است. اگر تو قتل را گردن نگیری آنها مرا بازداشت میکنند. او از من خواست به قتل اعتراف کنم تا آبرویش حفظ شود. «ناصر» به من گفت برای گرفتن رضایت از اولیای دم یعنی دو پسرش و پدر و مادر «لاله» تمام سعی خود را خواهد کرد. من نمیتوانستم مردی را که اینقدر عاشق او بودم را این طور خوار ببینم. من فقط به خاطر این که «ناصر» بیشتر از این اذیت نشود، به این قتل اعتراف کردم. به این ترتیب «شهلا» حتی صحنهی قتل را هم بازسازی کرد.
به نوشتهی روزنامهی شرق، «شهلا» همان روز به خبرنگاران گفت: «من همان روزي كه بازداشت شدم و سوال پيچم كردند اعتراف كردم و گفتم جرم من عشق من است، اما هيچ كدامتان نفهميديد. من ميخواستم ناصر فقط مال من باشد. وقتي عكس «ناصر» را با چشم بند و دستبند و صورتي شكسته در روزنامهها ديدم سه روز تمام در بازداشتگاه گريه ميكردم. وقتي ناصر خواست مرا ببيند و با من حرف بزند، نميدانيد چه حالي داشتم، اما ميدانيد ناصر به من چه گفت؟ گفت من هيچ وقت تو را دوست نداشتم. گفت من اصلاً عاشق تو نبودم، اما ميدانستم ناصر دروغ ميگويد. ميدانستم به خاطر من اين حرفها را ميزند. همانجا بود كه تصميم خودم را گرفتم و بالاخره قدرت عشق مرا وادار كرد اعتراف كنم! وقتي فهميدم مرگ و زندگي «ناصر» به اعتراف من بستگي دارد از خودم گذشتم و اعتراف كردم. گفتم «ناصر» را رها كنيد؛ من قاتل لاله هستم.
من زني هستم كه نياز به ملاطفت و آرامش دارم. «ناصر» در بازداشتگاه در ملاقات حضوري خيلي بد با من حرف زد. ميدانستم كه دروغ ميگويد ولي گفتم ببين چه به روزش آمده كه دارد با من اينطور با بيوفايي حرف ميزند. الان ديگر وجدانم راحت است.»
تنها حلقهی مفقودهی ماجرا این بود که این زن یعنی «شهلا» چگونه وارد منزل مقتوله شده است!، که اظهارات «ناصر» به پليس، این معما را حل کرد؛ او گفت: «شهلا» با استفاده از كليدي كه داشت، مخفيانه به خانه ما ميآمد و از پنجرهی بهارخواب داخل اتاق را نگاه ميكرد و صبح روز بعد كه همديگر را ميديديم، او تمام جزیيات آن شب را برايم تعريف ميكرد و زماني كه من با تعجب ميپرسيدم تو اين چيزها را از كجا ميداني، ميگفت: به من الهام ميشود، من در خواب اين چيزها را ديدهام! اما يك شب به او شك كردم و به طرف پنجره بهارخواب كه هميشه بسته بود، رفتم. در كمال تعجب ديدم كه پنجره باز است، فهميدم كار «شهلا» است و شبها مخفيانه از آنجا ناظر اعمال و گفتار من و همسرم بوده است!!
اما ماجرا به اینجا ختم نشد و در سال 83، تنها متهم این پرونده دست به انکار اعترافات زد و در یکی از جلسات دادگاه گفت: «همه میدانند من چقدر در مقابل ناصر شکنندهام؛ من عاشقم، نه قاتل! روز حادثه یکی از دوستان ناصر با من تماس گرفت و گفت در خانهی ناصر اتفاقاتی افتاده است. من برای این که بدانم چه شده به خانه ناصر رفتم. «لاله»، مرا نمیشناخت، اما میدانست که زنی در زندگی «ناصر» وجود دارد. تصمیم گرفتم اگر لاله در را باز کرد، بگویم بدنبال آرایشگاه میگردم و به اشتباه آمدهام. زنگ زدم کسی در را باز نکرد، بالا رفتم، در آپارتمان باز بود، واردکه شدم دیدم جسد «لاله» غرق در خون روی زمین افتاده است. فقط یک پتو روی او کشیدم و از خانه خارج شدم. از من نپرسید قاتل کیست، چون من نمیدانم و خودم هم قتل را مرتکب نشدهام!»
طی سالهای 84 تا 86، بررسیهای مکرر در شعبات کیفری دادگاههای تجدیدنظر و دیوانعالی روی این پروندهی سه هزار و 500 صفحهای صورت گرفت و سه بار در دیوان عالی و سه بار در شعبهی تشخیص بررسی شد و از مجموع 27 قاضی رسیدگی کننده به پرونده، 20 تن از آنان «شهلا» را گناهکار دانسته و فقط 7 نفر به برائت این زن رأی داده بودند.
بیست و سوم بهمنماه 86 بود که رییس وقت قوه قصاییه، آیتالله هاشمی شاهرودی طی حکمی کم سابقه از حق قانونی خود برای نقض احکام قصاص استفاده کرد و رأی صادره دربارهی «شهلا» را خلاف شرع و قانون دانست و لغو و دستور رسیدگی پرونده در شعبهی هم عرض را صادر کرد و به این ترتیب حکم قصاص لغو شد!
از دوست مقتوله که «شهلا» در اعترافاتش میگفت: شب قبل از حادثه پیش مقتوله بوده است، هیچ بازجویی انجام نشد؛ اشارهای که عبدالصمد خرمشاهی، وکیل متهمه در دفاعیات اسفندماه 87 به عنوان ابهامات پرونده از آن یاد میکرد.
خرمشاهی همچنین گفت: «شهلا» اعتراف کرده که از شب تا صبح پشت شوفاژ مخفی شده و مترصد فرصت مناسب برای ارتکاب قتل بوده است، اما با توجه به موقعیت شوفاژ امکان این که شخصی بتواند ساعتها بدون سر و صدا پشت آن مخفی شود، وجود ندارد.
او عنوان کرد: «شهلا» دارای جثهای ریز است، در حالی که «لاله»، زنی تنومند و ورزشکار بوده و به همین خاطر احتمال این که «شهلا» بتواند از پس این زن قوی جثه برآید، کم است. از طرفی صاحب سوپرمارکت محل هم گفته روز حادثه زن و مردی را دیده که از خانهی «لاله» خارج شدهاند، اما در این مورد هم تحقیق درستی صورت نگرفته است.
بر اساس گزارشی که خبرآنلاین منتشر کرد، وکیل مدعی شد: «شهلا» گفته که زیر فشار روانی به این قتل اعتراف کرده است که با توجه به حبس ۱۱ ماههی او در ادارهی آگاهی بدون به دست آمدن سندی که حاکی از ارتکاب جنایت از سوی او باشد، میتوان به عمق فشار روحی وارده به این زن پی برد. بیشترین دلیل اعتراف به قتل قطع نظر از فشارهای فیزیکی و درونی که بر «شهلا» وارد شده درخواست ناصر محمد خانی از او بوده که به «شهلا» گفته است که اگر قتل را تو بر گردن بگیری، من از زندان آزاد خواهم شد و میتوانم در مراسم سالگرد همسرم حاضر شوم، در غیراینصورت اعتبار چندین ساله ورزشیام به باد خواهد رفت!
سرانجام طی سالهای 87 و 88، رأی آخرین دادگاههای کیفری و دیوان عالی کشور به محکومیت «شهلا» و اعدام با طناب دار صادر و پرونده جهت استیذان به دفتر رییس قوه قضاییه ارسال شد.
بیست و سوم شهریورماه 89 بود که «شهلا» در نامهای به رییس قوه قضاییه از وی خواست تکلیفش را روشن کرده و به ۹ سال حبس او با قصاص یا تبرئه پایان دهد. 16 آبان 89 حکم اعدام تایید شد و پس از آنکه هشتم آدرماه به صورت غیررسمی اعلام شد، دو روز بعد یعنی دهم آذرماه، ساعت 4 بامداد در زندان اوین به اجرا درآمد!
اکنون در آستانهی هفتمین سالگرد «شهلا جاهد» که در نهایت با اسرار زیادی قصاص شد، انصاف نیوز این پرونده را در گفتوگو با عبدالصمد خرمشاهی، وکیل بازخوانی کرده است که در پی میآید:
خبرنگر انصاف نیوز: بفرمایید چه اتفاقی افتاد که منجر به صدور حکم قصاص شد؟
عبدالصمد خرمشاهی: از آنجاییکه اعتبار امر مختومه پیدا کرده و حکم اجرا و قاضی فارغ شده است، اگر من بگویم حکم اشتباه بوده الان کار من اشتباه است. از منظر قضایی اصل بر اینست که حکم قاعده فراغ و اعتبار امر مختومه را دارد. دیگر نمیتوانیم بگوییم او معاون یا مباشر بوده، چون از نظر قضایی تمام شده است.
اما یک موضوع، نظر شخصی من است که آن زمان پیگیری کردم و ادامه دادم و مادامی که توانستم دفاع کردم، طوری که حوصلهی قضات سر رفته بود؛ هر شعبهای که ما میرفتیم میگفتند: «ول کن دیگر چقدر دفاع میکنی!»
حتی سعید مرتضوی، دادستان وقت تهران یک روز در جمع خبرنگاران گفته بود: خرمشاهی هرکاری کند «جاهد» را تا سال 83 بالای دار میبریم.
پس لابد و حتما این پرونده مسایلی داشته که بارها حکم آن نقض میشده، چندین بار به دیوان رفت و نقض شد و دوباره بازگشت و چندین قاضی نظرشان بر برائت «شهلا» بود.
خرمشاهی ادامه داد: این درسی برای دانشجویان است که وقتی از متهمی دفاع میکنند مکلفند مادامی که جا برای دفاع و تجدید نظرخواهی وجود دارد، پیگیریها را ادامه دهند. اگر غیر از این باشد، کوتاهی صورت گرفته است.
مادر«لاله» – مقتوله – بارها به من زنگ زد و میگفت: «آقای خرمشاهی چقدر از این دفاع میکنی، گفتم مادامی که قانون به من این اجازه را بدهد.» شعبات مختلفی میرفتیم همین سوال را میکردند و میگفتند: «ول کن»، اما من میگفتم این خیانت به موکل هست.
این حقوقدان به ماجرای نامهی جاهد به قوه قضاییه اشاره میکند و میگوید: زمانی، خود او داوطلب شد و گفت من خسته شدم و حتی نامه به قوه قضاییه نوشت که «من را اعدام کنید!»، اما آنها قبول نکردند و گفتند وکیلت باید بنویسد.
«قوهی قضاییه تمایلی به اعدام شهلا نداشت»
_ تا الان چنین پروندهای داشتهایم؟
نه! اتفاقا خود قوه قضاییه هم هیچ تمایلی نداشت، اما وقتی خود متهم درخواست میکند، وکیل دیگر سمتی ندارد. با همین اوصاف گفتند که باید خرمشاهی نامه بنویسد، من هم نمیخواستم بنویسم، اما آنقدر «شهلا» خواهش و تمنا کرد که خانم مهناز افضلی – مستندساز – در جریان است. من گفتم حکم شما قصاص است، اما او گفت: من از این وضعیت خسته شدم. اگر به آنجا بروم شاید بتوانم رضایت بگیرم که اینگونه نشد.
منظور این که مراحل قضایی آن پرونده طی شده بود و به نوعی بایگانی شده! خود مسوولان قوه قضاییه میگفتند ما هیچ تمایلی به این قضیه نداریم؛ منتها پیمانهی عمر خانم جاهد پر شده بود.
– واقعا عدالت رعایت شد؟
من دیگر نمیتوانم بگویم، چراکه اعتبار امر مختومه است؛ اگر بگویم عدالت اجرا نشد فردا هر کسی میتواند ایراد بگیرد که شما چرا گفتید! مگر اعتبار امر مختومه ندارد، مگر اعتراض نکردید، پس الان چرا میگویید! از لحاظ قضایی این امر تمام شده، اما یک نظر شخصی است مانند پروندهی «دلارا».
اگر هزار سال دیگر زنده باشم میگویم عدالت در پروندهی «دلارا» اجرا نشد؛ قاتل نبود
خرمشاهی به پروندهی «دارا دارابی» اشاره میکند و میگوید: پروندهی «دلارا» اگرچه اعتبار امر مختومه دارد، اما اگر هزار سال دیگر من زنده باشم میگویم عدالت اجرا نشد. این حق را به خودم میدهم. بارها در محکمه ثابت کردم که «دلارا» نمیتوانست قاتل باشد، اما حکم اجرا شد. «دلارا» قاتل نبود؛ کما این که بعد مشخص شد. متهم به قتل را که به عنوان معاون گرفته بودند آمد و گفت من کشته بودم که قبول نکردند و او خودکشی هم کرد.
نمیتوانیم بگوییم هر حکمی قضات دادند وحی منزل است
این حقوقدان ضمن اشاره به این که «قضات افراد عادی هستند و مصون از عیب و ایراد و خطا نیستند»، ادامه میدهد: قرار نیست که در همهی زمینهها عدالت اجرا شود؛ اگر آنطور بود که دیگر مدینه فاضله بود، بنابراین احکامی هم ممکن است اشتباه صادر شود و نمیتوانیم بگوییم هر حکمی قضات دادند وحی منزل است و چه بسا اشتباهاتی بوده. برخلاف این که میگویند سر بیگناه پایه چوب دار میرود، اما بالای آن نمیرود، اما مواقعی دیدیم راحت هم رفته!
مطلقا نمیشد اتهام قتل عمد به «معصومه قلعهجهی» وارد کرد
خرمشاهی پروندهی «معصومه قلعهجهی» را مثال میزند و عنوان میکند: «معصومه»، زنی بود که مطلقا نمیشد به او اتهام قتل عمد وارد کرد. او به زور تحت سنتهای طایفهای و قبیلهای وادار به ازدواج شده بود و از همسرش تنفر داشت. هر وقت همسرش به او نزدیک میشد، به قول خودش تشنج میگرفت و قلبش شروع به تپش میکرد. یکسال اجازه نداد که شوهرش به او نزدیک شود و همیشه هم حالت تشنج به او دست میداد.
یک روز که همسر وی از پشت میآید و «معصومه» را بغل میکند، همان حالت به وی دست میدهد. آن زمان روی کابینت هاون یا چیزی بوده که با آن به سر همسرش میزند. از منظر حقوقی این قتل، قتل «غیرعمد» است، چراکه قصد کشتن نداشته، آگاه نبوده و نمیدانسته کجا میزند؛ این پرونده خیلی جای دفاع داشت. او 12 سال در زندان بود و در مراحل آخر به ما وکالت داد.
به عینه دیدم بیگناه پایه چوبهدار میرود،سرش هم بالای دار
آقای خرمشاهی ادامه میدهد: خیلی جالب بود که همهی مسوولان شهر اعم از دادستان، رییس زندان و… راضی به اجرای حکم نبودند. امیدوار بودند که بتوانند رضایت بگیرند، اما خانوادهی مقتول رضایت ندادند و سر بیگناه بالای دار رفت.
من موقع اجرای حکم آنجا بودم و دیدم «معصومه» با چه حالتی و بدون ترس و واهمه، مرگ را در آغوش گرفت. او بالای دار رفت؛ چادر هم از سرش افتاد و آفتاب به سرش خورد و حالت عجیبی پیدا کرد. انگار روحش پرواز کرد.
به عینه دیدم بیگناه هم پایه چوبهی دار میرود و سرش هم بالایدار! منظور من اینست احکامی که صادر میشود، مصون از ایراد و اشتباه نیست؛ هر چند حکمی هم قطعی شده باشد.
نگویید «قاتل» بگویید «متهم به قتل»
او با ذکر خاطرهی یکی از اساتید خود گفت: مرحوم «دکتر آخوندی» که خیلی به من علاقه داشت و من هم به ایشان علاقه داشتم، همیشه میگفت نگویید «قاتل»، بگویید «متهم به قتل»، چراکه متهم را میگیرند، اما میگویند قاتل را گرفتیم. وکلا و دانشجویان هم این اشتباه را میکنند.
او متهم به قتل است، حتی اگر مراحل اولیه را هم طی کرده باشد. نگویید «قاتل»، مگر این که مرحله نهایی پرونده باشد و حکم دادند که قاتل است، بنابراین اینها بسیار حساس است و باید رعایت شود.
آقای خرمشاهی با انتقاد از یکی از برنامههای قدیمی پرطرفدار سیما، میگوید: مسالهای که مطرح میکنم بد نیست هم عوام بدانند هم خواص و هم دانشجویان حقوق! در این برنامه چهرههای مختلف از مشاغل مختلف را مینشاندند و آنها را سوال پیچ میکرد. یکبار وکیلی را آوردند و نشاندند و مجری با یک حالت طعنه و ریشخند میگفت: «تو میدونی طرف قتل کرده. بازهم میای و ازش دفاع میکنی؟!» خب متاسفانه آن وکیل هم زبان الکن و قاصر داشت و جوابی نداد.
«شهلا جاهد» گفت دیگر خسته شدهام
انصاف نیوز: به پروندهی جاهد برگردیم؛ «شهلا» چه چیزی دیده بود که امیدوار بود اگر برای قصاص برود شاید بتواند رضایت بگیرد؟
خرمشاهی: ایشان به من اینطور میگفت که «ناصر» به او گفته پای اجرای حکم بیا، من برایت رضایت میگیرم. من گفتم: «بعید میدانم، چراکه «ناصر» سمتی ندارد و جزو اولیای دم محسوب نمیشود و دیگر به خودت مربوط است. اگر فکر میکنی رضایت میدهند دیگر من بیشتر از این اصرار نمیکنم، اما آنقدر سعی نکن که حکم اجرا شود و مطمئن هم نباش از این که بتوانی رضایت بگیری که او دقیقا برگشت گفت اگر پنج درصد هم این احتمال به یقین بپیوندد[راضیام] من دیگر از زندان خسته شدم».
شهلا قاتل نبود!
انصاف نیوز: شهلا جاهد قاتل بود؟
خرمشاهی: این اعتبار امر مختومه است، اما نه! از نظر من «شهلا» قاتل نبود، حداکثر اتهامی که میتوانست تحت پیگرد قرار دهد، معاونت در قتل بود، نه مباشر!
خرمشاهی، رعایت اخلاق و عرف جامعه را علت محرمانه بودن گزارشهای پزشکی قانونی میداند و با اشاره به پروندهی «شهلا جاهد» میگوید: یک موقع است که پزشکی قانونی تشخیص میدهد فقط خود قاضی آن مساله را بداند و یک موقع هم است که آثار کوفتگی و ضرب و جرح مشخص است و احتیاج به مسایل دیگری ندارد.
ناصر محمدخانی هم بیتقصیر نبود
انصاف نیوز: پای خود آقای محمدخانی وسط نبود؟
خرمشاهی: نه! او نقشی نداشت، اما بیتفاوت هم بود.
در پرونده که میخواندم، پس از آنکه به محمدخانی اطلاع داده میشود که زودتر باید به تهران برگردی، چون همسرت تصادف کرده است، او ناگزیر به ترک تیم پرسپولیس در اردوی آلمان و راهی تهران میشود! در هوایپما که وحید قلیچ، او را همراهی میکرده، مشغول روزنامه خواندن میشود که با خبر قتل «لاله» مواجه شده و خطاب به «ناصر» گفته: «عه ناصر زنت رو کشتن!»، اما گویا او با بیتفاوتی میگوید: «عه کشتنش!». یعنی شاید یک چیزهایی میدانسته؟! چون هر کس دیگر بود، با شنیدن این خبر، قاعدتا شوکه میشد و خود را به زمین و هوا میزد!
او در ادامه میگوید: طبق ادعاهای که در این باره مطرح شد این موضوع برای «ناصر» گویا مهم نبوده، بطوری که به یک نفر میگوید «مارکهای من رو چه کار کردی و من فلان قدر مارک از تو طلبکارم!!» و در ادامه هم که وارد فرودگاه میشوند باز بحث بر سر مارک بوده، اما در میان جمعیت که میآید ناراحت دیده میشود!
به هر حال تمام شد و رفت و «ناصر» هم مقصر بود؛ همیشه میگویم «شهلا» یک قربانی بود.
اتفاقی در شب قبل از حادثه که کار یک زن نبود!
وکیل پرونده به نکتهای که تا کنون رسانهای نشده، اشاره میکند و میگوید: در پروندهی خانم جاهد گزارشی داده بودند که شب قبل با مرحومه کاری انجام شده که این را محرمانه گزارش کرده بودند؛ شاید از منظر اخلاقی هم نباید افشا میشده است.
انصاف نیوز: اما اگر اطلاعرسانی میشد، شواهد بسیاری مشخص میشد، چون کار یک زن نمیتوانست باشد؟!
خرمشاهی: بله! یکسری مسایل هم هست که با عرف و اخلاق جامعه تناسب ندارد. شاید هم اصلا درست نبود این قضیه مطرح میشد. من حتی در دادگاه هم بصورت غیرمستقیم این را مطرح کردم که البته بعد، پزشکی قانونی نظر خود را تغییر داد.
در یکسری پروندهها، آثار و علت فوت مشخص است، اما مواردی هم هست که ابهامی وجود دارد و شاید پزشکی قانونی صلاح نداند که مطرح شود.
من فمینیستم
انصاف نیوز: چرا شما تمرکزتان بیشتر روی متهمان زن است؟
خرمشاهی: من طرفدار حقوق زنان و حقوق کودکان هستم و خوشبختانه نگاه جامعه هم حمایتی است؛ برای نمونه اگر متهمان قتل «بنیتا»، بجای این دختربچه، یک راننده کامیون را کشته بودند، اینطور انعکاس پیدا میکرد؟! حتی 10 راننده کانیون هم کشته بودند، مینوشتتد یک آدم سنگدلی سر 10 راننده کامیون برید، اما وقتی یک کودک هشت ماهه به این شکل میمیرد، جامعه به این شکل ملتهب میشود.
نگاه جامعه به زنان حمایتی است
نگاه جامعه به زنان و کودکان نگاه حمایتی است. همان اندازه که از زنان دفاع کردم شاید دوبرابر بیشتر از مردها دفاع کردم، اما بازتابی نداشته است.
خرمشاهی با اشاره به فمینیست بودن خود میگوید: من از کودکان خیلی دفاع کردم. بعضی از پروندههای کودکان بازتاب زیادی داشته. جامعه از زنان حمایت میکند. من خودم فمنیستم و به صراحت میگویم و ایرادی هم نیست، یعنی طرفدار حقوق مساوی برای زن و مرد هستم.
قدیمیترین زن زندانی 22سال در زندان بود
قدیمیترین زن زندانی چیزی نداشت. 22 سال در زندان بود، اما در آخر نجاتش دادم. آماری که من دارم 26 اعدامی است که آنها را نجات دادهام. این مقدار آمار کمی است آیا؟ هر مورد آن، یک زندگی است!
این وکیل دادگستری با اشاره به پروندهی «کبری رحمانپور»، گفت:13 سال طول کشید تا ما «کبری» را نجات دهیم. در این پرونده آمدند، حکم را اجرا کنند و حتی پایه چوبه دارهم رفتیم، اما مسایلی پیش آمد و اجرا نشد. بعد از آن هم مدام اعتراض کردیم تا او نجات پیدا کرد.
هرکدام از این پروندهها، یک عمر است. یک موردش هم سخت است و به همین سادگی نیست، چه برسد به این که من بالای 20 پرونده نجات دادهام. جوانی و زندگی و عمرم را گذاشتم بخاطر عشقی که داشتم و الا این پروندهها درآمدی برای من ندارد. چون این متهمان، پولی ندارند بدهند و تازه باید کمکشان هم بکنیم. در بعضی پروندهها مانند پروندهی «نازنین»، هنرمندان جمع شدند و پولی بدست آمد و رضایت گرفتیم.
چه تشویق کنند و چه تمجید کنند و چه تکذیب کنند، ما دیگر از این مراحل رد شدیم. نباید از تمجید این و آن خوشحال و نه ناراحت شوم. من دنبال هدفی که داشتم رفتم. اعتقادم اینست که زنان بیشتر به حمایت و دفاع نیاز دارند. نگاه جامعه هم همین است.
رییس زندان اوین میگفت از هر کسی دفاع نکن، قهرمان میشود!
این نقد که شاید برخی داشته باشند نه از بابت وجه حرفهای قضیه، بلکه از این بابت که طرف مقابل شما اصولا زن است، چون قتل زنان در بیشتر موارد، قتل همسر یا فرزند او است، از این رو فشار برای اجرای حکم وجود دارد و از این نظر پروندههای به مراتب سختتر و سنگینتری هم میشوند، بنابراین هر کسی نمیتواند برای این پروندهها پا پیش گذارد و شاید نتیجهی این پروندهها چندان موفقیتآمیز نباشد.
یک زمانی رییس زندان اوین میگفت: «تو رو خدا آقای خرمشاهی از هر کسی دفاع نکن تا دست روی یکی میگذاری او قهرمان میشود!» اما واقعا به این شکل هم نبود، من در بیشتر موارد، خودم انتخاب میکردم.
مثلا خانمی بود که معاونت در قتل داشت و سه بار طلاق گرفته بود. شوهر سومش یک راننده تاکسی زحمتکش بود. این زن با یک جوان ارتباط برقرار کرده بود. این دو نفر مشارکت در قتل داشتند، یعنی دو نفری آن شوهر را کشته بودند. آن زن با پارچ به سرش زده بود و جوان هم با چاقو. خیلی اصرار داشتند که من از آنها دفاع کنم که من گفتم میل و کششی پیدا نمیکنم.
خرمشاهی ادامه داد: از این زن پرسیدم شوهری که برای تو زحمت میکشیده را چرا کشتی که جواب نداد و میگفت آن پسر به زور با من دوست شد. گفتم چرا او را کشتید، جواب داد به زور. حرفهای او منطقی نبود. بعضیها بواقع قابل دفاع نیستند به این معنی که انگیزهای برای دفاع کردن وجود ندارد؛ ضمن این که کارشان غیرقابل توجیه است.
روی هم رفته دفاع از اینگونه متهمان کار بسیار سختی است. حوصله، صبر، توانایی و انگیزه میخواهد. به همین راحتی نمیتوان گفت چرا یکی را قبول کردی و دیگری را نه! اما الان راضی هستم. در آخر کارم اگر از من بپرسند که آقای خرمشاهی تو چه کار کردی؟ میگویم من این تعداد را چه درست و چه غلط که البته پیش خودم فکر میکنم درست بودهاند، از پای چوب دار نجات دادم.
پروندهی «فاطمه» قدیمیترین زن زندانی سختترین پروندهی من بود
انصاف نیوز: سختترین پروندهی شما چه بوده است؟
خرمشاهی: پروندهی قدیمیترین زن زندانی «فاطمه» بود که دادگاه او دفعات زیادی برگزار شد. من وقتی با خانوادهی مقتول مواجه میشدم یکدفعه 40 تا 50 نفر میآمدند و توهین و اذیت میکردند.
او متهم به قتل دوست پسرش شده بود، اما واقعا او مرتکب قتل نشده بود. در واقع همسر و برادر همسرش کشته بودند و چون ارتباط با پسر جلوی همسرش برایش ننگین بود، شوهرش به او گفته بود که تو قتل را به عهده بگیر، ما تو را نجات میدهیم. او در وهلهی اول گفته بود که من کشتم، اما اقرار او با واقعیت جور در نمیآمد.
گفته بودند که چه چیزی به او دادی خورده گفته بود مرگ موش. آنها هم قبول کرده و حکم داده بودند. بعد ما آمدیم نوشتیم پزشکی قانونی گفته که یک مایع کشندهی زرد رنگ و گیاهی، حال آنکه مرگ موش خاکستری رنگ است و با آن فرق دارد. از اینگونه موارد تناقض خیلی پیدا کردم.
خرمشاهی میگوید: یک بار قبل از این که من پرونده را برعهده بگیرم، شوهرش به من زنگ زد و گفت ما خانهی خود را برای فروش گذاشتهایم و میخواهیم 200 میلیون به شما دهیم. من آن زمان خسته شدم از بس پروندهی رایگان گرفته بودم. دیگر ما بلند شدیم و به زندان رفتیم که آنجا خود «فاطمه» به من گفت چیزی ندارم. حتی فهمیدیم لباسش را هم از زندانیان دیگر گرفته است.
من خیلی ناراحت شدم و گفتم ما که همهاش مجانی کار میکنیم. آمدم بروم خواهش و تمنا کرد و انگشتر طلایی داشت؛ آن را درآورد تا به من بدهد که من گفتم نمیخواهم؛ قبول میکنم.
او با عنوان این نکته که شوهر «فاطمه» مرتکب بوده است، ادامه داد: در خلال ماجرا فهمیدم شوهر و برادر شوهرش مایع سمی را در مشروب ریخته و به او داده بودند و روح «فاطمه» از این قضیه خبر نداشت.
«فاطمه» 20 بار خودکشی کرده بود
یک روز ما در محوطهی دادگستری شهرری بودیم و ماموران هم حضور داشتند. «فاطمه» از شوهرش بسیار شاکی بود. آن زمان 13 سال بود که در زندان بسر میبرد و 20 بار خودکشی کرده و سوزن خورده بود، رگش را زده بود و خودش را حلقآویز کرده بود. دو سال در آسایشگاه روحی بود.
آن روز خیلی عصبانی بود. شوهر او آمد و با عذاب وجدان گفت: «فاطی جون ببخش منو. او هم گفت من تو رو نمیبخشم اصغر. اصغر من بخاطر تو اقرار کردم. این رسم مردونگی بود که بیای برای من اینطوری بزنی. گفت فاطی جون، من رفتم بهترین وکیلو برات گرفتم. آقا خرمشاهی و.. .»، اما او پولی نداده بود و دروغ میگفت. در این ماجرای حیاط دادگستری، همه دیگران هم بودند. مامور بود و شاهد حضور داشت و در دادگاه که روحانی خوشفکری مسوول آن بود، حاضر شدیم. به او گفتم در حیاط چنین مسالهای رخ داد. مامور و شهود و بچههایشان هم بودند. من خواهش کردم تحقیق کنند که الان در حیاط چه اتفاقی افتاد. دادگاه هم آنها را خواست و تحقیق کرد.
«فاطمه» چهل ساله به زندان رفت و شصت و اندی ساله بیرون آمد!
در همان جلسه، «فاطمه» را قاضی آزاد کرد که البته دوباره رفتند و اعتراض کردند و «فاطمه» بعد از آنکه دو سال بیرون بود به زندان برگشت و تا بیست و دو سالگی در زندان بود. دیگر چیزی از او نمانده بود. روح بود. موقعی که از او سوال میکردند عین یک روح سرگشته پاسخ میداد. 22 سال در زندان ماندن خیلی سخت است. چهل ساله به زندان رفت و شصت ساله بیرون آمد!
یک بار شوهرش با رییس دادگاه تماس گرفت و کلکی زدند و دادگاه، «فاطمه» را خواست. اینها از قبل هماهنگ کردند که وقتی «فاطمه» را به دادگاه میآورند او را فراری داده و اطراف چابهار بردند. «فاطمه» خودش تعریف میکرد عین اصحاب کهف شده بود. میگفت: «من یک پنج زاری داشتم درآوردم و گفتم یک نان سنگک بده بعد نانوا گفته بوده حاج خانم این چند ساله کجا بودی با پنج زار که چیزی نمیدهند!»
او را کجا میبردند خدا میداند. «فاطمه» به من زنگ زد که من گفتم برو خودت را معرفی کن و کار ما را خراب نکن. قبل از این که «فاطمه» را بگیرند، دخترش را گرفتند تا بیاید خودش را معرفی کند. این هم خلاف اصل شخصی بودن مجازاتها است. جالب است زمانی که «فاطمه» خودش را معرفی کرد، دخترش گفت بگذارید یک شب پیش مادرم بمانم که گفتند نمیشود و به زور او را بیرون انداختند.
در آخر همهی قرائن نشان میداد که او مرتکب جرم نشده است و مسایلی پیش آمد که برای من اظهر من الشمس شد که «فاطمه» حتی معاونت هم نداشته است.
حمایت و مراقبت از زندانی مهم است
انصاف نیوز: زندگی نجات یافتگان بعد از رهایی چه میشود؟ آیا با شما ارتباطی دارند؟
خرمشاهی: بعضی از آنها ارتباط دارند و بعضی نه!
خرمشاهی میگوید: حمایت و مراقبت از زندانی مهم است. ما یک پسر جوان اعدامی در اهواز را نجات دادیم. بعد از مدتی شنیدم دوباره کار خلاف میکند. گفتم خدایا ما کارمان را کردیم، دیگر وظیفهی من نیست و مراقبت برعهدهی مسوولان و نهادهاست.
خیلی به این قضیه فکر کردم، چراکه ما آنقدر تلاش میکنیم و بعد دوباره به زندان برمیگردند. یکی از کارآموزانم جواب خوبی داد و گفت خیلی از جوانان هم مراقبت نمیشوند، چه رسد به اینها، بنابراین من تا جایی وظیفه دارم بیشتر از آن نمیتوانم!
این وکیل با اشاره به یکی از پروندههایش که مجازات منجر به تنبهاش شده بود، گفت: زنی هم بوده که پیشتر فحشا میکرده و من او را نجات دادم و متنبه شده بود. در زندان رابطهاش با گذشتهی خود را قطع کرد. نذر و عهد کرده بود که دیگر از این وادی فاصله بگیرند. از زندان که بیرون آمد، همشهریانش مغازهای به وی دادند و پیتزافروشی زد و آرایشگاه باز کرد.
الان حدود 15 سال است که بچههایش بزرگ شده و شوهر کردهاند. این زن واقعا فرق کرد و متنبه شد و عبرت گرفت و یک زندگی درست برای خود ساخت. فهمید که فقط از راه فحشا نمیشود؛ اگرچه شوهرش او را وادار میکرد، اما الان از راه حلال و کار و کوشش زندگی میکند. ما زحمت کشیدیم و انسانی را از مرگ و گذشتهی آنگونهاش نجات دادیم.
نهایت کار وکیل اینست که یک زندانی یا اعدامی بیگناه را نجات دهد
این حقوقدان نتیجهی اعمال یک وکیل را رضایت درونی خود دانست و گفت: بعد از پایان کار، اگر بگویند نتیجهی اعمالت چه بود من وکیل مثلا بگویم 20 تا طلاق گرفتم، 16 نفر را از هم جدا کردم،حکم جلب 48 نفر را گرفتم، 16 تا حکم اعدام گرفتم و… خب این به چه دردی میخورد؟ درست است که اینها کار وکیل است، اما انسان رضایت و اقناع و قناعت درونی پیدا نمیکند.
نهایت کار وکیل اینست که یک زندانی یا اعدامی بیگناه را نجات دهد و ما به این منظورمان رسیدیم؛ طلبی هم از کسی نداریم، بدهی هم به کسی نداریم!
ترس و ابایی از قبول پروندهی متهم قتل روحالله داداشی نداشتم
در ادامه عبدالصمد خرمشاهی با اشاره به اهمیت حقوق متهمان به پروندهی روحالله داداشی اشاره کرد و گفت: در پروندهی روحالله چرا حقوق دفاعی متهم نادیده گرفته شد؟ این همیشه برای من سوال است! برای این که وکالت متهم را قبول کنم نزد من آمدند که به دلایلی نتوانستم.
آن زمان درگیر بودم و خیلی دوست داشتم این پرونده را قبول کنم و هیچ ترس و ابایی هم نداشتم، چراکه طرفداران روحالله گفته بودند: «ما فلان میکنیم»! خیلی دوست داشتم از حقوق متهم دفاع کنم. هرچقدر هم که افکار عمومی تحریک شود، چرا نباید از حقوق متهم که یک کودک 17 ساله است، دفاع کرد و در آن جا دیدیم که سریع حکم را اجرا کردند. این، با موازین عدالت سنخیت ندارد!
او به بیتاثیر شدن اهداف مجازات بر اثر طولانی شدن روند پروندهها را اشاره کرد و گفت: عکس آن را هم داشتهایم. یک جوانی در سن30 تا 40 سالگی به دختری تجاوز کرده بود و تجاوز به عنف بود. بعد از 14-15 سال اعدامش کردند. خب این چه تاثیری دارد.
همه آن قضیه را فراموش کردند و آن جوان هم یک میانسال پنجاه و اندی ساله شده که میگویند اعدام شود. این اقدام چه تاثیری دارد؟ چه هدفی از اهداف مجازات را تامین میکند؟!
گزیدهای از فیلم این گفت و گو:
انتهای پیام
گزارشتون پر از ایرادات مربوط به تاریخهاست. قتل مرحومه لاله مهرماه ۸۱ بود. تاریخ جلب شهلا هم اشتباه هست. یکبار گزارش خودتون رو بخونید
بسیار اثرگذار بود و خیلی نارحت شدم از شنیدن ش. اینکه سر بی گناه بالای دار میره گاهی.
ایشان بارها اصرار داشتند که نظری در باره پرونده مختومه ندهند ولی با صراحت گفتند ان خانم قاتل نیست.
باز فرمودند بک سری مسایل عرفی رو صرفا خود قاضی باید بدونه اما اون مسیله در باره شب قبل قتل و وقوع یک اتفاق….. رو ذکر کردند. به نظرم از لحاظ حرفه ای و محرمانگی محتوای پرونده خصوصی افراد، این موضوع رو هم نباید میفرمودند. …. چطور ممکنه اون شب قبل از قتل در حضور ان عده مهمان، این ماجرا اتفاق افتاده باشه و کسی خبر دار نشده باشه؟ ضمن اینکه پسر مرحومه هم گفتن که تا صبح گه مهمانها رفتن و خودشون همرفتن مدرسه ، همه جیز در ارامش و امن و امان بوده…… و این دلایل جدای از اعترافات مو به موی ان خانم هست ….
ان خانم قاتل یا نه؟ الله اعلم اما واقعا وقتی ۸ سال به ایشون فرصت اعتراف یا دفاع و یا لو دادن هم دستان احتمالیشون رو دادن، و ایشون لب باز نکردن، دیگه تا کی میشه یک پرونده رو کش داد؟ وقتی خودش نخواد دیگران رو لو بوه خب قانون چکار کنه جز اینکه بر اساس شواهد حگم صادر کنه؟
اون خانم قاتل یا بیگناه اما اشتباهات جبران ناپزیرشون منجر به پر پر شدن یک زن بیدفاع و پاکدامن شد که برخلاف طرف مقابل ، بدون هیاهو و جنجال سعی میکرد با حفظ ابرو زندگیش رو نگه داره وگرنه خودش متوجه وجود اون خانم شده بود…. دستکم ایشون قاتل هم که نباشن چه توضیحی متونستن برای مزاحمتهاشون برای اون خانواده داشته باشن؟ خداوند از سر تقصیرات همه ی ما بگزره ….
سلام این وکیل هم میخواد بگه شهلا بی گناهه و هم ناصر! پس شهلا چطور از لکه خون پشت تشک مطلع بوده یا شده؟! اصلن با وجود جنازه چرا بفکر پنهان کردن لکه خون روی تشک بوده!؟؟
می مونه همکاری حافظ و شهلا! شاید ناصر هم مطلع بوده حتا به دستور ایشون! چون لاله با خیال راحت در رو به روشون باز کرده!
چند سال قبل هم یک قاتل سریالی در کرج دستگیر شد و به قتلهایی که مرتکب شده بود اعتراف کرد ، در همان زمان یکی از مسئولین نیروی انتظامی گفت که چند نفر به اتهام قتل هایی که این متهم انجام داده است به قصاص محکوم شده اند ، در زمانی نه چندان دور در جرایم جنایی تنها بازپرس راسا وظیفه انجام تحقیقات را داشت و پرونده را به اگاهی و کلانتری نمیدادند !
تبریک به ساییتتون و مدیریتتون …جالبه انگار فقط قصد دارید نظر مخالفان اعدام این خانم رو نشون بدید و به نظرات جناح مقابل اصلا اهمیتی نمیدید….. با این مصاحبه ی مغرضانه تون و اون عنوان گزارشتون معلومه شما هم دچار قضاوت عجولانه شدید …انصاف نیوزچه اسمی هم گزاشتین واسه سایتتون ..با انصافها..خدا از سر تقصیراتتون بگزره
ی مشت بیشعور بیسواد اومدین طرفداری آقای خرمشاهی رو دستشون نیس بعد شما دوزاریا پارازیت میندازین
خدا ازت نگذره ناصر محمد خانی
سلام ؛ یعنی آبروی یک متوفی ک مقتوله بودن ؛ مهمتر از اعدام یک آدم زنده بود؟؟!! شاید اگر گزارش پزشکی قانونی در مورد شب قبل مقتوله ؛ پیگیری میشد و پنهان نمیماند ؛ اتفاقات دیگری می افتاد و ایشون تبرئه میشدن !! مایه تاسفه
شهلا نمیتونست قاتل اصلی باشد به دلایل زیر:
1- شهلا جثه اش از مقتول بسیار کوچکتر بود ضمن اینکه لاله ورزشکار هم بوده. بنابراین هرگز نمیشد او 27ضربه چاقو و عمیق به لاله وارد کرده باشه چون دست و پاههای مقتول هنگام قتل طبق پزشکی قانونی بسته نبوده اند
2-فرزندان مقتول ساعت 7:5 صبح به مدرسه رفته اند. بنابراین اگه شهلا ساعت 8 هم مرتکب جنایت میشد چگونه بعدش دوش گرفته و خودشو مرتب کرده و بعد خارج شده و نهایت ساعت 10صبح در بانک چک رو نقد کرده؟!(طبق گفته آگاهی)
3- مگه میشه شهلا که هیچگونه سابقه محکومیتی نداشته صبح مرتکب قتل بشه و بعدش بره دوش بگیره و خودشو تمیز کنه و بعدشم بره بیرون کارهای روزمره ش(مثل نقد کردن چک که در دادگاه گفتند) انجام بده؟!! آیا کسی که مرتکب چنین جنایت فجیعی اونم برای باره اول میشه بدون ذره ای استرس و نگرانی از دستگیر شدن راحت میره میگرده و حتی بانک میره چک نقد کنه؟!! اون که میدونه چیکار کرده و محکومیتش چیه چرا فرار نمیکنه؟! حداقل سریع نمیره گوشه ای قایم بشه؟! جل الخالق!
4- آلت قتاله یعنی چاقویی که باهاش مقتول کشته شده پیدا نشد. اثر انگشت شهلا نه بر روی مقتول هست نه بر روی وسایل خونه و نه حتی بر روی اون حوله ای که میگن قاتل خودشو باهاش خشک کرده! بعدش یهو پس از یکسال بیان بگن اثر انگشت شهلا روی تشک بوده! جل الخالق!
5-زمانیکه شهلا صوری اعتراف میکنه کاملاً از چشمها و چهره اش(طبق عکسهای روزنامه های وقت) معلومه حالت پریشانی داره یعنی بیخوابی و شکنجه شده توی اداره آگاهی طبق گفته های خودش در دادگاه. پرونده قتل چیزی الکی نیست که بیان بگن طرف اعتراف کرده. خب هرکسی رو شکنجه کنن میگه شمر خودم هستم! قتل نه به اعتراف اجباری ثابت میشه نه به چند نفر شاهد صوری! بلکه به مدارک محکمی مثل فیلم قاتل…ضبط مکالمات و تماسهای تلفنی تهدید آمیز…اثر انگشت قاتل…رفت و آمدها و سوابق و…
6- اگه ناصرمحمدخانی ادعا میکنه هنگام وقوع قتل در خارج به همراه تیم پرسپولیس بوده دیگه چه لزومی داره شهلا گفته باشه میخوان اونو در سالروز جنایت به جرم قتل لاله بازداشت کنن؟! ناصر که مدرک مهمی داره زمان قتل اصلاً ایران نبوده! پس یا ناصر زمان وقوع جنایت ایران بوده و یا از قاتل اون مطلع هست که چه کسیه!
به نظرم حتی شهلا معاون قتل هم نمیتونه باشه. چون اگه معاونت میکرد و در صحنه قتل حضور داشت حداقل با دیدن جنازه خونین جیغ میزد و همسایه ها مطلع میشدند اون لحظه و پلیس رو خبر میکرد. یا حداقل اینقدر استرس و وحشت داشت که بعدش بیرون نگرده بره بانک!!!
به هر حال با تمام این تفاسیر دیگه فایده نداره. چه بیگناه چه با گناه الان سالهاست که حکمش اجرا شده. ولی انشالله شاهد موارد این چنین ضعیف قضاوت نباشیم.
1من صبح زود وقتی میرم حموم با یک کلیپس موهای خیسم رو جمع میکنم میرم سرکار
2موقع ترس جیغ نمیزنم اتفاقن خشکم میزنه پاسخ ترس در هر کس متفاوته!
3یک میلیون پول رو برای چی میخواسته
4چرا در آخر جلسه دادگاهش حافظ رو لعنت میکنه؟
5از لکه پشت تشک چطور آگاه بوده یا تو زندان آگاه شده؟
شهلا نمیتونست قاتل اصلی باشد به دلایل زیر:
1- شهلا جثه اش از مقتول بسیار کوچکتر بود ضمن اینکه لاله ورزشکار هم بوده. بنابراین هرگز نمیشد او 27ضربه چاقو و عمیق به لاله وارد کرده باشه چون دست و پاههای مقتول هنگام قتل طبق پزشکی قانونی بسته نبوده اند
2-فرزندان مقتول ساعت 7:5 صبح به مدرسه رفته اند. بنابراین اگه شهلا ساعت 8 هم مرتکب جنایت میشد چگونه بعدش دوش گرفته و خودشو مرتب کرده و بعد خارج شده و نهایت ساعت 10صبح در بانک چک رو نقد کرده؟!(طبق گفته آگاهی)
3- مگه میشه شهلا که هیچگونه سابقه محکومیتی نداشته صبح مرتکب قتل بشه و بعدش بره دوش بگیره و خودشو تمیز کنه و بعدشم بره بیرون کارهای روزمره ش(مثل نقد کردن چک که در دادگاه گفتند) انجام بده؟!! آیا کسی که مرتکب چنین جنایت فجیعی اونم برای باره اول میشه بدون ذره ای استرس و نگرانی از دستگیر شدن راحت میره میگرده و حتی بانک میره چک نقد کنه؟!! اون که میدونه چیکار کرده و محکومیتش چیه چرا فرار نمیکنه؟! حداقل سریع نمیره گوشه ای قایم بشه؟! جل الخالق!
4- آلت قتاله یعنی چاقویی که باهاش مقتول کشته شده پیدا نشد. اثر انگشت شهلا نه بر روی مقتول هست نه بر روی وسایل خونه و نه حتی بر روی اون حوله ای که میگن قاتل خودشو باهاش خشک کرده! بعدش یهو پس از یکسال بیان بگن اثر انگشت شهلا روی تشک بوده! جل الخالق!
5-زمانیکه شهلا صوری اعتراف میکنه کاملاً از چشمها و چهره اش(طبق عکسهای روزنامه های وقت) معلومه حالت پریشانی داره یعنی بیخوابی و شکنجه شده توی اداره آگاهی طبق گفته های خودش در دادگاه. پرونده قتل چیزی الکی نیست که بیان بگن طرف اعتراف کرده. خب هرکسی رو شکنجه کنن میگه شمر خودم هستم! قتل نه به اعتراف اجباری ثابت میشه نه به چند نفر شاهد صوری! بلکه به مدارک محکمی مثل فیلم قاتل…ضبط مکالمات و تماسهای تلفنی تهدید آمیز…اثر انگشت قاتل…رفت و آمدها و سوابق و…
6- اگه ناصرمحمدخانی ادعا میکنه هنگام وقوع قتل در خارج به همراه تیم پرسپولیس بوده دیگه چه لزومی داره شهلا گفته باشه میخوان اونو در سالروز جنایت به جرم قتل لاله بازداشت کنن؟! ناصر که مدرک مهمی داره زمان قتل اصلاً ایران نبوده! پس یا ناصر زمان وقوع جنایت ایران بوده و یا از قاتل اون مطلع هست که چه کسیه!
به نظرم حتی شهلا معاون قتل هم نمیتونه باشه. چون اگه معاونت میکرد و در صحنه قتل حضور داشت حداقل با دیدن جنازه خونین جیغ میزد و همسایه ها مطلع میشدند اون لحظه و پلیس رو خبر میکرد. یا حداقل اینقدر استرس و وحشت داشت که بعدش بیرون نگرده بره بانک!!!
به هر حال با تمام این تفاسیر دیگه فایده نداره. چه بیگناه چه با گناه الان سالهاست که حکمش اجرا شده. ولی انشالله شاهد موارد این چنین ضعیف قضاوت نباشیم.
من روانشناسم مثل شما تبحر در پرونده های جنایی اصلن ندارم ولی هذیان خودبزرگ بینی رو در چهره شهلا میبینم و انرژی زیادش و حرافی حتا شعر خوانی دادگاه رو کرده بودمجلس انسبه قاضی میگفت دوستت دارم!
ایشون یک شخصیت نمایشی هیجانی و حتا بیمار دوقطبی اند
این گونه بیماران تخفیف در جرمشون هم مطمئنن باید داشته باشند
منم دانشجو ارشد روانشناسی ام و افسوس میخورم که با شما هم رشته ام و به شما توصیه میکنم به جز درسهایی که در دانشگاه خوندید مطالعه دیگری هم داشته باشید که متوجه شوید شما فالگیر نیستید چیزیو از چهره یا.. تشخیص بدید اونم در فیلم های اینترنتی
سلام اگر مقصر بوده میره جهنم اگر بی گناه بوده میره بهشت ادمی که خودش برای خودش ارزش قایل نیست بهتره بمیره ولی در کل هیچ دلیلی برای قتل نداشته است نه با هم زندگی می کردند نه رفت امد داشتند مریض بود به اون حسادت کنه که اونو بکشه بره سرش بالای دار