اصفهانیزدایی از اصفهان
امیر هاشمی مقدم، پژوهشگر فرهنگی و عضو بخش تحلیلی انصاف نیوز در یادداشتی در نقد یادداشت وحید شالچی دربارهی اصفهان کنونی نوشت:
چندی پیش آقای دکتر وحید شالچی، استاد گروه جامعهشناسی دانشگاه علامه طباطبایی در حساب اینستاگرامی خود «سخنی در باب ضرورت اصفهانی زدایی در فهم اصفهان» نوشت. چکیده و اصل سخنش را در این پاراگراف میتوان یافت:
«اصفهانی که اصفهانیها، اعم از سیاستگذاران فرهنگی شهر و عامه مردم شهر معرفی میکنند، بسیار کوچکتر از آن تاریخ [درخشان اصفهان] است. چیزی است از جنس تفاخر و غرور و گاه اغراق به آثار باستانی و اینکه این و آن اصفهانی هستند. اصفهانی که مال اصفهانیهاست، اصفهانی است کنار گذارنده. اصفهانی که نشانی از اردبیلیها ندارد و به سهم ایشان اذعان نمیشود. اصفهانی که “صائب تبریزی”، صائب میشود، گرجیها محوند، لبنانیها نیستند، حتی بختیاریها و قس علیهذا».
نکته کلی نوشته ایشان اینست که اصفهان شهری است متعلق به همه ایرانیها. سخنی است کاملا درست و به جا. این برای من یادآور شعار اصلیام است که پشت همه خودروهایم با برچسب سهرنگ پرچم ایران مینویسم: «همه جای ایران سرای من است». اما شیوه بیان، استدلال و مثالهایی که دکتر شالچی آورده، نادرست است. آنچه من در اینجا مینویسم، تجربه تقریبا ۲۰ سال زیستهام در این استان و آشنایی نزدیکم با شهر اصفهان و فرهنگ مردمانش است. بهعنوان یک بختیاری که اتفاقا دکتر شالچی به نادیده گرفته شدنشان انتقاد دارد.
برخلاف ادعای ایشان، اصفهان امروزه اتفاقا در کنار تهران و مشهد، یکی از متنوعترین شهرها و استانهای ایران است. کارخانههایی که در اطراف این شهر ساخته شد، پای بسیاری از مردم استانهای دیگر را نیز به این شهر کشاند. برآورد میشود حدود یکسوم جمعیت شهر اصفهان، بختیاریهایی باشند که بهطور تاریخی و بهویژه در پنج دهه اخیر به این شهر مهاجرت کردهاند. برخی فامیلهای معروف و قدیمی اصفهان (همچون شیرانی و استکی) بختیاریهایی هستند که پس از چند نسل زندگی در این شهر، هنوز بختیاری را با لهجه اصفهانی سخن میگویند. بسیاری از شهرهای این استان نیز (همچون ملکشهر، شاهینشهر، فولادشهر، زرینشهر، فلاورجان، چمگردان، ورنامخواست و…) جمعیت قابل توجهی بختیاری دارد. خودم زاده و بزرگشده خیابان سجاد یا همان «محله لرها»ی زرینشهر هستم. خوزستانیها، شیرازیها، زابلیها، آذری/ترکها و… نیز جمعیتهای قابل توجهی در این شهر و استان دارند و حتی گاهی تجمعشان در یک محله باعث غلبه جمعیتیشان در آنجا شده.
این حضور اقوام و… در اصفهان را میتوان از نام بسیاری از فروشگاهها نیز دریافت. بسیاری از کبابیهای این شهر اهل بُناباند و تابلوی «کبابی بناب» دارند و بسیاری از نانواییها نامشان «آذربایجان» است. بسیاری از فروشگاهها نیز نامهایی همچون «اَنزان» یا «اَنشان»، «زردکوه»، «تُرنا»، «تیام» و دیگر واژهها یا جاینامهای بختیاری دارد.
گرجیهایی که دکتر شالچی به آنها اشاره کرده اتفاقا در اصفهان خیلی بهتر از دیگر نقاط ایران توانستند فرهنگشان را حفظ کنند. منابع تاریخی را اگر نگاهی بیندازیم متوجه میشویم حضور گرجیها در زمان شاه طهماسب در قزوین به اندازهای بود که یکی از دو جناح رقیب برای جانشینی شاه را آنها در دست داشتند. همچنین میدانیم در فرحآباد مازندران نیز فقط در یکبار سی هزار گرجی اسکان داده شد. سفرنامهها به استانهای فارس و خوزستان و… نیز اشاره کردهاند. به سخن شاردن، حهانگرد دوره صفوی «در این روزگاران [دوره شاه عباس دوم] گرجیها در سراسر ایران پراکندهآند». اما اکنون تنها گرجیهای استان اصفهان خط و زبانشان را حفظ کردهاند و دیگر گرجیهای ایران از اینکه نام روستا یا محلهشان «گرجیمحله» باشد یا پسوند گرجی داشته باشند، فراتر نمیروند. منطقه فریدن در غرب اصفهان به خاطر همین حضور گرجیهاست که تقریبا همه سفرای گرجستان در ایران را به سوی خود میکشاند و حتی یکبار رئیس جمهور این کشور و بار دیگر رئیس مجلساش نیز در سفر به ایران، دیداری هم از این منطقه اصفهان و گرجیهایش داشتند.
اشاره نویسنده به «صائب» شدن «صائب تبریزی» در اصفهان هم شوربختانه ادعایی است که چند سال پیش نخستین بار در برخی کانالهای تلگرامی گروههای قومگرا مطرح شد و بر پایه آن مدعی شدند اصفهانیها با حذف واژه تبریزی از تابلوی خیابان صائب، میخواهند او را مصادره کنند. اگر چنین ادعایی درست باشد، پس سعدی و حافظ که پسوند «شیرازی»شان در تابلوی خیابان همه شهرها حذف شده؛ فردوسی که پسوند «توسی» اش را کسی نمینویسد؛ عطار که پسوند «نیشابوری» اش کاربرد چندانی ندارد؛ مولوی که پسوند «بلخی» اش را کسی در نام خیابانها ندیده و دهها نمونه دیگر را چگونه میتوان توجیه کرد؟ آیا مردمان همه شهرهایی که این تابلوها را بدون به کار گرفتن پسوند آن شخص نصب میکنند، هدفشان مصادره این بزرگان است؟
البته مثالهای نقض نوشتار دکتر شالچی فراتر از اینهاست، اما بهطور کلی دو نقد به این نوشتار ایشان وارد است:
یکم؛ چسباندن یک انگ به مردم یک شهر یا منطقه شاید در میان مردم کوچه و بازار رایج باشد، اما از زبان یک استاد دانشگاه و آن هم جامعهشناس که تا سطح معاونت وزارت علوم نیز پیش رفته، کمی عجیب و غیرمنطقی است. ایشان بر پایه کدام پژوهشها اصفهانیّها را دارای «تفاخر و غرور» میداند؟ آیا این تداوم همان نگاه غیرعلمی در زمینه «خلقیاتنویسی ما ایرانیان» نیست؟ تنها با این تفاوت که در خلقیاتنویسی، خودمان را بدون سند و مدرک متهم می:نیم، اما در اینجا دیگری -غیر همشهری- متهم شده است. این به معنای نبود ویژگی منفی اخلاقی در میان اصفهانیها نیست؛ بلکه به معنای نقد اتهام غیر علمی و بررسی و اثباتنشده زدن است.
دوم؛ پدیده انحصارطلبی و حذف دیگران از هویت یک شهر، شوربختانه چند سالی است در برخی مناطق ایران در حال گسترش است. اما اصفهان قطعا یکی از آنها نیست. دست کم اگر باشد، در آخر فهرست است. ما همین الان در ایران شهرهایی داریم که جریانهای قومگرا به هیچ وجه اجازه سکونت غیربومیها در آنجا را نمیدهند و حتی با املاکیهایی که به «غریبهها» خانه اجاره دهند، برخورد میکنند. شهرهایی که حتی به کارگران روزمزد اجازه سکوت شبانه در شهرشان را نمیدهند و مدعیاند که اینها میخواهند شهرشان را تصرف کنند. شهرهایی در ایران داریم که با افتخار میگویند حتی به یک افغانی (افغانستانی) هم اجازه ورود به شهرشان و کار در آنجا را نمیدهند، در حالیکه اصفهان یکی از اصلیترین مراکز حضور مهاجرین افغانستانی و عراقی در ایران است (سری به محله زینبیه این شهر بزنید).
شهرهایی که اجازه نصب تابلوی مغازه با نام دیگر شهرها و مناطق ایران را نمیدهد؛ آنچنانکه چند سال پیش یک گز فروش اصفهانی در یکی از همین شهرهای مورد اشاره فروشگاهی با نام «گز اصفهان» باز کرده بود که بلافاصله با حاشیهسازی و جنجالآفرینی گروههای قومگرا، مجبور به تعطیلی فروشگاهش و ترک آن شهر شد. شهرهایی که با گردشگران نه به زبان تاریخی/ میانجی/ رسمی فارسی، بلکه با زبان محلیشان سخن میگویند و توجیهشان اینست که هر کسی میخواهد به شهرشان برود باید زبان آنها را یاد بگیرد. عجیب است که دکتر شالچی هیچیک از این موارد را ندیده و یکراست به سراغ شهری رفته که اتفاقا همین الان جزو متنوعترین و متکثرترین شهرهای ایران است.
انتهای پیام
احسنت
متن جالب و مستدلی بود
سلاممنچندینباربهاصفهانآمدمبیش
ازهرچیزمسجدجامعاصفهانتوجهمرا
بهخودجلبکردهبودوحقیقتاعظمتو
هیبتآنبناراتحسینکردم.اماشباهت
قیافهخیلیازاصفهانیهابهتیپهاییاز
مردمتبریزکاملامشهودبود.ووقتی
برخیازمردمآنشهرباورنمیکردندمن
اصفهانینیستمآقامنلهجهشمارا
نمیتوانمصحبتکنممنترکتبریز
هستم.البتهبعدخواندمشاهعباسکبیر
چندینبارصنعتگرانواستادانحرفهها
تبریزراهزارانهراربهاصفهانگنجانیده
وازجملهگزاصفهانشکلتغییریافته
نوقایمعروفتبریزاستومیداننقش
جهانبرداشتیازمیدانصاحبالامر
تبریزاستمندرمراودهبامردمعادی
اصفهانتفاخرمتمایزندیدم.امادرکل
دربیناهلقلموتحصیلکردگانفارس
زباناغلبنوعیتفاخرنژادیمحسوسی
استوچنانچهدریکصدواندیسال
گذشتهکهقدرتسیاسیکشوربطور
مطلقدرانحصارشانبودخواهناخواه
درتقسیمبیتالمالنسبتبهآذربایجان
مراعاتانصافرااصلانکردندو
انگهایعجیبوغریببهزبانترکی
آذربایجانیزدند
نویسنده پا را فراتر از اخلاق گذاشته ودر راستای هویت زدایی کشور متنوع ایران و یک پارچه سازی قدم برداشته که به هیچ عنوان شدنی نیست، ایران مال اقوام ایرانی است نه متعلق به اقلیت قومگرایی که در راستای از بین بردن دیگر اقوام حرکت می کند!!
نوشتار آقای شالچی واقعا باعث تاسفه وباید به حال و روز این مملکت گریست که چه کسانی درمصدراموراین مملکت قرارگرفته اند وبه نام استاد ویا سیاستمدار ویا مدیر با حرفهای نسنجیده و رفتار به دور از انصاف و منطق درحال خسارت زدن به کشور وازبین بردن انسجام ملی هستند.آقای هاشمی مقدم ؛منطقی و مستدل و محترمانه ؛اتهامات وبرداشتهای غلط این مدرس دانشگاه را نقد کرده اند ولی گویاعده ای گوش شنوایی برای این حرفها ندارند وبنا به مأموریتی محوله درحال ترویج افکار و ادبیات قومگرایانه و ضدملی در جامعه ایرانی و ایجاد حس بیگانگی وغیریت در بین ملت ایران هستند.