خرید تور تابستان

برادر میرحسین موسوی: منافع ملی در منافع منطقه گره خورده

تحلیل‌های متفاوتی دارد که حاصل سال‌ها مطالعه و حضور در مجامع بین‌المللی است. مطالعه زیادی دارد و در پاسخ‌هایش به این مطالعات روزانه استناد می‌کند. معتقد است به بسیاری از موضوعات نباید نگاه خوشبینانه‌ای داشت از جمله افغانستان. به اعتقاد دکتر میرمحمود موسوی که مدیرکل پیشین آسیای غربی وزارت امورخارجه و سفیر ایران در پاکستان و هندوستان و… بوده است، سکوت این روزهای افغانستان به‌معنای ختم غائله انتخابات ریاست‌جمهوری در این کشور نیست و اگر نیروهای خارجی از این کشور خارج شوند امکان ظهور مجدد طالبان وجود دارد یا درمورد عربستان به ترس‌های این کشور اشاره می‌کند و می‌گوید برخی کشورها تصور ایجاد هلال شیعی در منطقه را دارند از همین رو به دشمنی با ایران می‌پردازند. موسوی تاثیر کاهش قیمت نفت بر کشور آمریکا را رد نمی‌کند و معتقد است این کشورها همراستا با ایران از تصمیم عربستان دچار مشکلاتی می‌شود و در عین حال تاکید دارد که نباید عربستان را متحد آمریکا دانست چون این کشور به‌دنبال منافع خود است. 
به گزارش انصاف نیوز، متن کامل گفت‌وگوی دکتر میرمحمود موسوی با آرمان‌ را در ادامه می‌خوانید. 
 
 قیمت نفت روزبه‌روز کاهش پیدا می‌کند و به‌طور طبیعی بسیاری از برنامه‌ریزی‌های کشور از جمله تنظیم بودجه سال 94 را با مشکل مواجه کرده است. کاهش قیمت نفت و تبعات آن را می‌توان محدود به اختلافات میان ایران و عربستان دانست؟
بخشی از مساله مربوط به سابقه رابطه ایران و عربستان است که البته این موضوع تنها یک برش از مساله است. بخشی دوم نیز مربوط به سایر تحولات در سطح منطقه و جهان می‌شود. بخش سوم این موضوع مربوط به تحولاتی است که در حوزه سیاسی تعریف نمی‌شود بلکه در حوزه نفت اتفاق می‌افتد. درمورد رابطه ایران و عربستان بارها در رسانه‌ها هم مطرح و تحلیل شده است. آنچه در طول دو دولت گذشته در روابط ایران و عربستان رخ داد، آثار منفی زیادی به‌جا گذاشت که خلاف منافع ملی کشور و منافع منطقه بود و متاسفانه این روابط به اندازه‌ای تخریب شد که به‌رغم تلاش‌های یک‌سال و چند ماهه دولت یازدهم، هنوز وضعیت به شرایط عادی خودش برنگشته است.
 به‌هر حال هر رابطه‌ای قابل ترمیم است. چه موضوعی در تیره‌شدن روابط ایران و عربستان است که قابلیت حل شدن ندارد؟
در سیاست خارجی به این نحو نیست که تحولات خیلی سریع اتفاق بیفتد. برای سازندگی درجهت روابط دو کشور باید حوصله، وقت و تلاش زیادی داشت و نتیجه در این قضیه کم‌کم و ذره‌ذره به‌دست می‌آید. نمی‌توان انتظار داشت روابط ایران و عربستان خیلی سریع احیا شود. در بخش دوم قضیه تحولاتی که در سطح جهانی داشتیم که به‌طور خاص نمی‌خواهم بگویم جبهه‌بندی‌های جدید است ولی در این تحولاتی که می‌بینیم یک چهره جدید از روسیه به نمایش درمی‌آید. چه در اوکراین و چه در منطقه خاورمیانه، آنها هم یک بخش از قضیه هستند. مسائلی که در منطقه خاورمیانه می‌گذرد، جهت‌گیری‌ و قطب‌‌بندی‌های جدیدی که مطرح می‌شود، قطبی که قطعا در ترسیم سیاست خارجی خودش مدنظر دارد و در مجموعه مسائل، منافع ملی و امنیت ملی خودش را به حساب می‌آورد. عربستان بر این باور است که اگرهمکاری برخی کشورهای منطقه یعنی ایران، سوریه، عراق، لبنان به پشتوانه دولت روسیه تقویت شود، این امر درجهت منافع ملی‌اش نیست و شاید بزرگ‌ترین تهدید برای  عربستان محسوب می‌شود. همچنین مساله هسته‌ای و توانایی هسته‌ای ایران هم به‌عنوان یک تهدید به این امر اضافه می‌شود. بنابراین عربستان نگران است. 
 به هر حال تبعات کاهش قیمت نفت تنها ایران را درگیر نکرد و آمریکا هم با مشکل مواجه شد. مگر عربستان و آمریکا در بسیاری موارد متحد نیستند پس چرا اقدامی صورت گرفت که آمریکا هم ضرر کند؟
عربستان نگران این موضوع است که اگر تولید نفت شل توسط آمریکایی‌ها افزایش پیدا کند، آنها می‌توانند اداره سنتی نفت را از دست عربستان و سایرین در اوپک خارج کنند و نقش عربستان درمدیریت قیمت نفت، مدیریت تولید، مدیریت سهم‌گیری و آینده نفت حذف کنند. برخی تحلیل‌های سطحی و شعاری عربستان را به‌عنوان متحد صد درصدی آمریکا تصور می‌کنند که این تصور، ما را به خطا می‌برد چون هیچ‌گاه به این نحو نبوده که کشور یا دولتی، متحد صد درصد کشور یا دولت دیگری باشد. این نوع خطا را را در منطقه دیده‌ایم مثلا در گذشته در زمان دولت کودتای نظامیان ترکیه، بعضی تحلیل‌ها این‌چنین بود که آمریکایی هستند اما در واقع آمریکایی نیستند. 
 یعنی واقعا می‌توان پذیرفت که عربستان متحد آمریکا نیست؟
عربستان منافع ملی خودش را دارد اما منافع ملی خودش را اکثرا در چارچوب منافع آمریکا و غرب تعریف می‌کند که این موضوع، صد درصدی نیست. عربستان در حوزه‌هایی هم در مقابل آمریکا وغرب قرار می‌گیرد. این موضوع را به کرات دیدیم مثلا درمورد ترکیه‌ای که عضو ناتو است، این کشور در مقابل آمریکا قرار می‌گیرد. الان یکی از تحلیل‌هایی که درمورد ترکیه به‌طور جدی مورد تامل تحلیلگران خبره است، چنین است که آمریکا خواستار تغییر دولت در ترکیه است. درمورد عربستان وقتی شکل سوم قضیه را می‌بینیم چنین است که عربستان نمی‌خواهد مدیریت نفت از کنترلش خارج شود و به‌دست آمریکا بیفتد و این موضوع، با آن توهمی که بگوییم عربستان، آمریکایی است، تناقض پیدا می‌کند. باید این تحلیل اشتباه را اصلاح کنیم نه اینکه واقعیت را نگوییم.
سه سال پیش شاهد تحولاتی در کشورهای عربی بودیم که بهارعربی هم نام گرفت اما عربستان از این چالش‌ها و تغییرات در امان ماند و مرزبندی مشخصی داشت. اگر یک وقت این آتش به سمت عربستان هم کشیده شود، آمریکا در آنجا هم اعلام بی‌طرفی کند، درست است؟
من خاطرم نیست که بخواهم این موضوع را تائید یا رد بکنم اما درمورد سه سال پیش مایلم این نکته جدی را متذکر بشوم که سه سال پیش همه طرف‌ها به روز کار می‌کردند چون از پیش انتظار آن تحول گسترده را در جهان عرب به‌عنوان بهار عربی نداشتند. من تصور می‌کنم که همه دچار یک نوع شوک شده بودند.
 از کجا متوجه این شوک شدید؟
تحلیل‌های دستگاه‌های مطالعاتی در آمریکا و غرب فراوان بود و وقتی آنها را مطالعه می‌کردیم، متوجه می‌شدیم که منتظر چنین تحولاتی نبودند. این تحولات که قدم‌به‌قدم گسترش پیدا می‌کند سبب شوک در جهان غرب می‌شود. همچون سایر کشورها در منطقه وغیر آن، همه با توجه به منافع خود سیاست‌های گذشته را بازخوانی کردند. اما در سیاستگذاری نو چون تحولات سریع بود خطاها و اشتباه محاسبات بیشتر از گذشته دیده شد. در قضایای مختلف سوریه خط مشی‌های متفاوتی از آمریکا را مشاهده می‌کنید که دلیلش هم این است طراحی و کار درازمدت انجام نگرفته است. با توجه به تحولاتی که در صحنه به‌وجود می‌آید، آنها هنوز برنامه خودشان را تنظیم نکرده بودند. اکنون هم به نظر می‌رسد که آمریکا درمورد سوریه یک خط مشی قطعی و یک سیاست مشخص ندارد. ناچارند خیلی باز و در پهنای زیادی سیاست خودشان را باز کنند تا بتوانند قدرت مانور زیادی ایجاد کنند. ادبیات جان کری یا اوباما یا مقامات کنگره را نگاه  کنید، مطالب زیادی می‌بینید که طیف زیادی دارد مثل اینکه اصلا به آنجا برود، نرود و اینکه داعش برود یا نرود، اولویت با کدام است؟ این وضعیت کم‌سابقه به این دلیل است که برای این موضوع از قبل، طراحی نکرده بودند.
 در افغانستان هم این سردرگمی آمریکا مشهود بود. درست است؟
درست است. وقتی آقای اوباما آمد به‌طور بی‌سابقه‌ای دوبار در سال 2009 استراتژی آمریکا را اعلام کرد. استراتژی چیزی نیست که در سال، دوبار تغییر کند اما دوبار درباره افغانستان اعلام شد یعنی استراتژی اول سال با استراتژی ماه نهم و دهم فرق داشت و این استراتژی عوض شد. این اتفاقات خیلی نادر است. استراتژی که نوشته می‌شود، درازمدت است و از نامش هم مشخص است. استراتژی تاکتیک نیست که امروز مشکلی پیش بیاید و بتوان آن را تغییر داد و تاکتیک دیگری به‌کار برد. استراتژی با مطالعه عمیق و همه‌جانبه تعیین می‌شود بنابراین یک بخشی هم برمی‌گردد به اینکه سرعت تحولات زیاد است ویک بخشی هم این بود که پیش‌بینی تحولات صورت نگرفته بود و بسیاری ازاین تحولات به هم پیوسته، دومینووار غیرقابل پیش‌بینی بود.
 به سوریه اشاره کردید. تکلیف دولت سوریه که مشخص است اما درمورد معارضین این سوال هست که رویکرد آنها نسبت به سیاست‌های غرب چگونه است؟
طیف معارضین خیلی گسترده است. علاوه بر معارضین جدید، یک بخش معارضین سنتی هستند و کسانی که درطول 40-50 سال گذشته در دوره حافظ اسد و بشار اسد خواسته‌هایی را داشتند. بخشی از این خواسته‌ها در حوزه ملی مطرح می‌شد. بخش دیگر خواسته‌های آنها پیوسته به جریان اخوان‌المسلمین بود یعنی مقداری هم از حوزه منطقه فراتر می‌رود و جهان اسلام را دربرمی‌گیرد. آنها پیوستگی به آرمان‌هایی داشتند که از طریق مرکز اخوان یا سایر دوستانشان یا حتی بخشی که در اروپا نشسته بودند و با آنها در تماس بودند و حتی در رفت‌وآمدهایی که داشتند، تعیین می‌شد. اما با ورود گروه‌های افراطی و خشونت‌طلب این روند اعتراض شکل دیگری به خود گرفت.
 این افراد خشونت‌طلب که اشاره کردید معمولا از کدام کشورها هستند؟
علاوه بر خود افراطیون منطقه، از سمت شرق، اروپا و استرالیا. برخی از این کشورها هستند که راهی سوریه می‌شوند.
 نگاه کلی افرادی که از خارج به سوریه می‌آیند، چگونه است؟
نگرش اینها از دین اسلام، کاملا انحرافی است. در سال‌های 1380-1379 در سایت‌های اینترنتی بعضی شب‌ها با این مجموعه افراطی سلفی در اتاق‌های گفت‌وگوی اینترنتی بحث داشتیم. شلوغ‌ترین اتاق‌های گفت‌وگو، برای اینها بود. تعداد بسیار زیاد اینها واقعا خیلی تعجب‌برانگیز بود و اینکه با حرارت زیاد 24 ساعته بحث و گفت‌وگو می‌کردند. این اتاق‌های گفت‌وگو جهانی و به دو زبان بود؛ یک بخشی زبان عربی برای منطقه بود و بخشی انگلیسی. چون به عربی مسلط نیستم به زبان انگلیسی با اینها بحث می‌کردم و اغلب هم اذیت می‌شدم. اینها اکثرشان مقیم خارج بودند. همان موقع مشاهده می‌شد جریانی درحال شکل‌گیری و برنامه‌ریزی است. پس از آن قضیه 11 سپتامبر و جریان نیویورک را که دیدم بلافاصله ذهنم به همان سابقه برگشت. آنها سلفی بودند و اعتقادات افراطی و خشونت را مطرح کردند. شاخصه‌هایشان را پیدا کرده بودم که چه هستند. اینها همان‌هایی هستند که نیویورک را زدند و بعد هم رفتارهای افراطیشان ادامه و حتی گسترش پیدا کرد. می‌خواهم بگویم که وجود اینها در کشورهای مختلف برای من جدید نبود. به‌دنبال درگیری‌ها در سوریه این افراد منحرف و افراطی به نام‌های مختلف راهی سوریه شدند. این قضیه بعد دیگری هم پیدا کرد و نوعی قطب‌بندی شیعه سنی ایجاد شد که برخی قدرت‌ها ودولت‌ها را در منطقه به یک صف‌بندی کشاند. حمایت رسمی ایران از بشار اسد باعنوان حمایت از مقاومت مقبول محافل سنی قرار نگرفت.
 اما در جریان مقاومت تنها بحث حمایت از شیعیان نیست و در این راستا ارتباطات منحصر به شیعیان نمی‌شود.
می‌گوییم ما فقط از شیعیان حمایت نمی‌کنیم. اما این موضوع را نمی‌توان به همه مربوط دانست. شناسایی واقعی و عملی  قضیه در عمل از یک طرف و مجموعه ادبیاتی است که ما می‌سازیم و  تعریف می‌شود. سیاستمدار، دولتمرد و تحلیلگری که در ریاض و آنکارا نشسته و نگاه و تحلیل می‌کند، قضیه را به شکل دیگری می‌بیند که مبنای ارزیابی‌های متفاوت سایر حکومت‌هاست. بحث از درستی یا نادرستی تحلیل نیست بلکه بحث بر وجود تحلیل‌های مختلف است که باید مورد توجه قرار گیرد. ایران یک حوزه نفوذی برای خودش تعریف کرده و عراق و سوریه هم نزدیک به ایران هستند. بنابراین کشورهای دیگر تصور کردند و می‌کنند همان هلالی که یک زمانی ملک عبدا… مطرح کرده بود، اتفاق می‌افتد. حتی اگر بپذیریم برای تشکیل این هلال برنامه‌ای نبود ولی حکومت‌هایی احساس کردند این اتفاق در حال رخ دادن است.
 در مورد عراق شاید بشود این موضوع را گفت اما درمورد سوریه و حماس چه؟
ایران برای خودش، هدفی گذاشته که در مقابل اسرائیل ظالم از فلسطینی مظلوم دفاع کند و حمایت از حماس برای این قضیه است و با زوم کردن عدسی می‌بینیم در تصویر خیلی چیزهای جدید وارد می‌شود. ترکیه احساس می‌کند ایران که دارای مساله هسته‌ای است از لبنان تا افغانستان در صحنه حضور دارد. آیا این را تهدید می‌داند یا خیر؟ این نکته از جوانی شغلم به یادم مانده است. بعد از انقلاب با مرحوم تیمسار ظهیرنژاد که آن موقع فرمانده ستاد ارتش بود، جلسه‌ای داشتیم که گفت یک گلوله در همسایگی تهدید است. الان آقای پوتین بعد از بیست سال اعلام کرد ناتو تهدید اول روسیه است. فضای جدیدی شده است، ناتو که وجود داشت، پوتین و روسیه هم وجود داشت. شرایط جدیدی در منطقه به‌وجود آمد. متاسفانه برخی اظهارات از داخل ایران سبب برخی ترس‌ها می‌شود. غافل از اینکه این سخنان غیرمسئولانه، هزینه ملی دارد و صورت‌حساب آن را همه ملت پرداخت می‌کنند نه گوینده.
 اما در کل سیاست ایران این گونه نبوده که فقط از کشورهای مسلمان حمایت کرده باشد مثلا در مورد رابطه ارمنستان و جمهوری آذربایجان که اکثر آنها مسلمان هستند، ایران حمایت از  ارمنستان را دریغ نکرد.
اگر منصفانه نگاه کنیم، شواهدی داریم از اینکه سیاست‌های حمایت از کشورهای شیعی در اولویت قرار دارد. مجموع ادبیاتی که برخی دارند، بسیار مهم است. مجموعه ادبیاتی را که برخی رسانه‌ها دارند، درنظر بیاورید. شما یک نظر و یک عملکرد را سند قرار ندهید. باید به همه اینها توجه داشت. درمورد کشورهای شرقی این سوال پرسیده می‌شود که ایران قصد دارد اینجا چه کند؟ برخی کشورها می‌گویند ایران می‌خواهد از شیعیان پاکستان حمایت و افراطیون آنجا شایعه می‌کنند ایران می‌خواهد در امور آنجا دخالت کند. ایران قصد دخالت ندارد اما  برخی کشورها نظر دیگری دارند. برخی اظهارات و نوشته‌های بعضی رسانه‌ها، سازنده فکر آنهاست. فکری که ساخته می‌شود حتی اگر شما چنین نیتی نداشته باشید، تفسیر دیگری می‌شود. 40 روز پیش از آقای اردوغان برای بار چهارم شنیدم که گفت ممانعت از فرزند بیشتر خلاف قرآن است. اوهم حساب 40 سال آینده را می‌کند. من با هویت ایرانی در آینده چگونه رقبای منطقه خودم را تعریف می‌کنم. قطعا یکی از رقبا ترکیه است. ترکیه هم حق دارد و می‌گوید نسل جدید شیعه درحال پاگرفتن است. من چه کار باید بکنم؟ درست است ایران الان 80 میلیون جمعیت دارد که با جمعیت ترکیه تقریبا برابر است. آنها این ایده را تبلیغ می‌کنند. قاطعانه می‌گویم برخی سیاست‌های ما در زمینه مسائل خارجی بدون توجه به این مساله بوده است. اقتدار شیعه زمانی تعریف درستی  پیدا می‌کند که در دل اقتدار اسلام باشد. اگر در مقابل اقتدار اهل تسنن باشد، هم شیعه و هم سنی ضعیف می‌شود که به ضرر اسلام است. تجربه 33 سال کار سیاسی من در این زمینه چنین نتیجه‌ای دارد.
 رفتار دوگانه ترکیه در مقابل داعش را هم در این راستا تعریف می‌کنید؟
اجازه بدهید به این ترتیب بگویم ترکیه و هر کشوری بر اساس حفظ منافع و در راستای مبانی سیاست خارجی خود تصمیم‌گیری می‌کند که حتما بخشی مهم از آن، ناظر بر مساله امنیت است. از منظر حکومت ترکیه در تحلیل وضعیت امنیتی تهدیداتی مشاهده می‌شود. یک تهدیدسیاسی، امنیتی وتاریخی که وجود دارد، کردها هستند که به‌طور جدی شکل نظامی هم دارد. دومین تهدید مربوط به افراط و افراطی‌گری مانند داعش است. سومین تهدید هم از وضعیت دولت سوریه است که تعریف خودش را دارد. سوریه‌ای که مورد حمایت ایران و در مقابل سیاست‌های آنکاراست. در کنار این موارد جریان کوبانی را در نظر داشته باشید؛ همه به ترکیه فشار می‌آوردند. اما امکان ندارد این کشور تصمیمی بگیرد که منافعش در آن لحاظ نشود و حتما در اتخاذ تصمیم تهدیدات را مدنظر دارد. دغدغه اصلی مقامات ترکیه امنیت ملی است پس می‌گوید چرا باید به کردهای کوبانی کمک کند که کردها در آنجا دولت تشکیل بدهند. ترکیه این را خلاف امنیت ملی خود قلمداد می‌کند و آن را یک تهدید جدی می‌داند. در قضیه داعش نه اینکه دولت ترکیه نمی‌فهمد داعش خطرناک است، می‌فهمد اما از این خطر در مقابل یک خطر بزرگ‌تر استفاده می‌کند و بر این باوراست تا زمانی که چینش نیروها در داخل سوریه به این ترتیب است، بشار اسدی حضور دارد و ایران و روسیه پشت سوریه هستند، چرا باید امنیت خودش را به خطر بیندازد؟ در آنجا احتمال استقلال کردها هست که به‌شدت بر وضعیت کردهای ترکیه اثر دارد و تهدیدی که چندین دهه دولت‌های ترکیه را آزار داده مضاعف می‌شود و از طرف دیگر کردهای شمال سوریه، عبدا… اوجالان رهبر زندانی کردهای ترکیه را رهبر معنوی خودشان اعلام می‌کنند. ترکیه معتقد است باید مواظب این باشد که کردهای شمال سوریه حکومت تشکیل ندهند. باید واقعا هم ترکیه ناراحت باشد که داعش درکوبانی است اما امنیت خودش را ارجح می‌داند. تهدید اول برای امنیت ترکیه از منظر حکومت آن کشور، کردها هستند نه داعش.
 در خبرها آمده بود شرط ترکیه برای همکاری با عراق، زدن کردهاست.
کردها مساله اول امنیت ترکیه است و باید به این مساله توجه داشت. در عراق وضعیت موضوع کردها متفاوت است و همچنین در ایران هم شرایط فرق می‌کند. اما اینکه ترکیه از عراق چنین خواسته‌ای داشته باشد برای من مفهوم نیست. چنین امری نه معقول و نه ممکن است. عراق در میانه جنگ با داعش است. همین امر باعث شده مساله کشدار کرکوک و سایر اختلافات میان بغداد با اقلیم کردستان با میانجیگری ایران و دیگران عجالتا کنار گذاشته شود. عراق قادر به زدن کردها نیست. در طرح برخی اخبار و نظرات متاسفانه حاشیه‌ها چنان بر متن تاثیر می‌گذارند که حقیقت فراموش می‌شود. این محدود به قضیه سوریه و عراق و ترکیه نمی‌شود. افغانستان هم که تحولاتش را از نزدیک دنبال می‌کنم متاثر از کج‌بینی برخی محافل است.
 منظورتان انتخابات ریاست‌ جمهوری افغانستان است. بی‌بی‌سی توضیحی می‌داد که خیلی جالب بود. با یکی از مسئولین نزدیک عبدا… در مورد بودجه که صحبت می‌کرد، می‌پرسید چند درصد بودجه قرار است با دستور آقای عبدا… باشد چند درصدش با دستور آقای غنی؟ تحلیلتان درباره وضعیت افغانستان چیست و تقسیم کاری که ابداع شد به این شکل فکر می‌کنید می‌تواند ادامه داشته باشد یا نه؟
اگر می‌خواستیم بحث افغانستان را داشته باشیم مصاحبه دو، سه ساعته می‌خواست. در چند جمله بخواهم خلاصه کنم این است که ریشه اصلی مشکل افغانستان در وضعیت فعلی انتخابات و اختلافات درمورد تقلب است. امر انتخابات در افغانستان بحث جدیدی نیست. پیش از اینکه افغانستان در 1358 توسط شوروی اشغال شود، انتخابات در افغانستان بود و در طول چندین دهه پیش از آن برنامه‌های خودشان را داشتند، مجلس خودشان را داشتند تا منجر به آن قضایا و آن اتفاقات در طول سال‌های گذشته شد. بحثی در سازمان ملل وقتی در آن شرکت داشتم مطرح شد که آیا امکان برگزاری انتخابات در افغانستان هست یا نه؟ زمانی با آقای نواز شریف بحثی داشتم در اسلام‌آباد در دور قبلی که نخست‌وزیر بود یا با خانم بی‌نظیر که آیا می‌شود این انتخابات در خود افغانستان برگزار کرد یا نه؟ معمولا بررسی‌های انجام گرفته کمتر نتیجه امیدوارکننده‌ای در آن زمان داشت. این سوالات بود تا اینکه کشید به جریانات و انفجار نیویورک و آمدن غربی‌ها. جریان انتخابات در افغانستان امیدواری‌هایی در جامعه ایجاد کرده بود و مردم آمدند در انتخابات شرکت کردند. بعد از چندین دهه گرفتاری‌های سخت، با این امید که بتوانند نمایندگان خودشان را انتخاب کنند رای دادند. باید دانست که فساد در خیلی از کشورهای استبدادی به‌دلیل قدرت‌طلبی لانه می‌کند و فساد به همه جا سرایت می‌کند. متاسفانه در جریان انتخابات افغانستان این قضیه نقش بازی کرد و باعث تقلب در افغانستان شد و آنجا را تا مرز جهنم پیش برد. دولت آمریکا با مشارکت دیگران کمک کرد. افغانستان یک قدم از جهنم دور شد البته به معنای این نیست که مسائل افغانستان حل شده است. خوش‌بین نیستم این دعوا فیصله پیدا کرده و حل خواهد شد. در افغانستان خیلی شکاف‌های سنگین و عمیقی وجود دارد؛ بخشی از این شکاف‌ها به لایه‌های قومی برمی‌گردد و بخشی به لایه‌های مذهبی. درحال حاضر تبعات این شکاف‌ها را نمی‌بینیم ولی در دو دهه پیش این مسائل وجود داشت. برخی مسائل دهه 60  و اوائل دهه 70 خودمان وجود داشت. این مسائل در افغانستان ممکن است در آینده بالا بیاید که قومی و مذهبی و مسائل فرهنگی است. توزیع نامتوازن و نیازهای اقتصادی هم هست. علاوه بر آن، فقدان امنیت را نمی‌توان نادیده گرفت. افغانستان مسائل بسیار زیادی دارد. بنابراین خروج نیروهای غربی بدون اینکه جانشین مناسبی برای امنیت وجود داشته باشد، نگران‌کننده است. چون علاوه بر این مشکلات، طالبان در آنجا می‌ماند. تردید دارم سیصدهزار نیروی تعلیم‌یافته حکومت افغانستان قادر به حفظ امنیت در کل افغانستان باشند. همه اینها وقتی بر سر سفره وجود دارد شما طعم تلخی را احساس می‌کنید و باید نگرانی داشته باشید. خیلی خوش‌بینی است تصور کنیم که با این وضعیت و ادبیات شیرین که دو مقام اول افغانستان دارند، من و شما برویم و شب راحت بخوابیم چون هر لحظه امکان دارد این اختلاف‌ها شعله‌ور شود، هر لحظه امکان دارد افغانستان دچار مشکل شود به‌خصوص که در اینجا سهم دخالت‌های منطقه‌ای سابقه‌دار بسیار بالاست. هر کسی بر اساس منافع خودش در اینجا دخالت می‌کند اما نمی‌داند دوران منافع ملی سپری شده است چون منافع ملی گره خورده به منافع منطقه‌ای است. اگر منطقه ما دچار آشوب شود ما مشکل داریم. نگرانی از آمدن داعش  و از آن طرف، طالبان؛ درسوی دیگر افراط‌گری نگران‌کننده است. در چنین شرایطی سرمایه به این سمت نمی‌آید، اقتصاد پا نمی‌گیرد و همه چیز در حد باری به هر جهت جلو می‌رود. بنابراین امنیت در افغانستان به نفع همه کشورهاست. در منطقه، پاکستان، هند، ایران و کشورهای آسیایی باید به شکل منطقه‌ای کمک کنند.
 برداشت من این است که امنیت افغانستان را گره خورده با ایران و کشورهای منطقه می‌دانید، پس چرا بدبین هستید؟ با کمک کشورها امکان کنترل وجود ندارد که دغدغه‌ها رفع شود؟
تکرار می‌کنم که من به اوضاع افغانستان در حال حاضر چندان خوش‌بین نیستم. نگران این هستم که هر لحظه دوباره دعواها میان این دو طرف که در جریان انتخابات در مقابل هم قرار گرفتند به‌دلیل تقلب شعله‌ور شود و طالبان و قدرت‌های منطقه‌ای در طرف دیگر دوباره دوران آشوبی در افغانستان رقم بزنند که به نفع هیچ کشوری در منطقه نیست. آرزومندم اینطور نباشد. متاسفانه کشورهای منطقه‌ای زمینه همکاری برای صلح و ثبات در منطقه را ندارند.هرچند که این مطلب را باید در یک فرصت دیگر بحث کرد.
انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا