محمد یزدی ۸۷ ساله چگونه بود؟
فرید مدرسی، روزنامهنگار حوزه مذهبی، در یادداشتی تلگرامی با عنوان «محمد یزدی ۸۷ ساله چگونه بود؟» به بهانهی نامهی دیروز آیت الله یزدی به آیت الله العظمی شبیری زنجانی [لینک] نوشت:
1⃣ «محمد» در اصفهان متولد شد و پدرش علوم غريبه ميدانست. او به تبع پدر در محله يهودينشين اصفهان سكني گزيده بود: «در ايام طفوليت در منزل برخي از يهوديها رفتوآمد داشتم و اين مربوط به زماني بود كه هنوز اسرائيل تشكيل نشده بود.»
2⃣ هنوز او به سن بلوغ شرعي نرسيده بود كه تحصيل دروس طلبگي را آغاز كرد. يزدي تا پاي خود را در مدرسهاي ميگذاشت، عزم نقل مكان به مدرسهاي ديگر ميكرد؛ در اصفهان از مدرسه «كاسهگران» به مدارس «ملاعبدالله» و «جده» رفت و حجرهاي در «مسجد خياطها» گرفت و پس از آن به مدارس «صدر» و «نيماورد» نقل مكان كرد. مدارس اصفهان، او را راضي نكرد و به قم رفت. يزدي در قم هر كلاس درسي را لااقل چند جلسه تجربه ميكرد. او حتي در دوران تحصيل در مدرسه فيضيه به مسووليت ديگري نيز آشنا شد: «خيلي پرتحرك بودم، وظيفه روشن و خاموش كردن برق مدرسه را با وجود خطراتي كه داشت، قبول كردم».
3⃣ یزدی ميگويد كه مايل بودم در نوشتههايم به طرح مسائل روز و به شيوه متجددانه بپردازم. يك بار كه عيد نوروز با ايام ماه رمضان مصادف شده بود، مقالهاي نوشت با عنوان «ملاقات مشهدي نوروز با مشهدي رمضان» و درباره يكي از سخنرانيهايش با عنوان «ريزهاي درشت» ميگويد: «براي مثال عرض كردم: «موقع خميازه كشيدن بايد مراقب باشيد كه عمق دهانتان معلوم نشود. آيا هيچ وقت فكر كردهايد كه در حضور جمع، دست در بيني كردن چه منظره زشت و ناپسندي است؟» به هر حال طرح اين مباحث به عدد مستمعان ما افزود.»
4⃣ محمد يزدي مجذوب كتاب «حكومت اسلامي» فدائيان اسلام شد و درباره آنان گفت: «آنان داراي فكري روشن نسبت به احكام و مباني اسلام بودند… داراي صفا، خلوص و اعتقاد عميق به اسلام بودند.» او در تبعید در كرمانشاه و شاهآباد غرب براي گروههاي مسلح سلاح گرم تهيه ميكرد و اسلحهاي نيز براي خود تهيه كرد و به قم آورد. او خود ميگويد: «بنده خوشبختانه از همان ابتدا در شمار طلاب جري و زوردار بودم.»
5⃣ او در آن دوره كه خط آيتالله شريعتمداري و انقلابيون هنوز كاملا جدا نشده بود، هم اعتراض میکرد: «سرانجام موفق شدم به اندروني بروم. آقاي شريعتمداري در بستر بيماري افتاده بود. من با همان حالت غضبناك عرض كردم: «آخر شما چه جور آيتاللهي هستيد كه اجازه ميدهيد اين اتفاقات بيفتد؟ روز روشن آمدهاند و يك روحاني بزرگوار را در منزلش مورد ضرب و جرح قرار دادهاند و شما به گونهاي عمل ميكنيد كه گويي اتفاقي نيفتاده است.» وقتي لحن من تندتر و اعتراضآميزتر شد، ايشان رنگش تغيير كرد و گويي آثار بيماري به نحو بارزتري در ظاهرشان هويدا شد.» و حتي در جلسهاي پيش از انقلاب به همراه آقايان «ناصر مكارم، حسين نوري و احمد آذري» به ديدار آيتالله شريعتمداري ميرود؛ ميگويد: «آنقدر سماجت بنده ادامه يافت كه آقايان مكارم و نوري مرا از ادامه صحبت بازداشتند.» او در آستانه انقلاب هم به تشكيل گروه مسلحانهاي در جمع قميها روي آورد؛ در روزهاي پاياني رژيم پهلوي يكي از نيروهاي بازداشت شده ساواك به او گفت: «شما همه كاره هستي. بدون شما هيچكس كاري نميكند.» او در اين ايام از فردي به نام «حاج غلام» ياري ميگرفت كه خود اينگونه او را توصيف ميكند: «حاج غلام شخص قوي و تنومندي بود كه خيليها از او ميترسيدند و سرش درد ميكرد براي كارهاي بزن بهادري! هر وقت در جايي به بنبست كشيده ميشد و تكليف احساس ميكرديم، به حاج غلام متوسل ميشديم و او هم خودش را ملزم ميكرد تا كاري را كه از او خواستهايم، تمام و كمال انجام دهد… حاج غلام شبانه با نوچههايش وارد عمل شد و تمام آنها [مجاهدين خلق] را تارومار كرد و ساختمان امور زنان را به دامن انقلاب بازگرداند و تني چند از افراد سازمان را بازداشت كرد و تحويل مقامات قضايي داد. خوشبختانه به اين دليل كه من در آن مقطع از اختيارات تام و تمامي در قم برخوردار بودم، كسي جرات نداشت، در مقابل تصميمات قاطعي كه ميگرفتيم، مقاومت كند.»
6⃣ محمد يزدي اگر انتقاداتش در دهه ۶۰ بسيار آرام و محتاطانه بود و همواره در ميان گروههاي حكميت ميان اين و آن حضور داشت اما پس از پيروزي «محمد خاتمي» در انتخابات رياستجمهوري بار ديگر سخنرانيهاي آتشين يزدي، آن هم در مقام رياست قوه قضائيه شكوفا شد. در حوادثي همچون ظهور روزنامههاي منتقد و پرونده شهرداري تهران، نمايي از مواضع صريح و تند محمد يزدي در نماز جمعه تهران به چشم ميآمد كه در كنار او، سخنران پيش از خطبهها يعني محمدتقي مصباحيزدي زوجي تند و تيز را به نمايش ميگذاشت كه انگشت اشاره آنها به سوي اصلاحطلبان نشانه رفته بود.
air.ir/VyU
@faridmod
بهرحال هرشخص ویا جریانی پایانی دارد واین پایان او بود چقدر عبرت امیز است…….
باید قدرش را بدانیم و کفران نعمت نکنیم ، هم برق مدرسه را روشن و خاموش میکرده و هم مردم را از انگشت در بینی کردن منع ، با حاج غلام هم رفیق بوده است !