مذاکره ایران و آمریکا: میوه ممنوعه؟!
نصرت الله تاجیک از مذاکرهای میگوید که برای یک جناح بد و برای محافظهکاران مباح است
معصومه رشیدیان، انصاف نیوز:
«جناح محافظهکار و مخصوصاً بخش اقتدارگرایشان که نه تنها حامی بلکه مولد دولت مهرورز آقای احمدی نژاد بود، دارای کارنامه و سابقه بدی در زمینهی مذاکره هستند که با دست پس میزنند و با پا پیش میکشند! ایشان نه تنها به روسای جمهور آمریکا و سایر شخصیتهای بین المللی نامه مینوشت بلکه در سال 1391 در سفر آخرش به نیویورک یک هفته در این شهر بست نشست تا بتواند با آقای اوباما ملاقات کند و حتی گله میکرد که چرا وی را از گردونه مذاکرات ایران و امریکا در عمان که آقای ولایتی درگیر بود کنار گذاشتهاند!»
اینها بخشی از صحبتهای نصرت الله تاجیک دیپلمات و سفیر پیشین ایران در اردن، است که به بهانهی ادعای اخیر علیرضا زاکانی مبنی بر اصرار رییس جمهور بر مذاکره یا استعفا در گفتوگویی با انصاف نیوز مطرح شده است.
زاکانی هفتهی گذشته مدعی شده بود که نمایندهی رییس جمهور در مجلس گفته است که دولت به دنبال مذاکره با ترامپ است و اگر چنین نشود رییس جمهور استعفا خواهد داد.
نصرت الله تاجیک ضمن تحلیل این گفتهها به مذاکره و عدم مذاکره اشاره کرده و آن را دوگانهای از اساس اشتباه میخواند و معتقد است که اصل بر مذاکره است. او همچنین به ارزیابی مسایلی چون استعفای احتمالی رییس جمهور و سپردن مسوولیتها به آنها که اختیار کافی دارند پرداخته است.
متن این گفتوگو را در ادامه بخوانید:
انصاف نیوز: آقای زاکانی ادعا کرده که «نمایندهی دولت در مجلس گفته است به دنبال مذاکره با ترامپ هستند و اگر به نتیجه نرسند رییس جمهور استعفا میدهد». اگر این ادعا صحت داشته باشد، بنظرتان مردم با این موضع رییس جمهور مخالفاند؟
تاجیک: من، ادعای ایشان را دیدهام. اینها تبلیغات زودهنگام انتخاباتی است که وی در نشست بصیرتی و سیاسی که با حضور جمعی از طلاب برگزار شده مطرح کرده است! اما از اصل ماجرا که آیا نماینده دولت در یکی از کمیسیونهای تلفیق بودجه در مجلس چنین چیزی مطرح کرده بیخبر و نسبت به صحت و سقم این ادعا اطلاعی ندارم! در این ایام با چنین ادعاهایی باید کمی با احتیاط برخورد کرد! زیرا کمی از منظر منطقی بعید به نظر میرسد. اولاً احتمالاً از آنجا که ایشان نماینده نیستند از فرد دیگری باید شنیده باشد. ثانیاً اعلام عمومی نشده و اگر هم در میان خواص چیزی منعکس و پخش شده ممکن است به گونه دیگری بوده باشد و اینگونه یا به ایشان منتقل شده و یا ایشان به این صورت برداشت و برای مجلسگرمی بیان میکند! فعلاً هم چنین ادعاهایی برای محافظهکاران بدون معونه است و هم برای گرم کردن تنور انتخابات مفید است! جناح محافظهکار تلاش زیادی کرده تا دولت را زمین گیر کند یک نمونه آن دی 96 و نمونه دیگر آبان 98 است ولی بههرصورت صحت مطلب خیلی مهم نیست و من معتقدم مردم با هر آنچه که کمی زندگی مشقتبار آنها را راحت کند موافق و هر آنچه که وضع را بدتر کند مخالف هستند و آنها نمیخواهند از چاله در آمده و به چاه بیفتند! به نظر من مردم به دنبال یک زندگی نسبتاً راحت و بیدغدغه هستند و لذا هر اقدامی که باعث شود تنشهای سیاسی اجتماعی که منشاء آن در داخل و یا خارج باشد کاهش یابد از آن اقدام استقبال میکنند. اگر هرم اجتماعی را در نظر بگیریم و مردم در قاعده آن باشند عموماً در این سطح معتقدند که بهتر است با روشهای کم هزینه و از جمله مذاکره و گفتگو از افزایش تنش، احتمال درگیری و یا جنگ جلو گیری شود. در سطح نخبگان مساله متفاوت اما به نظر میرسد بخش اعظم این قشر نیز با مردم همراه هستند حتی اگر خاستگاه این دو سطح متفاوت باشد. در میان نخبگان، سیاستمداران با توجه به به خاستگاه فکری و سیاسی و رویکردشان به مسائل جامعه طبعاً در مقابل هم قرار میگیرند اما بدون شک این یک امر عقلائی است که دولتی که رأی مردم را گرفته باید آنقدر اقتدار داشته باشد که به برنامههایش جامه عمل بپوشاند در غیر اینصورت مردم دلیلی برای پای صندوق آمدن مجدد ندارند!
بنابراین بازمیگردیم به اصل مطلب و آن اینکه ما چقدر میخواهیم با هنجارهای بین المللی تعامل مثبت و سازنده داشته باشیم؟! و یا بقولی چگونه میخواهیم در قاعده بازی کنیم؟! البته منظور پذیرش بی چون و چرای هنجارهای بین المللی و یا کنار گذاشتن اصول منطقی که عموما هم باید به کسب منافع ملی حداکثری بر گردد نیست. در این میان مساله مذاکره است که عدهای برای اهداف خاص به سهو و یا عمد آنرا به عنوان تسلیم، سازش و یا خیانت ترویج میکنند! اما در این دنیای وابستگیها و در دنیایی که مشکلات از همه طرف، هم ما و هم دیگران را دوره کرده است، برای کسب رضایت مردم و تأمین منافع ملی اصل بر مذاکره است. ما اصلاً اشتباه میکنیم –مخصوصاً در سیاست خارجیمان- که بنا را بر دوگانه سازی مذاکره و عدم مذاکره گذاشتهایم و این درست نیست. تمام منافع ما به عنوان کشوری قدرتمند و مؤثر و بازیگری مهم در ایجاد ارتباط و مذاکره با سایر بازیگران و ذینفعان منطقهای و بین المللی است. انسانها برای حل مشکلاتشان نیاز به ارتباط، مذاکره و تأثیر گذاری دارند. یکی از ضعفهای ما در سیاست داخلی هم همین است؛ کمتر باهم صحبت میکنیم؛ حتی در خانوادهها و فرهنگ ایرانی هم این موضوع دیده میشود، که کمتر حرف میزنیم و بیشتر مشغول رفتارهایی فرعی و حتی حذفی هستیم. نه تنها در میان مردم حتی در میان نخبگان و سیاستمداران و جناحهای سیاسی کشور هم گفتگو نداریم و بیشتر به دنبال حذف یکدیگر نه از سپهر سیاسی کشور بلکه از صفحه روزگار هستیم!
مصالحه، مسامحه، صبر و بردباری سیاسی که نتیجهاش دور اندیشی و بصیرت است از تمرین مذاکره با هم و تقویت قدرت شنیدن و گوش دادن بوجود میآید و در سیاست خارجی هم باید روشمان همین باشد؛ مخصوصاً در روابط بینالمللی و در این منطقهی حساسی که در آن هستیم، باید منافع مشترک را از طریق مذاکره هدفمند که دارای برنامه است بدست آوریم. البته اینکه ما الان میتوانیم با ترامپ از طریق مذاکره به جایی برسیم بحثی دیگر است، همچنین در مقابل این بحث باید بابی دیگر را هم باز کنیم که اگر از راه مذاکره نتوانیم به یک مصالحه برسیم، از چه راهی میتوانیم برسیم؟ بالاخره جنگها هم با مذاکره پایان میپذیرند! اما آیا ما واقعاً دنبال این هستیم که از راه جنگ با ترامپ به جایی برسیم؟ آیا علیرغم تمام توانمندیهایمان در مسایل نظامی، فکر میکنیم که مثلاً با آمریکا باید در رویارویی جنگی قرار بگیریم؟ یا که نه! منافع این مقطع از کشورمان ایجاب میکند که تا آنجا که میتوانیم از طریق روشهای با هزینه کمتر و از جمله مذاکره منافع ملیمان را تأمین کنیم؟
در مورد مردم هم همانگونه که عرض کردم بنظرم آنها بدنبال یک زندگی بدون دغدغه و بی تنش هستند؛ عزت، غرور ملی و همهی اینها هم ایجاب میکند ما از طرقی بهدنبال تأمین این مفاهیم برویم که کمترین هزینه را برای کشور و مردم داشته باشد. اتفاقاً برای کشوری با عمق تاریخی ایران و عمق استراتژیک در پهنه جغرافیایی کنونی که انرژی و امنیت جهان را در گرو خود دارد مذاکره نه امری منفی بلکه باعث تولید قدرت نرم و تأثیرگذاری بیشتر است. لذا در این ایام انتخابات که کمکم بعضی مباحث تبلیغاتی مطرح میشود، نباید آنها را خیلی جدی تلقی کرد زیرا بیشتر برای هل من مبارز طلبی با دولت است؛ مخصوصاً که الان هم یک جناح سیاسی نامزدهایی برای یک رقابت جدی و نفس گیر ندارد! همانگونه که عرض کردم فکر میکنم مردم خیلی به این مسائل توجه ندارند و بیشتر دنبال این هستند که مسوولین با کمترین هزینه بهترین شرایط را برای کشور بوجود بیاورند. و اصولاً سیاستمداران و نخبگان جامعه هم باید به دنبال همین باشند که چگونه امکان تأمین نظر و رضایتمندی شهروندی به حداکثر میرسد. این مساله باعث افزایش مشروعیت حکومت میشود. ما نمیتوانیم بخاطر تأمین منافع فردی یا بخشی یا جناحی و یا حتی سیاسی کشور دنبال مسایلی باشیم که خواست عمومی مردم را در نظر نگیریم. مردم ایران مردمی صلحجو هستند و علاقمندند از طریق مذاکره و عدم ورود به جنگ، مسوولین بتوانند منافع ملی را تأمین کنند.
فکر میکنید طیف مقابلی که اینقدر محکم مقابل مذاکره ایستاده و آن را مساوی با خیانت یا سازش میداند، بعد از اینکه خودش وارد مجلس شود یا در مسند قدرت بنشیند، چه سیاستی را دنبال خواهد کرد؟
به عقیدهی من جناح محافظهکار کشورمان و مخصوصاً بخش اقتدارگرایشان که نه تنها حامی بلکه مولد دولت مهرورز آقای احمدی نژاد بود، دارای کارنامه و سابقه بدی در این زمینه هستند که با دست پس میزنند و با پا پیش میکشند! اگر خاطرتان باشد، ایشان نه تنها به روسای جمهور آمریکا و سایر شخصیتهای بین المللی نامه مینوشت بلکه وی در سال 1391 در سفر آخرش به نیویورک یک هفته در این شهر بست نشست تا بتواند با آقای اوباما ملاقات کند! و حتی گله میکرد که چرا وی را از گردونه مذاکرات ایران و امریکا در عمان که آقای ولایتی درگیر بود کنار گذاشتهاند! لذا به نظرِ این جناح، مذاکره برای جناح مقابل بد و برای خودشان مباح است! پس جدای از مباحث جناحی ما هیچ راهی نداریم جز اینکه برای تأمین منافع ملیمان وارد گفتوگو شویم. معنای گفتوگو تسلیم نیست، معنای آن خیانت نیست و اصولی دارد. باید ببینیم واقعاً در هر گفتوگویی چه اصولی داریم، حاضر به دادن چه امتیازی هستیم و به چه منافعی میخواهیم دست پیدا کنیم. اما بخاطر تشتت در آرا و اینکه افراد چون شناسنامه ندارند و حزبی نیستند و به راحتی تغییر موضع میدهند، نمیتوانیم به یک انسجام فکری و عملی برای کشور برسیم.
الان آنچه که آقایان مطرح میکنند، در مجلس یا هر موقعیت سیاسی و اجتماعی که قرار بگیرند، بالاخره میخواهند روشهای عقلانی پیش بگیرند و چه روشی در تأمین منافع ما عقلانیتر از این است که برویم و حرفهایمان را به طرف مقابل بزنیم و حرفهای او را بشنویم؟ ضمن اینکه اگر بخواهیم در یک بازی برد-برد قرار بگیریم باید دوطرف خطوط قرمر، نیازهای حیاتی و دغدغههای یکدیگر را در نظر داشته باشند.
ترامپ در این سه سال و اندی نشان داده به دنبال این است که یک سلسله مسائل داخلی خود را حل کند. من نمیگویم الان شرایط مناسبی برای مذاکره وجود دارد، چون به عوامل بسیار زیادی بستگی دارد. مسائل ما با ترامپ با مسائل ما با آقای اوباما متفاوت است. ما با آقای اوباما مسیری را طی کردیم که رقبای منطقهای برنتافتند و سرمایهگذاری عظیمی برای آمدن ترامپ کردند. الان هم عید آنهاست؛ چون ترامپ را به موضعی کشاندند و توانستند با سرمایهگذاری مادی و معنوی شرایطی را به شکلی پیش ببرند که الان چنین وضعیتی بین ما و ترامپ وجود دارد. اما به نظر میرسد ترامپ قبل و بعد ازاستیضاح با هم متفاوت هستند! اگر این گزاره درست و استیضاح باعث تضعیف او شده باشد، بنابراین در توازن جهانی بین ترامپ با همپیمانان ما در برجام شرایط جدید درجهت منافع منطقهای و بین المللی ما خواهد بود و موقعیت بهتری برای تعامل با وی! از ابتدا معلوم بود با توجه به ترکیب سناتورها و اکثریت جمهوریخواهان طبعاً سنا رأی به خلع ترامپ از ریاست جمهوری نخواهد داد، ولی طبیعی است علیرغم تلاش ترامپ برای آنکه موفق بیرون آمدن از این روند را یک پیروزی برای خود تلقی و تبلیغ کند اما او بعد از استیضاح ضعیفتر شده است و ما باید ببینیم در چه شرایطی، در بهترین نقطه میتوانیم یک روش تعاملی با وی داشته باشیم. فعلاً این شرایطی که دارد برای کشور فراهم میشود نشان از این دارد که ترامپ به دنبال شوراندن مردم است؛ یعنی آنقدر میخواهد گلوی اقتصاد ما را فشار دهد که مردم عاصی شوند و علیه حکومت به شورش دربیایند.
متاسفانه ما هم از نظر اقتصاد سیاسی و مسائل داخلی آسیب پذیریم و هم به نوعی با یک روش غلط در اقتصاد سیاسی فروش نفت را به سفرهی مردم گره زدیم و اگر نفت نفروشیم نمیتوانیم مملکت را اداره کنیم و مشکلات عدیدهای بوجود میآید. حتی اگر نفت را هم بفروشیم نمیتوانیم پول آن را بازگردانیم؛ ما نمیتوانیم به عنوان یک جزیره در دنیای کنونی زندگی کنیم، چون متاسفانه یک اقتصاد تک محصولی داریم و ابن محصول هم –نفت یا فراوردههای نفتی- نقشی پیچیده در اقتصاد جهان دارد. بنابراین اگر میخواهیم یک کنشگر باشیم یا تامینکنندهی حداکثری منافع ملیمان باشیم باید نقشی مثبت و سازنده در عرصهی بین الملل ایفا کنیم و این فقط با اخم و دعوا عملی نیست!
یکی از استراتژیهای ما –آنطور که مسوولین نظام مطرح کردند- «نه مذاکره و نه جنگ» است. این ممکن است از نظر ما درست باشد اما باید دید که آیا طرف مقابل چنین استراتژی در بازیهایش وجود دارد یا نه. چون ترامپ بالاخره بدنبال این است که بگوید من با ایران مذاکره کردم و مهم این است که ببینیم از این مذاکره چه چیزی بیرون میآید. ممکن است ما وارد مذاکره هم شویم و مثل کاری که ترامپ با آقای «اون» در کره شمالی کرد به نتیجه نرسد. هر مذاکرهای هم معنایش این نیست که فردایش تمامی مسائل حل میشود.
اما اینکه مسوولین خود را محدود کنیم، بگونهای که دل و جرات مذاکره نداشته باشند، پس ما اصلاً وزارت امور خارجه نمیخواهیم، دیپلمات و سفارتخانه نمیخواهیم. در این دوسالی هم که ترامپ از برجام بیرون رفته تلاش کردیم که اروپا و روسیه و چین را در اردوگاه خود نگاه داریم، این استراتژی خیلی خوب و موفقی بود، اما کافی نیست. چون ما میبینیم که برتری آمریکا و سلطهی دلار بر اقتصاد جهان به گونهای است که منافع اقتصادی ما را تحت تأثیر قرار میدهد و این اثرات میتواند آنقدر تشدید شود که منافع سیاسی و حتی امنیتی ما را هم تحت تأثیر قرار دهد. شرط لازم این روند نگه داشتن هم پیمانان در برجام و تنها و منزوی نگه داشتن ترامپ بود اما شرط کافی داشتن یک گفتمان مولد برای کسب امتیاز حداکثری از همپیمان است به گونهای که ماندن ما در برجام را اقتصادی و به منفعت مردم بکند.
اشاره کردید که چه رییس جمهور و چه وزارت امور خارجه ما دستشان برای تصمیمگیری و اقدام باز نیست. باتوجه به ادعای آقای زاکانی به نظرتان اصلاً بهتر نیست که رییس جمهور باتوجه به میزان اختیاراتی که بارها خودش تاکید کرده کم است، استعفا دهد؟
بگذارید چند مساله را از هم جداکنم و بعد به سؤال شما بازگردیم، یکی بحث آقای روحانی بعنوان رییس جمهور است، دیگری بحث دولت بعنوان هیات دولت متشکل از وزرا و معاونین و خود رییس جمهور و در آخر هم بحث دولت بعنوان قوه مجریه؛ این سه را باید از هم جدا کنیم.
در مجموع، در این قسمت سوم، یعنی در بخش دولت بعنوان قوه مجریه که شانه زیر بار میدهد و باید مسوولیت بپذیرد، ما در تناسب بین مسوولیت و اختیار در ایران مشکل داریم؛ یعنی اختیارات دولت با مسوولیتهایش مساوی نیست و نهادهای موازی که در کار دولت دخالت میکنند، به گونهای عمل میکنند که اختیارات دولت را لوث کرده و طبیعتاً وقتی یک مسوول بدون اختیار دارید مسوولیتاش هم لوث میشود و امروز قوه مجریهی ما چنین شرایطی دارد.
در کنار این موضوع ما در هیچ زمانی –در جمهوری اسلامی که تمرکزم بر آن است- هیچ زمانی نشنیدهایم که دولت به عنوان قوه مجریه اینقدر بیاختیار، منفعل بدون اقتدار لازم و به دنبال حوادث باشد. یعنی حتی دولت آقای مهندس موسوی در زمان جنگ هم دارای ابتکار عمل، تحرکات، برنامهریزی و اختیارات خوب و مناسبی در زمان حضرت امام بود، یعنی دولت اقتدار خوبی داشت که توانست علیرغم مخالفتها و بعضاً کارشکنیهای جناح محافظهکار کشور در کارهای دولت انسجام داخلی را حفظ، به بسیج عمومی امکانات کشور برای پشتیبانی جنگ و نیز یک نظام توزیع عادلانه ثروت و امکانات کشور دست بزند. ما دولت را به عنوان یک عنصر مسوولیتپذیر میشناختیم. الان بصورتی در سیاست و حکومت و مخصوصاً بخش اجرایی کشور جلو رفتیم که هر بخشی تبدیل به جزیرهای شده است و هر قسمت برای خود کار میکند! وقتی نگاه میکنید، میبینید نظام اجرایی کشور پختگی لازم را در مقابل حوادثی مثل سقوط هواپیما یا سیل چه در بلوچستان و چه در گمیشان ندارد؛ میبینید که ظاهراً نظام اجرایی کشور به دلیل عدم همبستگی یا پیوستگی یا چسبندگی در بخشهای مختلف، خیلی منفعل است و نمیتواند عکس العمل لازم را برای مدیریت صحنه داشته باشد. حوادث آبانماه همین سال جاری نمونه کوچکی است که خیلی کم هزینهتر میشد مدیریت و سر و سامان بیابد! اما نظام اجرایی کشور به دلیل پخش بودن قدرت و عدم چسبندگی لازم هر بخشی بر اساس اجتهاد بخشی و یا حتی بدتر اجتهاد فردی اقدام کرد! و این وضعیت در بحرانهای سیاسی اجتماعی و یا حوادث طبیعی خیلی خطرناک است و باعث بی اعتمادی مردم به نظام اجرایی خواهد شد.
لذا ما در هیچ دورهای دولتی تا این حد بی اقتدار نداشتهایم. من نه اشارهای به آقای روحانی دارم و نه دیگران، الان بعنوان یک مسوول سابق دارم به موضوع نگاه میکنم و میبینم که دولت بسیار نحیف، ضعیف و بی اختیار است و این خطری است برای کشور. هم در مکانیزم دموکراسی و هم در مکانیزم ادارهی جامعه و اجرای سیاستهای عمومی یک حکومت، سه بخش باید باهم متوازن باشند: مجریه، قضاییه و مقننه؛ اما متاسفانه نه تنها باهم متوازن نیستند و چسبندگی ندارند، بلکه جفای بزرگی وجود دارد که حتی دیده میشود بعضی مواقع یکدیگر را خنثی میکنند! به جای اینکه همه در یک جهت حرکت کنند، هرکسی به یک سمت حرکت میکند. این باعث میشود که حتی ایدهها، اهداف و یا شعارهای اصلی حکومت هم اجرایی نشود. این موضوع مثل یک بهمن است که وقتی میآید –مخصوصاً وقتی جامعه ناآرام است- باعث میشود نتوانیم نتیجهی خوبی از فعالیتهایمان بگیریم. دیده میشود که همه زحمت میکشند و کار میکنند اما نتیجه و بروندهی آن رضایت مردم نیست و این یعنی یک جای کار ایراد دارد.
همین عدم رضایت را در آستانهی انتخابات میبینیم؛ اتفاقات آبان لطمههای زیادی به کشور زد؛ بیتدبیری صورت گرفت و میشد ماجرا را به شکلی دیگر مدیریت کرد. یا در مورد حملهی موشکی و ماجرای هواپیمای اوکراینی که رخ داد و مدیریت نادرست خبری و رسانهای و عدم توجه کافی نه تنها به نیاز خانوادههای افرادی که مرگشان داغی عمومی بود بلکه افکار عمومی که جریحهدار شد نیز نشانی از همین موضوع بود. متاسفانه نظام اجرایی کشور با چالشها و بحرانهای زیادی روبرو است، اما آمادگی لازم را برای رویارویی و حل مشکلات ندارد. و بقولی پاسخگو نیست، مسوولیت نمیپذیرد و با اقدامات دفع الوقتی از زیر بار مسوولیت شانه خالی میکند! تعدادی از عزیزان کرمانی به دلیل تصمیم غلطی در تشییع جنازه شهید قاسم سلیمانی کشته میشوند اما دریغ از یک نفر پذیرش مسوولیت و استعفا؛ و یا حتی بررسی قضائی و صدور حکم عادلانه هم برای التیام دلهای داغدار و هم جدی تلقی شدن مسوولیتها و تصمیمات و اعمال مسوولین.
در این نظام اجرایی فساد، پوسیدگی، روشهای سنتی و بهروز نبودن و آماده نبودن برای رویارویی با نیازهای امروز جوامع بشری و مخصوصاً جامعهی امروز ایران دیده میشود. ابتکار عمل، مطالعه مسائل، مشکلات، چالشها و بحرانها یا نمیشود و یا اگر هم بشود محرمانه تلقی میشود و مردم درجریان نتیجه قرار نمیگیرند و بالطبع همراه هم نمیشوند! یعنی علاوه بر حرکت قوای سه گانه در سه جهت مختلف مردم و حکومت هم به همین وضعیت دچار میشوند و انسجام ملی و رابطه اعتماد بین آنها کاهش مییابد.
جامعهی امروز ایران را نمیتوانیم با روشهای حتی 10 سال پیش مدیریت کنیم؛ نمیگویم روشهای 40 سال پیش! بالاخره این نسلی که امروز با آنها روبروییم بگونهای در آموزش عالی سرمایهگذاری کردهایم که بخش عظیمی از جامعه دانشگاه رفتهاند و فارغ التحصیل شدهاند، مطلع هستند، با دنیا بصورت بر خط در تماس هستند و تولید اطلاعات میکنند. اینها نیاز به کار دارند، نیازهای جدید دیگری هم دارند که با نسل ما متفاوت است. بنابراین به عقیدهی من، ما به یک انقلاب اداری نیاز داریم که روشهای نوینی در برآوردن خواست مردم داشته باشد.
اصل حکومت اخذ نمایندگی از مردم است برای آنکه نیازهای آنها را تأمین کنیم. فقط هم بحث نیاز مادی نیست، مردم نیاز معنوی هم کم ندارند. یکی از این نیازهای معنوی آرامش، نشاط، راحتی، شادی و سبک خیالی است. ما ایران را از نسلی تحویل گرفتهایم و باید به نسلهای بعدی تحویل دهیم؛ با چه ظرفیتی میخواهیم این کار را انجام دهیم؟ آیا نمیخواهیم یک نسل شاد، نسلی که امیدوار و آرزومند و جاهطلب است را داشته باشیم؟ تا بتواند امیدوارانه با رقبای خود در منطقه و دنیا به یک مسابقه با نتیجه برد دست بزند. هرچه هم جلوتر میرویم مشکلات جهان بیشتر میشود، چون منابع کمتر میشود. ما با فقر منابع روبرو هستیم. ولی من احساس میکنم با روزمرگی درگیریم و دائم دنبال این هستیم که نقطه ضعفی از یکدیگر پیدا کنیم و دست به حذف یکدیگر بزنیم؛ درحالیکه به عقیدهی من روش غلطی است.
در مورد استعفا هم ما در جمهوری اسلامی با یک واقعیتی روبرو هستیم که نه میگویم خوب است و نه بد، اما سازوکار خاص خود را دارد. در دنیا معمولاً اگر کسی کارایی نداشته باشد بهترین راه استعفاست. من بعنوان سفیر ایران در اردن، وقتی از اول حکومت هاشمیون را بررسی کردم دیدم که معدل دولت در اردن در آن زمان شش ماه بود؛ یعنی هر دولتی میآمد و نمیتوانست کار کند خیلی راحت یا خود استعفا میداد و یا شاه کنارش میگذاشت؛ برای آنکه مسوولیت را بدوش دولت بگذارد.
من نه میخواهم این روش را تبلیغ کنم و نه نفی؛ اما به نظرم قابل بررسی است و باید جنبههای مثبت و منفی بررسی علمی و کارشناسانه شود. پس اصل بر این است که اگر یک دولتی واقعاً و عملاً و نه صرفاً با حرف و خطابه معتقد است خدمتگزار مردم بوده و میبیند نمیتواند به تعهداتش عمل کند و به قولهایش وفا کند، طبیعی است که بیاید به صراحت به مردم بگوید که «مشکلات من این است، همین الان هم استعفا میدهم» اما در جمهوری اسلامی چیزهایی را مقدس و تابو کردیم که شکاندنشان سخت است؛ مثلاً دولتها حتماً باید دو دورهای باشند یا دولت حتماً باید تا آخر دورهاش باشد و اینها همگی بستگی به سازوکار اداره کنونی جامعه دارد. استعفا در سطح رئیس جمهور پیش کش ما در سطح وزیر و مسوولین استانی هم گویا تابو داریم ولی متوجه نیستیم که با این روش از کیسه نظام میخوریم! حال یک جایی هست که استعفا داده میشود و نفر بعدی آدمی است کارا که اوضاع را درست میکند، اما با این اوضاع نا مطلوبی که ما داریم در سطوح بالا ترس آنست که خرابتر کند و بدهد دست نفر بعدی. زیرا ما در اینجا سازوکار نادرستی داریم. تحزب در اینجا قوی نیست، سیاستمداران تشکیلاتی نیستند؛ اصلاً خود رییس جمهور ما در 48 ساعت آخر انتخاب میشود. حال فرض کنید در چنین نظامی آقای روحانی هم استعفا دهد، بعد از آن چه؟ البته محافظه کاران خیلی تلاش کردند که دولت او را که شاید هم نمره چندان خوبی نگیرد، به شکست بکشانند تا اینچنین در جامعه جا بیفتد که مشکلات کنونی جامعه را با سیاسیون نمیتوان حل و فصل کرد و نظامیان کارایی بیشتری دارند! اما به نظر من مسئولین کشور هوشمندتر از آن هستند که گول این بازیها را بخورند!
انصاف نیوز: اینکه کار سپرده شود به شخص یا اشخاصی که اختیارات لازم را هم دارند چه؟
تاجیک: باید واقعبین باشیم؛ اگر آنها میخواستند چنین کنند، مانعی برای انجامش نداشتند. ولی میخواهند مسوولیت کاستیها متوجه آنها نباشد اما اعمال نظر هم بکنند؛ این یکی از گپهای بزرگ نظام اجرایی کشور است وبالاخره روزی باید حل شود و هر فرد حقیقی و حقوقی به میزان اختیاری که دارد مسوولیت متوجه وی باشد و به مردم پاسخگو باشد.
بله! از منظر تئوریک، بعضاً در گعدههای گوناگون و یا حلقههای مطالعاتی این بحث طرح میشود که بیایید یک کاسهاش کنیم، یک موقع هست این را مطرح میکنیم اما نمیدانیم که واقعاً چه تبعاتی دارد؛ آیا کار مطالعاتی و کارشناسی روی آن شده است؟ آیا جواب میدهد یا نه؟ از چاله درنیاییم و به چاه بیفتیم؟ تمام اینها مطرح است. اینکه آنها قبول میکنند یا نه بحث دیگری است. اما باید دید که واقعاً به نفع مملکت هم هست یا نه؟! آنچه در مجموع برای من مهم است این است که نظام اجرایی کشور ما باید نظامی کارا باشد که الان نیست. یک کاسه و دو کاسهاش مهم نیست!
ممکن است شما با من موافق نباشید یا آقای زاکانی یا هر عزیز دیگری موافق نباشد و بگوید نظام اجرایی کاراست. اما باتوجه به تجربیاتی که دارم و نظام اجرایی فعلی را حتی با دوران جنگ مقایسه میکنم میبینم که الان کارا نیست و مسوولین کشور باید برای آن فکری کنند؛ ممکن است بگویند برویم سراغ انقلاب اداری، ممکن است بگویند سیستم نخست وزیری را بازگردانیم یا اینکه همین را هم یک کاسه کنیم و فرضاً بگوییم رهبری تمامی مسوولیتها را تحت پوشش بگیرد؛ تمامی این موارد در گعدهها و محافل مختلف مطرح میشود اما آیا واقعاً جدی است؟ آیا کار علمی روی آن شده و تبعاتش دیده شده؟ متاسفانه تا آنجا که میدانم کار تحقیقی مطالعاتی منسجم و علمی روی این مسائل نشده و یا اگر هم کارهایی شده باشد نتایجش مورد استفاده قرار نگرفته است. اما همین که مطرح میشود نشان از این دارد که ما مشکلاتی در این قسمت داریم. یک کاسه نبودن و متوازن نبودن اختیارات و مسوولیتها همگی هست. اما مهمترین چیزی که به عقیدهی من بالاتر از این موارد است، اصل پاسخگو بودن حاکمیت و دولت در مقابل مردم است. که علاوه بر ایجاد مشروعیت بیشتر سیاسی حکومت از منظر سیاست خارجی و روابط بین المللی ما و دیدی که دنیا به این مساله دارد باید اقدامی جدی داشته باشیم. امید است با مجلس یازدهم که پارلمان یکدست محافظه کاران است و دولت سیزدهم که لابد برای جلوگیری از نحوست خواهند نوشت 11+2 و محافظه کاران تشکیل میدهند و از هم اکنون دارند تبلیغ میکنند این مساله حل شود!
یک زمانی هست عدهای اعتقادشان این است که مشروعیت نظام از ولایت فقیه است یا مثلاً برمیگردد به مفاهیم ایدئولوژیک و…، اما یک بحث دیگر هم هست که میگوید مشروعیت نظام از مردم است. آنچه که ما از رهبر فقید انقلاب بیاد داریم، ایشان اصل مشروعیت را بر مردم میگذاشت و آنها را صاحب انقلاب و کشور میدانست. من فکر میکنم اگر ما این دید اصلی و استراتژیک را انتخاب کنیم و هرکسی خود را –چه قوهی مقننه، چه مجریه و چه قضاییه- بعنوان خادم مردم تلقی میکند اصل بر این قرار میگیرد که ما رضایت مردم را کسب کنیم و برای رضایت مردم هم به عقیدهی من مهمترین چیز این است که یک نظام اجرایی کارا داشته باشیم. زیرا رضایت مردم باعث رضایت الهی میشود چون «الناس عیال الله» اما این رضایتمندی الان کم است زیرا الان قوا هرکدام تعریفی از تفکیک قوا دارند، مثلاً قوه قضاییه تعریفی متفاوت با مقننه و مقننه تعریفی متفاوت از مجریه دارد. درست است که اصل تفکیک قوا یک اصل قانونی در سیاست و حکومت و هم اصلی مهم در دموکراسی است اما باید این اصل منتج به رفع نیازهای مردم و پاسخگویی به آنها شود، نه اینکه هرکسی یک طرف را بکشد و مردم خود را بیپناه حس کنند!
انتهای پیام
تو غلط میکنی آقای واعظی با امریکا مذاکره کنی مذاکره با امریکا یعنی 6سال بدبختی و فلاکت اقتصاد و مردم بعلاوه 6سال پیش هم هشدار داده شد مذاکره با امریکا اگر منفعتی هم دارد برای شما و فرزندان شما که در آن کشور تحصیل میکنند و قرار است در زمان احراز صلاحیت و مسئولیت جاسوس امریکا باشند نه خدمتگزار مردم منفعت دارد نه برای ما مردم شما اصلاح طلبان خائن و جاسوس را باید تکه پاره کرد لعنت به مقاماتی که از شماها ترسیدند و با شماها برخورد نکردند خودمون خفت تون میکنیم همه تان میشناسیم
حالا چرا این قدر عصبانی…؟؟!
موافقم
لطفا حرف از مذاکره نزنید ،چون تجربه لیبی رو دیدیم شما هم اگه اصرار به مذاکره دارید پس خائن هستید