تحلیل رسانههای جهان از اهداف اجلاس لهستان
“زمانی که ایالات متحده دیگر دولتها را به شرکت در اجلاس لهستان برای بررسی راههای مبارزه با ایران فرا می خواند، بدین معناست که آن را دولت بزرگی بر می شمارد. هر چند که به نظر می رسد نشست مذکور، تنها یک نمایش رسانه ای بی فایده باشد؛ چرا که هیچ کس در جهان، قبل و بعد از این نشست، خواهان براندازی نظام تهران نیست و خود واشنگتن هم چنین چیزی نمی خواهد. دولتهای منطقه نیز خواستار سرنگونی نظام ایران نیستند و برای آن تلاش نمی کنند. به طور کلی این دولتها از اتخاذ موضع واحدی در قبال ایران، ناتوانند.”
محمد قواص در العرب چاپ لندن نوشت: نزدیکی ترامپ به تهران، شباهت زیادی به نزدیکی رؤسای پیش از او به این کشور دارد، که در راستای«مهار» ایران است و نه از بین بردن آن. تهران به خوبی دریافته که هدف نهایی خروج ترامپ از توافق هسته ای، رسیدن به توافق دیگری با ایران است.
به گزارش اعتدال؛ در ادامه این مطلب آمده است: ایران خطر مستقیمی برای ایالات متحده نیست و واشنگتن هم از این مساله آگاه است؛ از این رو، از زمان برپایی جمهوری اسلامی، بر همین اساس با آن تعامل داشته است.
در سایه دولت ترامپ، ایالات متحده با ایران بعنوان دولت بزرگی رفتار می کند که باید بر سر نفوذ در خاورمیانه، با آن رقابت کند. همانطور که این مساله بخوبی در عراق نمایان شده است، جایی که واشنگتن برای ترمیم نقش خود در آن تلاش می کند و پس از آنکه پومپئو طی سفری پنهانی به عراق رفت، وزیر خارجه ایران، محمد جواد ظریف سفر علنی و چند روزه ای به این کشور داشت.
زمانی که ایالات متحده دیگر دولتها را به شرکت در نشست بین المللی ورشو، برای بررسی راههای مبارزه با ایران فرا می خواند، بدین معناست که آن را دولت بزرگی بر می شمارد. هر چند که به نظر می رسد نشست مذکور، تنها یک نمایش رسانه ای بی فایده باشد؛ چرا که هیچ کس در جهان، قبل و بعد از این نشست، خواهان براندازی نظام تهران نیست و خود واشنگتن هم چنین چیزی نمی خواهد. دولتهای منطقه نیز خواستار سرنگونی نظام ایران نیستند و برای آن تلاش نمی کنند. به طور کلی این دولتها از اتخاذ موضع واحدی در قبال ایران، ناتوانند.
واشنگتن قصد دارد با برگزاری نشست ورشو، جهان را برای گذر به مرحله معامله با ایران، آماده کند و تهران هم از این مساله آگاه است. به همین دلیل، برگزاری این نشست آن را نگران نمی کند و می داند که نقش این کشور در جهان، از زمان برپایی جمهوری اسلامی، تا حدی پر رنگ است که امکان به حاشیه بردن آن، در هیچ یک از سازشها و معامله هایی که در خاورمیانه صورت می گیرد، وجود ندارد.
واشنگتن، اروپا، چین و روسیه، از زاویه منافع فعلی و پیش روی خود، به ایران نزدیک می شوند. اوباما در جریان توافق هسته ای با ایران، توجهی به منافع دولتهای منطقه نداشت. در ادامه، در صورتی که ترامپ هم تصمیمی برای امضای توافق تازه ای با ایران داشته باشد، قطعا منافع دولتهای عربی خلیج فارس را در نظر نخواهد داشت.
در این شرایط، تکیه دولتهای منطقه به واشنگتن و نشست بین المللی آن در ورشو، اشتباه است. این دولتها نباید به درگیری بین آمریکا و ایران دل خوش کرده و تصور کنند که کنفرانس ورشو می تواند مسیر مشخصی را برای مقابله با ایران ترسیم کند.
رفتار ترامپ با ایران، مشابه رفتار بوش در زمان حمله به عراق
جاناتان چایت در نیویورک مگزین نوشت: هفته پیش نهادهای اطلاعاتی آمریکا تأیید کردند که ایران برنامه هستهای خود را از سر نگرفته است. روز بعد ترامپ مدعی شد که این نهادها در برخورد با خطر ایران، بسیار سادهلوحانه و منفعل عمل میکنند و به آنها نصیحت کرد که باید درسشان را دوباره مرور کنند. برداشت نخست این است که این واکنش ترامپ نیز مانند رفتار او با سایر اعضای دولتش در مواقعی است که با ابراز حقایق، موجب ناخشنودی او میشوند. اما این رویکرد میتواند معنای دیگری هم داشته باشد. تصمیم ترامپ برای رد گزارش نهادهای امنیتی درباره خطر تسلیحات کشتار جمعی ایران، یادآور واکنش بوش به همین خطر در مورد توانایی های تسلیحاتی عراق است.
در ادامه این مطلب آمده است: در مدت کوتاهی پس از انتشار این گزارش، مقامات امنیتی به کاخ سفید دعوت شدند و طی آن با عقبنشینی از موضع قبلی طبقه گفته ترامپ، به او اطمینان دادند که گزارش آنها دچار انحرافاتی شده بود. مصاحبه ترامپ با شبکه سی بی اس نیز ثابت کرد که چطور این نهادها توانستند کمکم اعتماد او را بازیابند. ترامپ در این مصاحبه اعلام کرد که قصد دارد به منظور نظارت بر فعالیت ایران و اطلاع یافتن از تخطی احتمالی آنها از توافق هستهای، به حضور نظامی ارتش در عراق ادامه دهد. وقتی از او پرسیدند که آیا گزارش ارزیابی منتشر شده را میپذیرد، پاسخ داد که خیر. پاسخ ترامپ نشان میدهد که مایل نیست میان پرسش «آیا به سیاست خارجی ایران علاقه مند است؟» با «آیا ایران در حال توسعه تسلیحات هستهای است؟» تمایزی قائل شود. وقتی به ترامپ بگویید که ایران به مفاد توافق هستهای پایبند بوده است، او اینگونه آن را میشنود: «ایران کشوری دوستداشتنی با مسئولانی بینظیر است». آیا این نگاه به رویکرد ترامپ، بیش از حد سادهانگارانه است؟ کافی است به برخی پاسخهای او بنگرید:
«من مانع گزارشهای نهادهای امنیتی نمیشوم. آنها میگویند اشتباه کردهاند، شاید اینطور باشد. من میخواهم که نظر خودشان را به من اطلاع بدهند. اما من وقتی به ایران نگاه میکنم، کشوری را میبینم که مشکلات زیادی به وجود آورده است…
اگر منابع اطلاعاتی به من بگویند که ایران یک مهدکودک فوقالعاده است، من باور نمیکنم. ایران کشور شروری است که خیلیها را کشته است. پس اگر آنها چنین حرفی بزنند، اگر شما ناراحت نمیشوید، من به مشورت با خودم بسنده میکنیم».
اما در حقیقت نهادهای اطلاعاتی منکر دردسرساز بودن ایران نشدهاند. آنها صرفا حقایقی را در ارتباط با تسلیحات هستهای مطرح کردند. اما ترامپ نمیتواند این حقایق را بدون تفسیر آنها به اینکه ایران کشور خوبی است، بفهمد.
جالب اینجاست که او حرف منابع اطلاعاتی را به این دلیل قبول نمیکند که آنها درباره عراق گزارشهای اشتباه دادند. او در این مصاحبه گفت: «من منابع اطلاعاتی خودم را دارم اما این دلیل نمیشود که حرف آنها را باور کنم. جرج بوش هم منابع اطلاعاتی خودش را درباره عراق داشت که میگفتند صدام حسین دارای تسلیحات کشتار جمعی است. اما آنها نمیدانستند که دارند چه میکنند و در نتیجه ما را درگیر جنگی کردند که هرگز نباید وارد آن میشدیم».
درک ترامپ از این وقایع تاریخی نیز کاملا وارونه است. نهادهای اطلاعاتی آمریکا هرگز نگفتند که عراق دارای تسلیحات اتمی یا چیزی نزدیک به آن است. اما درباره توانایی نظامی این کشور اغراق کردند. دولت بوش آنها را وادار کرد که درباره این موضوع اغراق کنند. اما آن واقعه تفاوتهایی با وقایع امروز دارد. دولت بوش تحت وحشت حملات یازدهم سپتامبر قرار داشت. تمایل این دولت به جنگ تحت تاثیر مهارت دیپلماتیک دیک چنی و حمایت افکار عمومی که پس از یازدهم سپتامبر یکپارچه شده بودند، ایجاد شد. هیچکدام از آنها با وضعیت فعلی رییسجمهور آمریکا همخوانی ندارد. امروز اگرچه خبری از چنی نیست اما جان بولتون نقش مشابهی پیدا کرده است. او که فردی بسیار تندرو با سابقه فشار بر زیردستان برای تغییر گزارشها به نفع مواضع خود است، اکنون به بانفوذترین مشاور سیاست خارجی ترامپ تبدیل شده است. او معتقد است با وجود عدم مشاهده آزمایشهای اتمی، پیشرفت تدریجی ایران به سوی کسب این توانمندی قابل انکار نیست. ایران هرگز حاضر نمیشود با مذاکره این توانایی را کنار بگذارد و تنها اقدام نظامی مانع آن میشود.
در شرایطی که ترامپ از دستگاههای امنیتی دور شده است، بولتون تنها کسی است که هنوز اعتماد ترامپ را دارد. اگرچه او از مهارت چنی برای تأثیرگذاری بر رییسجمهور برخوردار نیست اما از خلأ نیروهای رقیب در اطراف ترامپ بهره میبرد. بوش و چنی به این دلیل با گزارش تردیدآمیز نهادهای اطلاعاتی درباره عراق مخالف بودند که همانند ترامپ درباره ایران، ارزیابی خود از رفتار سیاست خارجی عراق را با توانمندیهای نظامی این کشور یکی میکردند. همانند ترامپ آنها نیز در حباب یک تفکر محافظهکارانه به اقدامات خود میاندیشیدند و تجارب بروکراتیک را متمایل به نخبگان لیبرال قلمداد میکردند. آنها قادر نبودند میان اهداف راهبردی خود و حقایقی که بر آنها عرضه میشد، تمایز قایل شوند. برداشت ترامپ از وقایع دولت بوش این است که وقتی یک رییسجمهور به تهدید یک قدرت منطقهای در خاورمیانه شک دارد، باید تمام اطلاعاتی که مخالف رویکرد افراطی او هستند را نادیده بگیرد. اگر احتمال تکرار تاریخ پیش آید، دلیلش این است که ترامپ، به طور وارونه از تاریخ درس گرفته است.
INSTEX، اختلافات میان ترامپ و اروپا را عمیق می کند؟
واشنگتن پست نوشت: وزرای امورخارجه سه کشور اروپایی فرانسه، آلمان و انگلستان در بیانیهای مشترک، خبر راهاندازی سازوکار ویژه مالی را اعلام کردند تا شرکتهای اروپایی بتوانند از طریق آن با دور زدن نظام مالی آمریکا به تجارت با ایران بپردازند.
در ادامه این مطلب آمده است: این نهاد بدون استفاده از وجه نقد که بهانهای به دست آمریکا برای توجیه تحریمها میدهد، به عنوان واسطهای عمل میکند که به تاجران ایرانی امکان میدهد از محل اعتبارات آن به خرید از شرکتهای اروپایی بپردازند. وزارت امورخارجه آمریکا مدعی است این پروژه تاثیر بسیار ناچیزی خواهد داشت. اروپاییها فعلا قصد دارند از این سازوکار برای معامله اجناس غذایی و دارویی استفاده کنند اما مقامات ایرانی امید دارند در آینده حوزه این سازوکار گسترش یابد.
رهبران اروپایی به سختی تلاش کردند ترامپ را از خروج از توافق هستهای که دستاورد سالها تلاش دیپلماتیک بود و حتی نهادهای امنیتی آمریکا بر اهمیت آن مهر تایید زده بودند، منصرف کنند. اما ترامپ تردیدی برای خروج از برجام به خود راه نداد و لایههای متعدد تحریم را دوباره علیه ایران وضع کرد. اما حالا نزدیکترین متحدان واشنگتن در حال ایجاد سازوکارهای دفاعی علیه آن هستند.
یک تحلیلگر میگوید این از معدود دفعاتی است که اروپا رودرروی آمریکا میایستد.
یک عضو شورای اروپایی روابط خارجی نیز گفته که در وزارتخانههای اروپایی، تیمهایی تشکیل شده تا تاکتیکهای مقابله با استفاده بیقید و شرط آمریکا از حربه تحریم را خنثی کنند. او معتقد است که سازوکار جدید، گام بزرگی در مسیر مقاومت در برابر سیاستهای آمریکاست.
به اعتقاد کارشناسان، واشنگتن مدت زیادی بود که از وابستگی سایر کشورها به خود و تسلطی که بر بازار سرمایه دارد، به عنوان سلاحی برای تحقق اهدافش استفاده میکرد. اما این وضعیت قابل تغییر است.
مقامات آمریکایی همواره نگران بودند که استفاده نابجا از این حربه، موجب تضعیف کارایی آن شود و سایر کشورها را ترغیب کند که به فکر تأسیس سازوکارهای مختص خود بیفتند. پنجشنبه گذشته، وزیر امورخارجه آلمان، هایکو ماس نیز از تمایل اروپا به جدا شدن از آمریکا خبر داد. او در حاشیه اجلاس وزرا در رومانی گفت که تاسیس این سازوکار حکایت از این دارد که ما مصمم هستیم که یکپارچه، مسیر خود را پیش بگیریم حتی اگر دیگران نگاه دیگری داشته باشند.
مسلما دولت ترامپ نگاهی متفاوت دارد. واشنگتن تلاش خصمانه ای به خرج داده تا کشورهای اروپایی را در سیاست فشار بر ایران با خود همراه کند. در اختلاف با کشورهای اروپای غربی، به سمت شرق اروپا روی آورد تا دولتهای ناسیونالیست این منطقه مانند مجارستان و لهستان را با خود همراه کند. این ماه پومپیو در اجلاسی در ورشو پیرامون موضوع خاورمیانه شرکت خواهد کرد در ابتدا قرار بود اجلاسی برای مقابله با نفوذ ایران در منطقه باشد. ترامپ امید داشت ائتلافی ضدایرانی در این نشست تشکیل دهد اما بیمیلی سایر کشورها باعث شد لحن خود را تغییر دهد.
اختلاف بر سر ایران در حال عمیق کردن شکاف میان واشنگتن و متحدانش است. سال گذشته بسیاری از کشورهای اروپایی از سخنان پومپیو در بروکسل در حمایت از موج جنبشهای ناسیونالیستی و راستگرایانه و حمله به چندجانبه گرایی که بستر رونق و صلح این قاره طی دهههای گذشته بوده، غافلگیر شدند.
استلزن مولر از بنیاد بروکینگز در یادداشتی برای فایننشال تایمز مینویسد که دولت ترامپ به در پیش گرفتن تز نویسنده اسراییلی، یورام هازونی پرداخته که در کتاب اخیرش، اتحادیه اروپا را ابزاری برای تحقق امپریالیسم آلمانی و نامشروع جلوه دادن سایر دولت-ملت های اروپایی میداند. مولر مینویسد هازونی و دولت ترامپ، درک نادرستی از دولت-ملت ها در اروپا یا نفوذ آلمان در آنها و اتحادیه اروپا دارند. او میافزاید که اروپا دقیقا باید به کدام برهه از تاریخ طلایی ناسیونالیسم روی بچرخاند: ۱۹۸۹؟ ۱۹۴۵؟ ۱۹۱۸؟ او معتقد است اوضاع نابسامان برگزیت، موضع برخی دیگر از نهادهای ناسیونالیست و تندرو در اروپا را نرم کرده است.
استیون ارلانگر در نیویورک تایمز مینویسد: «حتی ناسیونالیست ها و پوپولیست های موفقی مانند سالوینی و دی مایو در ایتالیا، ویکتور اوربان در مجارستان، کازینسکی در لهستان و حزب آلترناتیو برای آلمان، ایده ترک اتحادیه اروپا یا واحد پول یورو را کنار گذاشتهاند و به دنبال تغییر عملکرد بلوک از درون هستند».
ماههای آتی شاهد آزمونی حیاتی برای سیاستهای ترامپ در قاره اروپا خواهد بود. احزاب سیاسی دست راستی، امید دارند در ماه می پیروزیهای وسیعی در انتخابات پارلمان اروپا کسب کنند. اما چنانکه رهبران کلیدی اروپا هفته پیش در اجلاس داووس نشان دادند، لیبرالها و میانهروهای اروپایی با صدای بلندتری علیه رویکرد مخرب ناسیونالیستی ترامپ زبان به اعتراض خواهند گشود. راهاندازی سازوکار ویژه مالی برای ایران شاید تنها آغازگر این مسیر برای آنها باشد.
انتهای پیام