خرید تور تابستان

پاسخ دکتر محمدرضایی به دکتر سروش درباره‌ی کرونا

پاسخ دکتر محمد محمدرضایی (استاد تمام فلسفه دانشگاه تهران و رییس کارگروه فلسفه دین و کلام جدید شورای تحول و ارتقاء علوم انسانی و برنامه‌ریزی وزارت علوم) به مدعیات دکتر عبدالکریم سروش در مصاحبه با سایت زیتون، در باب این مساله که “خدا به هر دردی نمی‌خورد” در پی می‌آید:

باسمه تعالی

چندی پیش به مناسبت انتشار ویروس کرونا در ایران و جهان مصاحبهای از دکتر عبدالکریم سروش، تحت عنوان “خدا به هر دردی نمی‌خورد” در رسانه‌های مجازی منتشر شد. 

ایشان در آن مصاحبه، مطالبی را مطرح نموده‌اند که نیاز به نقد و بررسی بیشتری دارد. اینجانب ابتدا آن مطالب را بیان و سپس نظرات خود را در قالب نقد و بررسی مطرح خواهم نمود تا مخاطبان و خوانندگان عزیز خود به قضاوت بپردازند.

اینک سرفصل مطالب ایشان:

  1. هیچ دلیل عقلی و نقلی معتبری نداریم که امام مدفون در خاک، صدای زائران را بشنود و به آنها پاسخ بدهد و یا اساساً قدرت برآوردن حاجات آنها را داشته باشد.
  2. آتش غربزدگی توسط برخی افراد نادان همه چیز غربی را از غربال انکار گذارندند علوم انسانی غربی را و حالا طب غربی را .
  3. این که در زمان میرزای شیرازی، شیعیان با خواندن زیارت عاشورا وبا را برطرف کردند، قطعاً دروغ است و یک دروغ تفرقه افکنانه است که یک نوع خداپرستی قبیله گرایانه را تبلیغ می‌کند.
  4. خدا به هر دردی نمیخورد و این که شما در هر حادثه‌ای پای خدا را به میان بکشید، قطعاً خطا است. خدا به درد تنهایی روح میخورد به درد عاشقی میخورد.
  5. امید ضعیفی دارم که مساله شر در الهیات اسلامی همانند الهیات غربی جدی گرفته شود. با مساله شرور باید ارتباط خود را با خدا از نو تعریف کنیم.

اما تفصیل مطالب همراه با نقد و بررسی:

امامان، صدای زائران را نمی‌شنوند

1-دکتر سروش می‌گوید:

“هیچ دلیل عقلی و نقلی معتبری نداریم که این خفتگان در زیر خاک، خواه امام، خواه خواهر امام و صدای زایران را می‌شنوند. و به آنها پاسخ میدهند و یا اساساً قدرت بر آوردن حاجات آنها را دارند….

من مشکلی ندارم، با این که آدمیان به بزرگان خود احترام بگذارند و حتی به قبور آنها احترام بگذارند. اما قصه حرمت نهادن و ستایش کردن چیزی است و قصه حاجت خواستن و شفا خواستند چیز دیگری است اینها را باید از یکدیگر جدا کرد.” (ص1) 

نقد:

بر خلاف دیدگاه آقای سروش، آیات و روایات دلالت بر آن دارند که پیامبر گرامی اسلام (ص) و حضرات معصومین که به جهت عنایت ویژه خداوند به آنها و به جهت مقام و منزلت آنها نزد خداوند هم سخن ما را میشنوند و هم میتوان از آنها درخواست نمود که برای آموزش ما به درگاه خداوند دعا کنند. 

و اینک دلایل:

1-خداوند، دعای اولیاء الله را اجابت میکند.

پیامبر گرامی اسلام در حدیث قرب نوافل به مقامات اولیاء الله چنین اشاره میکند: بنده من بر اثر انجام فرائض و نوافل به مقامی میرسد که محبوب من میشود وقتی محبوب من شد، من گوش او میشوم که با آن می‌شنود و چشم او میشوم که با آن می‌بیند و زبان او می‌گردم که با آن سخن می‌گوید و دستش میشوم که با آن میگیرد. هر گاه مرا بخواند اجابت میکنم و اگر چیزی از من بخواهد می‌بخشم. ( ان دعانی، اجبته و این سالتنی اعطیته) (کلینی، الکافی، ج 2، ص 352)

2-قرآن، به امور خارق العاده و کراماتی اشاره میکند که از سوی انبیاء و بندگان خاص خدا به انجام میرسد. اینک به چند نمونه اشاره میکنیم:

الف: حضرت یوسف، به فردی (برادرش) ماموریت داد که به نزد پدر خود، حضرت یعقوب که از فراق او نابینا شده بود، برود و پیراهن او را بر چهره پدر بیفکند تا بینایی خود را بازیابد.

قرآن در این باره می‌فرماید:

“فَلَمَّا أَنْ جَاءَ الْبَشِیرُ أَلْقَاهُ عَلَى وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِیرًا قَالَ أَلَمْ أَقُلْ لَکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ” ﴿یوسف /۹۶ ﴾

“پس چون مژده‏ رسان آمد آن [پیراهن] را بر چهره او انداخت پس بینا گردید گفت آیا به شما نگفتم که بی‏شک من از [عنایت] خدا چیزهایی مى‏ ‌انم که شما نمیدانید”

ب: هنگامی که حضرت سلیمان به یاران خود اشاره میکند که کدام یک از شما میتواند تخت بلقیس را برای من بیاورد یکی از یاران او به نام آصف بن برخیا که به علمی از کتاب الهی دانا بود در یک چشم بر هم زدن تخت بلقیس را حاضر نمود.

قرآن میفرماید: 

“َقالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتَابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قَالَ هَذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنِی أَأَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ وَمَنْ شَکَرَ فَإِنَّمَا یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَمَنْ کَفَرَ فَإِنَّ رَبِّی غَنِیٌّ کَرِیمٌ” (نمل/40﴾

” کسى که نزد او دانشی از کتاب [الهى] بود گفت من آن را پیش از آنکه چشم خود را بر هم زنى برایت مى ‏آورم پس چون [سلیمان] آن [تخت] را نزد خود مستقر دید گفت این از فضل پروردگار من است تا مرا بیازماید که آیا سپاسگزارم یا ناسپاسی مى ‏کنم و هر کس سپاس گزارد تنها به سود خویش سپاس مى‏ گزارد و هر کس ناسپاسی کند بى‏ گمان پروردگارم بى ‏نیاز و کریم است”

ج: امور خارق العادهای که از جانب حضرت مسیح به اذن و قدرت الهی انجام شده است: مانند ساختن پرندهای از گل، زنده کردن مردگان، شفا دادن کور مادرزاد و بیماران لاعلاج و …. (آل عمران/49)

بنابراین، بر اساس این آیات، انجام امور خارق العاده از سوی انبیاء الهی ،امری عادی و مورد قبول قرار گرفته است.

3- توسل به انبیاء و اولیاءالهی

قرآن، از مومنین میخواهد که جهت استغفار گناهان و طلب حاجات به انبیاء و اولیاء الهی متوسل شوند. 

“یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ وَجَاهِدُوا فِی سَبِیلِهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ” ( مائده/35)

” اى کسانى که ایمان آورده‏ اید از خدا پروا کنید و به او [توسل و] تقرب جویید و در راهش جهاد کنید باشد که رستگار شوید”

برای تقرب به خدا وسایل و اسباب گوناگون وجود دارد که از جمله آنها توسل به دعای پیامبران الهی است.

برای نمونه هنگامی که فرزندان حضرت یعقوب به خطای خود پی بردند، پیش پدر آمدند و از او خواستند که از خدا برای آنها طلب آمرزش کند.

“قَالُوا یَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا کُنَّا خَاطِئِینَ” ” قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّی إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ”(یوسف 98-97)

” گفتند اى پدر براى گناهان ما آمرزش خواه که ما خطاکار بودیم” ” گفت به زودى از پروردگارم براى شما آمرزش مى‏ خواهم که او همانا آمرزنده مهربان است” 

و نیز قرآن در آیهای دیگر بیان میکند که کسانی که بر خود ستم کردند به نزد پیامبر می‌آمدند و از خدا طلب آمرزش میکردند و پیامبر هم برای آنها استغفار می‌کرد (وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ)

بنابراین ما بر اساس این آیات میتوانیم از انبیاء و اولیاء الهی بخواهیم که در حق ما دعا کنند، همان گونه که در زمان رسول خدا و حضرت یعقوب این کار به انجام رسید.

حال ممکن است سوال شود که این توسلات در زمان حیات پیامبر و ولی خدا صورت گرفته ولی توسل بعد از وفات آنها صحیح نیست.

در پاسخ میتوان گفت که حقیقت و اثربخشی انسان به روح اوست نه جسم و این روح در حیات برزخی به حیات خود ادامه میدهد (وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى‌ یَوْمِ یُبْعَثُونَ)

در ضمن قرآن به صراحت بیان می‌نماید که شهدا زنده‌اند و نزد پروردگار خود روزی میخورند و پیامبران و امامان معصوم که افضل از شهداء هستند بعضاً خود نیز در زمره شهداء بودهاند.

در ضمن همه ما در نمازهای واجب روزانه، بر پیامبر گرامی اسلام سلام میفرستیم، السلام علیک ایها النبی و رحمه الله و برکاته، اگر ایشان سلام ما را نشنود که لغویث در کلام لازم می‌آید (شایسته ذکر است هنگامی که اینجانب به مناسبتی با برخی از عالمان وهابی گفت و گو میکردم به آنها گفتم که پیامبر زنده است و جواب سلام ما را می‌شنود زیرا ما در نماز به او سلام می‌کنیم، ایشان در پاسخ گفت: پیامبر فقط سلام ما را می‌شنود ولی حاجات دیگر ما را نمی‌شنود)

بنابراین، براساس دلایل فوق توسل به پیامبر و ائمه معصومین که جان پیامبر هستند و خداوند عنایت خاص به آنها داشته و پلیدی را از آنان برطرف نموده است (یُریدُ اللَّهُ لِیُذهِبَ عَنکُمُ الرِّجسَ أَهلَ البَیتِ وَیُطَهِّرَکُم تَطهیرًا) در زمان حیات و ممات آنان صحیح است و آنها هم صدای ما را میشنوند و هم در صورت مصلحت، خداوند دعای آنان را مستجاب می‌فرماید.

بنابراین از جناب آقای دکتر عبدالکریم سروش میخواهم که در باب اعتقادات تشیع و توسل به پیامبر و امامان معصوم و اولیاء الله با تامل و تفکر بیشتری سخن بگویند. (در ضمن جهت مطالعه بیشتر در باب توسل و شفاعت و عقاید وهابیت به کتابهای استاد محترم حضرت آیت الله العظمی جعفر سبحانی مراجعه شود.)

انکار طب و علوم انسانی غربی

2-دکتر عبداللکریم سروش در بخشی از مصاحبه بیان می‌کند:

“همین آتش غرب زدگی توسط برخی از افراد نادان پس از انقلاب دامن زده شد و همه چیز غربی را دوباره از غربال انکار گذراندند و هیچ چیز را باقی نگذاشتند علوم انسانی غربی را و حال طب غربی را”.

نقد: 

طب غربی اولاً دستاورد کل بشریت است نه تنها غربیان و ثانیاً بزرگان و مراجع تقلید در حوزه کرونا هیچ کدام طب غربی را انکار نکرده بلکه همواره سفارش کردهاند که دستوارت پزشکی را رعایت نمایید.

همچنین پیامبر اسلام (ص) به مسلمانان سفارش می‌کنند که علم و حکمت را که گمشده مومن است، هر کجا یافتید حتی از دست کافران و مشرکان بگیرید و نیز علم را طلب کنید هر چند که در چین باشد (اُطلُبوا العِلمَ ولَو بِالصِّینِ) و یا اینکه پیامبر طلب علم را بر هر مسلمانی واجب کرده است؛ حال چگونه پیروان واقعی او میتوانند با دانش و علم، سر ستیز داشته باشند!؟

اما قصه علوم انسانی غربی، قصه دیگری است طبق دستورات عقل و سفارشات حضرات معصومین اگر سخن حقی در آنها وجود دارد مورد پذیرش ولی اگر مطالب نادرست و غیر واقعی تحت نقاب علوم انسانی مطرح شود، قابل پذیرش نیست.

سردمداران علوم انسانی غربی، اولاً این علوم را بر اساس مادی گرایی و تجربه گرایی محض بنا نموده و ثانیاً انسان را که موضوع این علوم است حیوانی برخاسته از تنازع بقا و بریده از مبداء و منتها می‌دانند … مسلماً دانشی که بر اساس این مبانی شکل بگیرد، نمیتواند تصویر درستی از انسان ارائه بنماید. 

اینک به سخنان برخی از پدران علوم انسانی غربی اشاره نموده تا خود قضاوت نمایید که آیا با این نظریات نادرست، می‌توان واقعاً علوم انسانی صحیحی داشت؟

۱. دیدگاه دیوید هیوم اسکاتلندی (۱۷۷۶-۱۷۱۱) که تاثیر زیادی بر جریان تجربه گرایی علمی داشته است و می‌توان او را پدر تجربه گرایی جدید نامید، در عبارتی به روشنی می‌گوید: “اگر کتابی درباره الهیات یا مابعدالطبیعه مدرسی در دست بگیرم، میپرسم آیا در آن هیچ استدلال انتزاعی درباره کمیت یا عدد هست؟ آیا استدلال تجربی درباره واقعیات و موجودات در آن هست؟ اگر پاسخ منفی است پس آن را در آتش افکنید چون چیزی جز سفسطه در این کتاب وجود ندارد.” (Hume.An Enquary Concerning human understanding.p,۱۶۵)

روشن است که براساس این تعابیر، هیوم به امور ماوراطبیعی از جمله خدا، عالم غیب و آخرت و … اعتقادی ندارد. او کسی است که به صراحت اظهار می‌دارد که همه معرفت ما از تجربه حاصل و به تجربه ختم میشود… سوال این است که آیا این نظریه واقعاً علمی و نظریه مخالف آن غیر علمی است؟ و آیا مخالفت مستدل با این نظریه، مخالفت با علوم جدید است؟ 

کارل پیرسون (۱۸۵۷-۱۹۳۳) استاد دانشگاه لندن که تأثیر زیادی در تبیین های طبیعت گرایانه علمی دارد، می‌گوید: روش علمی، تنها طریق و مدخل واقعی به کل قلمرو معرفت است.” (محمدرضایی، محمد، الهیات فلسفی، ص ۳۷)

بر اساس این دیدگاه، روش تجربی و مکانیکی علمی، تنها طریق کشف حقایق عالم است و اموری که از طریق روش علمی نتوان درباره آن داوری نمود، از قلمرو معرفت انسانی، خارج هستند. در نتیجه مابعدالطبیعه و دین خارج از معرفت بشری قرار میگیرند.

۲.اگوست کنت(۱۷۹۸-۱۸۵۷) فیلسوف و جامعه شناس فرانسوی که معمولاً او را بنیانگذار جامعه شناسی جدید و فلسفه پوزیتیویسم میدانند، بر آن است که روش پوزیتیویستی و تجربی، برترین روش و آخرین مرحله تکامل و تحول ذهن انسانی است. او دوران تفکر بشر را سه مرحله می‌داند:۱٫ مرحله ربانی ۲٫ مرحله فلسفی و ۳٫ مرحله تجربی. براساس دیدگاه او، دوران دو مرحله ربانی و فلسفی به سرآمده است و ادیان موجود، محصول مرحله خاصی از تحول ذهن آدمی است که اکنون زمان آن گذشته است. ذهن علمی و اندیشه اثباتی (تجربی) دیگر نمیتواند به الوهیت و موجودات ماوراء طبیعی باور داشته باشد. (,۹۲ Louis.p.pojman,philosophy of Religion, p)

۳. امیل دورکیم (۱۸۵۸-۱۹۱۷) جامعه‌شناسی مشهور فرانسوی، معتقد است که “قوانین و اخلاقیات، کار و تفریح، علم و فرهنگ و از همه مهمتر دین، زاده اجتماع است. همچنین منشاء همه ادیان بزرگ و کوچک توتم پرستی است و پرستش توتم، نمادی از پرستش جامعه است. بنابراین آنچه در همه ادیان مورد پرستش قرار می‌گیرد و نیروها و ویژگی فراطبیعی به آن نسبت داده می‌شود، چیزی جز جامعه نیست. اما مردم تصور می‌کنند که موجودی الوهی را می‌پرستند که در فراسوی جهان قرار دارد و می‌تواند به خواسته های آنان پاسخ و مشکلات آنان را حل کند.”) محمودی، ابوالفضل، خاستگاه دین، در کتاب محمدرضایی، محمد و دیگران جستارهایی در کلام جدید…. ص ۲۰۱٫( یعنی خدا همان جامعه است که متدینان به اشتباه او را موجود ماوراء طبیعی قلمداد می‌نمایند.

۴. کارل مارکس (۱۸۱۸-۱۸۸۳) اقتصاددان و جامعه شناس بزرگ آلمانی که در تحولات فکری و اجتماعی سیاسی قرن بیستم بسیار تأثیر داشته است، معتقد است:

  1. انسان سازنده دین است نه دین سازنده انسان
  2. دین افیون مردم است.
  3. من از همه خدایان بیزارم. (آردن، ریمون، مراحل اساسی اندیشه در جامعه شناسی، ص ۳۸۱٫)

۵٫ زیگموند فروید (۱۸۵۶-۱۹۳۹) عصب شناس اتریشی که پدر علم روانکاوی شناخته می‌شود، معتقد است که دین و خدا جلوه غریزه سرکوب شده جنسی است و نیز تصور خدا نتیجه فرافکنی تصور پدر درون خود انسان است، اما این تصور، خرافه و افسانه ای بیش نیست و آسمان تهی است (محمودی، ابوالفضل، خاستگاه دین، در کتاب محمدرضایی، محمد و دیگران جستارهایی در کلام جدید…. ص ۱۸۷؛ توسلی، غلامعباس، نظریه‌های جامعه شناسی، ص ۶۲ و ص ۱۸۷)

علوم انسانی اسلامی بدین معناست که با چشمانی باز و عقلانیت لازم، روش و آیین پدران علم جدید را مورد نقادی قرار داده و با دلیل و برهان معلوم سازیم که آنان بر راه صحیحی حرکت نکرده اند و در مقابل آنها تفسیرها و نظریه پردازیهای درستی به عمل آوریم

حال سؤال این است که این پدران علم جدید با این افکار نادرست، صلاحیت تدوین علوم جدید را داشته اند؟ آیا ما باید این افکار نادرست و غیر علمی را با تبلیغات به عنوان نظریات علمی، دانسته و نظریه های مخالف این تئوری ها را غیر علمی و دخالت ایدئولوژی در دین قلمداد کنیم و ذهن و روان دانشجویان خود را آکنده از این نظریات به اصطلاح نادرست علمی نموده و هر گونه مخالفت با آنها را دخالت دین در عرصه علم تلقی نماییم؟ آیا پیروی از این پدران علوم انسانی جدید که ملحد و تجربه گرا و مادی گرا هستند. یادآور این آیات قرآن نیست: وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَیْنَا عَلَیْهِ آبَاءَنَا ۗ أَوَلَوْ کَانَ آبَاؤُهُمْ لَا یَعْقِلُونَ شَیْئًا وَلَا یَهْتَدُونَ. (بقره، ۱۷۰)

و چون کفار را گویند: پیروی از شریعت و کتابی که خدا فرستاده کنید، پاسخ دهند که ما پیرو کیش پدران خود خواهیم بود. آیا بایست آنها تابع پدران باشند گر چه آن پدران بی‌عقل و نادان بوده و هرگز به حق و راستی راه نیافته باشند؟

” وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا وَجَدْنَا عَلَیْهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ کَانَ الشَّیْطَانُ یَدْعُوهُمْ إِلَى عَذَابِ السَّعِیرِ.” (لقمان ۲۱) (و هنگامی که به آنان گفته شود: «از آنچه خدا نازل کرده پیروی کنید«!، می‌گویند: «نه، بلکه ما از چیزی پیروی می‌کنیم که پدران خود را بر آن یافتیم!» آیا حتّی اگر شیطان آنان را دعوت به عذاب آتش فروزان کند (باز هم تبعیّت می‌کنند)؟!

هنگامی که پیامبر گرامی اسلام(ص)، برخی از مردم را دعوت به آیین، عقلانی و درست می‌نمود، می‌گفتند که ما از آیین و برنامه هایی پدرانمان پیروی می‌کنیم و قرآن می‌فرماید آیا تبعیت کورکورانه از پدرانی که خود بر راه صحیح نبودند، امر درستی است؟ به نظر می‌رسد که پدران علم جدید که براساس روش صرفاً علمی و تجربه گرایانه اصول وحیانی و ماوراء طبیعی را تبیین و تفسیر کرده بر روش صحیح و درستی حرکت ننموده اند.بنابراین اگر هم مخالفتی با برخی از یافته های علوم انسانی غربی می‌شود به دلایل فوق است.

خداپرستی قبیله گرایانه و دروغ بودن قرائت زیارت عاشورا و توسل به امام حسین علیه السلام جهت رفع وبا

3-دکتر سروش در بخشی دیگر از مصاحبه می‌گوید:

“در زمان میرزای شیرازی در نجف وبایی آمد ایشان پیام داد و گفت من مجتهدم، من نیکخواهم، سخن از گزافه نمیگویم. شیعیان بروند زیارت عاشورا را بخوانند تا شر وبا کاسته شود شیعیان رفتند و زیارت عاشورا را خواندند و پس از آن شیعیان از وبا مصون ماندند…”

من کاری به راست و دروغ این حادثه ندارم. قطعاً دروغ است…. اولاً دروغ داریم تا دروغ. این نوع دروغ تفرقه افکن است. یک خداپرستی بسیار خودخواهانه و قبیله گرایانه‌ای در درون این قصه نهفته است که گویا بندگان خدا برای او فرق دارند به کمک این یکی می‌رود ولی به کمک آن یکی نمی‌رود والله این گونه دینداری قابل تاییدی نیست و من از موضع روشنفکران دیندار به همه دوستان و همه کسانی که سخن من را می‌شنوند می‌گویم که اینها نه جزء ذات دین است و نه جزء اعراض دین.

نقد: 

از این مطلب دکتر سروش دو مطلب مهم استفاده میشود:

1- این خبر که “مردم و از جمله شیعیان اگر دعا کنند، وخدا مستجاب کند، دروغ است”.

2- این که “خدا به برخی از بندگان توجه و به برخی دیگر بی توجه باشد، خداپرستی قبیله گرایانه است”

به نظر می‌رسد هر دو استنباط دکتر سروش، برخلاف آموزه‌های قرآنی است.

در ابتدا به مطلب دوم اشاره میکنیم. جناب آقای سروش، خداوند رحمان و رحیم، لطف خود را به انسانها در قالب وحی از طریق پیامبران ارزانی داشته است. مردم با این هدایت الهی به دو گونه برخورد میکنند:

1-برخی از انسانها با دیدن معجزات الهی با آغوش باز پیامبر و پیام الهی او را می‌پذیرند و در رکاب او علیه ظالمان و مفسدان مبارزه میکنند

2-دسته دیگر از انسانها که از هوی نفس تبعیت کرده با پیامبر و پیام او به مخالفت برخاسته و کمر همت به نابودی آنها می‌گمارند. و در این راه از هیچ جنایتی دریغ نمی‌ورزند. قرآن از دسته اول به عنوان شاکر و مومن و از دسته دوم به عنوان کافر و کفور یاد می‌کند.

“إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرًا وَإِمَّا کَفُورًا” (الانسان/3)

” ما راه را به او نشان دادیم خواه شاکر باشد و پذیرا گردد یا ناسپاس”

“هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ فَمِنْکُمْ کَافِرٌ وَمِنْکُمْ مُؤْمِنٌ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ “﴿ التغابن/2﴾

” او کسی است که شما را آفرید (و به شما آزادی و اختیار داد) گروهی از شما کافر و گروهی مؤمن هستند، و خداوند به آنچه می‏‌دهید بینا است.” 

خداوند، دسته کافران را مذمت و سرزنش نموده و به آنها وعده عذاب می‌دهد و از این رو دشمن خود می‌داند و دسته مومنان را تشویق و تایید و از این رو آنها را دوست خود دانسته و به آنها وعده بهشت می‌دهد.

اینک آیات در ارتباط با گروه مومنان:

1- ” إ ِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَالَّذِینَ هَادُوا وَالصَّابِئُونَ وَالنَّصَارَى مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ” ﴿المائده/۶۹﴾

“آنها که ایمان آورده‏ اند و یهودیان و صابئان و مسیحیان هر گاه ایمان به خداوند یگانه و روز جزا بیاورند و عمل صالح انجام دهند نه ترسی بر آنها است و نه غمگین خواهند شد.”

 2-“اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَالَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُولَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ” (بقره/257)

” خداوند، ولی و سرپرست کسانی است که ایمان آورده‏ اند، آنها را از ظلمتها، به سوی نور بیرون می‏برد. (اما) کسانی که کافر شدند، اولیای آنها طاغوت‌ها هستند، که آنها را از نور، به سوی ظلمتها بیرون می‏برند، آنها اهل آتش اند و همیشه در آن خواهند ماند”

3- همچنین قرآن در آیاتی می‌فرماید: خدا، محسنین، مطهرین، توابین، متقین وصابرین و متوکلین و مقسطین را دوست دارد.

 ” إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ” (بقره/195)

” خداوند، نیکوکاران را دوست می‏دارد”-

 ” فَإِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ” (آل عمران 76)

” خداوند پرهیزکاران را دوست دارد. 

اینک آیات در ارتباط با کافران و مفسدان

1-“وَالَّذِینَ کَفَرُوا وَکَذَّبُوا بِآیَاتِنَا أُولَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ خَالِدِینَ فِیهَا وَبِئْسَ الْمَصِیرُ” (التغابن/10)

“اما کسانی که کافر شدند و آیات ما را تکذیب کردند آنها اصحاب دوزخند، و جاودانه در آن می‏مانند، و سرانجام آنها سرانجام بدی است”

2–” وَالَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُولَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ” (بقره/257)

“. (اما) کسانی که کافر شدند، اولیای آنها طاغوت‌ها هستند، که آنها را از نور، به سوی ظلمت‌ها بیرون می‌‏برند، آنها اهل آتش اند و همیشه در آن خواهند ماند”

3- همچنین قرآن در آیاتی می‌فرماید: خداوند، کافران، ظالمان و مفسدان، مسرفان و مستکبران را دوست ندارد و در آیهای دیگر می‌فرماید اگر خدا را دوست دارید از من تبعیت کنید تا خدا شما را دوست داشته باشد.

” فَإِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ الْکَافِرِینَ” (آل عمران 32)

” ، خداوند کافران را دوست نمی‌دارد.” 

” وَاللَّهُ لَا یُحِبُّ الظَّالِمِینَ” (آل عمران 57)

 ” ، و خداوند، ستمکاران را دوست نمی‌دارد” 

” وَاللَّهُ لَا یُحِبُّ الْمُفْسِدِینَ”(مائده 64) 

” و خداوند مفسدان را دوست ندارد” 

جناب آقای دکتر سروش، اصولاً فلسفه بهشت و دوزخ و عدالت خدا، دلالت بر آن دارد که انسانها در این عالم در پذیرش سخنان حق به اختیار خود برابر نیستند، برخی مفسد و کافر و برخی دیگر مومن و پرهیزکارند و از این رو، عدالت خداوند اقتضاء می‌کند که به دو شیوه متفاوت با آنها برخورد نماید.

قرآن به صراحت در این باره می‌فرماید که ما مومنان و صالحان را همسان مفسدان قرار نمی‌دهیم و اگر کسانی فکر کنند که آنها در نزد خدا برابرند، چه بد داوری کرده‌اند به عنوان نمونه به آیات ذیل توجه فرمایید.

1- “أَمْ نَجْعَلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ کَالْمُفْسِدِینَ فِی الْأَرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِینَ کَالْفُجَّارِ” ﴿ص/۲۸﴾

” آیا کسانی را که ایمان آورده‏ اند و عمل صالح انجام داده‏ اند همچون مفسدان در زمین قرار دهیم، یا پرهیزگاران را همچون فاجران!” 

2- “أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ اجْتَرَحُوا السَّیِّئَاتِ أَنْ نَجْعَلَهُمْ کَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَوَاءً مَحْیَاهُمْ وَمَمَاتُهُمْ سَاءَ مَا یَحْکُمُونَ” (الجاثیه/21)

 “آیا کسانی که مرتکب سیئات شدند گمان کردند که ما آنها را همچون کسانی که ایمان آورده‏‌اند و عمل صالح انجام داده‏‌اند قرار می‏‌دهیم که حیات و مرگشان یکسان باشد؟ چه بد داوری می‏‌کنند”

 بنابراین از نظر قرآن بندگان خدا در پیشگاه خداوند برابر نیستند، زیرا برخی از آنان با اختیار خود راه فساد و تباهی را انتخاب کرده و در زمره کافران و مورد مذمت خدا قرار گرفته‌اند که جایگاه آنان دوزخ است و برخی دیگر با اختیار و تعقل خود راه ایمان و عمل صالح را برگزیده‌اند و در زمره نیکوکاران و تقوا پیشگان و مورد محبت خدا قرار گرفته‌اند و جایگاه آنها بهشت برین است. البته رحمانیت خداوند اقتضاء می‌کند که حتی کافران نیز از رزق و روزی و نعمت دنیوی بهره‌مند شوند شاید که روزی به راه مستقیم هدایت یابند و یا راه بهانه جویی بسته شود (وَرَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ)

بنابراین این سخن دکتر سروش “که اگر خداوند تفاوتی بین بندگان قایل شود و حاجات یکی را بپذیرد و حاجات دیگری را نه و یا به کمک یکی برود و به کمک دیگری نه، خداپرستی قبیله گرایانه است”، به هیچ وجه با آموزههای قرآنی سازگاری ندارد. خداوند دوست مومنان و دشمن کافران است و جایگاه مومنان بهشت و جایگاه کافران دوزخ است.

  1. اما در باب مدعای دیگر ایشان که توسل به امام حسین علیه السلام (قرائت زیارت عاشورا) در رفع بیماری وبا قطعاً دورغ است.

البته پاسخ به این مدعای ایشان در بخش توسل به انبیاء و اولیا الهی داده شد. ولی به اجمال عرض میکنم که کسانی که خداوند را از سر اخلاص بخوانند و یا برای برآورده شدن حاجات خود به انبیاء و اولیا الهی متوسل شوند. در صورت مصلحت، حاجات آنها برآورده میشود و جای انکار ندارد. 

قرآن در این باره می‌فرماید: خداوند دعای هر دعا کننده‌ای را اجابت میکند البته اجابت دعا، مشروط به دعا کردن است

“وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی وَلْیُؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ” ﴿بقره/۱۸۶﴾

“و هنگامی که بندگان من از تو درباره من سوال کنند بگو) من نزدیکم! دعای دعا کننده را به هنگامی که مرا می‌‏خواند پاسخ می‏گویم، پس آنها باید دعوت مرا بپذیرند و به من ایمان بیاورند تا راه یابند (و به مقصد برسند)”

 و یا در آیه‌ای دیگر می‌فرماید: 

“وَقَالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِینَ” (غافر/60)

” پروردگار شما گفته است مرا بخوانید تا (دعای) شما را اجابت کنم، کسانی که از عبادت من تکبر می‏ورزند به زودی با ذلت وارد دوزخ می‌‏شوند.”

 و یا در آیه دیگر می‌فرماید: 

“قُلْ مَا یَعْبَأُ بِکُمْ رَبِّی لَوْلَا دُعَاؤُکُمْ فَقَدْ کَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ یَکُونُ لِزَامًا ” (الفرقان/77)

“بگو پروردگار من برای شما ارجی قائل نیست اگر دعای شما نباشد، شما (آیات خدا و پیامبران را) تکذیب کردید و دامان شما را خواهد گرفت و از شما جدا نخواهد شد.”

 قرآن در این آیات به صراحت اشاره میکند که اجابت حوایج مردم مشروط به خواندن خدا است. اگر کسانی خداوند را نخوانند بالطبع حاجات آنها نیز برآورده نمی‌شود. این امر مرهون قابلیت قابل است نه فاعلیت فاعل

از این رو، حضرت زکریا از خداوند طلب فرزند کرد و خداوند نیز حاجات او را برآورده نمود

“وَزَکَرِیَّا إِذْ نَادَى رَبَّهُ رَبِّ لَا تَذَرْنِی فَرْدًا وَأَنْتَ خَیْرُ الْوَارِثِینَ” ﴿انبیاء/89﴾

” و زکریا را (به یاد آور) در آن هنگام که پروردگارش را خواند (و عرض کرد) پروردگار من! مرا تنها مگذار (و فرزند برومندی به من عطا کن) و تو بهترین وارثانی”

 و در آیه دیگر دعای حضرت ایوب را برآورده می‌فرماید.

“فَاسْتَجَبْنَا لَهُ فَکَشَفْنَا مَا بِهِ مِنْ ضُرٍّ وَآتَیْنَاهُ أَهْلَهُ وَمِثْلَهُمْ مَعَهُمْ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنَا وَذِکْرَى لِلْعَابِدِینَ”﴿انبیاء/84﴾

” ما دعای او را مستجاب کردیم، و ناراحتی‌هائی را که داشت برطرف ساختیم، و خاندانش را به او بازگرداندیم، و همانندشان را بر آنها افزودیم، تا رحمتی از سوی ما باشد، و تذکری برای عبادت کنندگان”

 این سنت الهی است که هر کسی خدا را بخواند در صورت مصلحت، دعای او به اجابت می‌رسد. بنابراین عنایت خاص الهی هنگامی ممکن می‌شود که بنده قابلیت لازم را داشته باشد و الا از طرف خدا همواره فیض آماده است.

نتیجه این که اگر شیعیان، متوسل به امام حسین علیه السلام شوند و از او بخواهند که در حق آنها دعا کند تا مورد عنایت خاص الهی قرار گیرند یا بیماری آنها برطرف گردد جای انکار ندارد، همان گونه که فرزندان حضرت یعقوب برای آموزش خود به پدر متوسل شدند تا در حق آنها دعا کند و همان گونه که پیراهن حضرت یوسف چشم پدر را بینا نمود و نیز اعطای فیض و عنایت الهی در صورتی که قابلیت قابل ظرفیت آن را داشته باشد بر خلاف عدالت الهی نیست. پس محتوای سخن منقول از میرزای شیرازی جای انکار ندارد که ایشان به صراحت می‌گوید قطعاً دروغ است.

خدا به هر دردی نمی‌خورد

4-دکتر سروش در بخشی دیگر از مصاحبه خود مطرح می‌کند:

“آن خدای دین معیشت اندیش که خلاهای زندگی شان را پر می‌کرد، آن خدا اکنون غائب است. آن خدا هیچ وقت حاضر نبوده است. فکر می‌کردند حاضر است فقط در خیال آنها حاضر بوده است. هر اتفاقی که می‌افتاد می‌گفتند خدا کرده است. می‌گفتند خدا به من یک دختر داده خدا جان من را حفظ کرده. البته در این که علت العلل خداوند است، بحث و شکی نداریم. اما این که در هر حادثه خاصی شما پای خداوند را به میان بیاورید و آن را در عرض علل طبیعی بنشانید خطا است…..

خدا به هر دردی نمی‌خورد به درد تنهایی روح می‌خورد، به درد عاشقی می‌خورد و به درد پرستش و ستایش می‌خورد و همه ما عمیقاً به این نقشها احتیاج داریم و…… اکنون برای توازن با زندگی مدرن باید خدایی را که قبلاً در حاشیه بود، به متن بیاوریم”

نقد:

از این مطلب دکتر سروش دو نکته برمی‌آید:

1-خدا به هر دردی نمی‌خورد و ما نمی‌توانیم در هر حادثه‌ای که اتفاق می‌افتد پای خدا را به میان بکشیم.

2-خدا فقط به درد تنهایی و عشق بازی و پرستش ما می‌خورد.

در پاسخ ایشان می‌توان گفت که این مدعیات بر خلاف دلایل عقلی و نقلی معتبر است، زیرا ما سوی الله که موجوداتی ضعیف و فقیرند هم در لحظه حدوث و هم در لحظه بقا به خداوند احتیاج دارند. این گونه نیست که مخلوقات فقط در لحظه حدوث به خداوند نیاز داشته باشند. بلکه در هر لحظه از عمر و بقا خود به قوت و نورانیت الهی موجودند. از این رو در هر حادثه‌ای، باید پای خدا را به میان کشید. البته علت حقیقی بودن خدا در هر حالتی منافاتی با افعال اختیاری انسان ندارد.

و اینک دلایل قرآنی و روایی که علت حقیقی هر حادثه‌ای خداوند است و در هر حادثه‌ای، باید پای خدا را به میان کشید:

اعتقاد به توحید، دلالت برآن دارد که خالق و مدبر همه عالم و همه موجودات و هر اتفاقی، خداوند است

“ق قُلِ اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ وَهُوَ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ” (الرعد/16)

” بگو خدا خالق همه چیز است و او است یکتا و پیروز! 

و نیز خداوند مدیر و کارگردان همه هستی است”

“الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ” ﴿الحمد/2﴾

“ستایش مخصوص خداوندی است که پروردگار جهانیان است. قرآن در آیاتی حیات و ممات موجودات و روزی رسان همه آنها را خداوند می‌داند.”

1- “قُلْ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ أَمَّنْ یَمْلِکُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَمَنْ یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَیُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ وَمَنْ یُدَبِّرُ الْأَمْرَ فَسَیَقُولُونَ اللَّهُ فَقُلْ أَفَلَا تَتَّقُونَ” (یونس/31)

 “بگو چه کسی شما را از آسمان و زمین روزی می‌‏دهد و یا چه کسی مالک (و خالق) گوش و چشم هاست و چه کسی زنده را از مرده و مرده را از زنده خارج می‌‏سازد و چه کسی امور (جهان) را تدبیر می‌‏کند؟ به زودی (در پاسخ) می‏گویند: خدا، بگو پس چرا تقوا پیشه نمی‏‌کنید (و از خدا نمی‌‏ترسید)؟!”

2- “وَمَا مِنْ دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُهَا وَیَعْلَمُ مُسْتَقَرَّهَا وَمُسْتَوْدَعَهَا کُلٌّ فِی کِتَابٍ مُبِینٍ” ﴿هود/6﴾

“هیچ جنبنده‏‌ای در زمین نیست مگر اینکه روزی او بر خدا است، او قرارگاه و محل نقل و انتقالش را می‌‏داند، همه اینها در کتاب آشکاری (لوح محفوظ علم خداوند) ثبت است”

 3- “هُوَ الَّذِی یُحْیِی وَیُمِیتُ فَإِذَا قَضَى أَمْرًا فَإِنَّمَا یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ” ﴿غافر/68﴾

” او کسی است که زنده می‌‏کند و می‌‏میراند، و هنگامی که چیزی را اراده کند تنها به آن می‌‏گوید: موجود باش! او نیز بلافاصله موجود می‌‏شود.”

امیر المومنین علی (علیه السلام) در عباراتی به این نوع کارگردانی خداوند و یا توحید ربوبی اشاره می‌کند و بر آن است که حیات و نورانیت و غنا و قوت هر موجودی به خداوند است و همه موجودات به غنا و قوت الهی موجودند.

1- وَ هُوَ حَیَاةُ کُلِّ شَیْءٍ وَ نُورُ کُلِّ شَیْءٍ ( کلینی، کافی، ج1، ص 130)

و اوست که حیات هر چیز و نور هر چیزی است.

2- کُلُّ شَیْ‏ءٍ خَاشِعٌ لَهُ وَ کُلُّ شَیْ‏ءٍ قَائِمٌ بِهِ، غِنَى کُلِّ فَقِیرٍ وَ عِزُّ کُلِّ ذَلِیلٍ وَ قُوَّةُ کُلِّ ضَعِیفٍ ( نهج البلاغه ، خطبه 109) “هر شی خاشع و قائم به خدا است و خدا غنای هر فقیر و عزت هر ذلیل و قوت و نیروی هر ضعیفی است”

3- بِیَدِکَ ناصِیَةُ کُلِّ دابَّة، وَ اِلَیْکَ مَصیرُ کُلِّ نَسَمَة.‌. ( نهج البلاغه، خطبه 109)

 “مهار هر جنبنده‌اى در کف تو، و بازگشت هر انسانى به سوى توست.” 

این که آقای سروش می‌گوید خدا به هر دردی نمی‌خورد و حضوری در حوادث عالم ندارد، از ایشان سوال می‌شود پس چه کسی کارگردان عالم هستی است؟

بت پرستان در توحید در خالقیت مشکلی نداشتند و بر آن بودند که خدا، خالق همه موجودات است اما تدبیر برخی از حوادث از جمله حادثه جنگ را بر عهده خدا نمی‌دانستند و از این رو آنها به بت‌ها متوسل شده و در جنگ‌های آنها را با خود حمل می‌کردند. قرآن چنین اعتقادی را به شدت مورد نهی قرار می‌دهد. 

“وَاتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِیَکُونُوا لَهُمْ عِزًّا” ﴿مریم/81﴾

” آنها غیر از خدا معبودانی برای خود انتخاب کردند تا مایه عزتشان باشد (چه پندار خامی ؟).”

 و نیز قرآن در آیه دیگر میفرماید:

“وَاتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لَعَلَّهُمْ یُنْصَرُونَ” ﴿یس/۷۴﴾

 “آنها غیر از خدا معبودانی برای خویش برگزیدند به این امید که یاری شوند”

 هدف بت پرستان از پرستش بتها، آن بود که معتقد بودند که خداوند به هر دردی نمیخورد، زیرا حضوری در برخی از حوادث عالم ندارد و این اله‌ها (غیر از خدا) هستند که در این حوادث دخالت میکنند و از این رو، به اله‌ها و بتها احترام کرده و مورد پرستش قرار می‌دادند تا در جنگها و حوادث دیگر به کمک آنها بیایند.

با توجه به این مطلب از جناب آقای دکتر سروش سوال میشود، مشکل بت پرستان چه بود که این قدر مورد مذمت قرآن قرار گرفتهاند؟ آنها هم اعتقاد داشتند که خدا به هر دردی نمی‌خورد و در برخی حوادث، پای خدا در میان نیست و به جای خدا اله‌ها و بتها این وظیفه را به عهده گرفته‌اند.

حال سوال این است که اگر خدا به هر دردی نمی‌خورد و در برخی حوادث حضور ندارد، چه کسی مدبر آن حوادث است؟ آیا آن مدبر غیر خدا خود قوی و غنی مطلق است یا ضعیف و مخلوقی از مخلوقات الهی که حدوث و بقاء آن به دست خدا است؟

اگر آن مدبر فرضی، موجودی کامل و مستقل و بی نیاز از خدا است که با توحید در خالقیت و توحید در ذات سازگار نیست و نوعی شرک است که دلایل عقلی و نقلی معتبر بر خلاف آن است. اگر آن مدبر فرضی مخلوقی از مخلوقات الهی است که حدوث و بقا آن به دست خدا است، در نتیجه علت حقیقی خدا است نه مدبر فرضی. بنابراین در همه حوادث، خداوند حضور دارد.

بنابراین، این سخن که خدا به هر دردی نمی‌خورد و در هر حادثه خاص حضور ندارد، خطای محض است که با عرض معذرت بیشتر شبیه اعتقاد بت پرستان عصر جاهلیت است.

همچنین براساس مطالب فوق، نتیجه میگیریم که خدا علاوه بر این که به درد تنهایی ما میخورد، به درد زندگی اجتماعی ما هم میخورد، به درد زندگی بین الملل ما هم میخورد. درست است که زندگی مدرن، تنها نقش خدا را در خلوت و تنهایی انسان میداند ولی مشکلات انسان مدرن هم از همانجا شروع شد که در حیات اجتماعی و بین المللی خود، نقشی برای خدا قایل نیست. هدایت‌گر جامعه باید ماذون از طرف خدا (حداقل در اوصاف) و قوانین این اجتماع نیز باید از جانب خدا باشد.

” وَمَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ” ﴿مائده/45﴾

” ، و هر کس به احکامی که خدا نازل کرده حکم نکند ستمگر است”

 توحید با همه ابعادش باید در همه زندگی ما تجلی کند. زندگی موحدانه، این گونه نیست که در خلوت و تنهایی با خدا عشق ورزی کرد ولی در صحنه اجتماع و حوادث جهان با خدا عشق ورزی نداشته باشد. در خلوت بر خدا توکل کند ولی در کارهای اجتماعی و مهم خود به خدا توکل نداشته باشد.

این اعتقاد، که خدا به هر دردی نمیخورد و فقط به درد تنهایی روح میخورد، اعتقاد به شکلی از سکولاریسم است که شدیداً مورد مذمت قرآن است و همچنین اعتقاد به حکومت جهانی و عادلانه حضرت ولی عصر “عج الله” بیانگر آن است که دخالت دین در عرصه مسایل اجتماعی و حکومتی، آموزهای دینی است، زیرا که یکی از اهداف پیامبران، اجرای عدالت در جامعه است 

” وَأُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَیْنَکُمُ ” ﴿شورای/15﴾

” ، و مامورم در میان شما عدالت کنم، “

 قرآن از زبان پیامبر نقل می‌کند که مامور شدم که میان شما عدالت را بر پا سازم و تحقق عدالت کامل در جامعه بین الملل به دست مهدی موعود “عج الله” صورت میگیرد.

مساله شر و کرونا

5-آقای دکتر سروش در بخشی دیگر از مصاحبه (در باب تغییر و رنسانس الهیات اسلامی و یا سکولاریسم شیعی و کرونا) چنین میگوید:

“اینها (حادثه کرونا) نمیتوانند بنیان ستبری را تکان بدهد. من تنها امیدی که دارم که امید ضعیفی هم هست، این است که مساله شر در الهیات اسلامی به طور کلی و در ایران جدی گرفته شود. چون فلسفه اسلامی به مساله شر کماهو حقه نپرداخته است. الان ما از رنسانس اروپا سخن گفتیم. یکی از مهمترین مولفه‌ها در رنسانس اروپا قصه شرور بود. این که ما باید از نو ارتباط خود را با خدا تعریف کنیم.”

نقد:

از مطالب ایشان برمیآید: در اروپا بعد از رنسانس مساله شر را جدی گرفتند، اما در الهیات اسلامی همانند آنجا مساله شر جدی گرفته نشده است. در اروپا با توجه به جدی گرفتن مساله شر، ارتباط خود را با خدا از نو تعریف کردند: (از تعابیر دیگر ایشان برمی‌آید که در حادثه ویروس کرونا که یک پدیده شرگونه است، نباید پای خدا را به میان کشید زیرا خدا به هر دردی نمیخورد). 

توضیح:

در الهیات اسلامی، ابتدا خدا ثابت میشود و سپس ارتباط خدا به عنوان خالق و مدبر جهان با جهان مورد توجه قرار میگیرد. در الهیات اسلامی، مساله شرور (اعم از شرور در طبیعی مانند زلزله، سیل و آتشفشان و… و شرور اخلاقی مانند قتل، غارت ، دزدی و جنگ و…) معضل جدی برای باور به خدا نیست و سازگاری کامل بین جهان مادی واجد شرور و اعتقاد به خدا وجود دارد. برخی از راه حل های معضل شرور در الهیات اسلامی به اجمال عبارتند از:

1-شر، به دلیل فلسفی و عقلی، امر عدمی است.

2-شر لازمه جهان مادی است، و خیر خلق جهان مادی بیشتر از عدم خلق آن است.

3-شر، ناشی از آزادی انسان است.

4-شر ناشی از جزیی نگری است.

5-شر ناشی از جهل انسان است.

6-شر، علت شکوفا شدن استعدادها و فضایل اخلاقی و عاملی برای غفلت زدایی و هدیه‌ای به بندگان خاص و عاملی برای ابتلاء و آزمون الهی است.

اما مساله شر در غرب واقعاً یک معضل است و از بعد از رنسانس یا قائل به 1- ناسازگاری منطقی وجود خدا و شر هستند و یا 2- شر (مخصوصا شر گزاف) را به عنوان شاهد و دلیلی بر عدم وجود خدا می‌دانند و یا 3- شر، با صفات مطلق و کمال مطلق خدا ناسازگار است یا به تعبیری خدا، قدرت لازم را برای از بین بردن شرور ندارد. از این رو، خدا ناباوران، یکی از مهمترین دلایل انکار وجود خدا را مساله شر میدانند . البته شایسته ذکر است که هم در جهان غرب و هم در میان متفکران اسلامی، انتقادات جدی به این دیدگاهها وارد نمودهاند و دلایل مدافعان ناسازگاری وجود خدا و شر را ناکافی و نارسا میدانند و حتی فیلسوفی مانند مرلین مک کورد آدامز، نه تنها شر را با وجود خدا ناسازگار ندانسته، بلکه شر را به عنوان راه و دلیلی بر اثبات وجود خدا بیان نموده است.

از این رو، رویکرد فیلسوفان اسلامی به مساله شر با رویکرد متفکران مغرب زمین کاملاً متفاوت است. متفکران مغرب زمین از درد رنج آغاز میکنند و برای توجیه آن با مشکلات زیادی مواجه میشوند. در صورتی که فیلسوفان اسلامی ابتدا از طریق مخلوقات، خدا را اثبات و سپس به مساله شرور میپردازند. تفاوت دیگر بین الهیات غربی و اسلامی آن است که در مغرب زمین رنج و درد را با شر مساوی می‌دانند و از این رو با مشکلات زیادی مواجه شدهاند، در صورتی که میان رنج و شر تفاوت است. رنج یک مفهوم حسی ولی شر یک مفهوم عقلی است. چه بسا با پشتوانه یک ایدئولوژی و جهان بینی، نه تنها، رنج، شر نیست، بلکه مطلوب نیز میباشد. مانند دانشمندانی که با شوق و ذوق رنج کشف حقایق و قوانین علمی را تحمل میکنند و یا ورزشکارانی که جهت نیل به قهرمانی به استقبال رنج تمرینهای سخت میروند و چه زیبا عقیله بنی هاشم زینب کبری (علیها السلام) بعد از حادثه کربلا فرمود: ما رأیتُ الّا جمیلاً. 

به قول آن فیلسوف رواقی که از شدت درد فریاد میزد ای رنج هر چند مرا بیازاری نخواهم پذیرفت که تو شری، زیرا با آن که آه و فغان آن فیلسوف گواه بدی رنج است با این حال او دلیلی ندارد که آن را شر بشمرد، چرا که رنج از ارزش شخص او نمی‌کاهد بلکه فقط او را در وضعیت ناخوشایند و دشواری قرار میدهد، در صورتی که یک دروغ ارزش عزت نفس او را میکاهد.

بنابراین تفاوت الهیات اسلامی با غربی هم در رویکرد و پرداختن به مساله شر است و هم در یکسان انگاشتن رنج و شر. تعجب آن است که آقای دکتر سروش آرزو میکند که همان گونه که مساله شر برای الهیات غربی مشکل آفرین است و در اعتقاد به وجود خدا مشکل پیدا کردهاند و خدا را عاجز از رفع شرور میدانند، در الهیات اسلامی نیز این گونه شود و از نو ارتباط خود را با خدا تعریف کنند.

خداوند در قرآن ، به راز شرور اشاره می‌نماید.

“وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ” (بقره/155)

” قطعا همه شما را با چیزی از ترس، گرسنگی، زیان مالی و جانی، و کمبود میوه‏ ها آزمایش می‏کنیم و بشارت ده به استقامت کنندگان!”

 خداوند در این آیه، راز شرور را نیل به فضیلت و کمال و صبر میداند. آدمی اگر بخواهد به پاره‌ای از فضایل و کمالات اخلاقی و انسانی برسد باید بر مشکلات و موانع غلبه پیدا کند. انسان به سهولت به مقام صبر و شجاعت نمیرسد. شجاعت و صبر، فضیلتی است که در آن غلبه بر موانع و ترس و مرگ نهفته است. خداوند در مورد حضرت ابراهیم می‌فرماید: ابراهیم بعد ار آن که از آزمونهای سخت موفق بیرون آمد به مقام امامت رسید

“وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّیَّتِی قَالَ لَا یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ” (بقره/124)

“(به خاطر بیاورید) هنگامی که خداوند ابراهیم را با وسایل گوناگونی آزمود، و او بخوبی از عهده آزمایش بر آمد، خداوند به او فرمود: من تو را امام و رهبر مردم قرار دادم، ابراهیم عرض کرد: از دودمان من (نیز امامانی قرار بده) خداوند فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی‏رسد (و تنها آن دسته از فرزندان تو که پاک و معصوم باشند شایسته این مقامند”

 در روزگار ما میتوان به امام خمینی(ره) و فرماندهان دلاور و شجاع و با فضیلت سپاه اسلام و در راس آنها شهیدحاج قاسم سلیمانی و …. اشاره نمود که بر اثر غلبه بر سختیها و ناملایمات و ترس و مرگ به مقام صبر و شجاعت رسیدند و چه نیکو مورد تمجید دوست و دشمن قرار گرفتهاند.

بنابراین، امید و آرزوی دکتر سروش در باب از نو تعریف کردن ارتباط انسان با خدا با پرداختن جدی تر به مساله شرور، وجهی ندارد.

در پایان از خداوند منان میخواهم که توفیق فهم صحیح دین اسلام را به همه ما عنایت بفرماید.

با احترام

محمدمحمدرضایی

استاد فلسفه دین دانشگاه تهران (پردیس فارابی)

بیست و چهارم فروردین هزار سیصد و نود و نه

درباره مصاحبه جدید جناب دکتر سروش

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

پیام

  1. سلام-شاید آقای سروش حق داشته چنین بگوید چون متعلق به قشر مرفه جامعه احتمالا از اول بوده وشاید مشکلی که به جهت آن دست وامیدش از همه جا قطع شده باشد از خدا مستقیما ویا بواسطه آن ائمه معصوین (ع) کمک بخواهد برایش پیش نیامده که اگر بود حتما تجربه می کردندولی بنده حقیر اقرار می کنم خداوند بزرگ گاهی در حضور حدود صدماه در جبهه مرا از مرگ حتمی نجات داده ومن شاهد موارد دیگر به شخصه بودم ائمه معصوین خیلی بزرگوار هستند باورکنید حتی خیلی از پیغمبران بزرگ نیز من در بسیاری موارد بوده کمک خواستم ومضایقه نکردند حتی برخی امامزاده نیز همچنین من صدایشان را هم شنیدم و….در وقت سحر از قصه نجاتم دادند اما آقای دکتر محمد رضائی ببخشید با استدلال پشت میزی نمی شود نمی شود باید سوار قایق بشی وبه اقیانوس بزنی وآنوقت که طوفانی شد متوجه می شوید که خدا خیلی نزدیک بود ونمی دانستیم

    1
    3
  2. فلسفه یه شما مانند طب اسلامی یه شماست پس از این همه جهد جملات سروش با منطق خود بنیادش اسان فهم میشود

    1
    2
  3. آقای (دکتر) محمدرضایی اکثر یا بسیاری از مطالبشان را از کتاب اندیشه اسلامی (پیام نور و …) که البته نگارش خودشان و استادشان آقای (آیت الله) سبحانی است آورده اند. حال سئوال اینجاست که آیا با مطالب در چنین سطحی می توان به سئوالات غیر مقلدان (تا چه رسد به محققان) پاسخگو بود ؟ دانشجویی می پرسد : خدای رحمان و رحیم چرا به داد ما انسانها نمی رسد تا از کرونا نجات پیدا کنیم ؟ چرا باید مشکل درست شده باشد تا بخواهد با دعا رفع کند؟ و اگر بد است و با دعا باید رفع شود، چرا بد بوجود آورد ؟ و اگر بد نیست (به سخنان آقای محمدرضایی درباره شرور دقت کنید)، چرا باید دعا کرد که رفع شود؟ و اگر دعا قبول می شود که رفع شود، چرا خدای مهربان از اول آن را برای بنده خود پسندید ؟ و … .
    روزی با پسر 6 ساله ام که از خلقت سوسک متعجب بود درباره فواید پنهان و پیدای مخلوقات و از جمله حشراتی که ما نمی پسندیم صحبت کردم. لابد با دقتی که ما بزرگترها معمولا نمی فهمیم گوش داد چون بعد از حرفهای من پرسید : خب چرا خدا سوسک را با همین فایده ها (مثلا) طوری نیافرید که این اذیتها یا ضررها را هم برای ما نداشته باشد (و فقط آن فایده ها را داشته باشد؟)
    جناب دکتر محمدرضایی! واقعیت این است که خدای بشرگونه و شخصی شما با نوع تعبیر و تفسیرتان از آن ، چیزی است و آنچه وجود واقعی و خارجی دارد چیز دیگری. اما جمود بر متن ، راه شما را میزند ، در حالی که اگر قرار بود ظاهر الفاظ متون دینی درباره خدا لحاظ شود ، آن وقت در قران داشتیم : خداوند بر تخت مستقر شد (الرحمن علی العرش استوی) . خداوند آمد با فرشتگانی صف به صف (و جاء ربک والملک صفا صفا) . خداوند الان به شما تخفیف داد و اکنون دانست که شما ضعف دارید (الان خفف الله عنکم و علم ان فیکم ضعفا) . و …
    به یاد مقاله محققانه استاد امیرحسین ترکاشوند افتادم که درست یا غلط، می گفت : جن نوعی انسان است و کسانی گفتند که نه، جن از آتش است (طبق متن قرآن که ابلیس که از جن است گفت : مرا از آتش آفریدی). ایشان هم پیشاپیش پاسخش را داده بود که : مگر انتظار دارید که چون از آتش است نتواند نوعی انسان باشد ؟ مگر انس که به تعبیر قرآنی از خاک است ، مثل مجسمه گلی است که جن بخواهد مثل شعله آتش باشد ؟! اگر ظاهر الفاظ قرآن (با ترجمه تحت اللفظی) ملاک بود، دست شما باید با خوردن به من خاکی می شد جناب دکتر !

    8
    1
  4. همین که با دو تا جمله تکلیف شر در تفکر اسلامی رو روشن کردی، خودش نشون میده چقدر لازمه که به موضوع شر بپردازیم. اگه شما می‌تونی این چهار تا جمله رو به یه مادر سوگوار بگی، از بی‌احساسی یا محافظه‌کاری شدیدی رنج می‌بری… توصیه می‌کنم توی این ایامِ کرونا، یه بار برید دیدن یه خانواده که نمی‌تونه مراسم خاکسپاری بچه‌ش رو برگزار کنه… این چهار تا جمله رو هم روی کاغذ بنویسید، وقتی از اون‌جا خارج شدید، یه نگاهی بهش بکنید.

    2
    2
  5. نکته‌ی اول: دوستان دیگر نکات بسیار جالبی را مطرح کردند. خوب است اساتید مدعی فلسفه‌ی اسلامی متوجه بشوند که چرا به طور کاملا واضحی حرفی برای گفتن، به خصوص برای نسل جوان، ندارند. این نوع پاسخ دادن تنها تاییدی بر آن‌هایی‌ست که می گویند فلسفه‌ی اسلامی در قرن‌ها پیش مانده است. نکته‌ی دوم: از وضع فعلیِ جهان و کرونا نتیجه می‌گیریم، در حال حاضر حتی یک تن نداریم که اولیا‌الله باشد! یا داریم، اما ترجیح می‌دهد برای رفع بیماری دعایی نکند!

  6. بسیاری از پاسخ های ایشان به دکتر سروش وسط خواندن پاسخ می بینیم انگار دارد پاسخ چیز دیگری را می دهد و چندان مرتبط نیست. ایشان اگر یک لحظه مثلا تصور می کرد در یک میز گرد است و پاسخ ایشان در دقیقه بعد توسط دکتر سروش یا فرد دیگری نقد می شود یعنی باز هم همین پاسخ ها را ردیف می کرد؟ به این پاسخ ها به جز یکی دو بند آن بیشتر نشان دهنده این است که یک نفر کتاب های دینی یا آیین زندگی یا … از ابتدای تحصیل تا حداکثر دوره لیسانس را خوب خوانده و خوب بیاد دارد.

    وقتی گفته می شود پای خدا را نباید وسط کشید اصلا به این معنی نیست که خدا نقش تکوینی در امور لحظه به لحظه ندارد! بلکه به این معنی است که نباید همه چیز را به صورت مسیر کوتاه و short circuit به خدا چسباند تا از آنچه وظیفه انسان ها و مسئولین و بایدهای مدیریت و برنامه ریزی و اقدام های عقلایی لازم و همچنین تصحیح دیدگاه و جهان بینی و فلسفه با همین ملاحظات گریخت.

  7. این شیوه فهم از قران و تفسیر قران که برای هر ادعای زمینی پای قران را وسط میکشند و برای هر ادعای کوچکی یک ایه را دلیل و حجت قرار میدهند شیوه داعشیهاست” انها هم برای سر بریدن و جنایتهایشان در مواجهه با کفار به زعم خودشان دلیل از قران می اورند و مثلا میگویند قران در فلان ایات به ما تکلیف کرده که کفار را باید کشت و همین برای ما کفایت میکند! در حالیکه هر سوره ای از قران بدنبال بیان یک گفتار مهم است که باید انرا یافت و در صدد تفسیرش بود” تک تک ایات مهم است برای راهنمائی ما به سمت دستیابی به ان مهم” من یکوقتی در مورد سوره یوسف نظرم را به کسیکه خود را اشنای به قران میدانست گفتم که میخواست شکم مرا جر بدهد از بس عصبانی شد ! به او گفتم یعقوب عدالت را در بین فرزندانش رعایت نکرد و مورد غضب الهی قرار گرفت ” خدا میخواهد اهمیت عدالت را به ما گوشزد کند با این مثال که اگر فرزندی در بین فرزندانت داشتی که حتی منتخب برای احراز مقام پیامبری هم بود نمیبایست محبتت نسبت به او افزون تر از سایر فرزندانت باشد و باید نسبت به همه فرزندان محبت مساوی ابراز بداری در غیر اینصورت عدالت را رعایت نکرده ای و مستوجب عذابی ” یعقوب یا از روی عمد یا غفلت این عدالت را رعایت نکرد و فرزندان ازرده خاطر شدند و چون یوسف محبوب پدر بود خواستند او را نابود کنند ” خدا به یوسف بیگناه ظلم نکرد و حتی به او قدرت و عزت و عظمت هم عطا کرد ” یعقوب اما بخاطر بیعدالتی مورد غضب قرار گرفت و سالها در فر اق یوسف سوخت” نه یعقوب و نه خداوند در صدد مجازات یازده برادر دیگر یوسف بر نیامدند و بیگناه تشخیص داده شدند ” چرا که خطایشان بر اثر ظلمی بود که از جانب پدر به ایشان روا داشته شده بود ” من ادعا ندارم که اسم اعظم را در این برداشت ازاد از قران کشف کرده ام اما واقعیت این است که کجای این برداشت کفر گوئی است؟ اگر اشتباه میکنم مرا از اشتباه در اورید ” اگر تا حدی درست میگویم ان حدود را نشانم دهید و نادرستها را همچنین! اما اگر دلیلت این است که من به حضرت یعقوب توهین کرده ام مگه شما وکیل حضرت یعقوبی ؟ این علت عصبانیت جنون اسای ان اقا بود که من دارم به مقدسات توهین میکنم با این نوع از طرز تلقی ام! کسی هم که امده سروش را محکوم کند ابزار محکمی در دست ندارد.

  8. عجیبه استاد فلسفه دانشگاه تهران یک دهم منظورهای وکتر سروش را درک نکرده ویا نخواسته درک کنه.خیلی ضعیف هستن ایشون.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا