روایت یک اکانت از ایستادگی رعنا آزادیور در مقابل متهم جنبش می تو و همبازی نشدن با وی
یک اکانت توییتری نوشت: من تا دیروز از رعنا آزادیور بدم میاومد، اما حرکتی ازش دیدم که حال کردم این مرد گفته بودفلان ساعت بیاسرلوکیشن،تااون موقع پلاناروگرفتیم وباهم برمیگردیم خونه.سرساعت اونجا بودم اما کارتموم نشده بود.تیم کارگردانی عین مرغ سرکنده ازینور به اونور میدوید.معلوم بود [ب…ی] پیش اومده کله این مرد هم خراب بود،براهمین عین بچهی آدم،بدون غرغر و زر زر دوساعت یه گوشه وایستادم و چیزی نپرسیدم. حالاداستان چی بود؟ این زن یه لنگهپا وایستاد که من باآدم متجاوز همبازی نمیشم! منظور از متجاوز هم [ح…..] بود.هرجور [خ…ی] کردن فایده نداشت و زیربارنرفت پلان روبگیرن 🙂 [ح…..] رو فرستادن خونه،قیافهاش دیدن داشت! ازونور [ح….د] که یه سر درحال مانیفست صادر کردنه وهمیشه مدافع حق وحقیقته چه کرد؟! هیچ، زبونش رفته بود تو [ک…] و فقط نگاه میکرد( با این [ح…] رفاقت داره گویا) بالاخره این زن یکجا از پاچهورمالیدگیش درست استفاده کرد :))
انتهای پیام