یک تشکل اصولگرا در راه اصلاح طلبان شورای شهر
پس از طرح موضوعاتی درباره ی مدیریت شهری تهران از سوی اعضای اصلاح طلب شورای شهر، صدای اعتراض یک تشکل دانشجویی اصولگرا نیز به مدیریت شهری بلند شده و در خیابان بهشت تجمع کردند.
به گزارش انصاف نیوز، این در حالی است که ساعاتی پس از انتشار مصاحبه ی روزنامه ی اصلاح طلب آرمان در روزهای اخیر با دو عضو اصلاح طلب شورای شهر تهران که در آنها اعتراضات صریحی به عملکرد شهردار و شهرداری تهران شده بود، سایت اصولگرای جهان نیوز، اعتراضات اصلاح طلبان را برنامه ریزی شده خوانده و نسبت به همراهی اصولگرایان با اعتراض به شهرداری تهران هشدار داده بود.
بخشی از مطلب منتشر شده در جهان نیوز این است:
«… در راستای همین دستور تشکیلاتی، قرار شده که اصلاح طلبان با هماهنگی رسانه های این جریان اعم از سایت ها، خبرگزاری ها و روزنامه ها و همچنین شبکه های اجتماعی انتقادات گسترده ای را نسبت به عملکرد شهرداری تهران در حوزه های مختلف اعم از حوزه های مالی و عملکردی داشته باشند.حوزه هایی نظیر فروش تراکم،ساخت و ساز در تهران،اتهام زنی به برخی مدیران شهرداری و شخص شهردار تهران و… از جمله محورهایی هستند که در یان موضوع دنبال می شود … انجام برخی حرکات به ظاهر اعتراضی که با پوشش خوب رسانه های اصلاح طلب مواجه می شود پیش بینی شده است که یکی از این موارد هفته گذشته درپوشش دانشجویی در مقابل شورای شهر تهران رخ داد که در آن شب نامه ای ۲۶ بندی منتشر شد که در آن انوا و اقسام اتهامات ثابت نشده منتشر شده بود از تراکم فروشی ۱۰هزار میلیاردی تا رفتن بلبلان و ماندن کلاغ ها تهران! … به نظر می رسد با توجه به عملکرد مثبت جریان اصولگرایی در حوزه مدیریت شهری کلانشهر تهران و فعالیت کارساز و جهادی اصولگرایان در شورای شهر و شهرداری تهران ، اصلاح طلبان به شدت در هراس شکست مجدد در انتخابات مجلس هستند و از امروز با برنامه ریزی های متعدد و حاشیه سازی های مختلف رسانه ای و غیر رسانه ای درصدد فضاسازی برای انتخابات مجلس دهم و بدبین کردن مردم به مدیریت شهری و جریان اصولگرایی هستند و از هم اکنون پروژه انتخاباتی خود را مانند گذشته کلید زده اند …».
گزارش ارگان تشکل «جنبش عدالتخواه دانشجویی» از تجمع این گروه
شب قبل:
چند ساعتی تا نماز صبح مانده است. حدود ساعت ۱۲: ۰۰ است و بچهها دیگر تمام کارها را تقریبا انجام دادهاند. هرکسی برای خود کاری تعریف کرده و انجام میدهد. یکی پلاکاردها را مینویسد و دیگری برای فردا فکری میکند. دبیر جنبش هم عین منشی بعضی ادارات همینطور به تماسها پاسخ میدهد. تماسهایی که گاه و بیگاه پشت سر هم گرفته میشوند. از تماس حمایت از برنامه فردا تا تماس تهدید و تحدید دوستان مختلف که دیگر دبیر را به مرز گوش درد رساندهاند.
فکر همهچیز را کردهایم. سیستم صوت برای فردا، پلاکاردها و متنها و حتی سخنرانان برنامه فردا که چه کسانی باشند. قرار و مدارها را گذاشتهایم. حتی از گروههای محیط زیست هم خواستیم شرکت کنند و آنها قول دادند که شرکت کنند.
رو به اعتراض:
نزدیک ساعت ۹: ۰۰ است که با وجود امتحان فردا سعی میکنم در اعتراض شرکت کنم. امتحانات سرعتگیری برای حضور در فعالیتهای دانشجویی شده است. از چهارراه کالج با یکی از دوستان تاکسی خطی سوار میشوم و به سمت خیابان بهشت میروم.
همان اول خیابان پیاده میشوم. چند صد متری میروم تا به مقابل شورای شهر میرسم. کمی دیر رسیدهام اما خوشبختانه چیزی از دست ندادهام چون بچهها هستند و پلاکاردها را گرفتهاند. از دور بچهها را با پلاکاردها رو به جمعیت در حال گذر میبینم. “ خفه شدیم!!! نفس کش!!! “ “ ۴۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰ در دست شهردار تهران “ و خیلی از نوشتههای دیگر که دست بچههاست. یک نفر وسط ماشینها کاغذ۵A پخش میکند. کیفی را هم ضربه دری روی دوشش انداخته است. جلوتر که میرو م قیافه اش آشناست. تا اینکه متوجه شدم دکتر سعید زیباکلام است. مرد بزرگی است. وقتی با او راجع به این اولویت صحبت کردیم قبول کرد در تجمعات باشد. اگر هر دکتر دیگری بود حتما به عنوان سخنران میآمد ولی او پخش کاغذها را به عهده گرفته بود. از دکتر خجالت میکشم. سمت پلاکاردها میروم و از میان همه جمله مقام معظم رهبری را بر میدارم. “ حقیقتا تهران معماری وحشی ِ مضطرب ِ بینظمی دارد “. همینطور پلاکارد را در دست و رو به جمعیت ماشین در حال حرکت به سمت خیابان میگیرم. قیافههای روبرو کمی برایم آشناست. مردمی عادی که سالهاست قطع درختان راه ورودی ششهایشان را سد کرده است.
در حال اعتراض:
کم کم مردم هم جمع میشوند. بچهها کار خودشان را انجام میدهند. بااعضای شورای مرکزی در یک خط میایستیم. چرق پرق عکاسها هم برای خودش داستانی شده است. رسانههای مختلف آمادهاند. عکاسها امان دوربینهایشان را بریدهاند. شب قبل رسانههای مختلف را مطلع کردیم اما به جز چند تایی بقیه شاید در سیاستهایشان جایی برای کار فرا حزبی نمیبینند یا مصلحت رسانههای خود را در این موضوع ندیدهاند. فرقی ندارد چپ یا راست باشند. راستیها اسم دکتر قالیباف را دیدهاند و رسانههای چپی ترس از حاشیه و دردسرهای بعدی. فرقی نمیکند چون هر دو دچار بیماری فقر استقلال شدهاند. استقلال از اندیشه استقلال از حزبی نگاری و قلم فرسایی سیاسی روز.
به هر حال اعتراضات به صورت ارام ادامه دارد. نیر. ی انتظامی مثل همیشه مردانه و بزرگوارانه در حال تامین امنیت است. مردان خوب و بزرگواری هستند. همیشه برایشان دعا میکنیم که چه خوب امنیت را در اعتراضات حفظ میکنند. چرایش را در ادامه میگویم کمی باید صبر کنید. همین حوالی ساعت ۱۰: ۳۰ است که شاهد چهرههای جدید هستیم. چهرههایی با ظاهر حزب الهی و موجه امدهاند.
تشنج:
از همان دیشب عدهای در تماسهایشان میگفتند که مواظب باشید تشنجی نشود و سنگی پرتاب نشود. به همه توضیح دادیم که ما جزوی از این نظام هستیم. اگر حرفی میزنیم برای این نظام است و رشد آن. جلوی فساد را باید گرفت و از این حرفها.
اگر ریش و صورت شفاف و عینک و یک شلوار پارچهای و کمربند مرتب و پیراهن چهارخانه را فصل مشترک و جزو لاینفک ظاهر حزباللهی بدانیم و پالتو که اخیرا مد شده است ظاهرهای موجهی دارند. کمی جلوتر که میآیند بچهها را کنار میکشند و شروع به حرف زدن میکنند. یکی از آنها که به ظاهر موجهتر است میگوید دانشجوی برق است و رهگذر است و سئوال دارد. دبیر اسبق جنبش او را کنار میکشد و با او صحبت میکند. به او میگوید اگر رهگذر هستی، فعلا تجمع است قرار میگذاریم و در دفتر جنبش با هم صحبت میکنیم. اما او راضی نمیشود. بعد از نیم ساعتی که با هم و دور از جمعیت صحبت میکنند دو سه نفر دیگر هم اضافه میشوند. انها هم ظاهر موجهی دارند. کم کم با وجود آنها تشنج بالا میگیرد.
کوتاه نمیاید. میگوید میخواهم از تریبون شما صحبت کنم و جواب شبهات را بدهم. میگویم تو که رهگذری و دانشجوی برق از مدیریت شهری چه میدانی؟ کوتاه نمیآید. حسین شهبازی بالای یکی از گلدونهای روبروی شورای شهر میایستد. اما متاسفانه مشکلی برای بلندگو پیش آمده و صوت میکشد. حسین بدون بلند گو حرف میزند و از اهداف این تجمع میگوید. “ ما جمع شدهایم تا به سیستم مدیریتی شورای شهر و شهرداریها اعتراض کنیم “. صدای معترض دانشجوی به ظاهر رهگذر بلند میشود. با حمایت چند نفری که ظاهرا با او آمدهاند شروع به سر و صدا میکند و بالای گلدان و کنار حسین میایستد، داد میزند؛ گلویش را پاره میکند و میگوید حرف دارد. سرخ شده و داد میزند. ظاهرا حرفی برای گفتن ندارد و یقین پیدا میکنیم که کارویژهای برای او تعریف شده است. “به هم ریختن تجمع “.
شخصی با داد و فریاد او را پایین میکشد اما دست بردار نیست. داد میزند و میخواهد روشنگری کند. “ تپههای عباس آباد گفتههای مقام معظم رهبری است “ دانشجوی به ظاهر رهگذر میگوید.
یکی از میان جمع میپرسد “ اطلس پلازا برای کیست؟ […]؟؟!!! “
اسم چند هتل را میآورد و از دانشجوی به ظاهر رهگذر (که او را به خاطر اسم طولانی از این به بعد معلوم الحال مینامیم) میپرسد اگر گفته رهبری است که حفظ آنها را امر فرمودهاند نه ساخت وسازبرجهای نامعلوم.
معلوم الحال رهگذر که دیگر کم آورده کاری ندارد جز سرو صدای اضافی و هوار کشیدن و برچسپ زدن.
دکتر کاشانی با توجه به مشکل صوتی دستگاه، بالا میرود و با صدای خودش صحبت میکند. از بلندگو دیگر قطع امید کردهایم. نمیدانم چرا صدایش در نمیآید. در چند تجمع قبلی خوب کار میکرد. اما یکدفعه این جا و اینطور خراب شدن محال بود. دکتر میگوید “ کرباسچی با تراکم فروشی به این شهر خیانت کرد و قالباف هم با ادامه دادن راهش همینطور “ “ چرا شهردار باید بودجه ۱۱۰۰۰میلیاردی را به شورای شهر بدهد “ باز هم چند نفری با رهگدر معلوم الحال بودند اجازه حرف زدن به دکتر را نمیدهند و وسط حرفهای او میپرند. کنار رهگذر معلوم الحال ایستادهام. گوشیش را بر میدارد و متنی را از گوشیش میخواند و همینطور صفحه گوشی را باز نگه میدارد. ظاهرا تغذیه داد و هوارش را برایش پیامک کردهاند. صحبتهای دکتر رو به اتمام است. تقریبا موقع نماز رسیده است. یکی داد میزند موقع نماز است. زنی از میان جمعیت داد میزند “ تخریب باغات هم موقع نماز بود “
با چشم پسرکی را که کلاه پشمی دارد و چون طوطی وقت نماز را یاداورری میکرد را دنبال میکنم. از خیابان میگذرد و از درب کتابخانه ملی وارد پارک میشود و چند متری را پشت نردهها میرود تا به شخصی که کلاه “پیتری “ سفید و سیاه گذاشته میرسد. جالب است دو سه تای دیگری هم که گلویشان را پاره میکردند جز همان معلوم الحال و آن دو پسر میایستند.
معلوم الحال رهگذر کوتاه نمیآید و یک ساعت است که ایستاده. بعد از دکتر کاشانی شروع به داد و هوار میکند و سریع بالا میرود. یکی از میان جمع بالا میرود و میگوید تجمع تمام شده و از این به بعد مسوولیت بقیه ی موارد با این معلوم الحال رهگذر است. یکی معلوم الحال را هل میدهد که پایین بیاید اما ظاهرا پاهایش مثل گلویش زیادی کار میکند. دو نفری که با او بودند شروع به درگیری میکنند. بچهها را سوا میکنم و تذکر میدهم که اینها برای درگیری آمدهاند. اینجا بود که ارادت من به نیروی انتظامی در امنیت بیشتر شد. سرگردی به پسرک تذکر میدهد که پایین بیاید. ظاهرا جناب سرگرد هم میداند که ریشههای داد و هوار کجاست. پسرک پایین میآید.
یکی از بچهها برای اختتامیه ی تجمع بالا میرود و میگوید “خمینی شاهد باش ما اعتراض کردیم “، “برادران و حضار و دوستان عزیز مشکل ما نه قالیباف است و نه چمران و نه شخص دیگری، مشکل ما بودجه ی غیر نقدی شهرداریهاست که فساد آور است“، “مشکل ما در قطع درختهاست“.
با دست به او میگوییم وقت نماز است تمامش کن. او هم تمامش میکند.
پایان تجمع:
معلوم الحال که حالا در حال رفتن است همانطور داد و هوار میزند و یکی از خود آنها او را میشکد و او کوتاه نمیآید و داد میزند. با چشم دنبالش میکنم. وهههه چه جالب شد. او هم به جمع پالتوپوشگان میرود و با هم صحبت میکنند. درست است انتهای تجمع است اما الان یقین کردم که با نوعی ویژه و نسل جدید از حزباللهی نماها روبرو شدهام. کسانی که برای شخص گلو پاره میکنند و پالتو در میآورند و هوار میکشند و آرمانهای امام را به سیخی از سهم حزبیشان هم نمیخرند. شاید او هم همچون خیلیها بازی داده ی، دادههای بیخودی است که اولویتهای انقلاب و اولویتهای انقلابی بودن را در چپ و راست خلاصه میبینند. حسرت میخورم و نگاهی به بچهها میکنم و از انها میخواهم برای رفتن به دفتر جنبش راهی بیندیشند مخصوصا که کمی هم خسته بدنی شدیم و شارژ روحی. چرا که با دیدن بعضیها باید از خدا به خاطر آزادگی و حریتی که عطا فرمود، تشکر کنیم. “ از دست و زبان که برآید / کز عهده شکرش به دراید. “
انتهای پیام