خرید تور تابستان

نامه‌ی یک روزنامه نگار در پاسخ به مشت قاضی پور

مسعود باستانی، روزنامه نگار در روزنامه ی شرق نوشت:

جناب آقای قاضی‌پور، سلام

من ایرانی‌ام. یک نفر از آن جمعیت ١٩ میلیون نفری که در انتخابات سال ٩٢ به آقای روحانی رأی داد و یک نفر از همان خیل افرادی که دو سال بعد لیست امید را راهی مجلس کرد. مرا شناختید؟ من یکی از همان افرادم که جناب‌عالی در انتهای فایل کوتاه منتشر‌شده از اتفاق تلخ یکشنبه، آنها را خطاب قرار دادید. می‌توان این نامه را با چیره‌دستی در آرایش کلمات و سوءاستفاده از همه نقاط ضعفی که از رفتار و گفتار شما در اذهان عمومی وجود دارد، آن‌چنان نگارش کرد که مخاطبان را به‌شدت متأثر کند؛ اما بی‌شک، اخلاق و انصاف در زندگی و سیاست‌ورزی و حرمت همه هم‌وطنانی که نام شما را در برگه‌های رأی خویش نوشته‌اند؛ مهم‌تر است.

آقای قاضی‌پور
خبر ضرب‌و‌شتم یک خبرنگار از سوی شما مرا متأثر کرد و تصمیم گرفتم با استفاده از همه ظرفیت‌های قانونی و مدنی به آن اعتراض کنم. تأکید می‌کنم؛ از همه ظرفیت‌های قانونی استفاده خواهم کرد؛ چرا‌که قانون یکی از مهم‌ترین ثمرات خون همان شهدایی است که به اذعان شما برای دفاع از این مُلک و نوامیس آن جهاد کردند. ما همچنان مدیون آنها و ایثارگری‌هایشان هستیم؛ چرا‌که جهاد آنان اصلا جنگ نبود. شاید حقیقت ماجرا این است که آنان از استقلال و یکپارچگی وطن دفاع کردند. شهید شدند تا یک میلی‌متر از خاک ایران کم نشود. شهید شدند تا حرمت و کرامت همه ایرانیان به شکل برابر حفظ شود. شهید شدند تا قانون حاکم شود و همه اقوام، عادلانه از منابع ملی بهره‌مند شوند. آقای قاضی‌پور، من از شاهدان عینی شنیده‌ام که رعایت اخلاق و تأکید بر قانون، حتی در سخت‌ترین صحنه‌های جنگ و جهاد، درس بزرگ با‌کری‌ها برای لشکریان بود؛ ولی امروز مشت شما ضربه‌ای بر پیکر میراث رزمندگان دلاورِ دیروز و سردارانِ شهید مشروطه است که هم‌زبان و هم‌تبار شما بودند. آنها به ما آموختند که مشت‌های گره‌کرده خود را هیچ‌گاه به سمت هم‌وطنی پرتاب نکنیم؛ زیرا مشت‌هایشان همواره آماده پرتاب به سوی دشمنانی بود که مام وطن را به خطر می‌انداختند. به گمانم شاید نیازی به یادآوری نیست تا بگویم در طولِ تاریخ همیشه مشت‌های رزمندگان غیور آذری به سوی استبداد داخلی یا دشمنان خارجی نشانه رفته است. این بار شما به سوی چه کسی مشت زدید؟  مجلس بهارستان و راهروهای پارلمان که اکنون محل کار شماست، دستاورد قیام تبریز و مجاهدان آذری‌زبان مشروطه‌طلب است و استقلال و تمامیت ایران و مساوات اقوام ایرانی هم بخشی از آرمان رفیع شهدای دلیر خطه آذربایجان. اگر نگاه کنید به‌راحتی خواهید دید از ستارخان و باقرخان گرفته تا فکوری و برادران باکری، همه در پی یک آرمان جان باختند و حاکمیت قانون، بخشی از ناموس آنان بود. این‌بار اما مشتی که از سوی شما پرتاب شد، فقط بر دهان یک خبرنگار ننشست. این مشت، مشتی بر پیکر قانون و مشروطه بود. شاید اکنون مشخص نباشد مشتی که شما پرتاب کردید چقدر از پیکر نحیف مشروطه‌خواهی و قانون‌گرایی را کبود کرده است؛ اما بدانید که این مشت به سمت همان دستاورد ذی‌قیمتی پرتاب شد که نیاکان ترک‌تبار شما در کنار سایر اقوام ایرانی، یعنی مجاهدان دلیر مشروطه‌خواه، با خونِ دل به این سرزمین هدیه کردند. آقای قاضی‌پور، من با شما اختلاف‌نظر سیاسی دارم؛ اما هیچ‌گاه از هم‌وطن مخالف خویش کینه‌ای به دل نخواهم گرفت. یاد گرفته‌ام که ببخشم؛ اما فراموش نکنم. بنابراین از شما برادرانه تقاضا می‌کنم صادقانه پوزش و حلالیت بخواهید. روزی که به عنوان نماینده ملت انتخاب شدید در پیشگاه خداوند و در صحن مجلس سوگند خوردید که پاسدار قانون اساسی باشید؛ ولی اکنون مشت شما به سوی بخشی از اصول قانون اساسی و حقوق مصرح ملت در آن، پرتاب شد. اختلاف‌های سیاسی، دعواهای زمینی هستند؛ اما سوگندشکنی عقوبتی ابدی دارد. پس به حرمت همان کتاب آسمانی حلالیت بخواهید .

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

پیام

  1. سلام ،
    آقا ! حلالیت بخواهید یعنی چه !؟ چرا با مسئله ای به بزرگی مشت کوبیدن بر قانون اساسی ( بقول خودتان ) شخصی برخورد میکنید ؟ مشت قانون چنان بر سرِ این مسخره کنندگان قانون باید بخورد، که دیگر جرآت این افسارگسیختگی را بخود ندهند! حلالیت یعنی چه؟

  2. احسنت بر شما جناب باستانى، بسيار زيبا و تاثير گذار حرف دلتون رو زديد انشاءالله مخاطب هم به توصيه اخلاقى شما عمل كنه

  3. آقای قاضی پور پدیده جدیدی نیست که بخواهیم با نصیحت او را به راه راست هدایت کنیم . طرز فکر و اندیشه و رفتار او که اغلب یاد آور یک نوع لمپنیسم است ، سالهاست که بر همه آشکار شده ، این جریان اخیر هم چندان دور از انتظار نبود.
    باید از شورای نگهبان سئوال کرد ، که صلاحیت چنین افرادی را تائید و صلاحیت نخبگانی همچون مصطفی معین و صدها افراد شایسته دیگر را رد میکنند !.
    درد جائی دیگر است دوست عزیز جناب باستانی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا