خرید تور تابستان

رادیو مرز، روایتی از یک تجربۀ شخصی برای تمرین مرزستیزی

سیاوش خوشدل، عضو بخش تحلیلی انصاف نیوز در یادداشتی درباره‌ی «رادیو مرز» نوشت:

رادیو مرز را سال ۹۸ شناختم. برایم جالب بود دادن فرصت شنیده‌شدن به صداهایی ناشنیده. این فرصت به معنای دادن رسمیت و شخصیت به آن صداها بود. اینها صداهایی بودند که گویی در نظام آموزشی ما، در ساختار فرهنگی ما و در رسانه‌های رسمی ما هم اگر فرصتی یافته‌بودند، باز گوشه‌نشین و بی‌پژواک باقی می‌ماندند. رادیو مرز این صداها را در مرکز توجّه می‌نشانَد و مخاطب اوّلین کاری که باید بکند تمرکز است.

با توجّه به معلولیت پدر و برادرم، مطابق مادّۀ ۲۶ قانون حمایت از حقوق معلولان باید از خدمت سربازی معاف می‌شدم. مراجعات متعدّد به بهزیستی و نظام وظیفه و شکایت به دیوان عدالت اداری نتیجه‌بخش نبود. بهار ۹۹ خسته و ناامید و راهی سربازی شدم؛ بعد از ۱۲ سال معلّمی و دو سال دوندگی نافرجام برای گرفتن معافیت و با ۳۵ سال سن و تأهّل.

قبل از اینکه بروم خدمت، به ذهنم آمد که آیا این موضوع در رادیو مرز کارشده‌است یا نه.

از همسرم که پادکست را به من معرّفی کرده‌بود پرسیدم و گفت بله. یک قسمت پروپیمان دربارۀ سربازی است. پس به این نتیجه می‌رسیم که سربازی می‌تواند مرز بسازد. حالا چه کنم؟ برای من که به فراخور معلّمی مجبور بودم و قدری آموخته‌بودم که با هر جنس و شکل آدمی ارتباط بگیرم، دو سال مرزبندی سخت خواهدبود.

قدری در ذهنم به این موضوع فکرکردم و ترسیدم از اینکه این قسمت را گوش کنم. امّا اتّفاق مهمّی برای من افتاد. همین که پی بردم این موقعیت پتانسیل ایجاد مرز میان من و دیگران را دارد، این انگیزه در من شکل گرفت که نگذارم این اتّفاق بیفتد. اگر بخواهم فهرستی از این تلاش‌ها و موقعیت‌ها را بنویسم، سخن به درازا می‌کشد؛ همین قدر اشاره می‌کنم که الان که ماه‌هاست خدمتم تمام شده، همچنان با سربازهای ده‌دوازده سال جوانتر از خودم که در دورۀ آموزشی با هم بودیم، دوستی و رفت‌وآمد دارم و با سرهنگ‌های ده‌دوازده‌سال بزرگ‌تر از خودم هم همین طور. با سرهنگ و سرتیپ بازنشسته هم که دوران جنگ را دیده، همین طور.

آن آگاهی و آن انگیزه باعث شد که شروع سربازی برای من فرصتی برای شناختن و ارتباط گرفتن باشد. بعد از چند هفته که با محیط و شرایط خدمت هم‌دما شدم، رفتم سروقت آن قسمت از پادکست. طبیعتاً سربازان بی‌نام‌ونشان فرصتی یافته‌بودند که قدری از خستگی‌ها و رنج‌ها و دردهای دوران خدمت بگویند. اتّفاقاً به نظرم رسید که آن مفهوم «مرز» و مرزبندی، زیر گلایه‌ها و درددل‌های راویان گم شده‌است. به هر روی، من محلّ خدمت خودم را محلّ کارم دیدم و سربازان و درجه‌داران و کارمندان اداری و افسران و دانشجویان افسری را که گاهی برای تدریس به آنها اعزام می‌شدم همکار خودم دیدم. آنها هم متقابلاً همین کار را کردند. این دو سال برای من بخشی از معلّمی من بود. نه فقط به این دلیل که بخشی از کار من در محیط خدمتم تدریس بود، بلکه به این خاطر که تمرین کردم در محیطی که ذهنیت بسیاری از ما از آن خشک و خشن و بی‌روح است، چگونه منعطف باشم و چگونه به اندازۀ توانم مؤثّر باشم.

کار مرضیه رسولی در ساختن پادکست رادیو مرز، کار بزرگی است؛ چون اثر بزرگ و مهمّی دارد. روی شکاف‌ها و گسل‌هایی دست می‌گذارد که گاهی نمی‌دانیم چه قدر به ما آسیب زده و خواهدزد. بعضی از موقعیت‌ها و آسیب‌ها چنان در فرهنگ ما جا خوش کرده که دست گذاشتن روی آنها جرئت می‌خواهد و مرزدوستان بابتش ناراحت هم می‌شوند. بعضی از شکاف‌ها را اصلاً ندیده‌ایم و با خودمان می‌گوییم «عجب، پس این موقعیت هم مرز می‌سازد»، بعضی موقعیت‌ها مرزی است که شاید فراموش کرده‌ایم یا دوست داریم فراموش کنیم تا رنج کمتری با یادآوری آن بکشیم. رادیو مرز، نه به اشاره و رمز، بلکه به صراحت و صداقت آگاهمان می‌کند و غفلتمان را می‌زداید.

چند روزی از چهارسالگی رادیو مرز گذشته‌است. بابت این چهار سال ارزشمند و اثر ماندگارش از همۀ سازندگان رادیو مرز به سهم خودم سپاسگزاری می‌کنم.

و در آخر یک آرزو می‌کنم. آرزو می‌کنم رادیو مرز هرچه زودتر تعطیل شود. امیدوارم پرداختن به موضوعات مرزساز، این انگیزه را در همۀ ما تقویت کند که نگذاریم تفاوت‌ها، مایۀ رنج و تحقیر انسان‌ها بشود و احساس مرز رنج‌آور بکنند. آن وقت دیگر مرضیه رسولی موضوع ندارد که کار کند و می‌رود سروقت یک مفهوم دیگر. وگرنه مجبور می‌شود یک قسمت هم بسازد به نام «رادیومرزی‌ها».

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا