«پذیرش هوشمندانه» پیشنهاد ترامپ
رضا نصری، حقوقدان بینالملل در روزنامهی ایران نوشت:
پیشنهاد مذاکره «بدون پیششرط» دونالد ترامپ دستکم دو برداشت در بین تحلیلگران ایجاد کرده است. اولین برداشت این است که آقای ترامپ این پیشنهاد را بدون هماهنگی با تیم سیاست خارجهاش – و احیاناً بهدلایل شخصی و سیاست داخلی – مطرح کرده است و صرف بیان این پیشنهاد جریان ضد ایرانی در واشنگتن و رقبای منطقهای، مانند اسرائیل و عربستان سعودی را خشمگین و غافلگیر کرده است. دومین برداشت این است که این پیشنهاد در راستای اجرای یک طرح چندلایه و پیچیده بیان شده که مطابق آن قرار است ایالات متحده – با علم به اینکه «ایران پیشنهاد مذاکره جدید را رد خواهد کرد» – دست مصالحه به سمت تهران دراز کرده تا متعاقباً از امتناع ایران برای فضاسازی و تشدید برخوردها سوءاستفاده کند. کسانی که سناریوی دوم را محتملتر میدانند، عموماً به طرحی که جان بولتون – پیش از تصدی پست «مشاور امنیت ملی» – بهصورت علنی در ماه آگوست ۲۰۱۷ در رسانهها منتشر کرده بود و در آن به صراحت از ضرورت «پیشنهاد مذاکره صوری» صحبت به میان آورده بود، استناد میکنند. در هر حال، جدا از اینکه کدام برداشت به واقعیت نزدیکتر است، حقیقت این است که «پذیرش هوشمندانه» مذاکره در هر دو حالت به نفع ایران است:
۱) در حالت اول، یعنی اگر فرض را بر این بگذاریم که پیشنهاد مذاکره بر اساس تمایلات شخصی یا محاسبات «سیاست داخلی» ترامپ صورت گرفته است، پذیرش مذاکره میتواند اهرمهایی در اختیار ایران قرار دهد که تاکنون از آن بیبهره بوده است. در واقع، از آنجا که پرونده کرهشمالی در هالهای از ابهام قرار گرفته، میتوان تصور کرد که به احتمال زیاد آقای ترامپ نیازمند مذاکره با ایران شده است تا در انتخابات کنگره در ماه نوامبر «دستاورد تاریخی» نشان دهد. اگر ایران هوشمندانه پیشنهاد مذاکره او را بپذیرد، هر چه به ماه نوامبر نزدیکتر شویم، ایران در سرنوشت انتخابات میاندورهای کنگره سهم بیشتر و تعیینکنندهتری مییابد و بالطبع تصاعداً بر سر میز مذاکرات موضع قویتری پیدا خواهد کرد. اما اگر ایران پیشنهاد مذاکره را دفعتاً رد کند، یا با زبانی پیشنهاد را بپذیرد که از هماکنون مقاصد تبلیغاتی ترامپ حاصل شود، نه تنها به ترامپ بهانه داده است تا سیاستهای خصومتآمیز خود را تشدید کند، بلکه عملاً ایران را از فرصت تاریخی ایجاد اتصال به «سیاست داخلی» امریکا محروم کرده است. در واقع، از آنجا که ایران تنها کشور منطقه است که در واشنگتن «لابی» ندارد، شاید این فرصت تنها فرصتی باشد که بتوان از طریق تأثیرگذاری بر انتخابات کنگره، به سیاست خارجه دولت و رئیس جمهوری ایالات متحده «جهت» بخشید. در نتیجه، از دست دادن این فرصت به مصلحت کشور نخواهد بود.
در ضمن، اگر این سناریوی اول به واقعیت نزدیکتر باشد، باید در نظر داشت که مذاکره با ترامپ این حُسن را نیز دارد که با فردی صورت میگیرد که بیش از اینکه بر محتوای توافق و امتیازدهی طرف مقابل متمرکز باشد، بهدنبال تبلیغ شخصی و نمایش موفقیت خود بهعنوان یک مذاکرهکننده خبره است و این یک فرصت خوبی است که میتوان از آن برای حل و فصل برخی نزاعها با امریکا استفاده کرد و در عمل – از طریق ترامپ – نوعی مصالحه را به تندترین جریان ضد ایران در واشنگتن تحمیل نمود. علاوه بر این، به این نکته نیز باید توجه داشت که دولت ترامپ ،ایالات متحده را دچار چنان انزوایی کرده که طرف گفتوگوی ایران اکنون کشوری است که از هیچ حمایت، هیچیک از اهرمهای چندجانبه (مانند قطعنامه شورای امنیت) و هیچیک از قوای قهریه بینالمللی برخوردار نیست و حمایت افکار عمومی را نیز در کنار خود ندارد. این خود نکته قابل تأملی است که باید در محاسبات ایران در فرآیند «تعیین واکنش» لحاظ شود.
۲) در حالت دوم، یعنی اگر فرض را بر این بگذاریم که پیشنهاد مذاکره تنها یک مرحله از یک طرح و دسیسه پیچیده چند مرحلهای است، باز هم پذیرش هوشمندانه مذاکره میتواند نقشه جان بولتون و جریان ضد ایرانی را با چالشهای جدید روبهرو کند. به عبارت دیگر، اگر برنامه جان بولتون – آنطور که در طرح خود نوشته است – این باشد که امتناعِ ایران از مذاکره را سندی برای اثبات «سوء نیت ایران برای دنبال کردن برنامه ساخت بمب اتم» معرفی کند، پذیرش هوشمندانه مذاکره میتواند خلل مهمی در پیشبرد این برنامه وارد آورد.
به بیان دیگر، قبول هوشمندانه دعوت ترامپ – علاوه بر اینکه التهاب فضای کسبوکار و ارز و اقتصاد کشور را تا حدود زیادی فرومینشاند، جنگ روانی را آرام میکند و برای ایران «وقت» میخرد تا روابط تجاریاش با اروپا را (دستکم تا زمان تغییرات سیاسی در امریکا) از طریق ایجاد سازوکارها و شبکههای موازی تحکیم کند – از لحاظ «امنیتی» نیز فواید قابل ملاحظهای در بر دارد.
حال پرسش اینجاست که «پذیرش هوشمندانه» چگونه باید باشد؟ پاسخ به این سؤال برعهده کارشناسان وزارت امور خارجه و تصمیمگیران سیاستهای کلان کشور در شورای عالی امنیت ملی است. اما از جایگاه یک حقوقدان میتوان به تأملات آنها این نکته را اضافه کرد که اگر «پذیرش هوشمندانه» همراه با پیششرطی متکی بر اصول پایهای حقوقبینالملل باشد، هم امتناع امریکا برای آن پُرهزینه خواهد بود و هم موضع ایران از حمایت جامعه بینالمللی برخوردار خواهد شد.
در این راستا، فرصت برای ابتکار عمل نیز فراوان است. بهعنوان مثال، «حکم موقت» دادگاه لاهه (چنانچه قریبالوقوع به نفع ایران صادر شود و خواستار تعلیق تحریمهای امریکا گردد) میتواند بهعنوان مبنایی برای مذاکره میان دو کشور قرار گیرد. از سوی دیگر، رئیس جمهوری ایران میتواند – بهعنوان مثال – این موضع را بیان کند که اگر دولت ترامپ بهدنبال انعقاد «معاهده» به مفهوم حقوقی کلمه با ایران است – و اگر آنطور که آقای پمپئو میگوید، قصد دارد هر توافق احتمالی با ایران را بهعنوان «معاهده» به تصویب دو سوم مجلس سنای امریکا برساند – لازمهاش این است که از هماکنون بر اساس «قواعد بینالمللی مربوط به معاهدات» – که در کنوانسیون وین و عرف بینالمللی نیز مصرح شده – رفتار نماید. یکی از این قواعد هم ممنوعیت اعمال فشار و تهدید در مذاکرات است که مطابق نظر اکثریت قاطع کشورها «فشار اقتصادی» را نیز شامل میشود. به عبارت دیگر از دید ایران، تنها با رفع فشار و تحریم و توقف تهدید است که جلسه مذاکره «معاهدات» اعتبار حقوقی مییابد.
معتقدم با بیان چنین مواضع حقوق-محوری هم جایگاه ایران در برابر «پیشنهاد مذاکره» از حمایت جامعه جهانی برخوردار خواهد بود و هم رد موضع ایران برای امریکا هزینه بیشتری خواهد داشت.
انتهای پیام