اثر نظم جهانی پسا کرونا بر ایران
ایرنا نوشت: گستردگی آثار و پیامدهای کرونا همه را بر آن داشته است تا برای درک و بررسی پیامدهای آن بر موضوعات مورد علاقه خود تلاش کنند.
در این مقاله تلاش شده ضمن مرور برخی از این تلاشها که توسط اندیشمندان مشهور مباحث کلان نظام بین الملل از جمله هنری کیسینجر و ریچارد هاس ( رییس شورای روابط خارجی آمریکا) مطرح شده است، از منظر یک ایرانی پیامدهای این موضوع مورد بررسی قرار گیرد.
کیسینجر در مقاله خود در وال استریت ژورنال، بر چند نکته تاکید و تلاش میکند توجه مقامات آمریکا و دیگر کشورها را به آنها جلب سازد. نخستین آن، تاثیر این پدیده بر نهادهای مستقر از منظر ثبات و امنیت داخلی است. به گفته وی “چسبندگی و شکوفایی ملل به این است که نهادهایشان بتوانند مصیبت را پیشبینی کنند، آثار آن را متوقف سازند و ثبات را به جامعه باز گردانند.”
وی میافزاید:”وقتی بحران کرونا تمام شد نهادهای بسیاری از کشورها شکست خورده تلقی میشوند. اینکه این قضاوت درست باشد یا نه اهمیتی ندارد.”
به گفته کیسینجر “دنیای پساکرونا هرگز دنیای قبل نخواهد بود…. امکانات موجود کافی نیست و واکسن بین ۱۲ تا ۱۸ ماه به طول میانجامد.” دولتها ملی عمل میکنند اما ویروس مرز نمیشناسد. لذا “یک بینش و برنامه مبتنی بر همکاری جهانی لازم است.”
پیشنهاد وی “تقویت مقاومت جهانی در برابر ویروس”، “کاستن از جراحت وارده به اقتصاد جهانی” و “حفظ اصول نظم جهانی لیبرال” است.
در این زمینه باید گفت که نهادهای نظم جهانی لیبرال، ناکارآمدی خود را در مقابل ویروس ثابت کردند. سازمان ملل، گروه ۲۰ و حتی سازمان جهانی بهداشت، عملکرد قابل دفاعی نداشتهاند و کشورها عمدتا به صورت ملی عمل میکنند. از این رو، به نظر میرسد نهادهای بینالمللی نخستین قربانی سیاسی کرونا بودهاند.
اینکه آنها تا چه اندازه بتوانند طی ماههای آینده خود را بار دیگر سازماندهی کنند و ائتلافی جهانی برای مقابله با این تهدید پدید آورند، معلوم نیست. به نظر میرسد که فعلا نهادهای بینالمللی همچنان با موانع و محدودیتهایی که از پایتختها ایجاد و هدایت میشود، مواجهاند.
از دید کیسینجر “هدف دولت مشروع، تامین امنیت، نظم، رفاه اقتصادی و عدالت هست…. دموکراسیهای جهان باید ارزشهای دوره روشنگری را حفظ کنند. ..عقبنشینی جهانی از متوازنسازی قدرت با مشروعیت موجب از هم گسیختن قرارداد اجتماعی در هر دو سطح داخلی و بینالمللی میشود. اما باید اولویت داشت.” خلاصه کلام وی این است که بحثهای دموکراسی و دیکتاتوری و انتقادات از چین و دیگران را باید برای بعد گذاشت و برای حفظ نظم و ثبات نهادینه شده داخلی و بینالمللی تلاش کرد. در غیر این صورت نهادها شکست خورده تلقی و اعتماد عمومی از آنها سلب میشود. “شکست موجب شعلهورشدن آتش در جهان میشود.”
ریچارد هاس رییس اندیشکده شورای روابط خارجی آمریکا اندکی جزییتر و بدبینانهتر به موضوع میپردازد. به نظر وی، ویروس کرونا روندهایی که از قبل شروع شده بود را سرعت بخشید. این روندها عبارت بودند از: کاهش نقش رهبری آمریکا در جهان، کاهش همکاری بینالمللی و ناسازگاری قدرتهای بزرگ با هم.
به گفته وی “آمریکا نتوانسته تلاشی جمعی برای مقابله با ویروس و یا آثار اقتصادی آن به راه اندازد.” دیگر کشورها نیز به صورت ملی عمل میکنند یا به کشورهایی همچون چین که از نقطه اوج اپیدمی عبور کردهاند، نگاه میکنند.
هاس میگوید: این روندی است که از قبل شروع شده بود و به قول فریدزکریا نتیجه “ظهور دیگران” است.
به عقیده هاس، روند عقبنشینی از خاورمیانه و افغانستان از زمان اوباما شروع شد و در دوره ترامپ ادامه یافت. ترامپ هیچ علاقهای به حفظ نقش سنتی آمریکا در رسیدگی به مسایل بینالمللی ندارد. بر اساس دیدگاه “آمریکا اول” تمرکز این دولت بر مسایل داخلی است و عمده آنچه که آمریکا در خارج انجام داده، بیهوده، غیرضروری و بیارتباط با رفاه داخلی آمریکا بوده است. از دید بسیاری در آمریکا ویروس کرونا این نوع نگاه را تقویت خواهد کرد. به دلیل بنبست سیاست داخلی، خشونت با سلاح گرم و سوء مدیریت پس از بحران مالی جهانی ۲۰۰۸ ، علاقمندی به مدل آمریکایی از بین رفته است. “پاسخ کند، غیرمنسجم و اغلب ناموثر داخلی به اپیدمی جدید، به این روند دامن خواهد زد.”
از نظر هاس سرعت گسترش کرونا در جهان و تبدیل آن به یک چالش جهانی نشان داد که “جهانی شدن یک واقعیت است نه انتخاب.” در عین حال، نقش ضعیف سازمان بهداشت جهانی گویای ضعف در حکمرانی جهانی(Global governance) است اما این مشکل نیز تازگی ندارد. “شکاف زیاد میان مشکلات جهانی و ظرفیت پاسخگویی به آنها علت گسترش اپیدمی را نشان میدهد.”
به باور وی، “پاسخ اصلی به این اپیدمی در سطح ملی و یا حتی فروملی بوده و نه بین المللی.” یکی از دلایل این بدبینی این است که همکاری میان دو قدرت بزرگ جهانی یعنی چین و آمریکا برای مقابله با چالشهای جهانی ضروری است اما روابط این دو برای سالها رو به وخامت گذاشته است. بحث لزوم جداسازی دو اقتصاد و کاهش وابستگی به چین به عنوان یک دشمن بالقوه در آمریکا از قبل وجود داشت و این اپیدمی آن را تشدید میکند.
از دیگر روندهای موجود که هاس به آنها اشاره دارد کاهش تمایل به پذیرش مهاجرین در سالهای اخیر است که با این اپیدمی تشدید خواهد شد. در نتیجه شاهد افزایش شمار پناهندگان و افراد بی خانمان خواهیم بود. همچنین “فشارهای اقتصادی و اجتماعی ناشی از این اپیدمی ممکن است به افزایش تعداد دولتهای ضعیف و یا در حال ورشکستگی بینجامد. روند همگرایی در اروپا قبل از کرونا با برگزیت تضعیف شده بود. “این سوال اساسی در اروپا مطرح است که آیا کنترل مرزها میتوانست گسترش ویروس را کنترل کند؟” در نتیجه این روند، رکود در دموکراسی و تقاضا برای افزایش نقش دولت در ارایه کمک و کنترل جمعیت، آزادیهای مدنی را به کالایی لوکس تبدیل می کند.
به عقیده هاس، در حالت ایدهآل، این بحران “نیاز به تجدید تعهد به ایجاد یک نظم بینالمللی قوی چون دوره پس از جنگ جهانی دوم را ایجاد می کند.” اما از نظر وی، به دلیل پراکندگی قدرت، فقدان اجماع بینالمللی، بی میلی آمریکا به پذیرش نقش رهبری و عدم حمایت مردمی از ایفای چنین نقشی، جهان پسا کرونا بیشتر شبیه به دوره پس از جنگ جهانی اول خواهد بود که در آن شاهد کاهش مشارکت آمریکا و افزایش دگرگونیها خواهیم بود.
همچنان که مشاهده میشود هر دو افراد فوق بر لزوم همکاری بینالمللی تاکید داشتند و نسبت به پیامدهای عدم همکاری بینالمللی و ادامه روند موجود هشدار میدهند اما هاس به دلایلی که ذکر میکند نسبت به همکاری بینالمللی خوشبین نیست و افزایش دگرگونیهای بینالمللی چون دوره میان دو جنگ جهانی را پیشبینی میکند که اگر این روند ادامه یابد به نتیجهای منتهی میشود که کیسینجر از آن تحت عنوان “شعله ورشدن آتش” در جهان یاد میکند.
با دلایلی که هاس اشاره میکند آمریکای ترامپ نقش رهبری جهانی نخواهد داشت و به رویکرد ملی خود ادامه خواهد داد. از بیش از ۲ تریلیون دلاری که آمریکا برای مقابله با پیامدهای اقتصادی و اجتماعی بحران در نظر گرفته است، تنها یک و نیم میلیارد به کمکهای خارجی مربوط میشود. این یعنی نهادهای بینالمللی نظم جهانی لیبرال از حمایت مالی آمریکا برای ایفای نقش موثر برخوردار نخواهند بود. لذا رویکرد دولت فعلی آمریکا در قبال این بحران، ملی و دوجانبه گرایی است. آمریکا اگر بتواند ممکن است از کشورهایی حمایت کند که رابطه نزدیکی با آن دارند و از این ویروس نیز برای تضعیف دشمنانش استفاده خواهد کرد.
انتظار میرود که آمریکا در کوتاه مدت تا حدی به توصیه کیسینجر عمل و رویکرد خصمانه نسبت به چین را تعدیل کند اما برخی نیز بر این اعتقادند که ترامپ از فرصت کرونا برای دامن زدن به چینستیزی به عنوان یک برگ برنده انتخاباتی استفاده میکند. آنچه در کوتاه مدت بیشتر محتمل است شکلگیری نوعی همکاری و گفتوگوی انتقادی میان چین و آمریکا تا روشن شدن نتیجه انتخابات است.
اما رویکرد چین احتمالا نزدیک شدن بیشتر به آمریکا و اروپا خواهد بود و آنچه به چین برای نزدیکی به آمریکا انگیزه خواهد داد تخصیص بودجه ۲ تریلیون دلاری توسط آمریکا است. گفته میشود کشورهای اروپایی نیز بودجهای ۱۰ تریلیون دلاری برای مدیریت پیامدهای اقتصادی کرونا تخصیص دادهاند.
ژاپن نیز با اختصاص یک تریلیون دلار در رده بعدی قرار دارد. با این بودجه بازار آمریکا و اروپا جذابترین بازار برای اقتصادهای صادرات محور همچون چین خواهد بود اما خود چین نیز گفته شده که حدود ۷ تریلیون دلار برای مدیریت پساکرونا و پروژه جاده و کمربند اختصاص داده است. برخلاف میل سیاستمداران، شرکتهای تجاری برای دستیابی به این بودجهها تلاش خواهند کرد لذا برای شناخت روابط آینده چین با آمریکا و اروپا در دوره پساکرونا باید رفتار شرکتهای تجاری را مورد تحلیل و ارزیابی قرار داد و نه گفتههای سیاستمداران.
سیاستمداران برای جلب رای و افکار عمومی حرف میزنند اما شرکتهای تجاری برای کسب پول اقدام میکنند.
تاثیر پساکرونا بر ایران
سوالی که در اینجا مطرح میشود این است که این روندها چه تاثیری بر ایران و محیط امنیتی آن خواهد داشت؟ نظام بین المللی آینده چگونه خواهد بود؟ و آیا ایران برنده ادامه روند موجود و شعله ورشدن آتش است و یا همکاری منطقهای و بینالمللی؟
از نظامهای بینالمللی بعد از وستفالی تا نظام دو قطبی و نظام تک قطبی، همگی توسط کشورهای پیروز و پس از جنگهای نظامی و سیاسی شکل گرفتند. اولین باری است که یک پدیده بیولوژیک نظم سیاسی و اقتصادی ( اعم از داخلی و بینالمللی) جهان را به چالش میکشد. این چالش در سه حوزه مدیریت سیاسی، پایداری اقتصادی و پاسخگویی علمی (پزشکی-بهداشتی) برجستهتر از دیگر حوزههاست.
از نظر مدیریت سیاسی جنگ علیه کرونا، اکثر کشورها در پیشبینی بحران شکست خوردند. کرونا قوی سیاهی بود که از ناکجاآباد ناگهان سربرآرود. این شکست برای کشورهایی که در مراحل اولیه به ویروس دچار شدند، توجیه پذیر اما برای بقیه توجیه ناشدنی است. در مرحله مهار بحران، تا کنون تنها تعداد معدودی از کشورها و عمدتا در آسیا (کره جنوبی، ژاپن و چین ) موفق به کنترل نسبی ویروس شدهاند. از نظر اقتصادی، جدیترین واکنش توسط آمریکا با تخصیص ۲ تریلیون دلار و سپس ژاپن با حدود یک تریلیون دلار برای ایجاد ثبات در اقتصاد به عمل آمده است.
دیگر کشورهای آسیایی و اروپایی نیز فعلا از نظر اقتصادی توانستهاند ثبات نسبی را حفظ کنند. همچنان که اشاره شد چین و اتحادیه اروپا نیز بودجههای کلانی تخصیص دادهاند اما از نظر بهداشتی-پزشکی آمریکا و اروپا ضعیفترین عملکرد را داشتهاند- به خصوص آمریکا که فرصت بیشتری نیز برای پیشبینی و برنامهریزی در اختیار داشت.
اما جنگ علیه کرونا هنوز خاتمه نیافته و تازه شروع شده است. کشورهای پیروز در این جنگ کشورهایی خواهند بود که سریعتر بتوانند با اتخاذ تدابیر مدیریتی قوی، گسترش ویروس را کنترل و تجهیزات پزشکی و بهداشتی لازم برای یک دوره یک تا ۲ ساله (تا کشف و تولید واکسن در مقیاس وسیع) تولید کنند، اقتصاد را راه اندازی و با تخصیص منابع لازم و مدیریت صحیح، آن را از رکود خارج کنند. لذا کشورهای پیروز در این جنگ، کشورهایی خواهند بود که از کارآمدی سیاسی، علمی و اقتصادی بیشتری برخوردار باشند.
تا کنون از حدود ۲ میلیون و ۵۰۰ هزار نفر مبتلا به کرونا بیش از یک و نیم میلیون نفر آن در اروپا و آمریکا بودهاند. به نظر میرسد پس از مدیریت سیاسی، فرهنگ اجتماعی مهمترین فاکتوری است که این موضوع را تا حدی توضیح میدهد. جمعگرایی در جامعه شرقی( چین و ژاپن) مدیریت مسایل سیاسی و اقتصادی را تسهیل میکند.
در جامعه شرقی قدرت، قداست دارد و چون جوامع غربی هر کسی دست به اجتهاد نمیزند. قداست قدرت اطاعت و فرمانبرداری جامعه به خصوص در شرایط حاد را به همراه دارد. به همین خاطر اعمال مدیریت اقتدارگرانه شرقی در محیط فردگرایانه غرب اساسا امکانپذیر نیست. ضمن اینکه کارآمدی نیز موجب افزایش اعتماد عمومی به نهادهای حاکم در شرق شده و این چیزی است که باز هم در غرب و به خصوص آمریکا وجود ندارد.
بن بست سیاسی در آمریکا سالهاست که ادامه داشته است و واکنش سریع اقتصادی برای تصویب بودجه برای مقابله با کرونا نخستین تصمیم مهم سیاسی بود که با این سرعت اتخاذ میشد.
جایگاه ایران در نظام بینالمللی پسا کرونا به این بستگی خواهد داشت که تا چه حد بتواند کارآمدی سیاسی و توان علمی-تکنولوژیک خود را برای مهار و مدیریت بحران در کوتاه مدت اثبات کند و در نهایت، اقتصاد درگیر در رکود ناشی از دو جنگ جهانی (تروریسم اقتصادی آمریکا و کرونا) و چندین منازعه منطقهای را به سمت رشد و شکوفایی سوق دهد.
به دلایل ذیل، از نظر منطقهای و بینالمللی جهان پساکرونا برای ایران، دنیای بهتری از قبل نخواهد بود. نخست، مشکلات اقتصادی ناشی از کرونا همه کشورها را بر آن میدارد تا رفاه اقتصادی را در صدر اولویتهای خود قرار دهند. از این نظر تلاش برای جلب نظر اقتصادی که مشغول هزینه کردن ۲ تریلیون دلار است، افزایش خواهد یافت.
دوم، دورههای رکود بیشتر مستعد جنگ و بیثباتیاند تا دورههای رشد و شکوفایی. رهبران سیاسی برای بالابردن هزینههای عمومی و همچنین دور کردن توجه مردم از مشکلات اقتصادی داخلی، تمایل بیشتری به متوسل شدن به ابزارهای نظامی خواهند داشت. ضمن اینکه احتمال خطای تصمیمگیری قدرتهای روبه افول کمتر از قدرتهای نوظهور نیست.
سوم، ایران در بیثباتترین منطقه جهان واقع شده است و افزایش مشکلات اقتصادی کشورهای مختلف و درگیری آنها در امور داخلی، موجب کاهش توجه به بحرانها در این منطقه خواهد شد. لذا احتمال تشدید جنگهای داخلی و فروپاشی دولتهای ضعیف در محیط امنیتی ایران از جمله در افغانستان وجود دارد.
چهارم، نفت به عنوان یک ابزار استراتژیک ارزش و اهمیت خود را بیش از پیش از دست خواهد داد و رقابت میان کشورهای صادرکننده برای کسب سهم بازار تشدید خواهد شد. هر چه تحریمهایی ایران بیشتر تداوم یابد، بازارهای بیشتری را از دست خواهد داد. لذا در دنیای پساکرونا اقتصاد بدون نفت برای ایران یک اجبار است و نه یک انتخاب. لازمه اقتصاد بدون نفت، افزایش بهرهوری است.
پنجم، بودجههای بسیار زیادی که کشورهای مختلف از چین و ژاپن تا اروپا و آمریکا برای مقابله با پیامدهای اقتصادی کرونا اختصاص دادهاند میتواند به بحرانها و نوسانات اقتصادی شدید دامن بزند. تورم و کاهش ارزش ارزهای بینالمللی احتمالا یکی از آنها خواهد بود. در نتیجه این روند ایران به ارز بسیار بیشتری برای تامین نیازهای اساسی خود نیاز خواهد داشت.
در عین حال، دنیای درگیر در کرونا و پس از آن فرصتهایی نیز فرا روی ایران قرار خواهد داد: آمریکا به عنوان تهدید اصلی، به واسطه مشکلات اقتصادی و در گیری در داخل، احتمالا تمایل کمتری به دنباله روی از سیاستهای عربستان و اسرائیل علیه ایران و درگیری در خاورمیانه خواهد داشت و بیمیل نخواهد بود، هزینههای خود در افغانستان، عراق و سوریه را کاهش دهد.
به تدریج عربستان و امارات با مشاهده درگیری آمریکا در مسایل اقتصادی و احتمالا پایان دوره ترامپ، تمایل بیشتری برای گفتوگو و مذاکره در خصوص مسایل منطقهای پیدا خواهند کرد و افزایش نیاز به مواد بهداشتی در جهان تقاضا برای محصولات پتروشیمی را افزایش خواهد داد.
در آخر اینکه جلب حمایت بینالمللی از سیاست فشار حداکثری در دنیای پسا کرونا، به دلیل آسیبپذیریهای متقابلی که برای دیگر کشورها اعم از آسیایی و اروپایی و خاورمیانه ایجاد میکند، برای آمریکا دشوارتر خواهد بود. هرچند تغییر جدی در رویکرد آمریکا نسبت به ایران تا شکل گیری دولت جدید در ژانویه ۲۰۲۱ محتمل به نظر نمیرسد.
انتهای پیام