به احترام سالروز درگذشت دکتر قانعی راد
دکتر عباس نعیمی جورشری، جامعه شناس و عضو بخش تحلیلی انصاف نیوز در یادداشتی به مناسبت سالروز درگذشت دکتر محمدامین قانعی راد نوشت:
۲۴ خرداد ۱۳۹۷ مقارن بود با درگذشت امین جامعه شناسی ایران، دکتر محمدامین قانعی راد. قلم را در سوگ او روان کردن، اگرچه ارزشمند است اما راضی کننده نیست. خاصه اینکه حسب شاگردی او، آگاهم که از تولید فکر و تحلیل خشنودتر می شد. بنابراین اکنون که در دومین سال درگذشت او قرار داریم، به نظرم رسید چند نکته ی خودمانی در باب جامعه شناسی ایران بنویسم. اینکه اساسا جامعه شناس بودن چه فهمی در من ایجاد کرده است. جامعه شناس مترتب بر کدام “موقعیت” است؟ اینکه جامعه شناس کیست؟ در این راستا بدون اینکه قصد طرح محورهای فنی را داشته باشم، نکات زیر قابل طرح است:
۱. مایکل بوراوُی در تیپولوژی متاخرش، چهار سنخ متمایز از جامعه شناسی ارائه میدهد: جامعه شناسی حرفه ای، جامعه شناسی سیاستگذار، جامعه شناسی انتقادی و جامعه شناسی مردم مدار. بر این اساس می توان چهار طیف جامعه شناس را تشخیص داد.
تیپ نخست یک مدرس دانشگاه است که بر جایگاه هیات علمی تکیه دارد. او در حد فاصل کلاس و رساله و اتاق اساتید زیست می کند. اغلب درباره رویدادهای اجتماعی ساکت است. درباره مسائل جاری موضع نمی گیرد و تمرکزش بر امور دانشگاهی می باشد.
تیپ دوم در هم تنیده است با ساختارهای اداری و مقام های دولتی و پست های مدیریتی. یک کارمند ارشد است که با نهاد قدرت هماهنگ می گردد. دانش خود را در خدمت اهداف دولت و بازار قرار می دهد. او اهرم اجرایی است برای دیوانسالاری کلان و صاحبان کسب و کار.
تیپ سوم بر نقد مستمر وضع موجود تکیه دارد. نسبت به نهاد سلطه بطور مداوم “عمل” می سازد. هر آنچه را که می توان نهاد قدرت نامید مورد انتقاد قرار می دهد تا راهی بگشاید به سمت موقعیتی که مطلوب می نامد.
تیپ چهارم بر مشاهده و تحلیل امر روزمره ایستاده است. “خرده واقعیت” ها را از متن جامعه استخراج می کند و در ساختار کلان تفسیر می کند. مراجعه نزدیک به مردم، منبع عمده اوست. ازین جهت هم با نهاد قدرت تعامل دارد و هم با منتقدان قدرت هم صحبتی می کند. او بدون ایجاد تقابل با دو نهاد قدرت و ثروت، در پی ارتقا آگاهی عمومی است.
۲. آنگونه که من می فهمم، یک. جامعه شناس نزدیک ترین تخصص به مفهوم “روشنفکری” است. روشنفکری به عنوان پدیده ای مدرن بر اندیشیدن و خرد نقاد استوار است که مواضع اجتماعی را تفسیر و تحلیل و نقد می نماید. از این حیث می توان جامعه شناسی را نزدیک ترین علوم به مفهوم مدرن روشنفکری دانست. جامعه شناس نه یک فرد بلکه یک موقعیت “معنابخش” است که در جهت فهمیدن آنچه “جامعه” نامیده می شود، دست به کنش می زند.
۳. آنگونه که من می فهمم، یک جامعه شناس در هر کدام از تیپ های چهارگانه که باشد، نان بُری نمی کند! بخاطر تفاوت و حتی تضاد فکری، نان و رزق دیگری را قطع نمی کند. او می فهمد که انسان در نفس آفرینش خویش دارای کرامت است و فارغ از مکتب فکری اش بایستی آن کرامت پاس داشته شود. نیازهای اولیه بشری همچون شغل و مسکن، “حق” بدیهی انسان هاست و نه لطف به آنها! او به حذف دیگری اقدام یا کمک نمی کند.
۴. آنگونه که من میفهمم، یک جامعه شناس مانع جذب نیروهای جدید در حوزه کاری خویش نمی شود بلکه از آن استقبال می کند. او می فهمد که زیست اجتماعی بر “حرکت” استوار است و حرکت محصول امری دیالکتیکال می باشد که از مواجهه تز و آنتی تز به سنتز فرا می روید تا “زیستن” را در ابعاد گسترده اش به پیش ببرد. اینگونه حضور نیروهای جدید به حرکت فکری و ساختاری مجموعه یاری می رساند و حسادت مخرب است.
۵. آنگونه که من می فهمم، یک جامعه شناس به” تولید فکر” اشتغال دارد. در این تولید استمرار نیز دارد. او به قلمرو اندیشه تعلق دارد و اندیشیدن را نکو می شمارد. کپی برداری نمی کند اگرچه بر شانه های دیگران متفکران می ایستد تا افق نوتری را نظاره کند. او از دالان پژوهش می کوشد مجهولی را معلوم کند. فلذا “کتاب سازی” نمی نماید. او به اخلاقیات علمی پایبند است.
۶. آنگونه که من می فهمم، یک جامعه شناس “گفتگو” می کند. فحاشی نمی کند، تحقیر نمی کند، اهانت نمی کند، گفتگو می کند. “سرسختانه” هم گفتگو می کند. بر مبنای استدلال گفتگو می کند. با ارجاع به منابع تفکر گفتگو می کند. با هدف تفاهم گفتگو می کند. اینگونه از تخریب “دیگری” پرهیز می نماید. از اتهام زنی و برچسب سازی اجتناب دارد. او پیش از آنکه دهان باشد، چشم و گوش است!
۷. آنگونه که من می فهمم، یک جامعه شناس به اندوه و شادی مردم بها می دهد. به رنج های مردم بها می دهد. اساسا “مردم” جزو کلیدواژه های درک او از جهان است. ازین حیث در جهت بهبود زیست مردمان و رهایی از تبعيض می کوشد. با یافتن موانع برابری و آزادی _به عنوان دو آرمان جهانشمول بشری_ در جهت ارتقای کیفیت زندگی مردمان سخن می گوید. در این راستا از ابزارهای علمی و استاندارد شده بهره می برد. کژی ها را مطرح می کند تا به بحث نهاده شود. نسبت به فساد سیستماتیک هشدار داده و راه ترمیم را پیشنهاد می دهد.
۸. آنگونه که من می فهمم، یک جامعه شناس “دقیق” است. به جزئیات توجه می کند. “جزء” را در سپهر “کل” می فهمد. عنصر “تغییر” را در فرایند تاریخی پدیده واکاوی می کند. به چیستی، چرایی و چگونگی توجه دارد. پس در مشاهدات به “نشانه” ها دقت می نماید. حتی در آنچه کمتر توجه بر می انگیزد، دقیق می شود. در کلام، سخنان بدون منبع موثق را نمی پذیرد. در نقل هایی که فاقد رفرنس تایید شده هستند، تردید می کند. در قضاوت تعجیل نمی کند و به ارزش اطلاعات سالم واقف است. از این رو ریزبینی و پیگیری دارد.
اینها فهم نگارنده از موقعیت ماهوی “جامعه شناس” است بدون آنکه قصد ورود به نکات فنی، پارادایم ها و مکاتب را داشته باشد. بر این موارد می توان مفاد دیگری نیز افزود. برخی از آنها را می توان بر کسوت های تخصصی دیگر هم متصور بود. چنانچه این مولفه ها را در خویش نمی بینیم، چه بسا بایستی بر جامعه شناس بودن خویش مردد شویم اگرچه لوح دکترای جامعه شناسی را در قاب نموده باشیم. در مقام شاگرد دکتر محمدامین قانعی راد، تلاش او در جهت تحقق این موارد را مشاهده نمودم. او بر تیپ چهارم جامعه شناسی تاکید داشت.
به احترام یاد و اندیشه محمد امین قانعی راد
انتهای پیام