آقا سیداحمد؛ میخواهی آدم بشوی یا طلبه؟
«رضا دانشمندی» در خبرآنلاین نوشت:
«گویا دموکراسی مسیر و سرنوشت انحصاری باختر است و قبیلهگرایی و تکگویی و پادشاهی بخت و بهرۀ خاور. در بهترین شرایط، جدال مدعیانِ دموکراسی در سرای اهورائیان! میشود ستیز بر سر اینکه خدیو و شهریار از کدام پشت و تبار باشد. مردم بهانهاند… بختیار باشند، پادشاهی دادگر روزیشان شود.
این روزها انتشار تصاویر عمامهگذاری نواده (یا نتیجۀ) امام خمینی(ره) واکنشهای متفاوتی را برانگیخته است. مراسمی که بازیادآور «سفرۀ انقلاب» شد و «ژن خوب» و ویژهخواری حتی از مکان. بیشتر به ختنهسوران یک عزیزدردانه مانند بود و مراسمی قوموخویشی، تا عمّامهگذاری.
منتقدان میپرسند چرا مراسم عمامهگذاری سید احمد خمینی در مدرسۀ علمیهای که درس میخواند (چنانکه خودش گفته در قم)، همراه با سایر طلّاب، همدرسان و همباحثهایهایش انجام نشد. ایشان چه برتری و فزونی – جز رابطۀ خونی با بنیانگذار جمهوری اسلامی – دارد که باید در مراسمی متفاوت در جماران معمّم شود؟ چرا از ورود او و طَبَق عمامهاش موزیک-ویدئو تهیه شد؟ اگر چنین مراسمی برای نوه یا نوادۀ یکی از رجال گروه مقابل برگزار میشد، اصلاحطلبان چه واکنشی نشان میدادند؟ آیا فرجام اصلاحطلبی و مردمسالاری اینگونه رفتارها پیشامدرن است؟
پدرش گفته «حکومت مهدوی، حکومت لالها نیست»، پسرش (سیداحمد خمینی) پرسش منتقدان را «هجمه» و «بهانهجویی» نامیده، و به آنها پاسخی داده که کاش نمیداد؛ که پاسخ نبود، مظلومنمایی بود و شیون. نقد را «هجمه» انگاشتن خودفریبی و خود را راضیساختن است. سیداحمد نمیداند در بافتاری که تشت رسوایی بعضی از شیفتگان خدمت به زمین افتاده، لفّاظیهای فروتنانه هم دچار دگرگونی معنایی میشود و باید از مدعیان «خاک پا»بودن بیشتر ترسید. اگر «همۀ طلبهها» مراسم عمامهگذاری دارند – که دارند و نیکوست، مراسمشان در مدرسۀ محل تحصیل آنان برگزار میشود و جمعی است نه ویژه و تک نفری. او و بانیان آن مراسمِ سلطانی، اگر عمیقاً باور داشتند که سید احمد هم طلبهایست در میان سایر طلّاب، چنین رفتار نمیکرد. سوگندخوردن و گردنکجکردن و «نوکرم و چاکرم» هم اثربخش نیست. فروتنی به عمل و رفتار است، نه قول و گفتار. ضمناً، «تخریب» در جایی است که سودایی هست، …
واقعیت این است که ما تا «تجدد» و بنیادهای حدّاقلیّ آن یعنی «برابری» و «برادری» راهی دارز داریم. تمام کسانی که خواسته یا ناخواسته زینتبخش آن مراسم شدند، از مبانی تجدّد بیخبرند.
آدمشدن محال است!
اینگونه رفتارها نه از منظرِ دموکراتیک قابل دفاع است و نه حتی از نظرگاه سنّت. زی و سلوک متولیان راستین دین متفاوت است. اندرزهای مرحوم امام خمینی(ره) به طلّاب در نجف اشرف در مجموعهای به نام «جهاد اکبر» یا «مبارزه با نفس» منتشر شده که بسیار خواندنی است. این کتاب را میتوان آسیبشناسی متولیان دین دانست که ضروری است معمّران و تازهمعمّمان توجه ویژهای به آن داشته باشند:
– اگر به سبب اعمال و کردار و رفتار ناروای شما یک نفر گمراه شده از اسلام برگردد، مرتکب اعظم کبائر میباشید؛ و مشکل است توبۀ شما قبول گردد.
– چه بسا اموری که برای عامه مردم مباح است، برای شما جایز نیست، و ممکن است حرام باشد. مردم ارتکاب بسیاری از امور مباحه را از شما انتظار ندارند، چه رسد به اعمال پَستِ نامشروع، که اگر خدای نخواسته از شما سر بزند، مردم را نسبت به اسلام و جامعۀ روحانیت بدبین میسازد.
– خیلی از چیزهاست که انسان را بیچاره کرده، از تهذیب و تحصیل باز میدارد. یکی از آنها برای بعضی، همین ریش و عمامه است! وقتی عمامه کمی بزرگ شد و ریش بلند گردید، اگر مهذب نباشد، از تحصیل باز میماند.
-دوراندیش باشید؛ عواقب امور را بسنجید؛ عقبههای خطرناکی که دارید بهیاد آورید؛ از فشار قبر، عالم برزخ، مشکلات و شدایدی که به دنبال آن است، غفلت نکنید.
– مهذّب شوید. شما میخواهید جامعه ای را تهذیب و ارشاد کنید، کسی که نتواند خود را اصلاح و اداره کند چگونه میخواهد و میتواند دیگران را راهنمایی و اداره نماید؟
– مرحوم شیخ [مرحوم آیتالهالعظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی]، استاد ما ـ رضوانالله تعالی علیه ـ میفرمود اینکه میگویند: «ملاشدن چه آسان، آدمشدن چه مشکل» صحیح نیست. باید گفت: ملاشدن چه مشکل، آدمشدن محال است!
میخواهی آدم بشوی یا طلبه؟
بیان خاطرهای از مرحوم آیت الله مهدوی کنی هم، [مراسم عمامهگذاری دانشجویان دانشگاه امام صادق(ع)-آبانماه 1391] سودمند است:
پس از معمّمشدن، برای سفارش لباس رفتیم سراغ مرحوم استاد شیخ رجبعلی خیاط و اولین لباس من را ایشان دوخت.
ایشان به من گفت: آقا میخواهی چه کار بشوی؟
گفتم: میخواهم طلبه شوم.
گفت: میخواهی آدم بشوی یا طلبه؟
گفتم من آدمشدن را نمیفهمم یعنی چی؟ میخواهم طلبه شوم.
گفت: اگر آدم بشوی بهتر است تا طلبه. آدم هم می تواند طلبه باشد و هم آدم.»
انتهای پیام
سلام،
این عکس – شباهت های مفهومی طنزآلودی با تابلوی شام آخر دارد…
خوشحالیم که نام خمینی، بازدارنده ی نقد به این خاندان نیست. بهتر است سید حسن آقا این موهبت، یعنی نقد را حرمت نهاده و برای ناقدان خود جایزه بفرستد که اگر کسی مصون از نقد شد، آغاز سراشیبی و سقوط است!
چه نیکو ورواست که اصلاحطلبان خود به این روش وسیاق مذموم اشکال بگیرندتا هنوز به حدشیاع نرسیده…….