شوکران اصلاح
یاشار تاج محمدی، «نیم ستون» انصاف نیوز:
وزیر: آه ای دلواپسان! مرا رها کنید، گناه من چیست؟
دلواپس: زبان در کام گیر ای کوه معصیت، چگونه به خود جرئت دادی که ماجرای بورسیهها را افشا کنی؟ تو را چه میشود که اینگونه گستاخانه سخن میگویی؟
وزیر: آخر ای دلواپس! انصاف بده، این دلیلی برای استیضاح تواند بود؟
دلواپس: فتنهگرها چه؟ چه بسیار فتنهگرها که اطراف تو را فراگرفتهاند و تو آنها را از خویش نمیرانی؟
وزیر: ملاک من برای انتخاب مدیران شایستگی آنهاست ای دلواپس.
دلواپس: آیا تو فتنهگرها را شایسته میدانی؟
وزیر: مرا رها کنید و سپاس «فتنه» را گویید که آویزان آن شدهاید تا از تندباد حوادث در امان مانید و از طریق آن نان بخورید و از گرسنگی در امان باشید، منتقدانتان را کله پا نموده و در مملکت جولان بدهید.
دلواپس: آیا از کردۀ خویش پشیمان نیستی؟
وزیر: ایکاش من فرجینادان بودم، تا هرگز چنین پرسشی را پاسخ نمیگفتم.
دلواپس: ستارهدارها چه؟ تو را چه میشود که ستارهدارها را به دانشگاه بازمیگردانی؟
وزیر: تا کنون وجود دانشجویان ستارهدار را منکر بودید، حال چرا نگران آنها شدهاید؟
دلواپس: در مورد ارتباطت با خاتمی چه میگویی؟ دیده شده که یک بار از کنار خانۀ او رد شدهای ای وزیر.
وزیر: چرا نسبت به این مرد اینچنین کینه دارید؟ آیا در دوران دبستان، نام یا چهرۀ ناظم مدرسهتان به خاتمی شبیه بوده است؟ آیا او شما را آزار میداد؟ آیا خاطرات گذشتهتان را در برابرتان مجسم میکند؟
دلواپس: انگار تو را نمیتوان قانع نمود ای وزیر، هماکنون سردارطلایی را فرامیخوانم تا با منطق استوار و کوبندهاش تو را قانع نماید.
وزیر: نه نه! ای دلواپس! غلط کردم، فهمیدم فهمیدم!
انتهای پیام




