خرید تور تابستان

پاره ای تاریخی از اختلاف بنی صدر و خلخالی در خراب کردن قبر رضاشاه + نظر معتضد

تاریخ ایرانی نوشت:

در اردیبهشت ۱۳۲۹ و در دوره نخست‌وزیری رجبعلی منصور بود که بنا شد پیکر رضاشاه به ایران آورده شود و هواپیمای حامل جنازه رضاشاه قبل از آمدن به ایران، به منظور طواف در مکه از قاهره به طرف جده پرواز کرد. سرانجام جنازه رضاشاه به وسیله هواپیما و سپس با قطار مخصوص به تهران حمل شد و با تشریفات رسمی به شاه‌عبدالعظیم برده شد و در آرامگاه ویژه او، در کنار آرامگاه حضرت عبدالعظیم دفن شد. سال‌ها بعد و در اردیبهشت ۱۳۵۹، با وجود مخالفت بنی‌صدر، رئیس‌جمهور وقت، آرامگاه رضاشاه به دستور صادق خلخالی، حاکم شرع، در مدت زمان ۲۰ روز به کلی ویران شد.

صادق خلخالی در کتاب خاطراتش در صفحات ۳۴۱ تا ۳۵۱ درباره جزئیات این اقدام می‌نویسد: «ما به دفتر امام رفتیم و طبق معمول، از هر دری سخن به میان آمد و گفته شد: زمان آن فرارسیده است که مقبره پهلوی خراب شود. این ایام مصادف بود با ورود مجدد شاه به مصر، سادات با پناه دادن به شاه، می‌خواست او را در بازگشت به ایران کمک کند؛ ولی ما می‌خواستیم به او و یاران او نشان دهیم که دیگر در ایران، هیچ‌گونه ریشه و پایه و خانه‌ای ندارد. یکی از انگیزه‌های ما در خراب کردن مقبره پهلوی همین بود و نیز می‌خواستیم، طرفداران او در ایران که همچون ستون پنجم عمل می‌کردند، به کلی مأیوس شوند. ما آن روز به سپاه رفتیم و سرپرست سپاه، امکانات لازم را در اختیار ما گذاشت. ما حدود دویست نفر، با هم جمع شدیم و با بیل و کلنگ، به طرف حضرت عبدالعظیم به راه افتادیم. من در صحن مطهر حضرت عبدالعظیم، سخنرانی پرشوری ایراد کردم و گفتم: دوره قرار گرفتن بناهای زشت و زیبا در کنار هم، پس از انقلاب اسلامی ایران، دیگر به پایان رسیده و مردم مسلمان ایران نمی‌توانند در کنار مزار شهیدان به خون خفته و چهره‌های درخشان تاریخ اسلام، مانند حضرت عبدالعظیم، مقبره جنایتکارانی مانند رضاخان و ناصرالدین‌خان [ناصرالدین شاه قاجار] و [حسنعلی] منصور و دودمان پهلوی را تحمل نمایند. باید به هر وسیله‌ای که شده، مقبره‌های سردمداران کفر و الحاد تخریب شود. مردم لحظه‌به‌لحظه تکبیر می‌گفتند و ابراز شادی می‌کردند. من حدود سه ربع ساعت برای مردم صحبت کردم و صحن حرم مملو از جمعیت شد.»

او ادامه می‌دهد: «با صدور فرمان حرکت به سوی مقبره پهلوی، مردم بسیج شدند. آن‌ها در همان دقایق اولیه خیلی تلاش کردند، ولی در عمل مشاهده شد که مقبره به قدری محکم ساخته شده که هیچ بیل و کلنگی به آن کارگر نیست. البته، مواد منفجره و سایر لوازم را هم تهیه کرده بودیم. از طرف سازمان رادیو و تلویزیون هم آمده بودند تا فیلمبرداری کنند. مردم ستم‌کشیده از دست این دودمان، به‌ویژه سالخوردگان حضرت عبدالعظیم، بی‌اندازه فعالیت می‌کردند. یکی سنگ‌ها را می‌شکست و دیگری پله‌ها را می‌کند و سومی به در و پنجره حمله می‌کرد و خلاصه هر کس کاری می‌کرد. سرانجام، کار به گریدر و بلدوزر و جرثقیل و وسایل قوی مکانیکی کشید. ساعت، حدود ۴:۳۰ بعدازظهر بود که از طرف بنی‌صدر پیام آوردند، مبنی بر اینکه از تخریب مقبره دست بردارید. من اعتنا نکردم، ولی کم‌کم، کار جدی شد… سرپرست وزارت کشور، نامه رسمی مرقوم و اعلام نمود که دستور از طرف شورای انقلاب و شخص آقای بنی‌صدر است و شما باید به هر نحو که شده، دست از تخریب بردارید، وگرنه مجبوریم طبق مقررات با شما عمل کنیم، یعنی شما را توقیف می‌کنیم. من دیدم که دیگر جای تأمل نیست. لذا، گفتم که: به آقای بنی‌صدر بگویید، هر چه می‌خواهد، طبق مقررات انجام دهد و ما هم اینجا هستیم و تا مقبره را با خاک یکسان نکنیم، از اینجا خارج نخواهیم شد. اطراف مقبره را گروه مسلح فداییان اسلام در محاصره داشتند و پاسداران هم مواظب اوضاع بودند. سرانجام، شب فرارسید، ولی ما نتوانستیم مقبره را بخوابانیم، اگرچه خسارت زیادی به آن زدیم و به صورت مخروبه درآوردیم. ساعت حدود ۱۰ شب، برای استراحت، محل مقبره را ترک کردم.»

خلخالی درباره ورود احمد خمینی به محل تخریب مقبره این‌گونه می‌نویسد: «کمی بعد، جناب آقای حاج‌احمدآقا خمینی، برای دیدن مقبره و در واقع، برای تقویت روحیه اینجانب به آنجا آمد و افراد مستقر در آن محل را تشویق کرد و با این عمل خود، فهماند که امام با تخریب مقبره، مخالفتی ندارند و این امر، بی‌اندازه موجب تقویت ما شد…»

او همچنین از اختلافش با بنی‌صدر درباره تخریب مقبره چنین می‌آورد: «فردای آن روز، روزنامه‌ها، بیانات به اصطلاح شیوای ابوالحسن بنی‌صدر را درج کردند. او در اجتماع خبرنگاران داخلی و خارجی و ایل و تبار خود، مصاحبه‌ای ترتیب داده و ما را به خودکامگی متهم کرده بود، حال آنکه، ما رضایت خدا و رسول و ائمه اطهار و امام امت و بالاخره، رضایت مردم ایران را در این کار در نظر داشتیم. مردم اصیل و آزاده ایران، جنایات پهلوی را به خاطر می‌آوردند… جنایات پهلوی بی‌شمار است و ما در این مختصر نمی‌توانیم، حتی به نحو اجمال به آن‌ها اشاره کنیم. به همین دلیل و به خاطر این همه جنایات، مردم نمی‌خواستند مقبره پهلوی در کنار مزار شیعیان، در حضرت عبدالعظیم قرار گیرد. این مقبره، مایه دلخوشی و دلگرمی سلطنت‌طلبان و طرفداران حزب جمهوری خلق مسلمان بود… چرا بنی‌صدر اصرار داشت که این مقبره در جای خود باقی بماند، با اینکه می‌دید مردم این را نمی‌خواهند؟ او به چه مناسبت اصرار داشت که ما از تخریب آن دست برداریم؟ البته، او ظاهراً می‌گفت که باید این مقبره بماند تا به موزه جنایات رضاخان و محمدرضاخان تبدیل شود. آن‌ها تظاهر می‌کردند که می‌خواهند از تمام دنیا، مدارک و شواهدی جمع کنند، حتی آثاری از جنایات ژنرال پینوشه در شیلی، علیه سالوادور آلنده و ژنرال موبوتو در زئیر و ژنرال امین در اوگاندا، و وان تیو در ویتنام و لون نول در کامبوج را در این موزه جمع‌آوری و به نمایش بگذارند و این موزه، کتابی گویا از جنایات جنایتکاران باشد؛ ولی ما می‌گفتیم که این کارها عملی نخواهد شد و همه این‌ها بهانه است. اگر آن‌ها می‌خواستند آثار جنایات پهلوی را در موزه‌ای جمع‌آوری کنند، موزه ایران باستان می‌توانست جای بهتر و بزرگتری برای این امر باشد؛ اما آقای بنی‌صدر، نه تنها آثار جنایات پهلوی را جمع‌آوری نکرد، بلکه حتی آن را ننوشت.

او جانیان درجه یک این دودمان را از ایران خارج کرد و وجوه نقدی آن‌ها را به‌وسیله آقای نوبری، دست‌نشانده خود، برای آن‌ها به خارج حواله نمود. بنی‌صدر نمی‌خواست این کار عظیم به دست روحانیون مبارز انجام شود. او نمی‌خواست حتی قبور زاهدی و منصور و سایر سردمداران فساد از میان برود. او می‌خواست در آینده، قبر خود او هم به عنوان قبر یک سردار، در کنار آن‌ها قرار گیرد، وگرنه این مقبره با آن ساختمانی که داشت، نه به درد موزه می‌خورد و نه به درد چیز دیگری، فقط دکور شیطانی بود.»

خلخالی باز هم به روایت جزئیات تخریب مقبره می‌پردازد: «ما فردای آن روز نیز، مشغول به کار شدیم. البته این‌بار با دلگرمی بیشتری کار می‌کردیم. در بعضی از جراید درج شده بود که تخریب مقبره پهلوی به تأخیر افتاد و این مطلب را از قول بعضی از کمیته‌ها نوشته بودند اما ما با جدیت مشغول تخریب شدیم و مردمی که برای زیارت حضرت عبدالعظیم می‌آمدند، با شعارهای خود ما را تأیید می‌کردند. تعداد بی‌شماری از مردم نیز از تهران برای کمک آمده و فریاد می‌زدند: باید مقبره هرچه زودتر خراب شود. شاید شما ندانید که این مقبره را تا چه حد محکم ساخته بودند. ما آن را مثقال مثقال می‌کندیم و بلدوزر و گریدر و وسایل تخریب عادی، بدان کارگر نبود. سرانجام، ما مجبور شدیم که با دینامیت مقبره را به تدریج خراب کنیم. هر روز، مهندسین و کارشناسان درجه یک، به عنوان متخصص تخریب از کارخانه سیمان ری می‌آمدند و چه بگویم، متجاوز از بیست روز طول کشید تا آن دکور شیطانی فرو ریخت و به طور کامل تخریب شد. پس از تخریب، صدای هلهله و شادی از مردم بلند شد و شور و شعف به‌قدری بود که غیرقابل وصف است. ما در جواب آقای بنی‌صدر، در روزنامه‌ها نوشتیم که این خودکامگی نیست، بلکه تبعیت از آرای ملت است و ملت ما را در این راه تأیید می‌کنند. بعداً هم امام امت در بیانات خود، تخریب مقبره را تأیید کرد و فرمود: کار آقای خلخالی درست است… مقبره شیطانی رضاخان، قطع نظر از اینکه جلوی دیدگاه بارگاه پرجلالت حضرت عبدالعظیم بن‌عبدالله حسنی را گرفته بود و مردم نمی‌توانستند از راه دور آن را مشاهده کنند و سلام عرض نمایند و صرف نظر از اینکه جلوی خیابان‌کشی از طرف غرب شهرری به طرف شرق و شمال شهر را گرفته بود، تخریب آن یک فایده روانی مهم داشت و آن این بود که دل طرفداران دین و اهل بیت عصمت و طهارت را شاد و لبریز از سرور کرد. شکر به درگاه خداوند که مردم با چشم خود دیدند، مقبره سرسلسله دودمان پهلوی، در حکومت اسلامی در هم می‌ریزد. من با چشم خود دیدم که در شب حمله به مقبره پهلوی، در میان امواج خروشان مردم اصیل شهر ری و تهران، فقط دو نفر گریه می‌کردند به ما می‌گفتند که چرا این مقبره را خراب می‌کنید! و بعداً معلوم شد که آن‌ها جزء چند صد نفر پرسنلی بودند که به عناوین جاروکش و رفتگر و دربان و قاری قرآن و مأمور تشریفات و مفتش و جاسوس در آنجا کار می‌کردند و هر یک، حقوق کلانی از بیت‌المال مسلمین دریافت می‌داشتند. با تخریب این مقبره، روحیه خدایی در مردم زنده شد و برعکس، در بین طرفداران سلطنت و دودمان پهلوی، ایجاد یأس و نومیدی کرد… ما شنیدیم که شاه در قاهره، پس از باخبر شدن از تخریب مقبره، دیگر نتوانست روی پای خود بایستد و ناچار شدند او را یکسره به بیمارستان ببرند و سرطان او شروع به فعالیت کرد و سرانجام، به همین مرض از دنیا رفت.»

خلخالی همچنین از گفت‌وگویش با امام بعد از فوت محمدرضاشاه می‌نویسد: «شاه وقتی مرد، من خدمت حضرت امام رفتم، جریان را عرض کردم و گفتم: من دلم می‌خواست که شاه در نبرد کشته شود، نه در ذلت. امام هم قبول کرد. این احتمال نیز وجود داشت که اگر مقبره بر جای خود باقی بماند، در طول سالیان دراز و در آینده به مزار تبدیل شود. ما به چشم خود دیده بودیم که مردم ساده‌لوح، پس از زیارت حضرت عبدالعظیم، بر مقبره ناصرالدین‌شاه هم فاتحه می‌خواندند. البته، ما دست‌به‌کار شدیم و دستور دادیم که سنگ قبر ناصرالدین‌شاه را بکنند تا اثری از مقبره او در کنار حضرت عبدالعظیم نمانده باشد. ما نه ‌تنها قبر رضاخان را با خاک یکسان کردیم، بلکه قبر علیرضا پهلوی [برادر محمدرضاشاه] و فضل‌الله‌خان زاهدی، عامل کودتای ۲۸ مرداد و منصور، امضاکننده قرارداد کاپیتولاسیون و مصونیت مستشاران نظامی آمریکا و ده‌ها نفر دیگر از سردمداران فساد را نیز نابود کردیم. آن‌ها با نزدیک‌کردن خود و خانواده خود به دربار، طی سالیان دراز، مردم را به انحطاط کشانده بودند.»

خلخالی در کتابش یک ادعا هم مطرح می‌کند و می‌نویسد: «موضوعی که لازم است گفته شود، این است که هرچه قبر رضاخان را کندند، حتی استخوان‌های او هم به دست نیامد. بعداً معلوم شد که شاه به هنگام فرار، استخوان‌های پدرش را برداشته و با خود به قاهره برده است و حالا هم در یک جای امن، در لوس‌آنجلس، نگهداری می‌شود. این استخوان‌ها را در کنار جنازه فرزند اشرف، آقای شفیق، به امانت نگاه‌داری می‌کنند تا به اصطلاح، در یک فرصت مناسب، در ایران، دفن کنند. بنی‌صدر دست‌بردار نبود و در هر فرصتی، اینجا و آنجا، پشت سر ما حرف می‌زد. او از همان اول می‌گفت که: خلخالی قاتل است، نه قاطع! اما، امام امت، خمینی کبیر، بیان داشت که کارهای خلخالی در رابطه با تخریب مقبره پهلوی، خیلی خوب و بجا بوده است. همین بیانات امام، موجب شد که دهن‌ها بسته شود و دیگر کسی دراین‌باره پشت سر ما حرف نزند؛ وگرنه، آن‌ها به این آسانی دست از سر ما برنمی‌داشتند.»

منبع: روزنامه شرق / ۲۱ اردیبهشت ۹۹

تاریخ ایرانی: یک روز پس از آنکه معاون سازمان میراث فرهنگی خبر داد مومیایی کشف‌شده در شهرری را بدون هماهنگی با این نهاد دوباره دفن کردند، رئیس سازمان پزشکی قانونی اعلام کرد: «چیزی در این خصوص به ما اعلام نشده، اما پزشکی قانونی آمادگی شناسایی هر جسد و یا مومیایی را دارد.»

روز دوشنبه (۲۴ اردیبهشت ۹۷)، محمدحسن طالبیان، معاون میراث‌ فرهنگی سازمان میراث ‌فرهنگی، صنایع‌ دستی و گردشگری، درباره مومیایی منسوب به رضاشاه به روزنامه «شهروند» گفت: «درخواستی به ما داده نشد تا از زاویه کار‌شناسی وارد شویم. موضوع این است زمانی که این جسد پیدا شد، بلافاصله تدفینش کردند، یعنی روز اولی که پیدا شد تدفین موقت کردند و روز بعد تدفین دایم با موازین شرعی، بنابراین به لحاظ کار‌شناسی یا باید درخواستی رسمی از ما می‌شد یا اینکه از جهت شرعی می‌گفتند آیا دوباره می‌شود این جسد را بیرون آورد یا خیر. در مورد اول اینکه درخواستی به ما داده نشد تا از حیطه کار‌شناسی وارد شویم و دوم اینکه این اتفاقی است که در برنامه‌های توسعه عمرانی می‌افتد و چیزی پیدا می‌شود و از ما استعلام نمی‌کنند.»

طالبیان افزود: «مسأله این جسد در حیطه وظایف تولیت بود و بلافاصله دفنش کردند. آن‌ها هم درخواست ندادند و استعلام نکردند، درباره برنامه‌های توسعه عمرانی به ‌طور کلی این اتفاق می‌افتد؛ مثل شاهچراغ و شاه‌عبدالعظیم و موارد دیگر.» 

امروز هم رئیس سازمان پزشکی قانونی در پاسخ به این سوال که آیا جسد مومیایی پیدا شده در حوالی حرم حضرت عبدالعظیم حسنی به پزشکی قانونی تحویل شد، گفت: «ما از این جسد فقط شنیدیم ولی چیزی ندیدیم و در این زمینه خیلی انتظار کشیدیم.»

به گزارش باشگاه خبرنگاران جوان، احمد شجاعی در یاسوج با بیان اینکه مقدمات لازم برای شناسایی و تشخیص هویت جسد مومیایی‌شده را فراهم کرده بودیم، بیان کرد: «امکان شناسایی این جسد وجود دارد زیرا اجساد مومیایی بافت استخوان آن‌ها می‌ماند.»

همزمان با این اخبار، خسرو معتضد، تاریخ‌نگار در یک برنامه اینترنتی‌ با ارائه برخی دلایل ثابت کرد جنازه پیدا شده در شهرری متعلق به رضاشاه است. 

معتضد در ویدئویی در برنامه «تاریخ تماشایی» گفت: «من یک هفته تحقیق و مصاحبه‌هایی را که قبلا با دو نفر در این زمینه داشتم پیدا کردم. یک نفر سرهنگ اسدالله پسیان که سنگ قبر را که ۱۶ و نیم تن وزن آن بوده حدود ۲۰ روز بعد از افتتاح آرامگاه نصب کرده است. شاه سابق آمد، جنازه را تشییع و دفن کردند و سپس سنگ قبر را از مشهد آوردند؛ سنگی که به حدی بزرگ بود که نصب آن روی قبر اشکال ایجاد می‌کرد. همچنین وارد کردن آن از طبقه بالا به پایین کار بسیار مشکلی بود. سرهنگ پسیان در مصاحبه‌ای که من در سال ۱۳۷۷ با او داشتم می‌گوید ساختمان آرامگاه به وسیله مهندس فروغی پسر مرحوم فروغی و دوستانش از جمله شرکت قباد ظفر، پناهی و ابتهاج، به مساحت ۹ هزار متر در سمت غربی آستان قدس حضرت عبدالعظیم حسنی ساخته شد. برای رفاه عابران در اطراف این زمین یک خیابان به عرض ۸ متر و در غرب هم خیابانی به پهنای ۲۰ متر ایجاد شد.» 

این مورخ با اشاره به دیگر جمله پسیان در آن مصاحبه که «آرامگاه اساسا از یک ساختمان بزرگ تشکیل شده بود که دارای یک طبقه زیرزمین بود»، یادآور شد: «من خودم این را دیده بودم و کسانی که می‌آمدند از جمله پرنس فیلیپ و ملکه الیزابت و خیلی از رجال و سلاطین و روسای‌جمهور به طبقه پایین می‌رفتند و تاج گل می‌گذاشتند. در مشرق این بنای اصلی، دو ساختمان یک طبقه یکی برای موزه و دیگری برای پذیرایی واردین بنا شده بود، ارتفاع آرامگاه از سطح زمین ۲۵ متر بود. کاری کرده بودند که هفت متر کوتاه‌تر و پایین‌تر از گنبد مرقد مطهر حضرت عبدالعظیم حسنی باشد. نمای ساختمان خارجی تا ارتفاع سه متر و ۲۵ سانتی متر و دور در‌ها و پنجره‌ها از مرمر سیاه مشهد بود. سنگی که ساخته بودند بسیار بزرگ بود که از ایتالیا آورده نشده بود و ساخت آن در کارخانجات سنگ‌بری و سنگ‌تراشی حجارباشی آن زمان ۲ میلیون تومان تمام شده بود که حجارباشی این مبلغ را نگرفته بود به این خاطر که ساختمان‌های کاخ‌های سلطنتی را می‌ساخت. این سنگ در آن زمان از بهترین سنگ‌های کوهستان‌های مشهد بود و چون حجارباشی سنگ‌های مورد نیاز کاخ‌های مرمر، سعدآباد و دربند را تهیه کرده بود و پولی گرفته بود این را اهدا کرد.» 

معتضد افزود: «پسیان در آن گفت‌وگو اشاره کرد زمانی سنگ را آوردند که ساخت مقبره تمام شده بود. بعد در ۱۷ اردیبهشت جنازه را در قبر گذاشته بودند و کار تمام شده بود. سپس ملکه مادر پیغام فرستاده بود که سنگ قبر را قبل از چهلم نصب کنید. پسیان هم رفته بود و وزن سنگ و طول و عرض آن را حساب کرده بود که ۱۶ و نیم تن بوده است. به همین دلیل سال‌ها بعد در دی‌ماه ۱۳۵۷ نتوانستند که این سنگ را بکنند. افسران و مهندسانی که در دو هفته آخر سلطنت محمدرضاشاه مامور شده بودند جنازه را دربیاورند دیدند نمی‌توانند چنین کاری کنند و کار بسیار مشکلی است. بنابراین از این موضوع گذر کردند و رفتند.»

این مورخ در ادامه به سخنان مهندس مولوی اشاره کرد که این آرامگاه را به قیمت ۳ میلیون و ۳۳۳ هزار تومان در سال‌های ۱۳۲۷ تا ۱۳۲۹ ساخته بود: «من بر اساس نوشته مرحوم حسین مکی که استاد من بود و خیلی به او ارادت داشتم، او هم با اقتباس از گزارش خلخالی نوشته بود که جنازه را از ایران برده‌اند، در برنامه قبلی اشتباه مطرح کردم. تاریخ علم شک است. بنابراین جنازه برده نشده است.»

معتضد در ادامه عکس مومیایی کشف شده با عکس جنازه رضاشاه را تطبیق داد و گفت: «اینجا می‌بینید که دور کلاه میت ملیله‌هایی وجود دارد که دور آستین دست او هم بوده است. در جریان عروسی فوزیه با شاه، رضاشاه اولین بار این لباس را پوشید. قبل از آن همه لباس‌های او ساده و نظامی بود. بنابراین آقای خلخالی هم نتوانست سنگ ۱۶ و نیم تنی را با چهار کمپرسور تکان بدهد. مهندس مولوی هم در مصاحبه‌ای که با او داشتم به برآورد زمان و هزینه برای تخریب این آرامگاه اشاره کرده بود که گفته بودند حدود ۷۰ تا ۱۰۰ میلیون تومان باید هزینه کنند تا طی ۲ ماه تخریب شود. با وسایل قوی تلاش می‌کردند اما دیوار فرو نمی‌ریخت. حتی ایده منفجر کردن ساختمان مطرح شد که به دلیل احتمال صدمه به مرقد حضرت عبدالعظیم و ساختمان‌های اطراف منتفی شد و چهار کمپرسور قوی آوردند و آنجا را تخریب کردند و می‌خواستند مدرسه‌ای در آن بنا بسازند.»

او ادامه داد: «اما قبر آنجا ماند و این تصور پیش نمی‌آمد که زمانی این قبر را تخریب کنند. من گفته بودم در این باره شک دارم و حالا باید بگویم این جنازه در آن محل ماند چون ۱۶ تن یعنی ۱۶ خودرو پیکان و امکان برداشتن سنگ نبوده است. سرانجام هم که اخیرا که با بیل مکانیکی کارهایی در آن محل انجام و جنازه پیدا شده است. فقط من تعجب می‌کنم که چطور می‌گویند این جنازه در مسافتی بیرون آرامگاه پیدا شده است. آیا به فکر شما نمی‌رسد که کسی این کار را کرده؟ کسی جنازه را پیدا کرده و جایی دور‌تر دفن کرده است. این‌ها همه جزو احتمالات است و باید آزمایش دی ان‌ای هم انجام شود.»
 به گزارش «چمدان»، این نویسنده و مورخ در پایان این قسمت از برنامه «تاریخ تماشایی» گفت: «با صحبتی که سرهنگ پسیان مهندس تحصیلکرده آلمان ۲۰ سال پیش با من داشته است من فکر می‌کنم که جنازه برای خود رضاشاه است که به شکل مومیایی باقی مانده است و سردست او هم کاملا مشخص است. حالت نگاه و دست روی سینه او مطابقت می‌کند. به این خاطر که در برنامه قبلی عجولانه صحبت کردم عذرخواهی می‌کنم. این جنازه برای رضاشاه است و شکی نیست.»

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

یک پیام

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا