توسعه کجرفتگی دولت | داود فیرحی
کانال تلگرامی راهبرد نوشت: دکتر «داود فیرحی»، استاد اندیشه سیاسی دانشگاه تهران، در نشست “رویکرد آسیبشناختی به نظریه دولت در ایران” گفت:
🔹این یک مشکل است که ما همیشه سعی میکنیم با حاکمان مواجه شویم تا ماهیت حکمرانی. هرگز این سوال را نمیپرسیم که ماهیت دستگاه دولت چیست و چگونه ساخته شد و البته بد ساخته شد. آن چیزی که برخی متفکران “توسعه کجرفتگی” میگویند و در اینجا منظور کجرفتگی دیوار دولت است.
🔹دولت قدیم ما دموکراتیک نبود اما اقتدارگرا هم نبود. در نظریههای قدیم ایران، شاهی و دین دوقلو بودند؛ نهاد شاهی قادر به قانونگذاری نبود و دین هم امکان حضور در مناصب قدرت نداشت اما درعینحال، داور قدرت بود. نوعی دوقلوهای مستقلِ همبستهِ غیروابسته بودند.
🔹دولت قدیم به لحاظ کمیت قدرت، دولت کوچکی بود و نگهبان تلقی میشد. در ادبیاتمان داریم که “الدین أس و السلطان حارث”؛ دین اساس بود و پادشاه نگهبان. روشن است که نگهبان نیز امانتدار است و مالک نیست؛ یعنی نمیتواند تصرفی در دین کند.
🔹از ۱۲۸۵ شاهان بدون اندیشه شاهی شدند و ایده پادشاهی از ذهنها پرید و مفهومی به نام ملت به جای آن نشست. مفهومی که توضیح روشنی داده نشد و بنابراین، دو پارادوکس قوی پیدا شد. دین که عادت داشت با شاهی گفتگو کند و از این طریق زندگی را اداره کند، با پدیده جدیدی مواجه شد که خیلی قابل خوانش به دین نبود.
🔹بنابراین، تنشی وارد مذهب میشود و متفکران مذهبی در برابر این پدیده جدید به دو گروه موافق و مخالف تقسیم میشوند و جالب است که هر دو گروه تعریف روشنی ندارند. اصطلاحا منازعه در هاله ابهام ادامه مییابد.
🔹اگر به جای شاهی مفهوم ملت نشست، لازمهاش این بود که در دین هم اصلاحاتی انجام میگرفت تا جامعه بتواند فهمی ملی و دموکراتیک از دیانت خود داشته باشد؛ ولی دستگاه دین چنین آمادگی را نداشت. این پارادوکس تاکنون حل نشده و مشروطه را هم با تنشها، سرکوبها و تکفیرها مواجه کرد.
🔹پارادوکس دیگری ایجاد شد که در این رابطه من ارجاع میدهم به فیلسوف و ادیب ایرانی، میرزا ابوالحسن خان فروغی که برادر مرحوم محمدعلی فروغی است.
🔹او میگوید: “ایرانیها برای غلبه بر عقبماندگی دنبال تجددند و تجدد را هم در اروپا میبینند و یکی از ارکان تجدد اروپایی مفهوم ملیت است و معنای ملیت یعنی بازگشت به میراث ملی و ما اگر به میراث ملی برگردیم، تجدد را دوباره از دست میدهیم”.
🔹پارادوکس مورد اشاره فروغی از نوع عرفی است نه منطقی و درست هم هست. او متوجه بود که دولت اول پهلوی دارد سویه باستانگرا پیدا میکند و نوعی گریز از تجدد به اسم تجدد را تجربه میکند. میدانیم همین که سر از باستانگرایی درآوردید، عِرق خفته اسلامسیاسی را بیدار کردهاید و همین که اسلامسیاسی رشد کرد، بهتدریج مفهوم “امت” بر مفهوم “ملت” غلبه پیدا میکند.
🔹مدل تیپیکال دولت قدیم در دولت جدید و دوره مشروطه هم شکل گرفت. یعنی رهبران مذهبی تمایل نداشتند وارد قدرت شوند؛ اما این انتظار را داشتند که قانون مشروطه مغایر شریعت نباشد.
🔹به همین دلیل، ۲۱نفری که مرحوم آخوند خراسانی برای هیات نظار معرفی کرد، همگی اجتناب میکردند و نهایتا سعی شد با قرعه تعدادی را انتخاب کنند. از آنهایی هم که با قرعه انتخاب شدند، فقط مرحوم مدرس و یکی دو نفر دیگر آمدند.
🔹در اوایل دوره جمهوری اسلامی هم اینگونه بود که مرحوم امام (ره) میگوید من به قم میروم و تأکید میکند که روحانیت باید بیرون از سیستم سیاسی باشد. در قانون اساسی اولیه، رهبری را معادل ایدئولوگ یعنی راهنمای نظری میگرفتند و به همین دلیل در ایده اولیه جمهوری اسلامی به رهبری اختیارات اجرایی و تقنینی ندادند و نوعی امامت کلی در نظر گرفتند.
🔹در قانون اساسی دوم است که به رهبری اختیارات اجرایی و تقنینی داده میشود. بنابراین، وقتی صحبت از آسیبشناسی میکنیم، میبینیم که چگونه تعادل به هم میخورد و وجوه ملی در حال کمرنگ شدن است؛ تا جایی که با تداوم این روند، شاید تبدیل به یک زائده بشود.
🔹ما سابقه داریم که نهادها بعضی موقع میمیرند یا خشک میشوند و بنابراین، هیچ ضمانتی وجود ندارد که مفهوم ملیت که در یک دورهای از تاریخ ما متولد شده، به این سرنوشت دچار نشود.
انتهای پیام